چهارشنبهاى چهارنفره
نزهت بادى
نام فیلم: چهارشنبهسورى
نویسندگان: مانى حقیقى، اصغر فرهادى
کارگردان: اصغر فرهادى
بازیگران: هدیه تهرانى، ترانه علیدوستى، حمید فرخنژاد، پانتهآ بهرام
خلاصه فیلم: «روحى» دختر جوانى در آستانه ازدواج است که براى نظافت و کارگرى به خانه زوج جوانى به نام «مژده» و «مرتضى» مىرود و به مرور زمان درگیر منازعات و اختلافات خانوادگى آنها مىشود و به طور ناخواسته پاى در زندگى آشفته «مژده» مىگذارد که به روابط پنهانى شوهرش با زن همسایه «سیمین» مشکوک است. در طول این پروسه، «روحى» نیز نگاه و تلقى جدیدى نسبت به زندگى زناشویى آیندهاش پیدا مىکند.
تا به حال «اصغر فرهادى» نگارش مجموعههاى تلویزیونى از جمله «خاطرات کودکى»، «داستان یک شهر» و قسمتهایى از «چراغ جادو» و «پشت کنکورىها» و همچنین فیلم «ارتفاع پست» به همراهى «ابراهیم حاتمىکیا» را در کارنامه خود دارد. «چهارشنبهسورى» سومین ساخته بلند سینمایى او پس از «رقص در غبار» و «شهر زیبا» است.
فیلم «چهارشنبهسورى» از زمان واقعى داستانى استفاده کرده است، به طورى که تمام اتفاقات آن در یک صبح تا شب رخ مىدهد و به تبع آن فقط با ماجراهایى روبهرو مىشویم که در یک روز ممکن است براى یک خانواده رخ بدهد. این وقایع و حوادث نیز بر اساس ترتیب و تداوم زمانى، در یک خط پیوسته روایت مىشود.
بیشترین ماجراهاى فیلم در آپارتمان خانوادهاى از طبقه متوسط جامعه شکل مىگیرد. فیلم به درستى از این محدودیت جغرافیایى و تمرکز زمانى و مکانى داستان بهره برده و با استفاده از اصل وحدت زمان، مکان و موضوع، روایت سرراستى را ارائه کرده است. آنچه سبب مىشود «چهارشنبهسورى» با چنین دستمایه ساده و محدودى بتواند به چنان تأثیر عمیقى برسد، پرداخت دقیق فیلمساز در فضاسازى است. «فرهادى» آنقدر خوب، جغرافیاى آپارتمان، موقعیت واحدهایش نسبت به هم و معمارى ساختمان هر یک از واحدها را به تماشاگر معرفى مىکند که مخاطب به راحتى مىتواند در لایههاى زیرین قصه شناور شود و در دغدغههاى عاطفى و کلنجارهاى روحى شخصیتها شرکت کند. صحنهاى را که «روحى» در باره سفر «مژده» و «مرتضى» با «سیمین» صحبت مىکند، به یاد بیاورید، که بستن درِ حمام توسط «سیمین» چه تأثیر نابى بر جاى مىگذارد و یا نگاه «مژده» به هواکش حمام در سکانس پایانى فیلم.
این نشانهگذارىها بیش از آنکه مدیون پرداخت جزئیات و اِلِمانهاى بصرى قصه باشد، بیشترین بهره را از زمینهچینىهاى درست فضاسازى برده است و مخاطب گوشه و کنار آن خانه شلوغ و به هم ریخته را همچون منزل شخصى خود مىشناسد و مىتواند از روشهاى مختلف مانند «مژده» به خانه همسایگان سرک بکشد و استراق سمع کند.
فیلم از جهت اینکه از یک بحران شروع مىشود، به موقعیتى متعادل مىرسد. هر حادثه موجب بروز حادثه بعدى مىشود و رابطه علت و معلولى میان ماجراها وجود دارد، به شیوه کلاسیک مربوط مىشود اما به سبب بازگشت قصه به نقطه ابتدایى بحران که به جاى موقعیت متعادل ثانویه جایگزین شده است، از آن متمایز مىشود.
«چهارشنبهسورى» از زاویه دید «روحى» دختر نظافتچى روایت مىشود به طورى که فیلم با او شروع و تمام مىشود. این روایتگرى به صورت محدود است. بدان معنا که ما اطلاعات داستانى را از طریق «روحى» دریافت مىکنیم. ولى در بعضى از قسمتها روایت، سمت و سوى داناى کل پیدا مىکند و مخاطب در دانستن بعضى از مطالب از «روحى» جلوتر مىافتد و خیلى صحنهها از دید او پنهان مىماند و بدین ترتیب قصه از شخصیتمحورى به سمت موقعیتمحورى تغییر مسیر مىدهد و همین تناقض آشکار، یکدستى فیلم را دچار خدشه مىکند. مانند خلوت «مژده» با خواهرش در حمام، درگیرى «مرتضى» با «مژده» در مقابل شرکت و یا ملاقات «مرتضى» و «سیمین» در ماشین که مهمترین نقطه تعلیق قصه به گرهگشایى مىانجامد. ظاهراً فیلم روایتگرى عینى را به مثابه یک خطمحورى برگزیده که هر چند در جستجوى خلوت درونى و ذهنى شخصیتهایش لحظاتى از آن جدا مىشود، ولى باز به آن رجعت مىکند.
درونمایه فیلم پنهانکارى، خیانت و سوء ظن در چارچوب خانواده است که به تدریج با پیشرفت سیر داستانى، ناامنى روانى و بىثباتى به کلیت جامعه تعمیم مىیابد. «چهارشنبهسورى» به عنوان یک رسم تاریخى خاص، شهرى شلوغ و پرالتهاب را به نمایش مىگذارد که پیشزمینه اجتماعى همان بستر کوچک خانواده پر از اغتشاش است و با این تمهید از آن خانه بىسر و سامان به متن جامعه نقب مىزند تا همه را در معرض واقعیات وحشتناکى که تهدیدشان مىکند، قرار بدهد. اتفاقاتى که در روز چهارشنبهسورى مىافتد، به نوعى مابهازاى بیرونى حال درونى افراد است. تصاویر خیابانهاى پرسر و صدا و آتش و دود، نوعى احساس غلیانهاى روحى و عقدهگشایى و تخلیه هیجانات فرو خورده را القا مىکند. به هر حال، فیلمساز با اتخاذ نشانهگذارىهاى خاص، با یک رابطه خانوادگى در حال فروپاشى شروع مىکند، اما با گذشت فیلم، احاطه ابعاد روایت فراگیر مىشود و بىاعتمادى و سوء ظن به گونهاى گسترش مىیابد که به کل شهر منتقل مىشود. گویى انفجارهاى چهارشنبهسورى که از دورترین نقاط شهر به گوش مىرسد، انعکاس همین حس شکاکیت و بىثباتى است که در تمام جامعه پراکنده مىباشد. اولین نشانهپردازى با گیر کردن چادر «روحى» به چرخ موتور نامزدش و سقوط آنها آغاز مىشود که این سقوط یک عمل هشداردهنده است تا بیننده را به صورت غریزى آماده مواجهه با ورود «روحى» به یک موقعیت بحرانى نماید.
مورد بعدى که رگههاى تردید را در ذهن مخاطب پررنگتر مىکند، لباس سپید عروسى «روحى» است که بر روى لباس سیاه قبلىاش پوشیده مىشود، گویى هر لحظه ممکن است جاى سپیدبختى با سیاهبختى عوض شود. این گسترش حس ناامنى در جامعه ادامه پیدا مىکند تا به سرک کشیدن «مرتضى» به ماشین همسر سابق «سیمین» و نگاههاى پر از سوء تفاهم نامزد «روحى» تداوم مىیابد.
فیلم با شخصیت سرزنده، کنجکاو و احساساتى «روحى» در آستانه ازدواج آغاز مىشود که براى نظافت و خانهتکانى شب عید به منزل زن و مرد جوانى مىرود، اما به مرور زمان آنچنان درگیر ماجراى آنها مىشود که انتهاى داستان به تغییر و تکامل شخصیت او مىانجامد. اصلاح ابروى «روحى» تمهیدى است که به ایجاد عمق و پویایى بیشتر در شخصیتپردازى او کمک زیادى مىکند. واکنش پر از تردید، ذوقزدگى و اضطراب «روحى» در قبال این پیشنهاد را به یاد بیاورید که چگونه خاستگاه سنتى او را معرفى مىنماید و یا انتقال حرف از این خانه به آن خانه و بروز بعضى از رفتارهاى خالهزنکى که بحران منازعات را تشدید مىکند، بر پایگاه اجتماعى و شغلى او تأکید مىورزد. همچنین دروغ مصلحتى او در جریان بلیتهاى هواپیما و یا بازى بچگانهاش براى نوبت گرفتن از آرایشگاه «سیمین» که توسط «مژده» طراحى مىشود، وجوه سادگى و خامى دخترانه او را آشکار مىسازد.
«روحى» علاوه بر اینکه به عنوان یک شخصیت پیشبرنده روایت، منحنى کنش موجود میان شخصیتهاى دیگر را دچار نوسانات مىکند، خود نیز از همان روابط، تأثیر متقابل مىپذیرد و کم کم دچار عدم قطعیت در باره نگرش و جهانبینىاش راجع به زندگى زناشویى مىشود و در نهایت با عبور از موقعیت بحرانزده اطرافش به مثابه مرحله گذار، از آن خامى و احساسات کودکانه ابتدایى فیلم به بلوغ و آگاهى زنانه در انتهاى آن مىرسد.
«مژده» بحثبرانگیزترین شخصیت فیلم «چهارشنبهسورى» است. قدرت فضاسازى فیلم به حدى است که قبل از ورود «مژده» به فیلم، با آن خانه نامرتب و به هم ریخته، بُعدى از شخصیت نابسامان، عصبى و مستأصل او عریان مىشود. در ادامه نیز ارتباط سرگشته او با «روحى» که وى را بارها از خانه بیرون مىکند و باز مىگرداند و یا از او مىخواهد دست از کارش بکشد و به کار دیگرى مشغول شود، بلاتکلیفى و سردرگمى «مژده» را در این زندگى بحرانزده نمایان مىسازد.
ناتوانى «مژده» در حفظ روابطش با اقوام و همسایگان، غیبت ناگهانىاش از منزل، سر کردن چادر «روحى» و کشیک کشیدن مقابل شرکت «مرتضى»، کتک زدن پسر کوچکش و ... بیمارى روحى (پارانویا) «مژده» را به صورت زنجیرهاى از قرینههاى مناسب به نمایش مىگذارد. اما مهمترین عنصر براى بروز شکاکیت، بدبینى و سوء ظن او نسبت به محیط اطرافش، هواکش دیوار حمام است که حضور پى در پى «مژده» در حمام براى استراق سمع از طریق هواکش، تردید و تشویش ذهنى او را القا مىکند و در نهایت این درگیرىهاى ذهنى، در عقدهگشایى وى براى خواهرش در همان حمام بروز مىکند.
به طور کلى چنین حوادث در بطن روایت باعث مىشود تا دیدگاه قطعى تماشاگر دچار تزلزل و تردید شود و پیشفرضهاى کلیشهاى او زیر سؤال برود. فیلم با زمانبندى مناسب ارائه اطلاعات، مخاطب را وا مىدارد تا پیوسته نگرش و نوع قضاوتش را نسبت به شخصیتها تغییر دهد.
فیلم ابتدا با فاکتورهایى که در باره شخصیت شکاک و بیمارگونه «مژده» در اختیار ما قرار مىدهد، ما را نسبت به سوء ظن او به شک مىاندازد، بعد با نشانههاى ظاهرى شبیه اینکه «سیمین» ساعت پروازآنها را مىداند، ما را به این دریافت مىرساند که این شک صحیح است و بعد با نمایش رفتارهاى معقول و متین «مرتضى» اطمینان ما را رد مىکند. دوباره ما را به تردید وا مىدارد که «مرتضى» مىخواهد به بهانه دروغین خرید کردن، سرِ قرار ملاقات با «سیمین» برود ولى با صحنه کوتاه خرید کردن، شک ما را رفع مىنماید و بالاخره در یک لحظه غافلگیرکننده، ضربه نهایى را مىزند و معلوم مىشود این شک و سوء ظن درست است و به همین سادگى مخاطب را در بازى عدم قطعیت خود شریک مىسازد و بیننده مجبور مىشود نظرش را راجع به «مژده» عوض کند و او را براى آن رفتارهاى عصبى و پرخاشگرانه صاحب حق بداند. چون آن اعمال ناهنجار بیرونى، بازتاب درون مشوش و خیانتدیده اوست. به طورى که وقتى «مژده» با قسم «مرتضى» و دروغ «روحى» احساس مىکند در سوء ظن خود نسبت به شوهرش اشتباه کرده است و براى لحظات کوتاهى به آرامش موقت مىرسد، تلاش مىکند تا در نمایى از جارو کردن خانه، به زندگى آشفته و پریشانش سر و سامانى بدهد و بدرفتارىهاى گذشته را جبران کند. پس دیگر تماشاگر نمىتواند از وى تصویرى در ذهن داشته باشد که «مرتضى» در دفاع از هتاکى خود نسبت به «مژده» براى دوستش توضیح مىدهد و مىگوید او وظایفش را در زندگى زناشویى به خوبى انجام نمىدهد و حتى تا به حال بوى غذا در خانه به مشامش نرسیده است.
به هر حال، آنچه به بحران روحى «مژده» دامن زده است، بىاعتنایى «مرتضى» به موقعیت باتلاقگونهاى است که همسرش در آن دست و پا مىزند. بهترین نمونه بىتفاوتى کاراکتر مرد، در همان سکانسهاى آغازین است. وقتى «مژده» از «مرتضى» مىخواهد تا به دور از چشم فرزندشان با هم صحبت کنند و مسئله دعوا و درگیرى شب قبل را حل کنند، «مرتضى» با توجیه گرفتارىاش در محل کار، بدون توجه به نیاز عاطفى و همدلى همسرش، او را ترک مىکند.
البته ناگفته نماند بازى «هدیه تهرانى» بر خلاف کلیشه سرد و بىتفاوتش و همچنین گریم فوقالعاده «میرکیانى» در استفاده از کمترین جزئیات و دخالت در تغییر چهره، به شخصیتپردازى «مژده» براى ارائه یک زن شکاک، بدبین و بیمار کمک زیادى کرده است.
«مرتضى» یکى دیگر از چهار شخصیتمحورى ساختار هرمى فیلم است که تا نقطه اوج، بیشترین جانبدارى و همدلى را از مخاطب دریافت مىکند، ولى در پایان چهره دیگرى را از خود نشان مىدهد. شغل «مرتضى» در عریانسازى وجوه پنهانى او کمک زیادى مىکند. او در یک شرکت برنامهسازى و فیلمسازى کار مىکند و همان طور که در محل کارش «فیلم» مىسازد، در زندگى واقعىاش نیز آنچنان براى همسرش و به تبع آن مخاطب، فیلم بازى مىکند که همه را قانع مىکند، او هیچ دلبستگى به زن دیگرى ندارد و عاشق خانواده و زندگى مشترکش است. اما به قول همکارش، مرد حتماً گافهایى داده است تا باعث سوء تفاهم و شک در «مژده» شده است، همان طور که در برنامهسازىاش نیز نمىتواند تمام اصول و قصههاى رایج تلویزیونى و رایانهاى را رعایت کند و به خاطر عدم رعایت حجاب یک دختر هفت ساله، برنامه ساخته شدهاش براى لحظه تحویل سال دچار مشکل شده است.
«مرتضى» جزء افرادى است که حتى وقتى دروغ مىگوید، دروغگویى و پنهانکارىشان همراه با نوعى صداقت و سادگى است که آنها را لو مىدهد و دستشان را براى دیگران رو مىکند. در واقع در گفتگوهایش دروغ مىگوید ولى در رفتارها و کنشهایش، واقعى برخورد مىکند و همین پیچیدگى و دوگانگى شخصیت منجر مىشود تا سوء تفاهم موجود در قصه بسط بیشترى بیابد و چون مخاطب همواره با پیشفرضهایى برگرفته از جامعه عرفى به قضاوت مىپردازد، در صورتى که نتیجه مطابق انتظاراتش نباشد، دچار تعلیق و غافلگیرى مىشود.
در وجود «مرتضى» نوعى خامى و سادگى و معصومیت کودکانه دیده مىشود که کمک مىکند تا ما دروغهایش را باور کنیم و حتى وقتى در ماشین به خاطر کتک زدن «مژده» و دورى از «سیمین» گریه مىکند، او را بسان پسربچهاى ببینیم که براى آرام شدن نیاز به دامان پرمهر زنى دارد که خلأهاى عاطفى او را پر کند.
به هر حال نمىتوان به راحتى از کنار این موضوع گذشت که مرد قصه علىرغم علاقه به همسر و فرزندش، از کمبود آرامش و محبت در زندگىاش رنج مىبرد و سعى مىکند تا تنهایى و حرمان خود را در ارتباط با «سیمین» جبران کند. اگر چه هر دو مىدانند که آن دیدارهاى کوتاه و ناپایدار نمىتواند آنها را به آرامش و اطمینان برساند.
با این توضیحات، باز هم این پرسش در ذهن مخاطب ایجاد مىشود بدون اینکه پاسخ آن را درون فیلم بیابد. به راستى چرا «مرتضى» با وجود منازعات و مشاجرات شدیدش با «مژده» و علاقهاش به «سیمین» حاضر به طلاق نیست و همواره مىخواهد از فروپاشى زندگى زناشویىاش ممانعت کند، ضمن آنکه نمىتواند از رابطه عاشقانه پنهانىاش نیز دست بکشد؟
ظاهراً تنها جوابى که مىتوان براى این موقعیت پارادوکسیکال مردهایى مانند «مرتضى» یافت، همان دیالوگ معروف قهرمان مرد در فیلم «باجه تلفن» ساخته «جوئل شوماخر» است که در باره چنین روابط سهگانهاى مىگوید: «شبیه داشتن یک خونه زیبا و عالیه، با هر چیزى که آرزشو کرده باشى، اما باز هم گاهگاهى احتیاج به تعطیلات پیدا مىکنى، نیاز به یک اتاق دنج و قشنگ تو یه هتل با چشمانداز فوقالعاده، ولى باز هم بیشتر از چند روز دلت نمىخواد اونجا بگذرونى، دوست دارى بالاخره برگردى خونه خودت، کنار همه اون چیزایى که دارى و متعلق به خودته و اون وقت از اون مسافرت، احساس رضایت مىکنى.»
در واقع طبق چنین دیدگاهى، همسر و خانواده به منزله خانه و زنى که تن به ارتباط موقت و دوستانه مىدهد، به عنوان هتل تعریف مىشود. به هر حال اگر رفتار دوگانه «مرتضى» در فیلم با تمهید ناسازگارى و بیمارى روحى «مژده» قابل توجیه دراماتیک مىشود، برخورد مردهاى امثال وى در جامعه واقعى بیش از تنوعطلبى و ماجراجویى جنسى دلیل منطقى دیگرى ندارد.
در کل، فیلمساز سعى کرده تا بدون جانبدارى از شخصیت خاصى، فاصله خود را از آنها حفظ کند تا در پرداخت روابط و مناسبات بین آنها بتواند به واقعیات قابل باور جامعه تأکید بیشترى داشته باشد و شاید همین موضوع باعث مىشود که عدهاى فیلم «چهارشنبهسورى» را متعلق به سینماى نئورئالیستى بدانند که مهمترین مؤلفهاش، رویکرد اجتماعى است. به همین دلیل ما بیشتر از آنکه در تقابل یا تفاهم با شخصیتى قرار بگیریم، درگیر موقعیت پیچیده او مىشویم و ناخودآگاه در جستجوى مابهازاى واقعى آن در اطرافمان برمىآییم.
شخصیت «سیمین» با ویژگىهاى آرامش، متانت و آراستگى در نقطه مقابل «مژده» قرار دارد و شاید بتوان ریشه انگیزشى «مرتضى» در ارتباط با «سیمین» را در لایههاى زیرین تقابل شخصیتى پیدا کرد. فیلمساز با قرار دادن کدهایى شبیه برخورد مظلومانه «سیمین» با صاحبخانه، همدلى و مهربانى با «روحى»، قاطعیت براى تمام کردن رابطه پنهانى، برخورد درست و منطقى با همسر سابقش و رفتارهاى مادرانهاش توانسته تا کلیشه رفتار اغواگرى و متجاوزانه چنین زنانى را بشکند.
اعتراض مرد صاحبخانه به شیوه زندگى و امرار معاش سیمین از طریق آرایشگرى، گویاى تصور و تلقى سنتى و عمومى از موقعیت یک زن تنهاى مطلقه است و ظاهراً هر فتنهاى در جامعه بروز مىکند، زیر سرِ چنین زنانى است. در حالى که اگر امثال «مرتضى» تا حدودى تحت تأثیر بحران آغاز میانسالى دست به تنوعطلبى عاطفى و جنسى مىزنند، زنانى چون «سیمین» در جستجوى یک تکیهگاه امن، تن به رابطهاى مخفیانه و موقت مىدهند و وقتى متوجه مىشوند داشتن این امنیت عاطفى به قیمت ناامنى روانى و آشفتگى زن دیگرى تمام مىشود، علىرغم نیاز عاشقانه خود، خواستار قطع رابطه مىشوند.
«فرهادى» با ظرافت از عنصر تضاد در آخرین ملاقات «سیمین» و «مرتضى» بهره برده است. رفتار گرم، پرشور و آرامبخش «سیمین» هنگام پیشنهاد قطع رابطه را با لحظاتى بعد که در کوچهاى خلوت بعد از انفجار نارنجکى جلوى پایش به استیصال و ناامیدى و تنهایى مىرسد، مقایسه کنید؛ گویى تجربه یک زندگى شکستخورده به وى آموخته است که چنین رابطهاى دیر یا زود به بنبست مىرسد اما نگرانىاش از آینده که در تصویر پیرزن منزوى و علیل خیابان خالى انعکاس مىیابد، زن را وا مىدارد تا دوباره به سمت «مرتضى» باز گردد، هر چند که با جاى خالى او مواجه شود.
به طور کلى «چهارشنبهسورى» فیلمى است که با تکیه بر جزئیات جذاب و تأکیدهاى ویژه روى ظرایف و ریزهکارىهاى زندگى روزمره و رفتارهاى افراد گرفتار در مناسبات اجتماعى به جذابیت رسیده است. کارگردان به خوبى به عناصر تأثیرگذار در خلق لحظههاى ملتهب واقع بوده است، به طورى که در و دیوار و وسایل خانه و طبیعت بىجان حاضر در صحنه تبدیل به عناصر زندهاى مىشوند که فراتر از کاربرد معمولى خود به پیشبرد شک و تردید در بطن قصه دامن مىزند و نقشى چندگانه را ایفا مىکند و معناهاى عمیقى را با خود به همراه مىآورد.
خلوت زنانه «مژده» و خواهرش را به یاد بیاورید. وقتى خواهرش از او مىپرسد چرا به همسرش شک دارد، «مژده» جواب مىدهد «چون بوى او را مىدهد» و این شامه زنانه در پایان کار توسط «روحى» در ماشین «مرتضى» تکمیل و تأیید مىشود.
چادر «روحى» که در ابتداى فیلم لابهلاى چرخ موتور گیر مىکند، در طول فیلم تبدیل به یک موتیف مهم مىشود و در آخر نیز گم شدن آن باعث ایجاد سوء ظن خفیفى در نامزد «روحى» مىشود. چادر عنصرى است براى نشان دادن مرحله گذار از سنت به مدرنیته که تحول یک دختر
حاشیهنشین را بعد از بازگشت از متن جامعه گرفتار بیان مىدارد. استفاده زیباى دیگرى که از چادر شده، مربوط به زمانى است که «مژده» تصمیم مىگیرد براى کشف واقعیت از روش پنهانکارى همسرش بهره ببرد و خود را در حجاب چادر مخفى مىکند تا پى به راز شوهرش ببرد. اگر چه نتیجه آن چیزى نمىشود جز کتک خوردن او در جلوى چشم دیگران در خیابان. زیرا «مرتضى» نمىتواند روش مقابله به مثل «مژده» را تاب بیاورد و دقیقاً همان رفتار عصبى و بىمنطقى را از خود نشان مىدهد که «مژده» در مقابل پنهانکارى او بروز مىداد.
در کل براى هر یک از عناصر بصرى موجود در فیلم مىتوان معناهاى ارجاعى آن را یافت. فندک و عطر در خانه «سیمین»، ملاقات او را با «مرتضى» براى «روحى» فاش مىکنند، خرابى زنگ، کارکردى در دروغگویى «روحى» پیدا مىکند، قطره بینى براى رفع اختناق و سرماخوردگى «مژده»، خفقان و فشارهاى درونىاش را نشان مىدهد. هواکش حمام که به مهمترین موتیف تبدیل مىشود، وقتى در آخرین سکانسش «مژده» دوباره به آن نگاه مىکند،
مخاطب در مىیابد که بحران به نقطه اولیه باز گشته است. تختخواب دو نفره در پایان قصه، بر جاى خالى «مژده» در کنار «مرتضى» تأکید مىورزد؛ گویى قهرمان زن به این نتیجه رسیده است که به جاى طلاق و جدایى ظاهرى، بستر عاطفى خود را از شریک خائنش جدا کند و به آغوش کودک معصومش پناه ببرد.
در هر صورت، «فرهادى» طبق روال دو فیلم قبلىاش، پرونده شخصیتهایش را مفتوح نگه مىدارد و با یک پایانِ باز، تماشاگر را در تداوم کاراکترهایش در خارج از دنیاى فیلم شریک مىکند تا ارضاى قسمتى از عواطف برانگیخته شده در فیلم، در زمان مکاشفه و تأمل بعد از آن صورت بگیرد.
مورد دیگرى که مىتوان به خاطر آن «چهارشنبهسورى» را تحسین کرد، استفاده از دیالوگهایى است که بدون تحمیل خود به فیلم و یا ایجاد حالت شعارى و پیاموار، تأثیر عمیقى بر جاى مىگذارند و تقریباً هیچ جمله اضافى و بىکارکرد در فیلم شنیده نمىشود. شاید گفتگوها از نظر ظرافت، دقت و کارکرد از سطح یکسان و همترازى برخوردار نباشند، اما حدوداً تمام آنها در جاى درست خود قرار گرفتهاند.
همین ویژگى که همه چیز در خدمت لحن روایت در آمده، در فیلمبردارى آن نیز نمایان است. «حسین جعفریان» با به کارگیرى نوعى از زیباشناسى و رعایت اصول فنى که از تسلط و قریحه هنرى او برمىآید، فیلمبردارى را به سمت و سویى برده است که به هیچ وجه خود را جلوتر از فیلم نشان نمىدهد، بلکه هماهنگ با کلیت آن پیش مىرود، چیزى که در باره موسیقى فیلم نیز صحت دارد.
«چهارشنبهسورى» نه فقط از پشتوانه یک فیلمنامه منسجم و حساب شده برخوردار است، بلکه کیفیت اجرایى و کارگردانى بسیار خوبى هم دارد. شاید به همین دلیل است که در بیست و چهارمین جشنواره بینالمللى فیلم فجر مورد تحسین توأمان منتقدان و مخاطبان قرار گرفت.