تنظیم خانواده؛ تنظیم حقوق، روابط و مناسبات‏
گفتگو با خانم دکتر معصومه راغبى مدیرعامل انجمن تنظیم خانواده جمهورى اسلامى ایران‏

پریسا پورعلمدارى‏

«وقتى از تنظیم خانواده صحبت مى‏کنیم به عکس آن چیزى که در اذهان عموم یا حتى برخى از مسئولان وجود دارد، منظور داشتن فقط دو بچه نیست، بلکه هدف، نظم بخشیدن و تنظیم کلیه امور و مسائلى است که به زندگى افراد زیر یک سقف تحت عنوان خانواده مربوط مى‏شود. یک خانواده در شکل امروزى و هسته‏اى آن متشکل از زن، شوهر، فرزندان آنها و احتمالاً پدربزرگ و مادربزرگ‏هاست. نظم درونى این خانواده بستگى به تنظیم حقوق، روابط و مناسبات، سلامت جسمانى، عاطفى، فکرى و روانى، امنیت اقتصادى و اجتماعى تک تک اعضاى خانواده دارد.»

این مطلب، جان کلام گفتگو با خانم دکتر «معصومه راغبى» مدیرعامل انجمن تنظیم خانواده است.

انجمن تنظیم خانواده جمهورى اسلامى ایران از سازمان‏هاى غیر دولتى باسابقه‏اى است که در زمینه بهداشت جسمى و روانى خانواده در کشور فعالیت مى‏کند. نیازى به بیان اهمیت خانواده در جامعه ایرانى نیست؛ موضوعى که به مناسبت‏هاى مختلف مورد تأکید قرار مى‏گیرد تا جایى که متأسفانه گاه دچار شعارزدگى شده و کاربرد و تأثیرگذارى خود را از دست مى‏دهد. به همین دلیل بیان آن از جنبه‏هاى مختلف از زبان افراد یا نهادهایى که مدعى حرکتى همسو با تقویت نهاد خانواده هستند مى‏تواند مفید واقع شود.
ایجاد یا تقویت و گسترش نهادهایى که در زمینه مسائل خانواده تلاش مى‏کنند یا مؤسساتى که این موضوع را به اهداف خود اضافه کرده‏اند در سال‏هاى پس از انقلاب اسلامى روند رو به رشدى داشته است. اما به رغم این توجه، مسائل مربوط به خانواده همواره با چالش‏هایى روبه‏رو بوده و طیف‏هاى فکرى مختلف هر یک از زاویه دید خود نسبت به مشکلات عدیده‏اى در این زمینه هشدار داده‏اند.
اگر چه گفتگوى ما با خانم دکتر «راغبى» براى آشنایى و اطلاع از اقدامات یکى از تشکل‏هاى غیر دولتى فعال در کشور بوده است، اما همین ملاقات انگیزه‏اى شد تا ان شاءاللَّه در فرصت‏هاى آینده با نهادها، سازمان‏ها و تشکل‏هایى که «خانواده» در عنوان یا اهداف آنها اصل قرار گرفته وارد حوزه پرسش‏هایى شویم که ذهن بسیارى از علاقه‏مندان به این موضوع را اشغال کرده است.
و اما گفتگوى ما با خانم دکتر «معصومه راغبى» که از فعالان امور زنان و خانواده در سه دهه اخیر است، با توضیحاتى در مورد تعریف تنظیم خانواده ادامه یافت.

خانم دکتر، اشاره کردید به اینکه نظم درونى خانواده داراى الزاماتى از جمله تنظیم حقوق، روابط و مناسبات، سلامت جسمانى، عاطفى و فکرى و امنیت اقتصادى و اجتماعى همه اعضاى آن است.

بله. تنظیم خانواده به معناى: اول شناخت الزامات خانواده، دوم آشنایى با محدودیت‏ها و معذورات و سوم توانمندسازى افراد براى ارتقاى سطح زندگى خود و مقابله با چالش‏ها و محدودیت‏هاست.

با این تعریف، حیطه فعالیت‏هاى انجمن تنظیم خانواده چیست و تا چه حد امکان پرداختن و تلاش براى تحقق این الزامات را دارد؟

این انجمن قدیمى‏ترین، قوى‏ترین و تنها سازمان غیر دولتى است که در موضوع بهداشت بارورى و جنسى در جمهورى اسلامى ایران فعالیت مى‏کند. در حقیقت وقتى از بهداشت بارورى صحبت مى‏کنیم، طیف بسیار وسیعى از موضوعات را مد نظر داریم که از بدو تولد تا دوران کهنسالى آحاد جامعه را در بر مى‏گیرد. یک تشکل غیر دولتى یا «NGO» بهداشتى درمانگاه نیست، داروخانه نیست، مطب خصوصى یا بیمارستان هم نیست بلکه نهادى است که بر حق دسترسى مردم به چارچوب‏هاى بهداشتى و سلامت جسم و روان تأکید دارد و از تمام توان آموزشى، تخصصى و ترویجى خود براى آنکه مردم با حقوق خود آشنا شوند و اینکه دولت‏ها نیازمندى‏هاى مردم را بشناسند و پاسخگوى مناسب‏ترى به این نیازها داشته باشند، فعالیت مى‏کند.

شاید بهتر بود ابتدا این سؤال را مطرح مى‏کردیم که مبانى نظرى و فکرى شما در ارتباط با خانواده چیست تا بعد به حوزه عمل برسیم.

ببینید، خداوند موجودات را به صورت حیاتِ داراى توان تولیدمثل آفریده است. این توان مانند هر یک از نعمات دیگر الهى نیازمند نظم و آشنایى با چگونگى استفاده صحیح است و نیمى از آن در اختیار نوع مؤنث قرار دارد؛ اگر نگوییم بخش بزرگ‏تر، مهم‏تر و پرزحمت‏تر آن. این اصل در طبیعت بین موجودات اعم از گیاه، حیوان و انسان مشترک است. در طبیعت به دلیل پیروى از نظم غریزى و خدادادى که بدون دخالت تداوم یافته، ساختار طبیعى تولیدمثل داراى روندى منطقى، قابل پیش‏بینى و پیرو نظم و تعادلى حیرت‏انگیز بوده و اگر موردى غیر از این دیده شده حتماً رد پاى دخالت بى‏جاى انسان در آن یافت مى‏شود. اما در مورد انسان‏ها به رغم نوع خلقت و خصوصیات منحصر به فردى که ذات اقدس الهى به ما داده است و آن قدرت انتخاب است، با دستکارى‏ها یا تحمیل سلیقه‏ها و عقاید فردى و گروهى و فرقه‏اى و با استفاده از زور و تحمیل و فشار، غالب اوقات نظام روابط انسانى را در هم شکسته‏ایم. خشونت خانگى علیه زنان، کودک‏آزارى، روابط نامشروع، سلب آزادى‏هاى فردى و شرعى از زنان، جلوه‏هایى از این نوع مسائل است که بخصوص در خانواده‏ها به چشم مى‏خورد.
طبق تعالیم مقدس اسلام زن و مرد آفریده شده از نفس واحده هستند و خلق شده‏اند تا در کنار یکدیگر آرامش گیرند و فرزندان صالح بپرورانند. یک سازمان غیر دولتى تا زمانى که خانواده این کارکرد خود را به سلامت و با صحت انجام مى‏دهد کارى ندارد و کارش از آنجا آغاز مى‏شود که معضلاتى رخ مى‏دهد و نیاز به تنظیم خانواده پیش مى‏آید. قصد من این نیست که تصویر تاریکى از وجود معضلات بى‏پایان در خانواده‏هاى ایرانى ارائه دهم. امید ما آن است که اکثر خانواده‏هاى ایرانى با مودت و حفظ اصول انسانى در کنار هم زندگى کنند. آنچه در اینجا از آن سخن مى‏گویم، درصدى از خانواده‏هایى هستند که نتوانسته‏اند «خانواده» باشند و متأسفانه در اکثر اوقات بار طاقت‏فرساى مشکلات این نوع خانواده‏ها بر دوش زنان، کودکان و جوانان آنهاست. من نمى‏توانم بفهمم چگونه یک جامعه مدعى عشق به ولایت و شیعه على(ع)، یک مورد خشونت علیه زن را برمى‏تابد. من نمى‏فهمم چگونه تاب تحمل نوجوانان فرارى و مستأصل، مردان متجاوز و زورگیر، جوانان آزرده و سرکش، دختران بى‏پناه و انگ‏خورده را آن چنان که بخش بسیار کوچکى از آنها در صفحه حوادث روزنامه‏ها به چاپ مى‏رسد داریم و همچنان به نصایح کلیشه‏اى و بسیارى از کارهایى که تاریخ مصرف گذشته‏اند، بسنده کرده‏ایم.
در نظامى که خالق و آفریدگار پیش روى ما قرار داده است تشکیل خانواده به عنوان چتر مودت، عشق، آرامش و حمایت است ولى متأسفانه ما بندگان گاه ره گم کرده‏ایم و وضعیتى به وجود آورده‏ایم که خانواده‏هاى ما یا تشکیل نمى‏شوند و جوانان قدرت ازدواج ندارند و یا در بسیارى موارد آنقدر غلط و نابخردانه تشکیل مى‏شوند که علاوه بر ناپایدارى و از هم پاشیدگى سریع، سبب انحراف و صدمات فرهنگى - اجتماعى و فردى جبران‏ناپذیرى نیز مى‏شوند. بنابراین «ازدواج» که در اصل به معناى زوج شدن و یکى شدن دو نفر در تفاهم و بر مبناى مودت و محبت است تا زیر یک سقف بخش کوچکى از جامعه را حمایت، کنترل و تأمین کند، امروزه به صورت معادله پیچیده‏اى از بایدها و نبایدها در آمده و راه حل‏هایى هم که به صورت مسکن‏هاى مقطعى و متأسفانه کاملاً بلااثر در غالب برنامه‏هاى تشویقى براى ازدواج ارائه مى‏شوند چون فقط بُعد اقتصادى موضوع را هدف قرار داده‏اند و از ابعاد بسیار مهم دیگر غافلند با شکست مواجه شده و حتى در مواردى به بى‏سامانى و عدم تنظیم خانواده دامن زده‏اند.

بیمارى‏هایى مانند ایدز چطور؟ آیا این موارد نیز با تنظیم خانواده مرتبط است؟

البته که چنین ارتباطى وجود دارد. اگر چه پاسخ این سؤال توضیح و تحلیل موضوع را مى‏طلبد و اگر بخواهم راجع به عواقب ناخوشایند وضعیتى که در این مورد پیش روى ما قرار گرفته سخن بگویم، ساعت‏ها وقت لازم باشد. اما بگذارید روى یک موضوع بیشتر تأکید کنم. جامعه ما از لحاظ تاریخى و سنتى، جامعه‏اى مبتنى بر اخلاق بوده و ان شاءاللَّه خواهد بود در حالى که امروزه دیگر همین جامعه محصور، محدود و در امان نیست. دیگر خانواده - نه در ایران که در هیچ جاى دنیا - تنها مربى و اثرگذار بر افکار و روش زندگى نسل آینده نبوده و حتى نهادهاى رسمى آموزشى هم جز ارائه محفوظات علمى و تئوریک، نقش بیشترى در پرورش نسل‏هاى آتى ندارند.
پیچیدگى روابط که گاه با تأثیرات تصاعدى، فرد را به یک سمت هدایت و یا از صراط دیگرى منحرف مى‏کند، مستلزم شناخت و درک عمیق و تخصصى است. متأسفانه در جامعه ما آن طور که باید، تخصص در علوم انسانى ارزش نداشته و اهمیت آن نادیده گرفته و یا انکار شده است. یعنى در شرایطى که در تربیت نیروى انسانى چون پزشک و یا محصولاتى چون تولید گندم به فکر خودکفایى بوده‏ایم، از تربیت متخصصان کار با مردم محلات و کوچه و پس‏کوچه‏ها غافل مانده‏ایم؛ متخصصانى مثل مددکاران اجتماعى، مشاوران، جامعه‏شناسان، رفتاردرمان‏گرها و امثال آن.
در گذشته نه چندان دور نظم طبیعى حاکم بر روابط انسانى خود بسیارى از این نقش‏ها را به درستى اما بسیار ساده ایفا مى‏کرد. وقت غروب مادران یک محله دمِ درب مى‏نشستند و با هم درددل مى‏کردند. احیاناً تولید اقتصادى کوچکى هم داشتند و در همان زمان فرزندان زیر چشم آنها در همان کوچه و در فضایى شاد و پرتحرک و سالم با هم بازى مى‏کردند. اما امروز کمتر همسایه‏اى حتى همسایه دیوار به دیوار خود را مى‏شناسد. بچه‏هاى امروز در دنیاى کاملاً متمایز و درونى خود زندگى مى‏کنند و تغذیه فکرى آنها از منابعى کاملاً بى‏مرز و کنترل و اکثراً غیر متناسب با زمینه‏هاى تربیتى و فرهنگى ماست. جدید و غیر عادى بودن این اطلاعات غیر بومى، آنها را ترغیب مى‏کند دوستانى را که موفق به دریافت مستقیم آن نیستند، در جریان آنچه دیده و شنیده‏اند قرار دهند و تحلیل‏هاى خاص سن خود را هم چاشنى آن کنند. پیامد این پدیده که در سطح خرد در واحدهاى کوچک اجتماع یعنى خانواده‏ها رخ مى‏دهد مى‏تواند ناگهان به صورت پدیده‏هاى افسارگسیخته اجتماعى و در قالب اعتیاد، استفاده از قرص‏هاى روان‏گردان، رفتارهاى پرخطر و لجام‏گسیختگى ارتباطى، تجاوز به حقوق و ناموس دیگران و ... جلوه‏گر شود و متأسفانه با ظهور بلیه جدیدى به نام ایدز، آثار و تبعات این مشکلات فقط به یک گروه خاص و یا سن خاصى محدود نشده و ما امروز با اپیدمى به نام ایدز مواجهیم. بیمارى که تا چندى پیش تصور مى‏کردیم و دل‏مان خوش بود که به ما نخواهد رسید چون ما جامعه‏اى مبتنى بر اخلاق هستیم. اما به عنوان مدیر یک سازمان غیر دولتى که مرکز عالى مبارزه با ایدز در جنوب آسیا نیز هست و نیز کار نزدیک با مردم کوچه و بازار به عنوان مددکار اجتماعى و مدیریت رده‏هاى مختلف خدمات اجتماعى که آشنایى کامل با این پدیده و روند تصاعدى گسترش آن دارم، اخطار مى‏کنم. مقابله با معضل ایدز فقط مربوط به دستگاه بهداشتى کشور نیست، چون ایدز پدیده‏اى فرهنگى، اجتماعى و زیستى است که مستلزم تغییر در نگرش‏هاى اجتماعى و سیاسى کشور نسبت به موضوعات دخیل در گسترش این بیمارى است.

یعنى چه توصیه‏هایى دارید؟

قویاً اعتقاد دارم زمان موعظه، نصایح کلیشه‏اى، آموزش‏هاى مبتنى بر محفوظات و بى‏اثر در حل معضل ایدز گذشته است. هر کس در هر سن، موقعیت و با هر سطحى از تحصیلات و اعتقادات ممکن است به بیمارى ایدز دچار شود. متأسفانه این بیمارى‏اى نیست که مانند سرطان یا دیابت فقط خودِ فرد را از بین ببرد، بلکه آنقدر قابلیت سرایت‏پذیرى آن بالاست و تبعات اجتماعى و خانوادگى دارد که با وجود محدود بودن راههاى سرایت، باز بسیار مشکل‏آفرین خواهد بود. از طرفى بیمارى کاملاً قابل پیشگیرى و کنترل است اما راه کنترل آن ارائه آموزش‏ها و زدن حرف‏هایى به مردم است که هنوز بسیارى از سیاستگذاران و برنامه‏ریزان آموزشى و فرهنگى ما، آنها را قبول ندارند و کسى جرئت مطرح کردن‏شان را لااقل در رسانه‏هاى جمعى و فراگیر نمى‏یابد. در حالى که رساله‏هاى عملیه ما به حق و بر اساس آموزه‏هاى دینى، جزئى‏ترین مسائل را پاسخگو هستند، چرا وضعیتى در جامعه حاکم شده که گویى سخن گفتن از این گونه مسائل آن هم در قالب کارگاههاى آموزشى یا مقاله و در روزنامه‏ها خلاف اخلاق و هتک حرمت اجتماعى است. آیا حرمت را رشد روزافزون ایدز در یک جامعه اسلامى هتک مى‏کند یا شناخت دقیق، صحیح و رویکرد مناسب آموزشى و پیشگیرى از رواج و گسترش بیمارى‏هاى مقاربتى و ایدز؟!
چرا نباید ما در زمینه مقابله با ایدز به جهان و بخصوص جهان اسلام الگو ارائه دهیم. چرا نباید به عنوان تنها نظام دینى به اثبات برسانیم که دین مى‏تواند و باید پاسخگوى معضلات روز جوامع باشد. ما باید متناسب با سن، جنس و موقعیت اجتماعى، ابزار مناسب آموزشى و اطلاع‏رسانى را به کار گیریم و از کودکى نسل‏ها را در مقابل این قبیل پدیده‏ها مسلح کنیم.

قبلاً اشاره‏اى کردید قریب به این مضمون که سازمان‏هاى غیر دولتى وقتى مشکلى را دولت به تنهایى نمى‏تواند حل کند یا پاسخگوى نیازهاى مردم نیست، وارد عمل مى‏شوند و به کمک مردم و ملت مى‏آیند. بر اساس چنین نگاهى، در شرایط فعلى و با توجه به مسائلى مانند ایدز، از نظر شما سازمان‏هاى غیر دولتى چه جایگاه و وظایفى دارند؟

تاریخ تمدن بشرى شاهد است در همه جوامع در حالى که گروهى به عنوان حاکم مطرح بوده و وظیفه پاسخگویى به نیازهاى اصلى ملت را داشته‏اند، مردم براى حل مسائلى که به صورت فردى امکان رفع آنها نبوده، در بین خود و به صورت داوطلبانه گروههایى تشکیل داده‏اند. یعنى گروههاى داوطلبانه و خودجوش در تاریخ رد پا دارد و در تاریخ و تمدن اسلامى نیز نمونه‏هاى آنها بسیار یافت مى‏شود. به طور کلى انجمن‏ها و گروههاى خیریه، نگهدارى ایتام و فقرا و غیره مختص ما نیستند بلکه در تمام دنیا چنین تشکل‏هایى وجود دارند. امروزه هم ویژگى‏هاى زندگى جدید انسانى این گروهها را هدفمند و سازماندهى کرده و آنها به عنوان «NGO» تشکل یافته‏اند. بنابراین از لحاظ بین‏المللى «NGO» به هر گونه تشکل مردمى غیر انتفاعى و داوطلبانه‏اى اطلاق مى‏شود که در سطح محلات، شهر، کشور، منطقه و بین‏المللى خدمات انسان‏دوستانه‏اى را ارائه مى‏دهند.
از وظایف دیگر «NGO»ها جلب توجه دولت‏ها به مسائل مردم و آحاد جامعه است. کسانى که «NGO» را تشکیل مى‏دهند، افرادى هستند که با علاقه‏ها و سلیقه‏هاى مشترک، کار و وظیفه خود را مى‏دانند و براى رسیدن به اهدافى مشترک فعالیت مى‏کنند. در این حال من معتقدم اساس کار «NGO»ها، آموزش و ترویج است؛ اگر هم حق‏خواهى مى‏کنند بر اساس آموزشى است که به مردم داده‏اند و موضوعاتى که به ترویج آن پرداخته‏اند. بدین طریق براى فعالیت‏هاى خود علاقه‏مند مى‏آفرینند، صدایشان را رساتر کرده و هدف‏شان را بهتر پیش مى‏برند.
سازمان‏هاى غیر دولتى را نمى‏توان تقسیم‏بندى خاصى کرد چون در طبیعت و کیفیت عملکردشان تنوع وجود دارد اما به هر حال داراى نقاط قوت و ضعفى هستند.

شاید بیان نقاط قوت و ضعف «NGO»ها - اگر چه موضوع اصلى ما نیست - بتواند به کلیت بحث کمک کند.

بله، اگر بخواهم تیتروار به این موارد اشاره کنم، نقاط قوت عبارتند از:
1- داشتن پیوندى مستحکم با مردم عادى کوچه و بازار و اینکه «NGO»ها در چارچوب ادارات محصور نیستند؛ 2- توانایى انطباق خود با شرایط، به دلیل آنکه «NGO»ها از بوروکراسى‏هاى حاکم بر سازمان‏هاى دولتى تبعیت نمى‏کنند و داراى آزادى عمل بیشترى هستند. به طورى که منطبق با شرایط و نیازها سریعاً شکل گرفته و تجدید سازماندهى مى‏شوند و به جلو مى‏روند؛ 3- داراى نوآورى و خلاقیت هستند به همان دلیل آزادى عمل و مقید نبودن در چارچوب‏هاى بوروکراسى؛ 4- بهره‏ورى اقتصادى و معقول بودن هزینه‏ها در سازمان‏هاى غیر دولتى بیشتر است. چون براى اجراى فعالیت‏ها و پروژه‏ها عملاً متکى به نیروهاى داوطلب هستند و هزینه‏هاى کمترى به آنها تحمیل مى‏شود. 5- استفاده از روش‏ها و ابزار واقعى مدیریت مشارکتى.
در مورد نقاط ضعف باید گفت در مواردى نقاط ضعف بستگى به شرایط سازمانى دارد، اما بین «NGO»ها وجوه مشترکى هم از این نظر هست. مانند اینکه معمولاً «NGO»ها بخصوص آنهایى که در سطوح محله‏اى و کوچک‏تر کار مى‏کنند، داراى سیستم مالى شفاف و یا پاسخگویى نیستند. دوم اینکه در توانمندى‏ها و قابلیت‏هاى نهادى شده محدودیت دارند. بسیارى از «NGO»ها چون همیشه روى کارِ خاصى متمرکز نیستند و از طرف دیگر قابلیت‏ها و توانمندى‏هایشان محدود و بر اساس فعالیت اعضا و نیروهاى داوطلب است، گاهى در امور دچار محدودیت عملکرد مى‏شوند. یعنى ممکن است فرد توانمندى که امروز در خدمت یک نهاد غیر دولتى است فردا به سادگى از آنجا برود و جذب فعالیت دیگرى شود. تجربه یک سازمان غیر دولتى قوى آن است که همواره نیروها مى‏آیند، تربیت مى‏شوند، تجربه مى‏آموزند، تخصص پیدا مى‏کنند و بعد آن سازمان و فعالیت داوطلبانه را ترک مى‏کنند و مى‏روند. اگر چه این نوع تربیت نیرو هم یکى از نقش‏هاى مفید «NGO»هاست.
پایین بودن سطح خودپایدارى دنیا به کمک و حمایت دیگران براى بقا، نقطه ضعف دیگرى است. «NGO»ها داراى بودجه رسمى یا سهمى از درآمدهاى ملى، نفت و غیره نیستند. بنابراین براى اداره فعالیت‏هاى خود و تأمین هزینه‏ها و مخارج به شدت نیازمند کمک دیگران هستند و این خطرى است که متأسفانه بسیارى از «NGO»هاى نوپا یا کم‏تجربه را تهدید مى‏کند. آنها یا حذف مى‏شوند یا به صورت ابزار دست کمک‏کنندگان در آمده و از اهداف و مأموریت اصلى خود دور مى‏شوند. چهارم هم ضعف بسیارى از «NGO»ها در زمینه مطالعات و درک وسیع‏تر اجتماعى، اقتصادى فرهنگى جامعه است.

نقش زنان کشور در این شرایط چیست؟ چه از نظر فعالیت‏هایى که سازمان‏هاى غیر دولتى متعدد زنان در حال حاضر در کشور دارند، چه از نظر نیروى بالفعلى که در جامعه زنان وجود دارد و چه از ابعاد مورد نظر انجمن تنظیم خانواده؟

مهم‏ترین نیرویى که جامعه مى‏تواند در فعالیت‏هاى فرهنگ‏سازى خود و اصلاح رفتارها به خدمت گیرد، زنان، بخصوص زنان خانه‏دار هستند. زنان خانه‏دار سرمایه‏هاى بالقوه بسیار عظیمى هستند که چون بیشترین انرژى و وقت خود را صرف رسیدگى به دیگر اعضاى خانواده مى‏کنند، در صورتى که به درستى و با مداومت آموزش گیرند، خود مى‏توانند مربى باشند و نیروى عظیم انسانى مورد نیاز را براى فرهنگ‏سازى در جامعه تأمین کنند.
رویکرد ما در به کارگیرى این سرمایه‏هاى عظیم متأسفانه یا آنها را به صورت شنوندگان منفعل تربیت کرده است که فقط منتظرند تا حرفى را بشنوند و یا برنامه‏اى برایشان ریخته شود و یا به جایى دعوت شوند و آنها هم شرکت کنند یا نکنند، و یا آموزش‏هایى به آنها داده‏ایم که علاوه بر تقویت روحیه مصرف‏گرایى و مصرف‏زدگى نوعى از زن خانه‏دار کلیشه‏اى را در ذهن مجسم کرده که آشپزى خوب مى‏داند و یا با خمیر اشیاء زینتى قشنگى مى‏سازد، ولى آیا نوجوان متحیر، پرسؤال و مواجه با نادانسته‏هاى بى‏حد و مرز امروزى را که در بمباران اطلاعات نامتناسب با سن و موقعیتش قرار دارد، فقط یک غذاى لذیذتر و یا یک شى‏ء تزئینى روى میزش سیراب مى‏کند؟!
به نظر من هدایت مادران، زنان خانه‏دار و دختران جوان به سوى فعالیت‏هاى تشکیلاتى در قالب سازمان‏هاى غیر دولتى و متناسب با علاقه‏ها، سلیقه‏ها و توانمندى‏هایشان مى‏تواند یکى از راههاى بسیار مؤثر کمک به ترمیم فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى جامعه باشد.
لازم است آموزش‏هایى که زنان خانه‏دار ما مى‏گیرند متحول شود، لازم است ما با به کارگیرى شیوه‏هاى جدید مدیریت مشارکتى، تشکیل تیم‏هاى کارى و اجراى برنامه‏هاى توانمندسازى و تربیت مربیان همسان بار دیگر و این بار در نظامى نوین سیستم روابط محله‏اى خود را احیا کنیم.
لازم است مساجد محل‏مان را به روى همه اهالى باز کنیم و خوش‏آمدگو و پذیراى همه باشیم حتى آنها که در ظاهر با ما سنخیتى ندارند ولى براى دور هم جمع شدن و فعالیت نیاز به اتاقى دارند که شاید مسجد محل بتواند آن را تأمین کند. «تربیت مربیان همسان» یک واژه تخصصى است که بسیار پاسخگو و کارساز در همه زمینه‏هاى آموزش و تربیت است. ارائه آموزش‏هاى لازم به یک زن خانه‏دار در یک محله، مانند سنگ‏ریزه‏اى که در آب مى‏افتد و موجد حرکات و دایره‏هاى بعدى مى‏شود، سایر بانوان محله را ارتقا بخشیده و به فعالیت‏هاى جمعى و گروهى وا مى‏دارد. کار با محلات و اجتماعات کوچک یک تخصص است با همان اهمیت و ظرافت کار یک جراح. بنابراین نباید آن را به دست هر کسى سپرد. جوامع پیچیده امروز مستلزم به کارگیرى نیروهاى متخصص و متعهدى است که با عوامل و پیچیدگى‏هاى کار آشنا باشند و نحوه حل گام به گام معادلات را بدانند.
خوشبختانه طى سال‏هاى اخیر سازمان‏هاى غیر دولتى زنان رشد قابل توجهى داشته و در زمینه‏هاى مختلفى چون خیریه‏ها، مسائل حقوقى زنان، آموزش و پژوهش، توانمندسازى، حفظ محیط زیست و توسعه پایدار و ... فعال شده و خدمات چشمگیرى را ارائه کرده‏اند. شاید اگر تحقیق جامعى به عنوان مثال در مورد خیریه‏هاى زنان صورت گیرد، دستاوردها و خدمات آنها به نسبت امکانات دست‏کمى از نهادهاى خیریه دولتى و نیمه‏دولتى نداشته باشد. اما به دلیل عدم دسترسى به رسانه‏هاى فراگیر کسى از فعالیت‏هاى آنان آگاه نیست. همچنین به خاطر عدم آشنایى با گزارش‏گیرى و ثبت عملکرد در قالب‏هاى متناسب سوابق کارى آنها انعکاس لازم را ندارد. یکى از دلایل ضرورت آموزش «NGO»ها همین است.
در مورد نوع فعالیت‏هاى انجمن تنظیم خانواده هم باید بگویم شواهد موجود نشان مى‏دهد زنان در بیشتر موارد بیش از شهروندان مرد، دولت را در اجراى برنامه‏هاى بهداشتى یارى داده و در صورت فراخوان و ارائه آموزش‏هاى لازم مشارکت فعال‏ترى داشته‏اند.
فکر مى‏کنم مجدداً باید به این نکته تأکید کنم که تأثیر برنامه‏هاى بهداشتى و تنظیم خانواده بر ارتقا و بهبود موقعیت و نقش زنان از این نظر قابل توجه است که منحصر و محدود به کنترل بارورى زن نیست، بلکه ابعاد مهم‏ترى نظیر جنبه‏هاى بهداشتى، اجتماعى، حقوقى، روانى و فرهنگى را که به مراتب داراى اهمیت بیشترى است، شامل مى‏شود.
از سوى دیگر، موالید پى در پى نه فقط سلامت مادر و کودک، بلکه سلامت و تعادل زندگى «پدر» را ممکن است دستخوش خطر کند. خستگى و فرسودگى ناشى از کار و زحمت زیاد در شرایط فعلى اقتصادى براى اداره خانواده بزرگ‏تر بار سنگینى بر دوش پدر است که ممکن است وقتى براى رشد و تعالى و آرامش روحى او باقى نگذارد.
فکر مى‏کنم همه با این نظر موافق باشند که ثمره یک زندگى مشترک موفق، فرزندان خوب است. در حالى که حاملگى‏هاى متعدد و ناراحتى‏هاى جسمى ناشى از آن، زحمت زیاد و نگرانى‏هاى فکرى براى مراقبت و پرورش فرزندان باعث کاهش سلامتى زن در سنین جوانى شده و دامنه تربیت اخلاقى و روحى فرزندان را محدود مى‏سازد.
بنابراین تأثیر برنامه‏هاى تنظیم خانواده از نظر سلامت روانى و عاطفى خانواده به تفصیل قابل بررسى است. مسلماً نگرانى و فشار مسئولیت بیشتر مادر در پرورش و مراقبت فرزندان عوارض نامطلوبى بر روحیه و وضع روانى دارد. در بسیارى موارد عدم سازش در زندگى خانوادگى به دلیل نگرانى زن از حاملگى مجدد و زحمات و مسئولیت‏هاى ناشى از زایمان است. در حالى که با برنامه‏ریزى صحیح، ناسازگارى‏هاى احتمالى کاهش پیدا مى‏کند و امکان بروز سایر استعدادها و توانایى‏هاى زنان فراهم مى‏شود. این وضعیت مى‏تواند رضایت‏مندى آنها را از زندگى افزایش دهد و آثار مثبت این رضایت‏مندى، هم شامل خانواده و هم شامل جامعه خواهد شد.
در اینجا باید تأکید کنم که با وجود همه استدلال‏هایى که کردم موفقیت برنامه تنظیم خانواده مستلزم رعایت اصل انتخاب آگاهانه و آزادانه است و نباید به اجراکنندگان آن تحمیل شود. همین طور مشارکت و مسئولیت مردان در اجراى برنامه‏هاى تنظیم خانواده است که امکان تحقق و تأثیرات مطلوب مورد نظر را فراهم مى‏کند.

مى‏توان به این جمع‏بندى رسید که از نظر شما جامعه زنان کشور از ظرفیت‏هاى قابل توجهى برخوردار است که هنوز مورد بهره‏ورى کامل قرار نگرفته؛ چه در ابعاد خانوادگى و چه در ابعاد اجتماعى. همچنین هنوز زنان و مردان ما در درون خانواده موارد متعددى از تشریک مساعى بیشتر، درک بهتر از مشکلات فردى یکدیگر و کشف راههاى جدید براى دستیابى به آرامش در کنار یکدیگر را امتحان نکرده‏اند. فکر مى‏کنید چه باید کرد؟

باید زنان را بیش از این باور کنیم و امکان دسترسى آنها را به ابزار و روش‏هاى توانمندسازى از طریق ارتقاى مهارت‏ها و اعتماد به نفس براى مشارکت در همه ابعاد زندگى فراهم کنیم. دسترسى زنان به درآمد و منابع اقتصادى و همین طور ارتقاى آگاهى‏هاى اجتماعى آنها از طریق برنامه‏هاى مؤثر آموزشى و ارتباط جمعى بسیار مهم است.
اما آنچه مسلم است دولت‏ها به تنهایى نمى‏توانند در آینده و بدون هر گونه کمکى به چنین اهداف و دستاوردهاى مهمى برسند. بنابراین مردم و گروهها باید مشارکت کنند و این البته حق آنها و نیز مسئولیت‏شان است که براى رسیدن به اهداف مشترکى فعال باشند. همین جاست که نمى‏توان از نقش مهم و مؤثر نهادهاى غیر دولتى و گروهها و انجمن‏هاى برخاسته از متن مردم در حرکت به سوى توسعه و پیشرفت غافل ماند و اساساً نمى‏توان بدون این حضور و مشارکت توسعه پایدارى را متصور شد.

از وقتى که در اختیار مجله قرار دادید متشکریم و موفق باشید.

من هم متشکرم و براى شما آرزوى موفقیت مى‏کنم.