شتاب زدگى در تاملات


 

شتاب‏زدگى در تأملات‏

[اشاره: در شماره 167 پیام زن، نقدى در باره کتاب «زن، مظلوم همیشه تاریخ» منتشر شد. هر چند این کتاب چهار جلدى، توسط ناشر محترم جهت معرّفى در اختیار مجله قرار گرفته بود اما پیام زن با توجه به اینکه کتاب به تازگى منتشر شده و یک اثر قابل توجه در موضوع زن به شمار مى‏رفت به ویژه با عنایت به مراتب علمى نویسنده ارجمند آن که یکى از اساتید حوزه قم مى‏باشند، شایسته دید در کنار معرّفى شکلى آن، اگر نکاتى در قالب نقد به آن وجود دارد نیز مطرح شود، بخصوص که نویسنده گرامى براى این مجموعه حجمى در حدّ 20 جلد پیش‏بینى کرده است. زحمت معرّفى و نقد را نویسنده ارجمند جناب آقاى احمد حیدرى بر عهده گرفت و در چارچوب تلاشى علمى و با احترام کامل نسبت به نویسنده محترم کتاب این کار آماده و در آن شماره انتشار یافت. پاسخى که پیش روى دارید از طرف ناشر محترم کتاب اخیراً در اختیار مجله قرار گرفته است و عیناً بدون هیچ کاستى تقدیم مى‏شود. البته ناقد محترم نه تنها نقدى را متوجه نویسنده محترم کتاب نکرده بلکه با تجلیل و احترام زیاد نقد خویش را همراه کرده بودند که از سوى مجله به خاطر ملاحظات مطبوعاتى بخش عمده آن تعریف و تمجید حذف شده بود. بنابراین ستایش‏هاى مبالغه‏آمیزى که در این پاسخ در باره نویسنده محترم کتاب آمده نه تناسب چندانى با نقد یاد شده دارد و نه شایسته ناشر و مؤسسه محترمى است که متعلق به خود نویسنده گرامى است و مى‏تواند نتیجه عکس دهد! به هر حال امیدواریم همچنان شاهد انتشار آثارى باشیم که همانند «زن، مظلوم همیشه تاریخ» ارزش نقد کردن را داشته باشد، هر چند به کام نویسندگان ارجمند و ناشران زحمت‏کش خوش نیاید.]
ماهنامه پیام زن در بهمن ماه سال 1384 به درج مقاله‏اى با عنوان «زن، مظلوم همیشه تاریخ و تأملاتى چند» اقدام نموده و در این مقاله، ضمن معرفى ناقص کتاب «زن؛ مظلوم همیشه تاریخ»، عجولانه خرده‏هاى چندى بر آن گرفته است که مقاله حاضر تنها درصدد بیان تذکراتى چند به آن در طى چند فراز مى‏باشد.
1) مقاله، نخست به معرفى اجمالى کتاب مى‏پردازد و بدون آن که در ارزیابى کتاب؛ بویژه در زمینه گستردگى و نو آورى‏هاى آن توجهى داشته باشد، تنها از زبان ناشر به بیان ضرورت نشر چنین آثارى مى‏پردازد و بى درنگ به ساختار کتاب اشاره‏ى کوتاهى مى‏کند تا درآمدى براى شروع خرده‏گیرى از کتاب باشد. این در حالى است که فضاى سالم نقد ایجاب مى‏نماید نخست جایگاه کتاب در میان آثار منتشر شده در این موضوع و ضرورت نشر آن بررسیده شود و آنگاه محتواى مباحث مورد شناسایى و ارزیابى قرار گیرد و سپس آگاهانه و منصفانه نقد ساختار و محتواى اثر آورده شود.
2) کتاب «زن؛ مظلوم همیشه تاریخ» مجموعه‏اى چهار جلدى است که سعى دارد چالش‏هاى دیدگاه سنتى و مدرن به جامعه زنان را تحلیل کند و با هموارسازى زمینه، مسیر، و راه‏کارهاى عملى براى نگاه به زن و حضور رسمى، شکوفا، بالنده و پویاى وى در جامعه و خانه را ارایه دهد که میزان موفقیت نویسنده را باید در سخنان کارشناسان و خوانندگانى که به آموزه‏هاى کتاب آگاهى دارند، دید.
مقاله یاد شده که به گفتار و نظریات به اصطلاح روان‏شناسان و حقوق‏دانان مسلمان و غیر مسلمان اهتمام ویژه مى‏دهد، افراد را اصل مى‏داند؛ نه علوم و دانش‏ها را و گویا شخصیتى که کتاب حاضر را رقم زده است و نظرگاه‏هاى ایشان در شناخت شخصیت انسان و مقامات و مراتب وجودى وى سند مى‏باشد را نادیده مى‏انگارد؛ در حالى که ویژگى کتاب یادشده این است که قلمى آن را به نگارش در آورده است که به عنوان فقیه، مجتهد، فیلسوف و عارف در حوزه‏ى علمیه شیعه شناخته شده است و بیش از چند دهه از سال‏هاى پربرکت عمر خود را به تحقیق و راه‏یابى به حقایق هستى و تدریس خارج فقه و اصول و کتاب‏هاى سطح عالى عرفان و فلسفه اسلامى؛ مانند: تمهید القواعد، منازل السائرین، شرح فصوص الحکم، مصباح الانس، اسفار اربعه، اشارات، منظومه و دیگر متون اصیل علمى و اسلامى در این حوزه‏ى مبارک پرداخته‏اند و به زوایاى روح و روان آدمى در پرتو گزاره‏هاى علمى و دینى؛ اعم از فقه، اخلاق، فلسفه، عرفان، روان‏شناسى و جامعه‏شناسى احاطه کامل دارند و جامعیت ایشان، کتاب را از حصرگرایى و فرو غلطیدن در مغالطه تحویلى‏نگرى حفظ مى‏نماید؛ مغالطه‏اى که متأسفانه، در برخى از موارد مقاله؛ بویژه در بیان ملاک تشریع احکام دیده مى‏شود.
جامعیت نویسنده، داده‏هاى کتاب حاضر را از جمودگرایى و ارتجاع سنتى و آفت‏هاى نوگرایى و ارتجاع نوین نیز مصون داشته است. امرى که در برخى از خرده‏گیرى‏هاى طرح شده؛ بویژه در مسأله ترجیح نقاب و پوشیه براى زنان و استبعاد یا استحساناتى که در برخى موارد آمده است، خود را مى‏نمایاند.
این کتاب بر آن است تا نمادى گویا و الگویى سالم و موفق از زندگى پرنشاط و سرشار از آرامش و کام‏یابى را در عصر امروز همراه با هماهنگى کامل و تمام با آموزه‏هاى دینى تبیین نماید و رمز موفقیت و کمال تفاهم را فرا راه همه حق‏جویان؛ بویژه جامعه زنان قرار دهد و به نظر مى‏رسد جامعیت نویسنده توانسته است این مهم را به انجام رساند که قضاوت آن با خوانندگان محترم است؛ همانگونه که این اثر پیش از چاپ در دیدگاه‏هاى متفاوت برخى از صاحب نظران قرار گرفته و بعضى از همسران آن را بر زندگى خود تست و ارزیابى نموده‏اند.
3) نخستین خرده‏ى مقاله، انتقاد به ساختار و چینش بخش‏هاى کتاب است. وى مى‏نویسد: «چیدمان کتاب چندان پسندیده و مناسب نیست، گرچه نویسنده اظهار داشته: ترتیب بخش‏ها و مبحث‏ها عینیت‏هاى اجتماعى را در نظر مى‏گیرد».
باید توجه داشت که ساختار کتاب حاضر داراى بنیانى فلسفى است که به نظر مى‏رسد در نقد از این بنیان فلسفى و زیر ساخت عقلى آن غفلت ورزیده شده است؛ چرا که همان گونه که خاطرنشان شده است، چینش هر یک از بخش‏هاى کتاب با واقعیت‏هاى خارجى مطابق است؛ نه با داده‏هاى ذهنى و انتزاعى.
توضیح این که فرد بدون اجتماع حاصل نمى‏شود و اصالت با جامعه است و نه با فرد و هر چه در خارج دیده مى‏شود ترکیب‏هاست و نه اشیاى بسیط و نگاه ما به هر موضوعى باید نگاه اجتماعى و ترکیبى باشد و در تاملات عقلانى نخست باید به جامعه نظر افکند و سپس در هویت و چگونگى خلقت فرد اندیشه نمود. دلایل این نظریه در بحث‏هاى خارج فلسفه استاد آمده است و ایشان فلسفه انزوایى و فردگرایانه رایج را مورد چالش قرار داده‏اند.
نخستین امرى که در رابطه با زن پیش مى‏آید، نگاه و نظر به وى در چهره‏ى پوشش یا عریانى اوست و سپس آشنایى با جنس مخالف، دل‏بستگى، خواستگارى، شروع زندگى مشترک، طرح مسایل چند همسرى و ازدواج موقت، سامان دهى مسایل جنسى، روش‏هاى کام‏یابى و کام دهى و بحث از مردسالارى است و آنگاه با شناختى جمعى و احاطه‏اى کلى نگاه به خلقت زن و ساختار و شاکله وجودى وى هموار مى‏گردد و ویژگى روحى زن در راستاى عقل و احساس و دیگر مسایل مرتبط با آن مورد توجه قرار مى‏گیرد.
ناقد، بخش ششم و هفتم را که در راستاى طرح اسلام در مورد مسایل جنسى و سامان دهى اسلام به این امر بسیار مهم است را فاقد تناسب با دیگر بخش‏هاى کتاب مى‏داند که گویا مقاله، ستم و ظلمى که در طول تاریخ از این ناحیه به زن وارده شده و چالش‏هاى بسیارى براى زن و جامعه پدید آورده را در نظر نیاورده است و یا مطالعه این دو بخش، گذرا، بسیط، انزوایى، حیاگونه و با نگاهى محدود و بسته نسبت به جامعه جهانى زنان بوده است.
4) در طرح تاملات محتوایى، آمده است: «در بسیارى از موارد، استدلال‏هاى نویسنده‏ى محترم از استحکام کافى و محکم عقلى و نقلى برخودار نیست».
این بیان، بسیار کلى است، در حالى که نسبت به نقد مسایل علمى باید نهایت انصاف و دقت را روا داشت و براى هر ادعایى، دست‏کم شاهد و دلیلى آورد که متأسفانه این مقاله از آن خالى است.
وى در همین بخش خرده مى‏گیرد که مطالب کتاب به گفتار و نظریات قوى و محکم به اصطلاح روان‏شناسان و حقوق‏دانان مستند نمى‏باشد که باید به این نکته توجه داشت همان گونه که گذشت چهار جلد کتاب حاضر تنها درآمدى است بر تحقیقاتى که نزدیک به بیست جلد مى‏باشد و نگارنده به تفصیل نظر محققانى که به پژوهش درباره‏ى زن پرداخته‏اند را در مجلدات دیگر آورده و به تفصیل از قرآن کریم، روایات و استدلال‏هاى برون دینى و عقلى و گفتار روان‏شناسان و حقوق‏دانان برجسته یاد نموده و هر کدام را مورد نقد و ارزیابى قرار داده است؛ امرى که ارایه آن در ساختار حاضر که بیان اصول نظریات است، نمى‏گنجد. افزوده بر این، توجه به افراد و نه به گفته‏ها و آراى آنان، در جوامعى که از نظر علمى دور افتاده‏اند، اتفاق مى‏افتد و فرهنگ تلقى مى‏گردد وگرنه در تحقیقات علمى به سخن و داده‏هاى علمى باید نظر افکند و آن را مورد مطالعه قرار داد؛ نه افراد و نگاه به فرد نیز از زاویه یافته‏هاى علمى وى مى‏باشد.
5) پوشاندن وجه و دو کف تا مچ از لزوم پوشش در شرع استثنا شده است و ملاک پوشش که مورد نظر ناقد است نمى‏تواند دلیل بر حکم به استحباب پوشش صورت باشد؛ چرا که دلیل استحباب باید مستند شرعى از کتاب و سنت به همراه داشته باشد و ملاک مى‏تواند تنها پشتوانه دلیل باشد؛ نه دلیل فتوا که بیان حاضر نارسایى فقهى مقاله را مى‏نمایاند.
وجوب پوشاندن صورت و چهره‏ى زن؛ بویژه با نقاب و پوشیه و ترجیح و برترى دادن آن در همان مسیرى قرار دارد که زن را موجودى پنهانى و حرم‏سرایى نادیدنى مى‏داند؛ نه انسانى که مى‏تواند روحیه نجابت خویش را با توان‏مندى‏هاى خود در جامعه عرضه نماید و اساسا براى ترجیح یا لزوم پوشش باید تمسک بر دلیل داشت و چنین پندارهایى را تنها باید غیرت نمایى‏هاى بى مورد و بدون توجه به پى‏آمدهاى ناهنجار آن دانست و اگر به متن روایاتى که در همین کتاب ذکر شده است دقت مى‏شد، این امر به دست مى‏آمد، ولى پیش‏فرض‏ها و باورهاى ناهنجار اجتماعى مانع از آن گردیده است. این در حالى است که مقاله براى استحباب پوشش تنها به دلیلى استحسانى بسنده کرده و پر واضح است که استحسان نمى‏تواند دلیل فتوا قرار گیرد؛ همان گونه که در بیان فلسفه حرمت پوشاندن صورت در احرام به ارایه ملاکى استحسانى پرداخته شده است و از هر گونه مستند شرعى خالى مى‏باشد.
افزوده بر این، همان گونه که در کتاب آمده است، نقاب در عرف عرب به معناى عام پرده افکنى است؛ نه صرف پوشش و شامل هر گونه پرده اندازى و پوشیه مى‏گردد و اگر از سر تحقیق و دقت به مطالب کتاب نگاه مى‏شد و با عجله از آن عبور نمى‏شد، این گزاره به دست مى‏آمد و روشن مى‏شد که طرح چنین حجاب و پوششى براى زن همان چالشى است که زن در دیروز داشته و در جهان امروز از آن رسته است و نباید در بازیابى آن کوشید.
6) در فراز چهارم، کراهت دست دادن با لباس و استحباب و ترک آن امرى کاملا روشن دانسته شده است؛ در حالى که در تحقیقات علمى، واژه‏اى به نام «کاملا روشن» دلیل شمرده نمى‏شود و باید در همه جا با دلیل و مدرک سخن گفت. ناقد، دلیل خویش بر کراهت دست دادن با لباس و پوشش را دورى انسان از گناه و ریبه مى‏داند؛ در حالى که نگارنده خاطر نشان کرده، در صورتى این امر جایز است که لذت و خوش آمد و ریبه و فسادى در میان نباشد و این امر تنها با نبود ریبه و فساد، امکان‏پذیر است.
7) پنجمین نقد، یادکرد مقاله از مظلومیت همیشگى زن در ماجراى سخن پذیرى حضرت آدم توسط حواست که نارسایى آن را در شناخت ویژگى‏هاى زنان مى‏رساند. همچنین، مقاله خرده مى‏گیرد که ارایه راه نجات از زایش دختران با دفاع از زن همخوانى ندارد که باید گفت مقاله به ویژگى‏هاى جسمانى و مرتبه و تعین وجودى زنان در نظام آفرینش و خلقت بى توجه است؛ در حالى که این امر، تمایل کلى و طبیعت انسان را همراه دارد.

8) در شماره ششم آمده است: «در کتاب سعى فراوان شده که چند همسرى امرى طبیعى نشان داده شود؛ در حالى که چند همسرى با طبیعت زن سازگار نیست». در این رابطه باید خاطر نشان ساخت که چند همسرى، پشتوانه فلسفى و ساختار اجتماعى دارد، ولى به شرایط ویژه‏ى آن باید توجه داشت که از هر مردى؛ بویژه با ناهموارى‏هاى موجود جامعه امروز، بر نمى‏آید و محدوده و مرز آن در کتاب آمده است و لازم بود همان‏طور که این امر در کتاب همراه با دلیل اثبات شده است، ناقد براى ادعاى خود دلیلى را ارایه مى‏داد و تنها به ادعا بسنده نمى‏شد.
9) فراز هفتم، در رابطه با ساره و نسبت نوعى از حسد به وى مطالبى دارد که نشان مى‏دهد به مراحل سلوک و مقامات معنوى انسان و روحیات و ویژگى‏هاى وى توجه نشده است؛ چرا که رفع بسیارى از ناپسندى‏ها بدون وصول به مقامات عالى براى هیچ انسانى امکان‏پذیر نیست و همسر یا فرزند پیامبر بودن؛ اگرچه فضل است، منافاتى با بحث‏هاى کتاب ندارد که چگونگى آن در مباحث تفصیلى آمده است.
10) در مقاله بر گستره‏ى اطاعت زن از مرد و عمومیت نشوز ایراد مى‏شود و دلیلى جز نقل ناقص از فقها براى آن ذکر نمى‏شود و مى‏گوید: «جز در مورد مسأله تمکین و زناشویى، مرد حق تنبیه ندارد و آیه نشوز اختصاص به مسایل زناشویى دارد»؛ بدون این که به دلایل آن نظر شود یا در زمینه تقیید شاهدى ارایه گردد؛ در حالى که کتاب زمینه گسترده آن را بیان داشته است.
11) در فراز دهم به لزوم اجازه‏ى زن براى کار در خارج از منزل انتقاد مى‏شود که سردبیر محترم به وى تذکر مى‏دهند که این نظر، رأى قاطع و مشهور فقهاست و به ایشان یادآور مى‏شوند که اگر چنین دیدگاه فقهى قوى نیست، اشکال به کتاب مورد بحث به شمار نمى‏رود. البته، خاطرنشانى این نکته بایسته است که نظر فوق بر اساس نظام استنباط و اخذ حکم مى‏باشد و کتاب حاضر آراى اجتهادى نگارنده مى‏باشد و نه نقل دیدگاه‏ها.
12) فلسفه‏اى که ناقد براى عده‏ى طلاق رجعى آورده است؛ یعنى مخلوط نشدن انساب، امرى استحسانى مى‏باشد و واضح است که علت تشریع عده، تنها مخلوط نگردیدن نسب‏ها نمى‏باشد وگرنه این امر خود ستم دیگر آفرینش بر زن است که در کتاب آمده، بلکه ایجاد فرصت براى جذب دوباره‏ى مرد به سوى زن با خودآرایى و ناز، تأییدى است بر حکمت گفته شده از ناحیه نگارنده که زن با عواطف سرشارى که دارد نمى‏تواند خاطره‏هاى شیرین و تلخ زندگى گذشته خود را به سرعت فراموش کند و تنها با گذشت زمان مى‏تواند خود را براى پذیرش مردى دیگر در حریم شخصیت خود آماده نماید و باید توجه داشت که این دو امر و هر امر دیگرى که بتوان در این زمینه ارایه داد، تمامى حکمت حکم است و نه علت حکم که تفاوت آن در مقام خود روشن است.
13) نقد سیزدهم که متوجه این بیان است که لزوم آمیزش محلل بعد از سه بار طلاق براى رفع نیاز جنسى زن است، وارد نمى‏باشد و ملاک ناقد منافاتى با ملاک یاد شده ندارد؛ چرا که این ملاک علت تام براى صدور حکم نیست، بلکه حکمتى را بیان مى‏دارد و بنابراین، رد این توجیه، منطقى نیست.
14) در فراز چهاردهم، مقاله به کتاب نسبت مى‏دهد که واگذاردن مسؤولیت‏هاى کلان به زن را ممنوع مى‏شمارد، در حالى که این بیان ناقص است؛ چرا که کتاب لازم مى‏داند مسؤولیت‏ها متناسب با روحیات و شخصیت و شاکله وجودى هر فرد و گروه باشد و مدیریت علمى و عملى در سطح کلان جامعه همچون مدیریت بر بخش‏هاى اجتماعى زنان؛ بویژه مشاغل حساس و مهم؛ مانند پزشکى و جراحى و استادى که ویژه‏ى زنان است، از مسؤولیت‏هاى کلان مى‏شمارد و مسؤولیت کلان را منحصر به صدارت، وزارت و مانند آن نمى‏داند؛ اگرچه این امور در چارچوب ویژه‏ى خود منافاتى با مشاغل زنان ندارد.
مقاله در همین خرده، انتظار دارد هدهدى از چنان رشد عقلانى برخوردار باشد که در مسأله‏اى که آدمیان در طول تاریخ بر آن اختلاف دارند، حاکم قرار گیرد و حکم به جواز یا عدم جواز مسؤولیت‏پذیرى زن در سمت‏هاى کلان دهد؛ این در حالى است که هدهد مسأله شرک ملکه سبأ را مطرح مى‏نماید و همه مسایل جزیى دیگر از جمله پادشاهى وى را تحت شعاع قرار مى‏دهد و مدار کلام بر آن قرار مى‏گیرد.
15) در فراز شانزدهم، از نوآورى در بیان کریمه الهى و وجوه مختلف و نظام‏مند آن چشم‏پوشى مى‏شود و این ملاک استحسانى را که در روز قیامت آن قدر بیم و هراس وجود دارد که هر کس فقط به فکر نجات خود است و از دیگران فرار مى‏کند تا مورد یارى‏طلبى واقع نشود را معیار فرار مردم مى‏داند؛ در حالى که براى ملاک گفته شده نه تنها دلیل نیست، بلکه مخالف ظاهر کریمه یادشده که همان تصریح به فرار مرد است، مى‏باشد.
در یایان یادآورى چند نکته شایان ذکر است:
الف) در مسایل اجتماعى و بررسى موضوعات مهم و حساس بایسته است با ارج نهادن شایسته سالارى علمى، نقد و بررسى‏ها توسط متخصصان و کارشناسان امر
و در صورت امکان به صورت جمعى انجام گیرد و از کارهاى صورى و تحقیقات فردى که جامعیت و اطراف گرایى همه‏جانبه در تحقیق را با خطر روبه‏رو مى‏سازد؛ آن هم به شکل عادى پرهیز شود و لازم است متولیان امور فرهنگى تلاش نمایند تا روش صحیح تحقیق و نقد سالم در جامعه نهادینه گردد.
ب) متأسفانه، مقاله حاضر به جاى آن که توجه خوانندگان خود را به مطالب کلان، کلیدى و عمده‏ى این کتاب علمى معطوف سازد، به مباحث حاشیه‏اى مانند پوشیدن نقاب و بزرگ نمایى آن‏ها به شیوه‏ى ژورنالیستى، عامه‏پسند و روزنامه‏اى و نه تخصصى و کارشناسى رو آورده است؛ در حالى که کتاب حاضر شیوه‏ى تخصصى و علمى دارد که مى‏تواند پاسخ‏گوى نیازهاى فکرى و کاربردى همسران در محیط جامعه و خانواده و زنان جامعه امروز اسلامى و دیگر زنان جهان با هر عقیده و دیدگاهى باشد و بسیارى از چالش‏هاى موجود را برطرف سازد و در آگاهى بخشى به همه زنان مسلمان به عنوان منبعى مطمئن شناخته گردد.
ج) باید از نازیبا نمایاندن چهره‏ى زن در همه عرصه‏ها خوددارى شود تا ترویج نارضایتى زنان از زن بودن خود نشود(!) چنان‏چه تصویرى که بر روى جلد همین شماره از مجله مى‏باشد، به ذهن مى‏آورد که نمایش تخریب چهره‏ى زن ایرانى است و گویى نوعى از بیمارى پوستى بر چهره دارد که خوشبختانه هم‏اینک جامعه زنان ایرانى حتى در دورترین نقاط روستایى چنین موقعیتى را ندارد و از آراستگى و پیرایش لازم برخوردار مى‏باشد و از چنین ناهنجارى‏ها به دور است. شایسته است در طرح جلد مجله و هر نوع چهره آرایى در تصویرها زمینه‏هاى شاد، سرزنده و به‏دور از هر گونه خمودى و ناهنجارى ارایه گردد.
در پایان، براى همه عواملى که در تهیه و نشر این مقاله نقش داشته‏اند؛ بویژه سردبیر محترم نشریه و ناقد، تشکر و تقدیر مى‏گردد و براى همه آنان آرزوى موفقیت مى‏شود.

مؤسسه فرهنگى ظهور شفق‏
17/11/ 1384