عزّت
اکرم جمشیدیان
آیا تاکنون در کنار کسى قرار گرفتهاى که بىدلیل خود را برتر از او بدانى؟
شاید ظاهراً تو زیباترى، پولدارترى، تحصیلات بیشتر و یا امکانات و توانایى بهترى دارى. در آن لحظات در اندیشه تو چه مىگذرد؟
تو در خیال خود بر روى قالیچه سلیمان نشستهاى و فرمان مىدهى. باد غرور و تکبر تو را به هر طرف مىبرد و تو مست و شاد، گردن کشیدهاى و از آن بالا بالاها به اطرافیان خود مىنگرى و آنها در نگاه تو آنچنان ضعیف و کوچکند که اصلاً به چشم نمىآیند. در میان آن ابرهاى سیاهِ خودخواهى و مالپرستى به شمارش و اندازهگیرى دارایىهاى خود مشغولى و دایم براى ازدیاد آنها طرح و نقشهها دارى. در برخورد و حتى نگاه تو غرور و مستى خاصى موج مىزند. پسوند و گاه پیشوند «من» و «من» در کلام تو جارى است. این نگرش و طرز تفکر همچون تارهایى است که به دور خود تنیدهاى و در تاریکىهاى آن فرو رفتهاى. شاید چشمان تو به این تاریکىها عادت دیرینه دارد و از نور حقیقت گریزان است. آن حقیقتى که نظام حاکم بر این جهان پر از اسرار ناپیدا و رازهاى ناگفتنى است. آنجا که تو در مقام برترىطلبى به سرزنش و تحقیر دیگران پرداختى، عیبجویى کردى و دلى را شکستى، نقطه کورى است که راهى نه بسیار دور به آینده دارد. راهى پر فراز و نشیب از بالاى آن ابرهاى سیاه تا عمیقترین درههاى زمینى، راهى که تو هرگز لحظهاى هم تصور آن را نداشتى و آن غلبه و برترىِ طرف مقابل برتوست. یقین بدان که حتى اگر یک روز هم از عمر این جهان باقى باشد، سرانجام، تو در موردى که فخر فروختى و تحقیر کردى، تحقیر خواهى شد و آن خارى را که از نیش سخنان تو در دلى خلید، روزى بر قلب خود احساس خواهى کرد و آن شخصیتى را که تو در هم شکستى، دست تواناى خداى جبار به شکلى بر تو غالب خواهد کرد. اگر چه طى این راه سالها به طول انجامد.
پس بیا قدمى بر خاک نه، آنچه تو برترى و والایى مىپندارى، تخیلاتى بیش نیست. این افکار پوچ وسوسه شیطانى است که خود به خاطر کبر و غرور، زحمات چند هزار سالهاش را با آن به آتش کشید و سرنوشت شومى بر خود رقم زد. لحظهاى تأمل و اندیشه در آغاز و انجام زندگى و دورههاى پیرى و ناتوانى تارهاى غفلت و غرور تو را پاره خواهد کرد تا چشم تو کم کم به نور عادت کند و حقایق را بهتر درک کنى. بدان که راز اختلافها و تفاوتها در مقدّرات و ظرفیت انسانهاست. هر کس بنا بر ظرفیت و تلاش خود، کمتر، بیشتر و یا به شکل خاصى از نعمتهاى الهى بهرهمند است و در مجموع همه ما اعضاى یک پیکریم که با همدلى و تلاش و مشارکت مىتوانیم سرنوشتى بهتر براى خود رقم زنیم.
عزت و بزرگى تنها برازنده آن ملیک مقتدرى است که پادشاه و مالک آسمانها و زمین است و همه ذرات جهانِ هستى پیوسته به تسبیح و ستایش او مشغولند و سر بر آستان ملکوتى او ساییده و بر او سجده مىکنند.
و تو اى انسان، اگر عظمت و بزرگوارى و عزت و جلال مىخواهى، باید گوهر یگانه خود را بشناسى و به این بارگاه قدسى نزدیک شوى. در این مقام تنها کلام طیّب و عمل صالح اوج مىگیرد و به سوى او بالا مىرود. پس چه نشستهاى؟ باید در راه رضاى او گام بردارى و در هر شب و روز قدمى بالاتر و بالاتر. هر نماز تو معراجى و حرکتى باشد به سوى مقصد، این همان راهى است که عقل و فطرت تو از درون و پیامبران و صالحان از بیرون، تو را به آن فرا مىخوانند. از این درگاه پیوسته رحمت الهى فرو مىریزد، و از وجود قدسى تو نیز ... . عزت و عظمت و بزرگوارى واقعى اینجاست. پس با این جاه و جلال حقیقى دیگر چه جاى غرور پوچ و فخرفروشى بر دنیاى فانى است؟
برگرفته از آیه 18 سوره مبارکه لقمان»
«وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فىِ الاَرضِ مَرَحاً اِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُور.»