سبز آسمونى
پرواز خاطره
از باریکه مفهوم رؤیاها
خاطرههاى رفته را پرواز مىدهم
شکستهبال و زخمى
بر لبه دیوارى که زندگىست
اکنون مهتاب
بر خونینترین خاطره مىتابد
عشقِ خفته بر خاکستر روزهاى دور
و دریایى که با هر غروب
شیونى دوباره آغاز مىکند
در نیمهشبهاى مهتابى
خانه کوچکم را گریهاى خاموش مىگیرد
و در آفتاب روزى پریشان
من مىمانم و قُمرىِ غمناکى
که آسمان را نمىخواهدطوبى ابراهیمى - مشهد
عطر صبحتاریخ سرد شب را
آه و سکوت و درد
سرشار کرده است!
تنها
صداى نىلبک چوپان
شب را
با عطر صبح اشک
پیوند مىدهداکرم کیخا - مشهد