همگرایى میان همسران


 

همگرایى میان همسران‏

حاصل وجود عشق و همگرایى زن به مرد و بالعکس، با توجه به نیازهاى روانى، امیال و سلیقه‏هاى اشخاص متفاوت است. براى عده‏اى جذابیت‏هاى جسمانى مهم است و براى عده‏اى دیگر تدیّن، خصوصیت اخلاقى و شخصیت اجتماعى، سلوک، مهارت‏هاى کلامى و خلق و خو اهمیت دارد. براى عده‏اى دیگر نیز صفاتى نظیر تکیه‏گاه بودن و صمیمیت، مهربانى و قدرت. عشق‏هاى قبل از ازدواج که با علایمى از قبیل افسردگى، گیجى، عدم تعادل جسمانى و توهم کاذب همراه مى‏باشند چنانچه به ازدواج منجر شوند معمولاً ازدواج موفقى نخواهند بود. عاشقى که گریه و زارى مى‏کند، گیج است و تمرکز حواس ندارد، دایم در تپش قلب است، بى‏اشتها و لاغر و پژمرده است، کارهاى روزانه را به خوبى انجام نمى‏دهد و بیشتر در افکار خود به سر مى‏برد تا در واقعیت. در این حالت معمولاً فرد نمى‏تواند تصمیمى به جا و منطقى بگیرد. عشق‏هایى که قدرت تجزیه و تحلیل نکات مثبت و منفى را از زن و مرد مى‏گیرد به گونه‏اى که فقط خوبى‏هاى معشوق را مى‏بیند عاقبت خوشى ندارد.
عده‏اى معتقدند عشق به معناى نبودن تعارض در زندگى است و مى‏گویند وقتى تعارض و کشمکش باشد عشق جایگاهى ندارد. آنچه مسلم است حصول عشق واقعى تنها زمانى میسر مى‏شود که دو نفر بتوانند خود را در کانون هستى دیگرى درک و تجربه کنند. واقعیت انسان فقط در همین درک و کانون هستى است. بنیاد عشق را مى‏توان در اینجا دانست. عشقى که بدین گونه درک شود دایمى است، رکود نیست، حرکت است، رشد است، بالندگى است. حتى اگر میان دو نفر هماهنگى یا تعارض، غم یا شادى وجود داشته باشد این امر در برابر این حقیقت اساسى که هر دو یکدیگر را درک مى‏کنند و احساس یگانگى دارند در درجه دوم اهمیت قرار مى‏گیرد. فقط یک چیز در این وسط وجود عشق را میان زن و مرد اثبات مى‏نماید: سرزندگى و نشاط، شور هستى و انبساط طرفین. در واقع این همان میوه‏اى است که عشق به آن شناخته مى‏شود.
با این تفاصیل یکى از سؤالات و نکات گنگى که در جوامع امروزى مطرح است این بوده که چرا زنان و شوهرانى که با بررسى همه‏جانبه و تفاهم کامل و به گونه‏اى عاشقانه زندگى مشترک‏شان را شروع مى‏کنند، پس از مدتى به یکنواختى رابطه‏ها و نوعى بى‏تفاوتى در روابط مى‏رسند. بر سر آنانى که با شیفتگى و دلدادگى شروع زندگى‏شان را جشن مى‏گیرند چه مى‏آید که رو در روى یکدیگر ایستاده و حاضر نمى‏شوند قدمى به نفع طرف مقابل عقب‏نشینى نمایند؟ و اصولاً چرا به جاى اینکه پایه‏هاى عاطفى پیوند و زندگى آنان هر روز محکم‏تر شود سست و سست‏تر مى‏گردد؟
در این میان دلایلى ارائه مى‏گردد که گفته مى‏شود بیشترین نقش را در دورى زن و شوهر از یکدیگر بازى مى‏کند.
1- بى‏توجهى به رعایت اصول اولیه: عدم توجه به آنچه که موجب آغاز عاشقى و دلدادگى شده، مثل مرتب و منظم بودن، خوب لباس پوشیدن، خوب غذا خوردن، وقت‏شناسى، خوش‏سخنى، رعایت آداب اجتماعى، هدیه دادن، مهربانى کردن و ... هنگامى که این مشخصه‏هاى مثبت در زندگى زناشویى جاى خود را به عدم رسیدگى به سر و وضع، وقت‏ناشناسى، بدزبانى، دروغگویى و نامهربانى مى‏دهد، آن وقت رؤیاهاى طرف مقابل نقش بر آب مى‏شود.
2- ایجاد و ظاهر شدن در نقش شخصیتى بدلى: هنگامى که زن و شوهر حقیقت را از همدیگر مخفى مى‏کنند و به هم اطلاعات غلط مى‏دهند، هنگامى که مشخصه‏هایى را ادعا مى‏کنند که واقعیت ندارد، هنگامى که در نقش همسرِ آرمانى ظاهر شده و خود را خونسرد، بخشنده و مردم‏دار معرفى مى‏کنند، اما در عمل خلاف اینها را انجام مى‏دهند؛ باید به همسر خود حق بدهند که به مانند گذشته نباشد. وقتى پیش از ازدواج وعده‏هایى مى‏دهیم که از انجام‏شان عاجزیم باید آماده باشیم روابطمان سرد و بى‏روح گردد.
3- عدم سنخیت: وقتى ازدواجى صورت مى‏پذیرد که در آن دختر و پسر هیچ گونه تناسب، سنخیت خانوادگى، فرهنگى، اقتصادى، تحصیلى، اجتماعى نداشته باشند و معیارهاى مذکور را در نظر نداشته و از این
لحاظ در یک ردیف نباشند به طور حتم زندگى شیرینى نخواهند داشت.
4- تفاوت‏هاى فکرى و عدم تفاهم: ادامه تحصیل یکى و توقف دیگرى، گرایش شدید زن یا مرد به مذهب، سیاست، فرهنگ و هنر و عدم گرایش دیگرى در این گونه موارد موجب فاصله گرفتن آنان از یکدیگر مى‏شود.
5- رنجش‏هاى حل نشده: زمانى که زن و مرد از هم رنجش پیدا کرده و در صدد رفع آن برنمى‏آیند و اجازه مى‏دهند ناراحتى‏ها روى هم انباشته شود، باید انتظار داشته بباشند رابطه‏شان سرد شود.
یکى از عمده‏ترین مشکلاتى که منجر به مشاجره‏هاى طولانى مى‏شود سوء تفاهم و سوء برداشت‏ها است که این خود ناشى از طرز گفتگو است. گفتگوها دنیاى ما را مى‏سازند. ما با کلمات زندگى مى‏کنیم. آیا هیچ وقت به آثار روانى کلمات فکر کرده‏اید؟ آرى، کلمات بار عاطفى دارند. شما کلماتى را بر زبان مى‏آورید دیگرى را از درون متحول مى‏کنید، شما کلماتى را بر زبان جارى مى‏سازید دیگرى را به خشم مى‏آورید و یا
کلماتى را مى‏گویید که او را از حالت خشم در آورده و آرامش مى‏کنید. شما با کلمات خود زمانى همسرتان را مأیوس و ناامید و زمانى پرکار و انرژى مى‏کنید. به راستى چه خاصیتى در این کلمات و نحوه سخن گفتن نهفته است. چرا در بسیارى مواقع همسران از سخنان یکدیگر برداشتى مى‏کنند که او اصلاً چنین منظورى را نداشته است؟ این حالت به این دلیل است که کلمات ما اطلاعات را به طرف مقابل منتقل مى‏سازند. طرز سخن گفتن، بلندى صدا، سرعت حرف زدن، طرز اداى کلمات و تأکیدها، ذهنیت ما را مشخص مى‏دارند که مى‏خواهیم صمیمى‏تر باشیم، مى‏خواهیم فاصله بگیریم، داریم توضیح مى‏دهیم یا قصد توهین داریم؟
اطلاعاتى که توسط معانى کلمات منتقل مى‏شوند پیام و آنچه در باره روابط مخابره مى‏شود فراپیام را تشکیل مى‏دهند و ما نسبت به این فراپیام‏ها است که واکنش‏هاى شدید نشان مى‏دهیم. اگر زن و مرد به تفاوت‏هاى یک مکالمه آگاه باشند مى‏توانند بپذیرند که در عادات گفتگو، نشان دادن علاقه، ملاحظه‏کار بودن یا نبودن و ...
تفاوت‏هایى وجود دارد. بنابراین گفتگو و منظور یکدیگر را بهتر درک کرده و گفته‏ها را به جا و درست تعبیر مى‏کنند. همسران در طول زندگى از هم انتظارات متفاوتى دارند. این انتظارات نامتجانس یکى از عمده‏ترین تفاوت‏هاى میان زنان و مردان است. با آنکه در هر انسانى هم نیاز عاطفى و هم نیاز به استقلال وجود دارد ولى زنان نیاز نسبتاً بیشترى به درگیرى عاطفى و مردان احتیاج بیشترى به استقلال دارند. این نیازها در سبک گفتگو تأثیر گذاشته و زمانى که سبک‏هاى گفتگو متفاوت است سوء تفاهمات از راه رسیده و متداول مى‏شوند.
بنابراین باید نتیجه‏گیرى کرد بسیارى از اختلافات زناشویى، اختلاف در فرهنگ و آداب و رسوم، سن، تحصیلات، ارزش‏هاى خانوادگى، دروغ‏هاى قبل از ازدواج، عدم تناسب اقتصادى و سوء برداشت‏هاى زوجین از همدیگر مى‏باشد. پس لازم است به ازدواجى اندیشید که زن و شوهر از هر نظر با یکدیگر متناسب بوده، بعد از ازدواج به همسر خود به عنوان شریک زندگى نگاه کنند، به موازات همدیگر حرکت کنند نه در مقابل یکدیگر، در مکالمات، مکالمه صمیمى توأم با احترام صادقانه داشته و در یک کلام به زندگى خود عشق بورزند و آن را از صمیم قلب دوست بدارند؛ چرا که لذتى در عشق ورزیدن است که در عشق طلب کردن نیست.