اسلام و زن (10)
«آخرین قسمت»
وظایف سیاسى زناحمد زکى یمانى - وزیر نفت پیشین عربستان
ترجمه: س.م.اشکذرى[چنان که پیشتر آوردیم نویسنده، کتاب خود «اسلام و زن» را در دو بخش کلى سامان داده و در بخش دوم به شایستگى زن براى پرداختن به امور سیاسى و وظایف وى در این خصوص پرداخته است. مسئله شایستگى را به عنوان فصل نخست، و وظایف سیاسى زن را که اینک پیش روى دارید در فصل دوم آورده است. در اولین قسمت ترجمه وعده کردیم که کتاب را در ده قسمت تقدیم خواهیم کرد و اینک با دهمین قسمت که اختصاص به وظایف سیاسى زن در نگاه نویسنده دارد، وعده ما به خوانندگان محترم نیز جامه عمل مىپوشد؛ خوانندگانى که مىدانند آقاى زکى یمانى، هر چند در طول مباحث خود نشان داده است به موضوعات با دیدى باز مىنگرد و حتى برخورد مثبت با برخى دیدگاههاى فقهى شیعه دارد و آن را پنهان نکرده است، اما بالاخره یک روشنفکر سنّى است که بر اساس مبانى و منابع برادران اهل سنت دست به نگارش زده و عمدتاً نیز براى مخاطبانى که هممسلک با او هستند سخن گفته و طبعاً گاه از آرا و افکارى سخن رانده و از اشخاصى شاهد آورده که در چارچوب ملاکهاى اندیشه و ارزشهاى شیعى نمىگنجد و ما این مهم را هم در مقدمه ترجمه به تفصیل یادآور شدیم و هم در طول مباحث هر جا که مهم بود به نقد اجمالى و توضیح نگاه خود پرداختیم. امیدواریم این مجموعه، هم کمکى به فهم و دریافت بهتر مسائل و قضایاى زنان و تضارب آرا در این زمینه باشد، و هم زمینهاى براى هماندیشى بیشتر میان جریانهاى اعتقادى و فکرى مسلمانان از جمله در موضوع مهم زنان که به هر حال، نه در سطح جوامع اسلامى فقط، بلکه یک مسئله جهانى است و ما باید منطق اسلام را با تلاش مشترک و نزدیک کردن دیدگاهها، بازگو و از آن دفاع کنیم. امیدواریم خوانندگان عزیز نیز با همین برداشت مباحث را دنبال کرده باشند. ناگفته نماند به زودى این مجموعه، یکجا در قالب کتاب منتشر خواهد شد. - مترجم]
* * *
فصل دوم
وظایف سیاسى زن
در گذشته دیدگاههاى مختلف پیرامون شایستگى سیاسى زن را عرضه کردم؛ برخى موافق بود و برخى مخالف و پارهاى نیز با نگاهى میانه، بین دو طرف مىایستد. آن دیدگاهها مبتنى شده است بر ادلهاى شرعى که هر یک از طرفها بر آن اعتماد کرده و در سایه مفاهیم خود و آنچه محیطش و عرف حاکم در آن به وى املا مىکند، به تفسیر آن نشسته است و دیگران با مفاهیمى دیگر آن را تفسیر کردهاند. برخى مسلمانان به (مسئله) شایستگى سیاسى زن به دیدى غربى نگاه مىکنند و مىخواهند نصوص و ادله شرعى را رام سازند تا با مفاهیم غربى سازگار شود و فراموش مىکنند اندیشه اسلامى با اندیشه غربى فرق مىکند؛ اندیشه اسلامى از نقطهاى برمىخیزد که با نقاط خاستگاه اندیشه غربى که با پاىبندى به مبانى مسیحیت آغاز شده همانندى ندارد. هنگامى که افکار سکولاریستى و جدایى دین از دنیا شروع کرد پخش شود، سکولاریستها خواستند جنبش اصلاحى از داخل افکار مسیحیتى باشد که پروردگار را مرد مىشمارد (پدر و پسر)؛ در نتیجه نمادهاى زنانه در اعتقادات را مانند حضرت مریم عذرا برجسته کرده و بر آن متمرکز شدند، و این تحول را ایجاد کردند تا اندیشه برترى مرد و وجوب اطاعت زن از او را کنار بزنند. سپس گسترش داده و اندیشه «مسیح مادر» را مطرح کردند، زیرا «مهربانى»اى که مسیحیت به آن شهرت یافته از صفت مادرى مىجوشد. وقتى آن تلاشهاى جوشیده از مفاهیم دین ناکام شد، جریان سکولاریستى بر ضدّ دین به حرکت در آمد تا دین را در مقابل پیشرفت، یک مانع دگرگونى به حساب آورد.
مسلمانان، که براى تغییر اوضاع زن فعالیت مىکنند، نیاز ندارند روش اصلاحگرى مسیحى یا سکولاریستى را پیش گیرند، چرا که متون دینى و قواعد اندیشه اسلامى و اصول فقه، و آنچه در دوره نبوت و خلافت راشدین حاکم بوده، آنان را در برابر هزینه دست کشیدن از اصول و مخالفت با نصوص کفایت مىکند.[توحید، خاستگاه اصل برابرى]
با مقایسه میان فلسفه دینى مسیحیت و فلسفه دینى اسلامى مىیابیم اوّلى بر اساس سهگانهپرستى (تثلیث) پایهریزى شده و دیگرى بر محور توحید دور مىزند. خداوند یکى است و همتایى ندارد، و این عقیده ماست که با آن بازشناخته شدهایم، و نزدیک است بگویم: در این اعتقاد تنها هستیم. و زندگى نیز پس از آن بر پایه توحید بنا مىشود. زبان عربى ما، زبان قرآن، برخى از کلمات را براى مرد و زن، هر دو، به کار مىبرد و لفظ در این موارد مؤنث نمىشود، مانند «بشر» و «انسان» که مرد بشر است و زن نیز بشر است، مرد انسان است و زن نیز انسان، و زن از جنس مرد آفریده شد؛ پس آن دو یکىاند، یکى. و زمانى که آن خطا (در جریان آدم و حوّا) صورت گرفت، از سوى هر دوى آنان صورت گرفت و زن چنان که مسیحیت ادّعا مىکند، سبب آن نبود، بلکه شیطان هر دو را فریب داد. و هنگامى که خداى عزّ و جلّ آن دو را به خاطر ارتکاب خطا عقوبت داد، عقوبت براى هر دو با هم بود: «قالَ اهْبطا مِنْها جمیعاً؛(1) گفت: هر دو از بهشت فرو آیید.» و هنگامى نیز که خداوند جانشینى را از آفریدهاى گلى برگزید، جانشینى از هر دو با هم بود؛ چرا که بدون زن شدنى نبود که آن جانشینى در نبودِ تناسل و بارورى کامل شود:
«إِنّى جاعِلٌ فِى الأَرضِ خَلیفةً؛(2)
من در زمین قراردهنده جانشینى هستم.»
خداى جلّ و علا براى این جانشینى قواعدى بنیادین قرار داد که فرمود:
«فاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّى لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ؛(3)
پس پروردگارشان خواست آنان را پاسخ گفت که من عمل هیچ عملکنندهاى از شما را، مرد باشد یا زن، تباه نسازم، که شما همنوع همید.»
و فرمود:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنّا خَلَقْنکُم مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقیکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ؛(4)
اى مردمان، ما شما را از نر و مادهاى بیافریدیم و دسته دسته و قبیله قبیله ساختیم تا همدیگر را بشناسید که برترین شما پیش خدا پرهیزکارترین شماست؛ خداوند داناى آگاه است.»
و فرمود: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون؛(5)
هر کس از مرد یا زن، عمل صالحى کند، در حالى که مؤمن است، هر آینه او را زندگىاى پاک خواهیم داد و پاداششان را به بهتر از آنچه مىکردند خواهیم داد.»
و فرمود:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلیاءُ بَعْضٍ؛(6)
مردان مؤمن و زنان مؤمن ولىّ یکدیگرند.»
و به این ترتیب روشن مىشود ما به خدایى یکتا و بىهمتا ایمان داریم، و ما یک امت هستیم که یک ولایت متقابل، افراد آن را به هم پیوند مىدهد، چه مرد باشند چه زن. و برادرى در راه خداوند یکى است، و مرد و زن در آن یکسانند. و مؤید این معنا سخن پیامبر(ص) است که «النساء شقائق الرجال؛(7) بانوان نیمههاى مردانند.»
از خاستگاه توحید است که زن در جانشینى (خداوند) و در ارزش انسانى، و مسئولیت در برابر خداى جلّ و علا، و در حقوق اجتماعى شریک مرد مىباشد. همه اینها با مساواتى آشکار و بىابهام است، و کوشش برخى در تکیه کردن بر معافیتهاى مالى زن مانند وظیفه نداشتن نسبت به نفقه یا تفاوت در حقوق مالى مانند میراث در برخى حالات، چیزى از این برابرى را نمىکاهد. اینها استثناهایى است که قاعده کلى را چنان که معلوم و علل آن نیز روشن مىباشد نقض نمىکند و وحدت میان مرد و زن و برابرى میان آن دو را تغییر نمىدهد. «اصل»، همین برابرى است؛ اگر به خاطر عللى مشخص و محدود استثناهایى وارد شده، اینها نسبت به قاعده استثنایند و آن را تغییر نمىدهند بلکه اگر علل آن معلوم شود، آن را تأیید مىکنند. ابنحزم مىگوید:
«از آنجا که رسول خدا(ص) به گونهاى یکسان، مبعوث براى مردان و زنان شد و خطاب خداى تعالى و خطاب پیامبرش(ص) به مردان و زنان یک خطاب بود، جایز نیست چیزى از آن مختص مردان شود نه زنان، مگر با نصّ روشنى یا اجماعى، زیرا این کار تخصیص زدن ظاهر است و این جایز نیست.»(8)[عمومیت خطابات دینى]
گاه برخى از طلبههاى علم یا کسانى که منتسب به علماند، تلاش مىکنند زن را داخل در خطاب قرآنى یا دینى نکنند مگر به قرینهاى، و بهترین پاسخ به اینان همان گفته «ابنحزم» است که زن از این خطاب بیرون نیست مگر با قرینهاى.
خداى تعالى خطاب خودش را به بندگانش، زنان و مردان، به صورت یکسان متوجه مىکند، مگر وقتى که استثناى صریحى در باره اختصاصى بودن وارد شود. «امرهاى» الهى به انجام دادن است و «نهىهاى» او به خوددارى از انجام است. آنچه مربوط به «انجام» است به واجب و مستحب تقسیم مىشود و آنچه مربوط به «خوددارى» است در دایره حرام یا مکروه داخل مىگردد. آنچه مسکوت گذاشته شده «مباح» به شمار مىرود. و واجب، گاه وظیفهاى «عینى» است که انجام آن بر مرد و زن مسلمان واجب است، مانند نماز و زکات و روزه و گاه وظیفهاى «کفایى» است که وقتى برخى از افراد امت آن را به جا آورند از دیگران ساقط مىشود، مانند جهاد و فتوا دادن، و یادگیرى پزشکى و حرفهها، و امر به معروف و نهى از منکر؛ زیرا واجب است در میان امت مسلمان فقیهان و عالمان و پزشکان و مانند آن وجود داشته باشند، پس اگر گروهى از مسلمانان براى این وظیفه کفایى حرکت کردند گناه از سایر افراد امت برداشته مىشود، و اگر امت، از فقها و عالمان و پزشکان و کسانى که امر به معروف کنند خالى شود، همه گناه کردهاند.
وظایف سیاسى به دو قسم تقسیم مىشود: واجبهاى عینى و واجبهاى کفایى؛ چه اینکه بیعت عامه و مشورت عمومى داخل در قسم اول است، در حالى که جهاد و ولایت عامه زیرمجموعه بخش دوم است، از اینرو واجب کفایى به شمار مىروند، و زن همانند مرد، مخاطبِ چنین مواردى قرار مىگیرد. اگر فعالیتهاى سیاسى در نظامهاى غربى به عنوان یک «حق» براى شهروند حساب مىشود اما در مفهوم اسلامى، این امر یک «وظیفه» است که گاه واجب عینى است و گاه واجب کفایى، و به این خاطر از نظر مسلمان، دست کشیدن از آن جایز نیست، بر خلاف انسان غربى که مىتواند از حق خودش دست بردارد. در اسلام وظایف سیاسى یک نوع همکارى و مسئولیت اجتماعى مشترک است، زیرا وظیفه کسانى که به این وظایف کفایى مبادرت نمىکنند این است که به اشخاصى که عهدهدار انجام آن شدهاند کمک کنند.
وظایف سیاسى در مفهوم اسلامى در شرایط مختلف فرق مىکند و از یک وضع به وضع دیگر در مىآید. جهاد واجبى کفایى است که گاه واجبى عینى مىشود؛ در شرایط جنگ تجاوزکارانه به سرزمین مسلمانان. و وظایف یاد شده بستگى به قدرت مرد یا زن مسلمان دارد؛ چرا که توانایى بر انجام کار، پایه تکلیف به آن کار است. و از همین جا بحث وظایف سیاسى زن را آغاز مىکنیم و مىگوییم این وظایف بستگى به قدرت و توانایى وى دارد، و زنانگىاش وى را از آن وظیفه معاف نمىسازد، زیرا او نیز از سوى خداوند جلّ و علا مورد خطاب است، و وضعیتش وضعیت مرد است، و وقتى دلیلى یا قرینهاى بر استثنا نباشد، چنان که ابنحزم مىگوید، درست نیست گفته شود او استثنا شده است.[شایستگى و توانایى سیاسى زن]
وظایف سیاسىِ بر عهده زن، اساساً بستگى به شایستگى او در عمل به آن دارد. و فقها به شایستگى وى در امور غیر حکومتى دست یازیده، و برخى از آنان نسبت به (پذیرش) صلاحیت او در امور سیاسى، چنان که پیشتر توضیح دادیم، احتیاط و خوددارى کرده و به معافیتهایى استناد کردهاند که براى بانوان صادر شده است، مانند جهاد و حضور در نمازهاى جمعه و تشییع جنازه، و این کار را کردهاند بدون اینکه انواع صلاحیتهاى عمومى که همه مسلمانان به خاطر آنها مورد خطابند را بررسى کنند مانند بیعت عمومى و شورا و مشورت عمومى و انواع دیگرى از صلاحیتها که وصف صلاحیت عمومى خاص را به خود مىگیرد اما گاه در شرایطى خاص به شکل عمومى غیر خاصى در مىآید مانند جهاد و ولایت، که نیازمند توانایى و آموزشاند.
زن، اگر شرع هم او را از یک واجب کفایى معاف داشته، آن را به خاطر زن بودنش نکرده، زیرا رابطهاى میان معاف داشتن و زنانگى نیست. زن نیز نسبت به همه تکالیف شرعى مورد خطاب قرار مىگیرد، پس اگر علتى براى معاف داشتن وى وجود باشد، ربطى به نقصى فطرى مانند کمعقلى یا کمهوشى ندارد؛ اگر موضوع چنین بود، از بسیارى وظایف دیگر معاف مىشد. و معاف بودن، اگر صادر شده و قطعى باشد، برگشت به عدم توانایى ناشى از عدم آموزش مىکند، و این نوعى کاستى است که مىتوان آن را با ابزارهاى علمى موجود جبران کرد، و اسلام از نخستین روزهاى خود درهاى اجتماعات عمومى مانند نمازهاى جمعه و عید فطر و عید قربان را به روى زن گشوده است، و اینک وى توانسته توانایى ذهنى و علمى خود را ثابت کند و به بالاترین مراتب از نظر آگاهى و دانش و فرهنگ دست یافته و توانسته با مرد رقابت کند و گاه با چیرگى و دانش خود در جایگاه بالاترى از او قرار گیرد.
دیگر بس است ما را آنچه از مواضع نااستوارى مىشنویم که به روایت «ناقصات عقل و دین» چنگ مىزنند؛ روایتى که پیشتر بحث کافى در باره آن کردیم. هر کس نیز بگوید شهادت زن به تنهایى بس نیست به او مىگوییم: این امر به هدف حفظ حقوق در زمانى بود که زن به طور کلى آگاهى کافى در امور بازرگانى نداشت، و شهادت زن در امورى که شرطش عدالت است مانند وصیت، شهادتى پذیرفتنى است. آیه مىگوید: «اثْنانَ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ.»(9) و جار و مجرور در «مِنْکُم» شامل زنان و مردان هر دو مىشود، و اگر منشأ (عدم پذیرش) شهادت زن در مسئله دَیْن، کاستى عقلى و فطرى بود این حکم گسترش مىیافت تا همه اقسام شهادت را فرا گیرد، ولى منشأ آن کاستى در آگاهى بود. فقها بر پذیرش نقل حدیث توسط زن در حالى اجماع کردهاند که امرى است مربوط به احکام شرعى، آن وقت چگونه صلاحیت او را در امورى خاص و غیر عمومى رد کنیم؟ اگر پیامبر(ص) بر زن آسان گرفت و او را ملزم به حضور در نمازهاى جمعه و جماعت نکرد، این (در واقع) صلاحدیدى براى نیاز و شرایط عمومى زنان بود؛ همان زنانى که دستور داد در نماز عید فطر و قربان حاضر شوند، حتى اگر کسى از آنها حایض باشد، و این «امر» داخل در دایره الزام است نه اباحه. زن هنگامى که نداى نماز جمعه را مىشنود به سوى آن مىشتابد همان کارى که مردها مىکنند، در حالى که این نمازى است که در آن نوعاً مسائل عمومى و مهم مورد بحث قرار مىگیرد.
دگرگونى شرایط و اختلاف محیط، بر وضعیت زن و اندازه پرداختن وى به واجبهاى کفایى، اثر مىگذارد، و ما پیشتر (در اوایل کتاب) اوضاع زن در مکه پیش از هجرت و اوضاع وى در مدینه، پس از هجرت، آن زمان که با زنان انصار نشست و برخاست کرد را بازگو کردیم. زن در جنگهاى دفاعى به جهاد پرداخت، با اینکه بر او واجب عینى نبود، و شرح نمونههایى از آن نیز گذشت.
از شرح آنچه در باره پایههاى شرعى و اساسى اهلیت سیاسى زن گذشت مىتوانیم بگوییم این امر تکلیفى شرعى است که گستره آن بر حسب آگاهى وى و شرایط اجتماعى حاکم تعیین مىشود. بنابراین وقتى دانش و آگاهى او زیاد شود، مسئولیت سیاسى، آن گونه که در جوامع غربى هست، «حق» او نیست، بلکه «تکلیفى» است که در آن با مرد یکسان است.[فقها و شایستگى سیاسى زنان]
کتابهاى فقه پر است از بحث در باره مفهوم ولایت عامه یا صلاحیت سیاسى، و من اینجا در صدد پرداختن تفصیلى به این بحث نیستم. چرا که دیدگاههاى فقها در اینجا، همه یا بیشترش، همان گونه که امام الحرمین، «جوینى» اشاره کرده، نظرهایى اجتهادى و ظنّى است.(10) و این یعنى لزوم بازنگرى در اجتهاد به خاطر تغییر زمان و محیط، تا مصلحت عامهاى که خود یک منبع از منابع قانونگذارى و حکم است، تحقق یابد.
و از آنجا که مسئله ولایت عامه زن یا شایستگى سیاسى وى از مسائلى است که فقیهان در گذشته و حال در آن اختلاف کردهاند و اجتهادهایى ظنى به شمار مىرود، برخى حق ندارند صدایشان را بلند کنند و دیدگاههاى دیگران را منکر شمارند، به ویژه اینکه کسانى که به زن، حق ولایت عامه دادهاند فقیهانى بزرگ هستند که به فضل آنان ایمان داریم و میلیونها مسلمان قرنهاى طولانى است که از آنان پیروى مىکنند. «ابوحنیفه» عهدهدارى قضاوت را در آن دسته امورى که شهادت زن رواست جزو حق او قرار داده است، در همین حال «طبرى» به صلاحیت زن براى عهدهدار شدن قضاوت و امارت نظر داده است. و «ابنحجر» در «فتحالبارى» نقل کرده این نظرى است که از «مالک» نیز نقل شده است.(11) و باز از مالکىها کسى که به ولایت زن در قضاوت به طور مطلق قایل شده «ابنقاسم» است که در این نظر راه طبرى و «حسن بصرى» را پیموده است.(12)
براى ما همین بس است که بگوییم عمر بنخطاب به «شفاء» مسئولیتى عمومى داد.(13) و اینکه پیشوایانى از فقهاى مسلمین اجتهاد کرده و صلاحیت سیاسى وى را به او دادهاند، و او نیز با مرد در امور سیاسى مشارکت دارد، همچنان که در صلاحیت و شایستگى اجتماعى و غیر حکومتى با مرد. بنابراین بانوان همان گونه که حضرت مصطفى(ص) فرمود: «النساء شقائق الرجال؛ زنان نیمههاى مردانند.»
امام محمد محمود خطّاب سبکى مىگوید: «اینجا مقصود این است که آنان همانند مردانند در اخلاق و غرایز و احکام، گویا که از آنان «مشتق» شدهاند، پس آنچه از احکام براى مردها ثابت شده، براى زنان نیز ثابت مىشود، مگر مواردى که دلیل اختصاصى بودن برایش وجود داشته باشد.»(14)
از فقهاى متأخر یا معاصرى که فضاى تاریک صلاحیت سیاسى زن را روشن کردند زیادند؛ از جمله آنان است: شیخ محمد غزالى در کتابش «قضایا المرأة بین التقالید الراکدة و الوافرة»(15) و شیخ مصطفى سباعى در کتابش «المرأة بین الفقه و القانون»، که «المکتب الاسلامى» در دمشق و بیروت بارها آن را منتشر کرده است، و جناب استاد عبدالحلیم ابوشقه، در کتابش «تحریر المرأة فى عصر الرسالة» که در آن به کتاب خدا و حدیث درست از بخارى و مسلم استناد جسته است.
و از کسانى که موضوع را به طور کلى از نظر بحث و تفصیل گسترش دادهاند، استاد فقیه ما دکتر محمد سلیم عوا، در برخى نگارشهایش مانند «الاسلامیون و المرأة»(16) است و نیز تألیف ارزشمندش «النظام السیاسى للدولة الاسلامیة»(17) و کتابش «الفقه الاسلامى فى طریق التجدید»(18) و کتاب اخیر وى که دیدگاههاى خود را در آن با دیدگاههاى دکتر «برهان غلیون» همراه کرده و در آن به صورتى شفاف، شکل نورانى نظام سیاسى اسلام را روشن ساخته و به تفصیل شایستگى سیاسى زن را در فصل «زن و کار سیاسى» شرح داده است.(19)
و از کتابهایى که به این موضوع پرداخته کتاب «بهى خولى» است به نام «الاسلام و قضایا المرأة المعاصرة».(20)
در بحثهاى گذشته نامهاى برخى فقیهان و پیشوایان پیشینمان را که با زن به انصاف رفتار کرده و در شرایط و محیطى متفاوت از شرایط و محیط ما، بیشتر یا بخشى از حقوق وى را به او دادهاند ذکر کردم، و هیچ کس از معاصران، به اینان دستدرازى نخواهد کرد مگر افرادى که از خداوند مىخواهیم بصیرتشان را روشن کند و امت اسلامى را از دخالتها و دیدگاهها و اجتهادهایشان در امان بدارد.
همچنان که کمى از دیدگاهها و تألیفات عالمان و فقیهان متأخر را آوردم؛ اینانى که خداوند خیرشان را خواسته و آنان را در دینش فقیه ساخته و بصیرتشان را نورانى کرده، در نتیجه نیازهاى عصر خود و خواستههاى محیط خود را دیدند و از کتاب خدا و حدیث پیامبرش مصطفى(ص) به گونهاى استنباط کردند که با آن میان وظیفه و واقعیت را آمیختند.
و اگر ابوحنیفه نعمان و ابنحزم، هر یک در را به روى ولایت زن - به جز ولایت عظمى که خلافت باشد - گشودند، ما مىگوییم: امت اسلامى نظام خلافت را از دست داده و اندام آن به حکومتهاى بزرگ و کوچکى تقسیم شده که شاهان و امیران و رئیسانى بر آنها حکومت مىکنند که خودشان به امامت در نماز یا فرماندهى نیروها یا اجتهاد در امور دین و دنیایشان اقدام نمىکنند. و با تحول شرایط و رخت بربستن «امامت کبرا» از میان ما، چه مانعى هست زنى شایسته و داراى توانایى و قدرت، عهدهدار ریاست حکومت شود؟ زن در حالى که ریاست دولتها یا حکومتها را در شرق و غرب بر عهده دارد صلاحیتى را ثابت کرده که همردیف یا برتر از برخى مردان است، و همو همین امر را در تاریخ اسلامى ما در مناطق مختلف جهان جامه عمل پوشانده است.(21)سرانجام
و حال که کتابم را به پایان مىبرم از خداى تعالى درخواست مىکنم آن را خالص براى خودش قرار دهد؛ من از گنجهاى فقهمان چیزهایى را بازگو کردم که برخى کوشش مىکنند پنهان بماند، و دیدگاههایى را از خودم مطرح کردم که از خداوند مىخواهم به خاطر آنها پاداشم دو چندان باشد و من هدفى جز اصلاح به اندازه توان نداشتم و خداوند خود، هدایتگر به راه راست است.(22)
پىنوشتها: -
1) طه، آیه 123.
2) بقره، آیه 30.
3) آل عمران، آیه 195.
4) حجرات، آیه 13.
5) نحل، آیه97.
6) توبه، آیه 71.
7) به جز نسائى بقیه پنج نفر (از صاحبان صحاح ششگانه) آن را روایت کردهاند، شوکانى، نیلالاوطار، ج1، ص281.
8) ابنحزم، الاحکام فى اصول الاحکام، ج3، ص337.
9) مائده، آیه 106.
10) رجوع کن: غیاثى، غیاثالامم فى التیات الظلم، لامام الحرمین الجوینى، تحقیق: دکتر عبدالعظیم دیب، چاپ الشؤون الدینیة بدولة قطر، 1400ه، ص61 و 75.
11) ابنحجر، فتحالبارى، ج8، ص128.
12) مواهب الجلیل لشرح مختصر خلیل، چاپ بیروت، دار الکتب العلمیه، ج8، ص60.
13) به قسمتهاى پیشین مراجعه کن.
14) شیخ سبکى، المنهل العذب المورود شرح مسند الامام ابىداود.
15) نشر دار الشروق.
16) نشر دار الوفاء، منصورة، 2000م.
17) نشر دار الشروق، قاهره.
18) چاپ دوم، المکتب الاسلامى، بیروت، 1998م.
19) نشر دار الفکر، سوریه، ص146 تا 178.
20) نشر مکتبة دار التراث.
21) رجوع کن به صفحات اولیه.
22) [ترجمه و افزودههاى این کتاب که از مرداد 1384 آغاز شده بود، در تاریخ جمعه یازدهم فروردین 1385ش برابر یکم ربیعالاول 1427ق به پایان رسید. خداى بزرگ را بر این توفیق سپاس مىگویم و بر محمد و آل محمد که برترین بندگان اویند، درود مىفرستم. اللهم صلّ على محمد و آل محمد و ارزقنا طاعتک و شفاعتهم، و الحمد للَّه رب العالمین. - مترجم]