نگاهى به آموزه هاى سیاسى اجتماعى حضرت زینب علیها السلام


 

در بزرگداشت 15 رجب، سالروز وفات حضرت زینب(س)
نگاهى به آموزه‏هاى سیاسى اجتماعى حضرت زینب(س)

ریحانه فرامرزى کفاش‏

بزرگ‏بانویى در نگاهى گذرا

حضرت زینب(س) در محیط خانه نمونه والاى یک دختر و زن خانه‏دار و همسر است. در اداره خانواده و تربیت فرزندان از مسائل تربیتى غافل نیست. عشق، خلوص و پارسایى از در و دیوار خانه بى‏آرایش و آلایش او مى‏بارد. او در جامعه مظهر یک فرد مسئول در مقابل سرنوشت مردم است. طنین فریاد او همواره بر ضد منحرفان بلند است و اوج این پژواک را در کاخ یزید شاهد هستیم.
بررسى ابعاد گوناگون زندگى سرتاسر افتخار و حماسى زینب کبرا(س) مُهر باطلى است بر ناآگاهانى که زن مسلمان را بسته در چادر و اسیر در کنج خانه مى‏دانند. حضور آن بزرگ‏بانوى اسلام در بزرگ‏ترین حادثه خونین تاریخ، جایى براى تردید و طرح شبهه نگذاشته است.
در آفاقى تیره و تار و در دوره‏اى ظلمانى و در محیط خون و هراس (که هر نوع عاطفه و دغدغه‏هاى انسانى در سپاهیان ظلم مرده بود و جز قساوت و شقاوت از وجودشان نمى‏بارید)، تازیانه حق از آستین شجاع زنى بیرون آمد و بر پیکره سفاک‏ترین رژیم اصابت کرد. او پرچم ادامه نهضت اسلامى را به دوش کشید و بدون هیچ ترس و تزلزل و هراسى بر دشمن تاخت و «پیروزى» پندارى را بر کام آنان به زهرى کشنده مبدل ساخت. ظاهراً اگر چه اسیرى ناتوان در بند بود اما فریادش بر سر ستمگران فرود آمد و بذر اندیشه اسلامى و انقلاب برادرش حسین بن‏على(ع) از دامن او در هر کجا که گام نهاد پراکنده شد. زینب کبرا(س) آن چنان در تاریخ قد برافراشت که حتى کسانى که عقیده‏اى به دین اسلام ندارند، در برابر آزادگى و ایستادگى بى‏مانند او سر فرود مى‏آورند. این همه شگفتى‏ها و تحیرها از آثار زنى آگاه و مسئول است که در دامن اسلام ناب محمدى(ص) و با اندیشه و فرهنگ اسلامى پرورش یافته است.
زن امروز که مشتاقانه به دنبال الگویى است تا در عین حضور در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى و سیاسى، پاکدامنى او آلوده نشود، مى‏تواند و باید از حضرت زینب(س) پیروى کند. آشنایى با زندگى آن بانوى بزرگوار و ملاک‏هاى ارزشى ایشان، زن امروز را به گستره پهناور معرفت و اندیشه اسلامى مى‏کشاند و او را بر چشم‏انداز بلندى مى‏نشاند و قله‏هاى سربلند اخلاق و انسانیت را در او قرار مى‏دهد. چنان که امنیت درونى او را به برکت پارسایى و زهد و نجابت تأمین مى‏کند. نیز حریم عفاف و پاکدامنى او را با سلاح غیرت و شجاعت حفظ مى‏کند، و سرانجام در سایه تعالیم آن بزرگ‏بانو، خویشتن را در آب زلال عاطفه پیدا مى‏کند و در پرتو فروغ عشق به آن بزرگوار، امید و شور زندگى به او بازمى‏گردد. نیازمندى‏ها و تسکین دردها و رنج‏هاى زن امروز در آموزه‏هاى زندگى پربار زینب کبرا(س) نهفته است، زیرا به طور کامل، بیانگر شخصیت زن مسلمان است. او تفسیر حرمت و آیه احترام و بزرگداشت است.
در برهه‏اى کوتاه از تاریخ اسلام درخشید و کارهاى سترگ را به یادگار گذاشت که پس از گذشت قرن‏ها هنوز به دیده اعجاز و شگفتى به آنها نگریسته مى‏شود. رهبرى نهضت خونین برادر در سرزمین بیگانه، جنگ تبلیغى با تحریف‏گران پیام‏هاى عاشورا، دلجویى از کودکان و زنان داغدیده، حفظ تعادل و ثبات روحى، فریاد ویرانگر علیه بى‏رحم‏ترین دژخیم زمان، تحمل سختى اسارت عزیزان و خود، گرسنگى و خستگى طاقت‏فرسا و ... همه از افتخارات بى‏مانند دختر فاطمه زهرا(س) است. همه این رادمردى‏ها مایه سربلندى و مباهات زنى است که از سینه عصمت شیر نوشیده و در مهد اسلام و دامن امامت پرورش یافته است.
در این نوشتار سعى شده چهره سیاسى - اجتماعى حضرت در حد امکان شناسانده شود تا آزادگان در پى انتخاب اسوه‏اى کامل، به بیراهه نروند و دل و جان به کسى بسپارند که عظمتش بلندتر از تاریخ و فراتر از عصاره قلم و بیان است.

پرورشى بى‏مانند

زینب کبرا(س) در دامان عصمت و شجاعت و شهامت به گونه‏اى تربیت شد که در برابر حوادث سهمگین روزگار نه تنها خم به ابرو نیاورد بلکه چون کوهى استوار و محکم، ناگوارى‏ها و سختى‏ها را در آسیاب اراده‏اش به خاک مبدل ساخت. درخشش صلابت بى‏نظیر حضرت زینب(س) در صفحات تاریخ، عقول همه اندیشوران را شگفت‏زده مى‏سازد.

خودسازى در پرتو تجاربى سخت‏

زینب کبرا(س) از کودکى در میدان زهد و پارسایى با انواع رنج‏ها و دردها خو گرفت تا جایى که مصیبت را نعمت و بلا را رحمتى از پروردگار مى‏دانست و آن گونه خود را در برابر حوادث دنیا با زهد و پارسایى بیمه کرد که اگر کوهها متلاشى و زمین‏ها از هم مى‏شکافت، در اراده محکم او خللى وارد نمى‏شد.
زینب کبرا(س) در شش سالگى شاهد شکستن درخت پر ثمر انسانیت و رهبر جامعه اسلامى و آخرین پیامبر خدا بود. در حالى که خود گریان و پریشان بود، از حال والدین و برادران غافل نبود و در اعماق جانش در آن سن کم، غم سنگینى جاى گرفت. او با این مصیبت بزرگ و تحمل آن درد جانکاه، قدم بر اولین پله تسلیم و رضا نهاد که آخرین منزل سالکان الى اللَّه است. آنچنان در این مکتب کوشا و هوشیار بود که به آخرین درجات تسلیم و رضاى بر حق رسید تا توانست وظیفه سنگین خود را در انجام رسالت پیام خون و شهادت شهیدان عاشورا به فرجام رسانده، نداى آنان را به جهانیان در همه اعصار و قرون برساند.
هنوز چندى از این اندوه جانکاه نگذشته بود که شاهد طرح انحرافى سقیفه بنى‏ساعده شد. او انحراف انقلاب جهانى اسلام را از مسیرش به چشم دید و کوشش‏هاى بى‏امان مادرش را براى جلوگیرى از انحراف مشاهده کرد. در مسجد جدش رسول اکرم(ص) همراه مادرش و جمعى از زنان بنى‏هاشم شرکت کرد و شنید که مادرش چگونه شجاعانه و با فصاحت و بلاغت، لب به سخن گشود و پس از آن همه گفتگو و محاجه شنید که در پایان سخن، مادرش با سوز دل و اندوه تمام فریاد زد: «هان! این شتر و این بار! ببرید و بخورید!!»(1)
پس از گذشت چند روز از این رخداد، دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) شاهد ورود به زور به خانه امامت و عصمت و در پى آن وداع مادر با على بن‏ابى‏طالب(ع) بود. از آن پس 25 سال با برادران و خواهرانش در مکتب پدر، آن بزرگمرد راستین اسلام، ادب و دانش اندوخت. آن روز که مولاى متقیان على(ع) به اصرار و خواهش مردم زمام خلافت را به دست گرفت، زینب کبرا همراه برادرانش از تمامى شئون ممالک اسلامى زیر فرمان پدر و مسائل حاکم بر جوّ و محیط سیاسى آن روز به خوبى آگاهى داشت. احزاب فعال و مخرب ضد علوى را به خوبى مى‏شناخت و از اهداف و نظریات و تفکرات آنان به خوبى آگاه بود.

آموزش و پرورش اسلامى‏

آنگاه که امام نخستین شیعیان پس از درگیرى با فتنه ناکثین، مصلحت را در آن دید که به کوفه مهاجرت کند، حضرت زینب همراه پدر، برادران، شوهر و فرزندان خود راهىِ کوفه شد. شخصیت والاى زینب کبرا(س) در پشت پرده براى کوفیان پنهان نماند، بلکه به مرور زمان متوجه مقام علمى و سیاسى او شدند و از امام درخواست کردند جهت ارشاد بانوان از وجود آن حضرت بهره‏مند شوند. مولاى شیعیان با این پیشنهاد موافقت کرد. از آن پس خانه زینب(س) نه تنها پناهگاه بیچارگان و افراد مستضعف جامعه بود، بلکه مکتب تعلیم و تربیت نیز به حساب مى‏آمد. فعالیت‏هاى اجتماعى و مذهبى ایشان به مقتضاى زمان در کوفه بیانگر مسئولیت سنگین زن مسلمان در جامعه اسلامى است.
زینب کبرا در کوفه مى‏دید که سنگ اوّل انحراف در دین بنا گذاشته مى‏شود. مى‏دید چگونه حاکم شام و «عمروعاص» قرآن را وسیله دستیابى بر آرزوهاى خود قرار داده‏اند. نیز شاهد بود فرصت‏طلبان و خودخواهانى چون ابوموسى اشعرى، پنهانى براى معاویه کار مى‏کنند، و پیگیرانه علیه حضرت على(ع) اقدام مى‏نمایند. عالمه‏اى که استاد ندیده بود، به خوبى از گمراهان گمراه کننده جامعه آگاه بود و حربه ریا و تظاهر آنان را در زیر پوشش اسلام مى‏دید و چون پدر و برادرانش در نشان دادن راه و ارشاد و راهنمایى علاقه‏مندان و دل‏هاى مؤمن کوشا بود.

مادر مصیبت!

این چنین زندگى زینب کبرا(ص) در کوفه ادامه داشت تا آنکه شمشیر زهرآلود ابن‏ملجم فرق مولاى متقیان على بن‏ابى‏طالب(ع) را شکافت. شهادت پدر و جدایى از او براى دخترش بسیار سخت و گران بود، چرا که پس از وفات جدش و شهادت مادرش، دل به پدر بسته بود و سایه مهر پدر آرامش‏بخش روح و جان داغدار او بود اما حال باید داغ دورى از پدر را بر دیگر دردهاى خود بیفزاید و شاهد بى‏وفایى‏هاى مردم و توطئه‏هاى حساب شده دشمنانى چون معاویه علیه برادرش حسن بن‏على(ع) باشد. پس از آنکه شاهد قرارداد مظلومانه صلح امام حسن مجتبى(ع) با معاویه شد، به همراه برادران و خانواده‏اش به مدینه بازگشت. بانوى خردمند بنى‏هاشم به خوبى آگاه بود مردم چگونه امام معصومى چون امام مجتبى(ع) را فداى آمال و آرزوهاى شیطانى خود کردند. او در رنج‏هاى برادر سهیم بود و شاهد خون جگر خوردن برادر و شهادت مظلومانه او، حتى اهانت به جنازه آن عزیز و از این همه درد چه داغ عظیمى بر سینه سوخته‏اش نهاده شد.

پیام‏رسان کربلا

روشن‏ترین و باشکوه‏ترین دوران زندگانى حضرت زینب(س) را مى‏توان دورانى دانست که در کنار سرور شهیدان، عشق و شهادت را همراهى مى‏کرد. اگر چه تاریخ زندگى ایشان را از تولد تا آغاز حرکت امام حسین(ع) به سوى کربلا مى‏توان به صورت پراکنده در تاریخ یافت، اما نقاط مبهم و ناگفته‏اى باقى است، گرچه سال‏هاى آخر زندگى آن بزرگ‏بانو، یعنى از زمانى که حرکت خود را با امام حسین(ع) آغاز کرد، روشن و با عظمت در تاریخ ماندگار شده است. گویى مانایى نام حضرت زینب(س) در تاریخ، به قیام امام حسین(ع) و نامیرایى قیام امام به پیام حضرت زینب است، زیرا یکى از روشن‏ترین ابعاد و زوایاى قابل تحلیل و بررسى قیام حسینى را مى‏توان از پیام زینبى برگرفت. حضرت زینب(س) تاریخگوى نهضت سیدالشهدا است.
عقیله بنى‏هاشم با تاریخ کربلا در حرکت است و تمام حوادث و رخدادها با زینب کبرا ارتباط دارد. بر این اساس مى‏توان گفت تاریخ کربلا همان گونه که بخش عظیمى از تاریخ زندگى امام حسین(ع) را در بر دارد، بخش باشکوهى از تاریخ زندگانى این اسوه صبر را نیز تشکیل مى‏دهد. از این‏رو نمى‏توان زندگى حضرت زینب(س) را بدون واقعه سترگ کربلا و جداى از آن بررسى کرد؛ گرچه فقط به گوشه‏هایى از واقعه سال 61ه.ق که در ارتباط با فعالیت‏هاى سیاسى و اجتماعى حضرت زینب است اشاره مى‏شود.

الگوى شکیبایى‏

تاریخ، زنى صبورتر از حضرت زینب ندیده است. در واقعه کربلا پسرانش در برابر دیدگان او سر بریده شدند اما شیون نکرد. پس از آن ناظر بود در چند ساعت پیشوایش امام حسین(ع) و برادران و پسران برادرانش به شهادت رسیدند و باز بردبارى پیشه کرد. زینب(س) سمبل زنى شجاع، مدبر و لایق رهبرى گروهى مصیبت‏زده در اوضاع و شرایطى بسیار سخت و بحرانى بود. مدیریت بحران را باید در رفتار او بجوییم. گرچه او نیز به ظاهر اسیر و بسته به زنجیر بود و مصیبت‏ها و ناملایمات، بدن او را فرسوده کرده بود اما در همان حالت چنان اسرا را رهبرى مى‏کرد و چنان صبرى سترگ و عظیم داشت که براى هیچ کدام از افراد بشر رسیدن به این حد صبر ممکن نیست مگر به فضل خداوند بلندمرتبه.
وقتى بانگ رحیل و کوچ در یازدهم محرم سال 61 از وادى کربلا سر داده شد و براى آزردن دل اسرا آنان را بر اجساد کسان‏شان گذر دادند، امام زین‏العابدین(ع) نگاهى حزین بر پیکر قطعه قطعه پدر بزرگوارشان انداخت. این نگاه از دید ریزبین حضرت زینب پنهان نماند و خطاب به امام زمان خود فرمود:
«آنچه مى‏بینى تو را غمین نکند. به خدا سوگند که این حادثه از زمان رسول خدا تا جد و پدر و عمویت نیز اتفاق افتاده بود. حال آنکه خداوند عهدى از گروهى از امت ستانده که فراعنه خاک آنها را نمى‏شناسند، ولى نزد اهل آسمان آشنایند؛ که این اعضاى پاره پاره و تکه تکه و این اجساد به خون تپیده را جمع و دفن کنند. در این بیابان پرچمى براى مزار پدرت (سرور شهیدان) نصب مى‏کنند که هیچ گاه نشان قبرش ناپدید نشده و در اثر گذشت زمان مَنِش او گم نشود. سران کفر و گمراهان بر نابودى مزار او بکوشند اما هیچ اثر نکند جز اینکه اثر او ظاهرتر و کار او نمایان‏تر شود.»(2)

خطبه توفنده‏

کاروان اسراى اهل بیت پس از تحمل رنج‏هاى بسیار در حالى وارد کوفه شدند که شهر براى پیروزى یزید آذین بسته شده بود. کاروانیان و به ویژه حضرت زینب وقتى کوفه را با آن منظره دیدند، دردشان افزون شد، چرا که کوفه شهرى آشنا نزد آنان بود. روزگارى سفیر کربلا به عنوان بانوى مجلله به همراه پدر و خانواده خود در کمال عزت وارد آن شهر شده بود و زنان کوفه ریزه‏خوار سفره علم و معرفت او بودند. با وجود کوهى از غم، حضرت زینب پرده سکوت و اشک را در هم ندرید زیرا سیاستمدارى با درایت بود و اوضاع را تحت نظر داشت و مى‏خواست با همه ناراحتى و دشوارى اوضاع، اداى رسالت کند و پیام خون شهیدان را به گوش مردم برساند، و ماهیت رژیم خیانتکار یزید را آشکار سازد.
علاوه بر آن با بیان فجایع دلخراشى که کارگزاران یزید بر خاندان نبى اکرم(ص) روا داشتند، مردم را به شورش و قیام علیه آنان فرا خواند.
حضرت زینب به مردم اشاره کرد ساکت باشند. نفس‏ها در سینه حبس شد و زنگ‏ها از صدا افتاد. سپس زینب(س) به نیکویى به حمد و ثناى پروردگار پرداخت. چون به نام مبارک پیامبر اکرم(ص) رسید، بر او به نیکویى درود فرستاد و این شروع شکوهمند خطبه ایشان بود که با صداى گیرا و سخن راستین خود توجه همگان را به خویش جلب کرد، سپس با شجاعت و شهامت تازیانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به یاد مردم کوفه آورد که عهد خود را شکستند چرا که آنان مردمانى با صفات زشتِ خدعه و تزویر، بى‏ایمانى و چاپلوسى هستند.
حضرت در ادامه پس از رسوا کردن کوفیان اشاره به زیان‏هایى کردند که آنها از کشتن سبط پیامبر(ص) نصیب‏شان شده است و آنان را از عذاب خدا بیم دادند و فرمودند:
«آوخ! که بد توشه‏اى براى خویش گرد آوردید و چه بد بارى را براى روز رستاخیزتان بر دوش خویش نهادید. حسرت و سرنگونى بر شما باد! تلاش‏تان به نومیدى گرایید و دست‏هاتان بریده شد. سوداگرى‏تان به زیان انجامید و به خشم خدا گرفتار آمدید و مُهر خوارى و بیچارگى بر پیشانى‏تان زده شد.»(3)
در ادامه سفیر کربلا تمام مسئولیت حوادثى را که رخ داده بود، بر دوش آنها افکند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نیفکنند و از سهل‏انگارى‏شان در دنیا و آخرت ترساندشان؛ زیرا در دنیا ننگى بود که هیچ گاه از دامان‏شان زدوده نمى‏شد و در آخرت، غضب الهى بود.
حضرت زینب(س) چنین صریح با مردم کوفه در بازار سخن گفتند که اشک از دیدگان آنان جارى شد چرا که بانوى فرزانه بنى‏هاشم سخنى جز حق نگفتند، کوفیان با حق ناآشنا نبودند، ولى از یارى کردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجرانى که فاطمه صدیقه(س) با صداى پرطنین و صاعقه‏وار خویش خطاب‏شان کرد؛ همین گونه بود آهنگ صداى امام على بن‏ابى‏طالب(ع) در آخرین سخنرانى‏هایش براى مردم کوفه.
این یکى از مهم‏ترین درس‏هایى است که مبلّغان قیام حسینى باید از حضرت زینب(س) بیاموزند که به طمع دنیا یا ترس از حاکمان، با باطل سازش نکنند. خطابه ایشان در بر دارنده عوامل روانى و برخوردار از عاطفه‏اى جوشنده و توفنده بود تا آگاهى‏بخشى معنوى و ابراز دوستى صادقانه با رهبران راستین و دعوت صریح آنها و دادن مسئولیت مستقیم به شنونده و مخاطب باشند.
زن امروز باید به پیروى از سفیر کربلا آنگاه که مى‏خواهد مقاصد سیاسى اجتماعى خود را میان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پیشه خود سازد و چون زینب کبرا شجاعانه به همه جنبه‏هاى مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به یک یا چند جنبه از خط مشى خود بسنده نکند و از سایر جنبه‏ها غافل نشود. در تمام این خطبه غرّا روى سخن آن بزرگ‏بانو با مردم است و خود را مستقیم با ابن‏زیاد و یزید طاغى روبه‏رو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پیرامون مسئولیت مردم در برابر اعمال‏شان است. این گونه سخن گفتن، بیانگر جامعه‏شناسى و مردم‏شناسى بزرگ‏بانوى کربلاست. زن امروز باید جامعه‏شناسى را از بانوى سیاستمدار صحراى کربلا بیاموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبى سخن بگوید و آنها را مخاطب قرار دهد.

رسواکننده سرکشان‏

عبیداللَّه بن‏زیاد پس از آنکه خبر سخنرانى افشاکننده سفیر کربلا را در بازار کوفه دریافت کرد سخت هراسناک شد، چرا که گمان مى‏کرد با کشتن حسین بن‏على(ع) و یارانش، به آمال دیرینه‏اش رسیده است حتى تصور مى‏کرد فرزندان اسیر ایشان به صورت کبوتران پر و بال شکسته‏اى در دستش خواهند بود که براى حفظ جان‏شان آماده هر نوع معامله‏اى با او خواهند بود. اما نطق ملکوتى عقیله بنى‏هاشم و افشاى حقایق کربلا او را از خواب خیالبافانه بیدار کرد. او براى خنثى کردن تأثیر خطبه حضرت(س) با عجله دست به کار شد. از آنجا که اهل جدل بود، تصمیم گرفت اسرا را به حضور بطلبد و با نشان دادن هیبت مجلس شاهانه و سخنان نیشدار و تهدیدآمیز خود، اثر خطابه را در اذهان مردم پاک کند و خود را قهرمان و پیروز، و ایشان را مغلوب و شکست‏خورده جلوه دهد. با این پیش‏بینى، مجلسى باشکوه براى ایجاد رعب و وحشت در دل بزرگ‏قهرمان کربلا ترتیب داد.
ابن‏زیاد تصور مى‏کرد دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) با ترس وارد مجلس مى‏شود و عذر تقصیر مى‏خواهد، به جرم خطبه‏اى که در بازار کوفه ایراد کرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانویى شد که کمترین اعتنایى به شکوه ظاهرى آن نکرد و بر خلاف انتظار به جایى که از پیش برایش آماده شده بود نرفت و به همراه دیگر اسرا به گوشه‏اى رفت. چگونگى ورود سفیر کربلا به قدرى براى ابن‏زیاد غیر منتظره و ناراحت‏کننده بود که خود را به نفهمى زده و از نزدیکان خویش پرسید:
«زنى که با این همه تکبر و غرور بر ما وارد شد کیست؟»(4)
آرى حتى گام برداشتن زینب کبرا(س) و طریقه لباس پوشیدن ایشان و انتخاب جایگاه نشستن و برتر از همه غرور زنانه بانوى فرزانه بنى‏هاشم در دربار عبیداللَّه بن‏زیاد براى تمام زنان عالم درسى است که چگونه از جلوه‏هاى زنانه خود در راه اهداف الهى و معنوى استفاده کنند.
ناگهان عبیداللَّه برآشفت و آتش کینه و انتقام از وجود او زبانه کشید و با لحنى اهانت‏آمیز گفت: «حمد خداى را که شما را رسوا کرد و مردان‏تان را کشت و دروغ‏تان را آشکار ساخت.»(5) گرچه سخن گفتن براى زینب، عارفه اهل بیت با فردى چون ابن‏زیاد ناخوشایند بود اما به ناچار یاوه‏گویى‏هاى او را بى‏پاسخ نگذاشت و نغمه شوم و کفرآمیز او را در گلو خفه کرد و فرمود:
«حمد خداى را که ما را به پیامبرش کرامت بخشید و از آلودگى‏ها پاک گردانید، پسر زیاد رسوا نمى‏شود مگر فاسق و دروغ نمى‏گوید مگر فاجر و آن چیزى است که ما از آن به دوریم.»(6)
ابن‏زیاد پرسید: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدى؟»(7)
سفیر کربلا با شهامت و شجاعت پاسخ داد: «از خداوند در باره برادرم جز نیکویى و احسان ندیدم. او و یارانش افرادى بودند که خداوند براى آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختیار خود به سوى جایگاه تعیین‏شده خود رفتند اما به زودى پروردگار بین تو و آنان در دادگاه عدل خود جمع مى‏کند و در آنجا تو را به محاکمه مى‏کشند. اى فرزند زیاد! در آن روز براى تو جایگاهى است که باید براى دادن جواب آماده باشى، چگونه مى‏توانى این گناه عظیم را پاسخ دهى. اى زاده مرجانه، مادرت به عزایت بنشیند.»(8)

یارى جستن از پروردگار

بدین گونه زینب کبرا(س) دختر رشید على(ع) بدون اینکه هراسى به دل راه دهد با سخنان کوبنده و شکننده‏اش ابن‏زیاد را در برابر دیدگان مردمى که به قصد قدرت‏نمایى خود در آن مجلس جمع کرده بود، مفتضح و رسوا ساخت.
حضرت در برخورد خود با ابن‏زیاد نشان داد مؤمن - هر چند در اسارت باشد - هیچ گاه در برابر دشمن - هر چند قوى و قدرتمند - سر ذلت فرو نخواهد آورد.
چه چیز سبب شد زینب کبرا در عین روبه‏رو شدن با آن همه مصایب در پاسخ ابن‏زیاد که سؤال کرد «کار خدا را با اهل بیت خود چگونه یافتى؟»(9) فرمود: «مشکلات، مصیبت‏ها و سختى‏هایى که در راه خدا دیدم، همه برایم زیبا بود.»؟(10) آیا به راستى کشته شدن عزیزانى چون برادر، فرزند، برادرزاده و ... براى یک زن زیباست؟! آیا آتش‏سوزى خیمه‏ها، غارت آنها، سرگردانى کودکان و پریشانى زنان و اسیرى آنان و گردانیدن اهل بیت در کوى و برزن زیباست؟ چگونه ممکن است این همه سختى و مصیبت زیبا باشد؟ فقط یکى از این مصایب و سختى‏ها مى‏تواند انسان پر مدعاى مدرن قرن بیست و یکم را از پا در آورد تا به زمین و زمان ناسزا گوید و همه عرشیان و فرشیان را مقصر بداند و همه عالم را بازخواست کند که چرا دچار چنین مصیبتى شده است! چه چیز سبب شد زینب کبرا(س) همه مصایب و سختى‏ها را زیبا ببیند؟! زیبا دیدن چگونه قابل توجیه است؟
خداشناس حقیقى بنى‏هاشم خود را بنده حق مى‏دید و سربلندى خود را در گرو انجام وظیفه الهى خود مى‏دانست. در مسیر عمل به وظیفه، شهادت انسان کاملى چون حسین بن‏على(ع) و یاران فداکارش و اسارت اهل بیتش و همه ناگوارى‏ها، گوارا و شیرین و زیباست. این جهان‏بینى مؤمن است که هر آنچه از سوى خدا به او مى‏رسد، همه را خیر و زیبا مى‏بیند زیرا که خداوند براى بندگانش جز خیر نمى‏خواهد و این نگرشى توحیدى و زیبا به تمام پدیده‏هاى جهان هستى است و به قول خواجه حافظ شیرازى:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن‏
منم که دیده نیالوده‏ام به بد دیدن‏
وفا کنیم و ملالت کشیم و خوش باشیم‏
که در طریقت ما کافرى است رنجیدن(11)

همه شکوه و عظمت و سربلندى بزرگ‏بانوى خردمند بنى‏هاشم در برابر قدرت ابن‏زیاد، از توان ایمان به خدا و آرامش سرچشمه گرفت. این همه اطمینان و بى‏هراسى را حضرت زینب از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورد. آدمى باید بداند با یاد و ذکر خدا هیچ گاه به بن‏بست نمى‏رسد و شکست نمى‏پذیرد. چنان که امام حسین(ع) به بن‏بست نرسید و ذلت بیعت با یزید را نپذیرفت و با تسخیر دل‏هاى مؤمنان پیروز شد و عاشورا بزرگ‏ترین جاذبه دل‏هاى باایمان شد. حضرت زینب(س) ادامه‏دهنده راه حسین بن‏على(ع) و شاگرد مکتب ایشان بود و با سخنان خود به شوکت و عظمت نهضت خونین کربلا افزود.
عبیداللَّه گمان مى‏کرد دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) در جواب او خواهد ماند و به خدا شِکْوه مى‏برد اما دید هر بار نهیب او کوبنده‏تر و حملاتش شدیدتر شد و چنان بناى خروشیدن را گرفت که هول و هراس بر دل او و تمامى کارگزارانش افکند و در همه حال سعى داشت بُعد سیاسى و حماسى اسارتش را بر هر چیز چیره گرداند تا روح حماسى حرکتش هر چیزى را تحت تأثیر قرار دهد و به عنوان چشمه جوشانى در بستر تاریخ بخروشد و زلال شجاعت و مبارزه و شور و حماسه را به کام خشکیده مردگان تاریخ بریزد و آرایش و زینت هر قیام و جنبشى باشد.

جنبشى بر ضد یزیدیان‏

عبیداللَّه در زیر ضربات و حملات کوبنده کلام آتشین عقیله بنى‏هاشم چنان درمانده شد که اقامت آنان را حتى براى یک روز در کوفه، خطرى بزرگ براى حکومت خود دانست، بنابراین نامه‏اى به یزید نوشت و چگونگى ماجراى شهادت امام حسین(ع) و یارانش و نیز اسارت زنان را گزارش داد و از او خواست که در مورد اسرا تصمیم بگیرد. یزید در پاسخ فرمان داد کاروان اسرا با سرهاى شهدا به شام روانه شوند.
روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادمانى، خود را پذیراى ورود خارجیان و کافران (بنا به تبلیغ رسانه‏هاى حکومتى بنى‏امیه) کرد! کاروان اسراى اهل بیت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذین بسته شده دمشق - به مناسبت پیروزى یزید - به زندانى برده شد. پس از چندى یزید به شکرانه پیروزى بر حسین بن‏على(ع) مجلسى باشکوه آراست و از بزرگان شام و دیگر مناطق دعوت کرد و زینت‏بخش محفل خود را سرهاى بریده شهداى کربلا قرار داد! در چنین حالى پذیراى اسراى خاندان نبى گرامى اسلام شد. به محض ورود حضرت زینب(س) به مجلس و دیدن سر برادر بزرگوارشان(ع) با صداى حزین دادِ سخن داد:
«اى حسین! اى حبیب خدا، اى فرزند مکه و منا، اى پسر فاطمه زهرا، اى دخترزاده مصطفى ...»(12) ناله سفیر کربلا چنان دل‏ها را دگرگون کرد که مجلس طرب و شادى را مبدل به مجلس غم و سوگوارى نمود!
یزید شروع به سخن کرد و با سخنان کفرآلود و خوف‏انگیز خود مقدسات اسلام را بى‏شرمانه انکار کرد و کشتن حسین(ع) و یارانش را به انتقام کشته‏هاى کفار قریش در جنگ بدر قلمداد کرد. در آن جوّ رعب‏آور، یزید به یاوه‏سرایى‏هاى خود ادامه داد و قصد آن را داشت که به کلى پرونده خاندان پیامبر(ص) و اسلام ناب و خالص را پایان یافته اعلام کند و ارزش‏هاى دوران جاهلى را گستاخانه زنده نماید!
در آن فضاى مرگبار و بهت‏انگیز حاکم بر مجلس، شیرزنى اسیر در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد یزید مقصود خود را عملى سازد و ارزش‏هاى دوران جاهلى را بار دیگر زنده سازد. او بیان کرد:
«ستایش پروردگار جهانیان و درود بر جدم سرور پیامبران، قول خدا راست در آمد که فرمود: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤوا السُّوءَ أَن کَذَّبوُا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانوُا بِها یَسْتَهْزِئونَ(13) ...».(14)
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغین طاغوت، سرش را به سنگ کوفت و با بیان قدرت پایان‏ناپذیر الهى، قدرت مادى یزید را کوچک شمرد و فرمود:
«یزید! راستى تو بر این باورى اکنون که عرصه آسمان و زمین را بر ما تنگ کرده‏اى و ما را به عنوان اسیر این سو و آن سو مى‏گردانى و بر ما چیره شده‏اى، ما نزد خدا هم این گونه خوار و بى‏مقدار هستیم؟ خیال مى‏کنى چون پیروز شدى، نظر کرده خدایى و ما که مغلوب، خوار درگاه او؟ به همین خاطر باد در دماغ انداخته‏اى و با غرور به اطراف خود مى‏نگرى و شادمان مشت بر سینه مى‏کوبى و خرسندى که چرخ دنیا بر مراد تو مى‏گردد و کارها مطابق خواست تو نظام مى‏گیرد و حکومتى که سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختى آهسته‏تر! چنین از روى نادانى سرود پیروزى مخوان. آیا فراموش کرده‏اى که خداوند مى‏فرماید: «و لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروا أنَّما نُمْلى لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلى لَهُمْ لِیَزْدادوا إِثْماً(15) ...»(16)
آغاز خطبه، هجوم‏هایى پى در پى است و هیچ ملاحظه‏اى در آن با طاغوت دیده نمى‏شود. هر چه هست زبونى سلطنت و ریشخند کردن شکوه ظاهرى آن و یادآورى عظمت خداى بلندمرتبه است و اینکه ملاک نزدیکى به خدا، رسیدن به حطام دنیا و چیزى از متاع فرسوده آن نیست.
آنگاه بزرگ‏بانوى اسلام، یکى از گناهان بزرگ یزید را به خاطرش آورد و آن گناه عظیم، گرداندن دخترکان نبى گرامى اسلام(ص) در کوچه و خیابان‏ها بود و به او سرکوفت زد: تو فرزند «طلقاء» - آزادشدگان - هستى و پیامبر پدران تو را پس از فتح مکه، زمانى که بر آنان چیرگى آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آیا این عدالت است که دختران پیامبر از دهها کوى و برزن عبور داده شوند، در حالى که هیچ حامى و پشتیبان نداشتند؟!(17)

مفسر آگاه قرآن‏

به این ترتیب حضرت زینب(س) پس از آنکه پرده قدرتِ گذرایى را که جلو چشم یزید را گرفته بود و بدان مى‏نازید از مقابل چشمش کنار زد، او را سخت کوفت و در برابر دیدگان فرماندهان و عُمّالش رسوا کرد؛ همچنین نشان داد یزید با اسلامى که به نامش بر تخت حکومت تکیه زده، هیچ همگونى ندارد، چرا که هنوز کینه پیروزى اسلام بر کفر در روز بدر را در دل دارد.
در ادامه با آنچه در کلام آتشین دختر حیدر کرار در دربار یزدى شاهد هستیم آن است که: سفیر کربلا براى اینکه به یزید پاسخ عقلانى کوبنده دهد، با تمسک به آیات شریف قرآن جوابى مناسب داد. انتخاب آیات، نشانگر حضور ذهن و آرامش خاطر و تسلط کامل ایشان بر قرآن کریم است.
رویکردها و آموزه‏هاى مبارزه زینبى‏
قیام امام حسین(ع) آغاز مبارزه و شکل‏گیرى آن است اما ادامه مبارزه و هدایت آن در مسیر واقعى‏اش حاصل اسارت حضرت زینب(س) است. بدیهى است ادامه مبارزه با حفظ ماهیت آن، کارى بس دشوار بود از این‏رو سفیر کربلا سعى داشت مبارزه‏اش را بر اصولى تغییرناپذیر (که از مبانى قرآن و سنت نبوى مایه مى‏گرفت) پایه‏ریزى کند. مهم‏ترین اصولى که از کلام آتشین زاده حیدر کرار در کاخ یزید برداشت مى‏شود، عبارت است از:
1- شکست دشمن: زینب کبرا(س) بر اساس منطق قرآن(18) ددمنشى‏هاى یزید را در باب به شهادت رساندن امام حسین(ع) و اسارت اهل بیتش را پیروزى یزید ندانست بلکه آن را مهلتى دانست تا یزید بر گناهانش بیفزاید.
2- افشاى ماهیت دشمن: عقیله بنى‏هاشم پیشینه خانوادگى یزید را در جمع سران و بزرگان محفلش آشکار ساخت و یادآور شد خاندان یزید یا آل‏سفیان هیچ گاه با اسلام و پیامبر رابطه خوبى نداشته‏اند، در ادامه ثابت کرد جنگ یزید با برادرش، جنگ قومى و یا ملى و یا حتى رقابت براى رسیدن به قدرت نبود بلکه جنگ کفر و ایمان و جنگ غرور جاهلیت با تمامى ارزش‏هاى اسلامى است.
3- مرگ در راه مبارزه، نابودى نیست: بزرگ‏بانوى خردمند بنى‏هاشم ضمن زبون کردن یزید، با بیان شجره ناپاک خانوادگى‏اش، به ارزیابى قیام خونین کربلا پرداخت و روح شهادت‏طلبى را خاستگاه حرکت و قیام اسلامى قرار داد و آن را به عنوان رمز پیروزى و بقا و ثبات حکومت اسلامى در طول تاریخ قلمداد کرد.
4- قدرت دشمن را پوشالى دانستن: زینب(س) در ادامه نطق آتشین خود، یکى دیگر از اصول مبارزه را ترسیم کرد و آن توخالى و پوچ دانستن قدرت بود. زور و قدرت، آب حیات هر ستمگرى است و هر ستمکارى، زمانى که احساس قدرتمندى مى‏کند، شادمان است و دوست دارد همه او را ستایش کنند. یزید نیز خود را در اوج پیروزى مى‏دید و مست باده قدرت بود اما زینب کبرا(س) با مطرح کردن پوشالى بودن قدرت او تمامى شیرینى پیروزى را در کامش مبدل به تلخى زهر کرد.
5- ترس و اضطراب به خود راه ندادن: دختر حیدر کرار(ع) در حالى که ریسمان بر گردن داشت و در کاخ مجلل و باشکوه یزید، حکمران شام قرار گرفته بود، بدون هیچ ترس و اضطرابى دادِ سخن داد، چون با ایمان قلبى که داشت، دشمن به همان اندازه در نظرش کوچک و بى‏ارزش بود که خداوند در دیده و جانش بزرگ و عظیم. بنابراین بدون هیچ ترس و واهمه‏اى نطق آتشین خود را در برابر تمامى انسان‏هاى به ظاهر بزرگ و قدرتمند شام بر زبان جارى کرد.
6- جاودانگى آثار مبارزه: با اطمینان کامل به آینده درخشان قیام برادرش و آگاهى به آثار جاویدان و فراگیر آن در تاریخ، خطاب به یزید فرمود:
«اى یزید! هر چه مى‏توانى در راه دشمنى ما مکر و حیله و نقشه طرح کن و کوشش به خرج بده! به خدا سوگند! نمى‏توانى نام ما را از خاطره‏ها و صفحه تاریخ محو نمایى!...»(19)
زینب کبرا(س) براساس اعتقاد عمیق خود به قرآن به خوبى مى‏دانست تمامى نقشه‏ها و توطئه‏هاى یزید بر باد است و آنچه در آینده تاریخ مى‏درخشد، آثار قیام خونین برادرش است.
7- هدفدارى: در پایان خطبه آتشین، زینب کبرا فرمود:

«اکنون حمد مى‏کنم خداى را که آغاز کار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و پایان آن را به شهادت و رحمت ختم نمود. از خداوند متعال مى‏خواهیم که ثواب و رحمت خویش را بر شهیدان ما تکمیل فرماید و اجر و مزد آنان را افزون سازد و جانشینى ما را از آنها نیکو مقرر فرماید، زیرا او خداوند بخشنده و مهربان است و او پناهگاه ما است و ما را کافى است و او نیکو وکیلى است.»(20)
حضرت هدف از آفرینش بشر را به معرفت حق رسیدن و در جوار رحمت او آرمیدن مى‏داند و معتقد است وقتى بنده‏اى به خدا پیوست و در هیچ وضعى خود را از او جدا ندید، آنگاه تلخى و شیرینى، مرگ و حیات همه و همه در نظرش یکسان است.

پاسدارى از حریم خاندان نبوت‏

در این سفر، دختر فاطمه زهرا(س) به رسالت‏هاى متفاوتى که بر عهده داشت، توجه داشت و آنها را به انجام رساند. یکى از رسالت‏هایى که علاوه بر دفاع از خون شهدا، بر عهده داشت، دفاع از حریم عصمت خاندان رسول اکرم(ص) بود. در مجلس آراسته یزید سیماى رنجور و غمین اما زیباى دختر امام حسین(ع) - فاطمه - توجه مردى از اطرافیان یزید را به خود جلب کرد. مرد خواسته خود را به یزید بازگو ساخت. حضرت زینب(س) با شنیدن این سخن چنان برآشفت و پاسخ دندان‏شکنى به خلیفه داد که آن مرد و یزید از خواسته نا به حق خود پشیمان شدند. با این رفتار بانوى خردمند بنى‏هاشم نه تنها به زن مسلمان بلکه به هر انسان آزاده‏اى آموخت چگونه از حیثیت انسانى خود در برابر حتى قوى‏ترین قدرتمندان روزگار دفاع کند تا کوچک‏ترین آلودگى دامن عفاف او را لکه‏دار نسازد؛ نیز نشان داد که حجاب زن، حرم حفظ پاکى و عصمت اوست.

رسوایى طاغوت‏

خطبه کوبنده سفیر کربلا چنان اوضاع مجلس آراسته یزید و او را آشفته کرد که یزید دچار سردرگمى شد و ترسید با افشاگرى‏هاى دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) پایه‏هاى حکومتش دچار تزلزل شود. ترس زمانى بیشتر شد که حضرت زینب(س) در مسجد شام هنگامى که امام سجاد(ع) مشغول ایراد خطبه افشاگرانه خود بود، با فریادهاى رسا آن امام را یارى کرد. یزید که بیم داشت مبادا قشر عمومى جامعه که از حقایق کارهاى او و خاندانش بى‏اطلاع بودند، متوجه شوند و سر به شورش و قیام بردارند، براى اینکه خود را از چنین خطر بزرگى وا رهاند، راهى جز دلجویى و عذرخواهى از اسیران ندید تا بدین وسیله جوّ شام را آرام کند و پرده بر اعمال نادرست خود بکشد.
از روى تملق و چاپلوسى به عذرخواهى و پوزش متوسل شد تا شاید بدین وسیله راه نجاتى یابد و خود را از وضع خطرناکى که در آن قرار گرفته بود رها سازد. بنابراین پس از آنکه گناه قتل امام حسین(ع) را به گردن پسر مرجانه انداخت، اهل بیت را مورد نوازش قرار داد و از آنها خواست اگر تمایل دارند در شام نزد او بمانند و اگر نمى‏خواهند به مدینه بازگردند.
از آنجا که بانوى شجاع اسلام قصد داشت بیشتر با مردم سخن بگوید و آنها را در جریان فاجعه دردناک صحراى کربلا قرار دهد و از این ره نهضت خونین برادر را به بهترین شیوه معرفى کند، فرمود: «پیش از هر چیز باید براى کشتگان خود سوگوارى کنیم»(21)

یزید به خوبى از منظور سفیر کربلا آگاه بود، ولى در وضعى قرار داشت که نمى‏توانست پاسخ منفى دهد. از این‏رو دستور داد سه روز براى کشتگان کربلا عزادارى کنند. زینب کبرا(س) به رغم خستگى زیاد مصمم بود در هر فرصتى جنایت‏هاى یزید را بدون ملاحظه شماره کند و بر رسوایى او بیفزاید.

روانه کردن کاروان به مدینه‏

پس از برپایى مراسم سوگوارى شهداى کربلا در شام، چنان از اعتبار و نفوذ یزید میان مردم کاسته شد که مصلحت ندید کاروان اسراى کربلا در شام بماند، بنابراین اسباب سفرشان را فراهم کرد و آنان را راهى مدینه کرد.
مردم مدینه بر خلاف مردم شام و کوفه، در کسوت عزا به استقبال کاروان اهل بیت(ع) آمدند. با دیدن آنها صداى گریه و شیون فضاى شهر را پر کرد. سفیر کربلا در آغاز ورود به مدینه و با دیدن مرقد جدش رسول اکرم(ص) بار دیگر دادِ سخن داد و فرمود:
«اى مدینه پیامبر! چه شد آن روزى که ما به صورت دسته‏جمعى با شادى و خوشحالى خارج مى‏شدیم اما امروز در اثر حوادث روزگار، مردان و فرزندان و جوانان خود را از دست داده‏ایم و با غم و اندوه وارد مى‏شویم ...»(22)

هدف از عزادارى‏

پس از ورود به مدینه، حضرت زینب آرام ننشست و براى مردم (که به قصد دیدارشان مى‏آمدند) در لواى عزادارى، تبلیغات گسترده‏اى علیه دستگاه ستمگرى یزید را آغاز کرد. حضرت دو هدف عمده را از برگزارى مراسم سوگوارى براى امام حسین دنبال مى‏کرد:
1- ماهیت اهریمنى یزید را افشا مى‏کرد؛
2- مردم را به خاطر عدم یارى امام‏شان سرزنش مى‏نمود!
سرانجام اهداف سفیر کربلا به بار نشست و نفرت و انزجار عمومى چنان بالا گرفت که عموماً به طور علنى و آشکار یزید و کارگزارانش را لعنت مى‏کردند. جوانان که آتش انتقام، درون‏شان شعله‏ور شده بود، همگان و خود را به دلیل عدم یارى امام سرزنش مى‏کردند و تنها راه جبران را انتقام‏جویى مى‏دانستند.

تبعید

فرماندار مدینه (عمرو بن‏سعید) شهر را در آستانه شورش دید و عامل اصلى جنبش را دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) دانست، از این‏رو هیئتى نزد او فرستاد تا از تحریک مردم دست بکشد. اما حضرت زینب(س) کجا و سکوت و بى‏اعتنایى کجا؟! با خاموشى و سکوت وداع کرده بود و یک دنیا فریاد شده بود؛ فریادى به بلندى تاریخ در همه اعصار؛ نه فریادى که از گلوى یک زن زندانى در خانه بیرون آید. عمرو بن‏سعید زمانى که دید هشدارهایش در مورد سکوت کارگر نیست، به یزید نامه‏اى نوشت و از او کسب تکلیف کرد. یزید فرمان داد که زینب از مدینه خارج شود.
حضرت زینب عزم خود را بر خروج از مدینه جزم کرده و با آن دیار وداع گفت. براى اداى رسالت و معرفى نهضت خونین برادر از شهرى به شهرى مى‏رفت. هر جا که پا مى‏گذاشت، آتش انقلاب و شورش را علیه دستگاه بنى‏امیه شعله‏ور مى‏کرد، بدین سبب هیچ کجا براى او جاى ماندن نبود، چرا که به دستور خلیفه باید شهرها را یکى پس از دیگرى ترک مى‏کرد. تا اینکه سرانجام در دیار غربت جان به جان آفرین تسلیم کرد.

راز اسارت اهل بیت(ع)

اینجاست که رازى نهفته آشکار مى‏شود که چرا سیدالشهدا بانوى بانوان و زنان و کودکان را همراه خویش به صحراى کربلا برد، با آنکه خود به سرانجام سفر آگاه بود و اهل کوفه را خوب مى‏شناخت.
اسارت بانوان، فاجعه کربلا و جنایات بنى‏امیه و فداکارى امام حسین(ع) را از پس پرده بیرون آورد. اگر اسارت آنها نبود، دشمنان آل محمد(ص) پرده‏اى بر جنایات کربلا مى‏کشیدند و نمى‏گذاشتند کسى از آن آگاه شود، یا کسانى را که اطلاع داشتند، زبان‏شان را به وسیله پول یا زور مى‏بستند و جنایات هولناک خود و فداکارى و شجاعت عظیم اهل بیت را از صفحات تاریخ پاک مى‏کردند اما حضرت زینب(س) باید در کربلا باشد، فداکارى برادر و جنایتکارى بنى‏امیه را ببیند، سپس اسیر شود تا این حقیقت بزرگ محو نشود.

رمز قهرمانى‏

غالباً ما حضرت زینب(س) را به لفظ «قهرمان» مى‏خوانیم اما به علت قهرمانى او کمتر مى‏اندیشیم. جهات برجسته و تحسین‏برانگیز دختر على بن‏ابى‏طالب، فکر انسان را به واقعیتى معطوف مى‏دارد که شاید رمز عظمت و سربلندى حضرت زینب در همان نهفته باشد و آن اینکه: روح زینب(س) در برابر هیچ حادثه‏اى نشکست. علت مقاومت و ایستادگى زینب را در کجا باید جستجو کرد؟! او از قرب حضور و مکاشفت اسما و صفات پروردگار بى‏واسطه برخوردار است، در نتیجه اراده او را هیچ کس و هیچ چیز نمى‏تواند بشکند. این لیاقت را به بهاى زهد و پارسایى و ریاضت به دست آورده است. این گونه نیست که بدون هیچ تلاشى این دَهِش و موهبت الهى در اختیارش قرار گیرد. سفیر کربلا از آن جهت قهرمان است که راحت‏طلبى را براى خود ننگ و عار مى‏دانست. او با زندگى در بلا و سختى‏ها خو گرفته بود و پایدارى و استقامت را در حوادث و بحران‏هاى زندگى بهترین زینت و آرایش انسان مى‏دانست. وقتى آگاه شد برادر آهنگ سفر دارد، با وجود آگاه بودن از پیامد خطرناک آن، مشتاقانه به خیل بلاجویان پیوست و در کوران مصایب و سختى‏ها، صبر و شکیبایى و صلابت خود را به ظهور گذاشت.

آموزه زندگى‏

قهرمانى حضرت زینب(س) در اوراق دفتر تاریخ محبوس مانده، و چنان که شایسته است به صحنه‏هاى زندگى ما کمتر پا نهاده است. اغلب بر سبیل دلسوزى و اظهار وفادارى، مجلسى مى‏آرایند و بر مصایب او تأسف مى‏خورند. برخى افراد متمول براى حفظ منافع و سرمایه‏هاى باد آورده خود، ماسک اسلام به صورت مى‏کشند و ادّعاى دوستى اهل بیت(ع) مى‏کند.
اگر با دید واقع‏بینانه به مسائل بنگریم، در مى‏یابیم شیوه زندگى پیشوایان دین ما با سلوک بسیارى از مدّعیان همگونى ندارد. باید بدانیم تا زمانى که جامه زهد و پارسایى را به عنوان زینت‏بخش خود برنگزینیم، نه تنها به معرفت واقعى اهل بیت(ع) نمى‏رسیم بلکه دنیادوستى ما را از محضر آنان دور مى‏سازد.
حضرت زینب(س) به تنهایى یک دانشگاه است. درس‏هایى که این بزرگ‏آموزگار به نوع بشر مى‏دهد، در واژه‏هاى علمى امروز نمى‏گنجد. دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) در هر میدانى قهرمان است. در میدان زهد، عبادت، عشق و معرفت، سیاست و در تمامى ابعاد زندگى‏اش اسطوره‏اى بى‏نظیر است. اوست که به صبر و استقامت معنا مى‏بخشد؛ به شهامت و شجاعت آبرو مى‏دهد؛ بر قامت غیرت و مردانگى لباس عزت مى‏پوشد؛ بلا و مصیبت را خجل و شرمنده مى‏سازد و در بند اسارت؛ امید به زندگى و شور و مبارزه و توان ستیز را شرمسار خود مى‏کند.
آرى زینب کبرا(س) این همه عظمت دارد، چه شده است که هنوز آن طور که باید و شایسته است شناخته نشده است؟! قهرمانى که با آن همه صراحت و قاطعیت خود را معرفى کرد، چه شده است که با همه تلاش‏هایى که براى شناختن او شده، باز میان ما غریب است؟ چرا چهره دل‏آراى او هنوز در پرده پندارهاى ما زندانى است؟ چرا هنوز با هدف قیام امام حسین(ع) و ماهیت اسارت خواهرش، فاصله داریم؟! اگر مرام و شیوه دختر فاطمه زهرا(س) در متن زندگى قرار مى‏گرفت، همه انسان‏ها به صفات شجاعت، رشادت، شهامت و ستیز در مقابل کفر و بیداد آراسته مى‏گردیدند، و زنِ دنیاى امروز به جاى خزیدن در لاک تجمل و زیور و خودآرایى، پا به میدان مبارزه مى‏نهاد و عرصه را بر خودکامگانِ سودجو تنگ مى‏کرد و به جاى آنکه بازیچه دست قدرت‏هاى شیطانى شود و موجبات فساد و تباهى خود و جامعه را فراهم آورد، عاملى براى ثبات و رشد جامعه به حساب مى‏آمد.
زن معاصر براى رهایى از اسارت فرهنگ غرب، راهى ندارد جز آنکه زینب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگى خود برگزیند. بانویى که در خانه دشمنِ قدرتمند و مغرور، چنان با کلامش بر او زخم مى‏زند که به مرگ خود راضى مى‏شود. بانویى که راه دفن ظلم و ستم را به بشر آموخت؛ بانویى که اسارتش، درخشش حضور فعال زن در صحنه‏هاى مختلف سیاسى و اجتماعى و بر هم زننده معادلات سیاسى چیره بر جامعه است.
به امید آنکه با پیروى از آن حضرت و انتخاب شیوه زندگى ایشان در راه رستگارى گام نهیم.

پى‏نوشتها: -
1) حاج سیدحسن دبیر حاج سیدجوادى، زینب حماسه ابدى بر فراز تاریخ، انتشارات نوید، چاپ اوّل، ص‏29.
2) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏45، چاپ دوم، ص‏179 و 180 (به نقل از سیدمحمدتقى مدرسى، حضرت زینب، مترجم محمدصادق شریعت، انتشارات محبان الحسین، چاپ دوم، ص‏32).
3) همان، ص‏48.
4) منصورى لاریجانى، زینب کبرا(ع) فریادى بر اعصار، ص‏144.
5) همان، ص‏134.
6) همان، ص‏135.
7) همان، ص‏137.
8) همان، ص‏138.
9) اکبر اسدى و مهدى رضایى، زیباترین شکیب، انتشارات بنیاد جانبازان انقلاب اسلامى، چاپ دوم، ص‏145.
10) همان، ص‏145.
11) حافظ شیرازى، دیوان غزلیات، به کوشش خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفى علیشاه، چاپ شانزدهم، ص‏535.
12) زیباترین شکیب، ص‏149.
13) روم، آیه 10.
14) حضرت زینب، ص‏53.
15) آل‏عمران، آیه 178.
16) حضرت زینب، ص‏54.
17) همان، ص‏55.
18) آل‏عمران، آیه 172.
19) زینب کبرا(ع) فریادى به اعصار، ص‏175.
20) همان، ص‏177.
21) همان، ص‏185.
22) همان، ص‏191.