سبز آسمونى
چهل شب
اى لحظه لحظهاى که کنار تو زیستم
امشب چهل شب است برایت گریستم
امشب چهل شب است که آب از گلوى من
پایین نرفته بغض عطشناک کیستم
بنشان به تل زینبیه طاقت مرا
من زینبم نمىشود آخر نایستم
آن جاده را مگو به چه حالى گذشتم و
دل کَندم از تو آمدم اى هست و نیستم
من چادر سیاه غمم دور تکیه است
جز ذکر «یا حسین» تو تکرار چیستم
این اربعین هم از پى آن اربعین گذشت
چشمان صد حسینیهات را گریستمرزیتا نعمتى - قزوین