مشاور شما

نویسنده


 

مشاور شما

آمنه ملاباشى‏

این شماره:
خواهر ع - کرج‏
خواهر ف.س - خلخال‏
خواهر م.ف - تهران‏

خواهر ع - کرج‏

خواهر گرامى!
نامه شما را خواندیم. تمام نشانه‏هایى که در نوشته‏تان نام برده‏اید، بیانگر افسردگى است. علایم ناامیدى، افکار مرگ، کاهش انرژى، عدم لذت از زندگى و کاهش علایق ... . علت افسردگى مى‏تواند در اثر شکست در کنکور باشد و یا مشکلات خانوادگى که پس از ازدواج‏تان بروز کرده است. این طور که بیان مى‏کنید همسر باایمانى دارید و مشکل زیادى بین شما وجود ندارد. اختلاف ناچار در زندگى زناشویى به وجود مى‏آید. اما مهم طرز برخورد با آن است.
یکى دیگر از عوامل ایجادکننده افسردگى، عوامل ارثى است که ممکن است در یکى از اعضاى خانواده، این مشکل را ببینید، یا عواملى که در دوران کودکى و نوجوانى در محیط اطراف‏تان وجود داشته مانند استرس‏هاى خانوادگى یا در مدرسه و هنگام یادگیرى، و یا برخورد والدین با شما و سایر خواهران و برادران که در صورتى که به مشاور یا روانشناس یا روانپزشک مراجعه کنید، با دانستن شرح حال دقیق از زمان کودکى‏تان تا به حال، مى‏تواند به ریشه‏یابى افسردگى بپردازد.
هدف‏تان را در زندگى گُم کرده‏اید و تا حدودى دچار اختلال هویت شده‏اید. ترس از آینده و ترس از مرگ، وجودتان را در بر گرفته است. اگر به آموزه‏هاى دینى و مذهبى توجه کنید خواهید دید که در آنها توجه به زندگى دنیوى و اخروى با هم توصیه مى‏شود. اگر مدام در ترس از مرگ به سر برید، و براى رسیدن به آن لحظه‏شمارى کنید، تمامى‏دقایق، ساعات و روزهاى گرانبها و پرارزش خود را از دست مى‏دهید. زمان‏هایى را که مى‏توان به بهترین نحو از آنها استفاده برد، بر دانسته‏ها و توانایى‏هاى خود افزوده، به کارهاى مفید به نفع خود و جامعه بپردازید. نیز مى‏توان به عبادت خداوند (که یکى از مهم‏ترین علت‏هاى آفرینش انسان است) پرداخت و به کسب درجات عالى و صفات والا نائل آمد، نه اینکه مدام آیه یأس خواند یا خود را دست‏کم گرفته و از احساس حقارت و عدم اعتماد به نفس رنج بُرد.
در خصوص باور به «خدا» به آموزه‏هاى مذهبى توجه کنید. مى‏دانید که راههاى شناخت خدا بیشتر از راه چشم دل و فطرت و کند و کاو در آفریده‏هاى اوست تا اینکه فکر کنید چرا با چشم ظاهرى نمى‏توان او را دید!
به داشته‏هاى خود در زمینه توانایى‏ها و زندگى خانوادگى و ... بیندیشید، نه اینکه بر نداشته‏ها و نقاط منفى خود تکیه داشته باشید. مثبت‏اندیش باشید و نیمه پُر لیوان را ببینید. زمانى که به مشکل یا بن‏بستى برمى‏خورید، سعى کنید از راههاى دیگر، حل مسئله را امتحان کنید.
به هر حال، بهترین کار براى شما، درمان افسردگى‏تان است که با مراجعه به روانشناس و روانپزشک چه از لحاظ دارویى (نه اینکه سر خود، داروهاى اعصاب مصرف کنید) و چه روان‏درمانى و روانکاوى به درمان آن بپردازید.
موفق و مؤید باشید.

خواهر ف.س - خلخال‏

خواهر گرامى!
شما فرد تحصیلکرده و آگاهى هستید و این طور که نوشته‏اید، به کار مشاوره مبادرت مى‏ورزید. اولین نکته‏اى که به نظر مى‏رسد این است که اطلاعات زیادى در زمینه‏هاى روانشناسى و مشاوره دارید و به راهنمایى دیگران مى‏پردازید، پس چگونه دقت کافى نکرده، در امر خطیرى مثل انتخاب شریک آینده‏تان، بدون شناخت کافى و تحقیق و تفحص، او را براى ازدواج برگزیده‏اید؟! شما که از ابتدا به تفاوت‏هاى اساسى از لحاظ عقیدتى، فرهنگى، سطح تحصیلات و خانوادگى بین خود پى برده بودید (و طبق گفته خودتان هیچ احساس مثبت یا علاقه‏اى به ایشان نداشتید) آیا فقط به خاطر خسته شدن از سماجت‏هاى او جواب «آرى» دادید و بر سفره عقد نشستید؟ شما که (باز به گفته خودتان) با اقدام او به خودکشى، به ضعف‏روحیه و شخصیت او پى برده بودید، باز دست به چنین کارى زدید؟! مى‏دانید که ترحم و دلسوزى در ازدواج، کار درستى نیست و از انگیزه‏هاى مناسب براى ازدواج به شمار نمى‏رود.
اگر ازدواج تنها بر مبناى برخى عوامل و انگیزه‏ها مثل: صورت ظاهرى، مسائل اقتصادى و مادى، شغل و مقام، ترحم و دلسوزى، رقابت و چشم و هم‏چشمى صورت گیرد، آینده خوبى براى زن و شوهر، متصور نیست.
فرد مورد نظر، با هیچ یک از معیارهاى شما هنگون نبوده، اصرارش نمى‏توانسته دلیل پذیرش شما شود. به رغم اینکه در دوران عقد به اختلافات و تضادهاى بیشترى پى برده‏اید، اما باز عروسى کرده و به زندگى مشترک با او تن داده‏اید! سپس در صدد رفع اختلافات برآمده، سعى در اصلاح شخصیت و رفتار ایشان کرده‏اید که تا حد زیادى هم موفق شده‏اید اما حالا که او رو به بهبودى رفته، خودتان دچار تضاد شده و نومید و خسته هستید و نمى‏توانید به هیچ وجه او را بپذیرید! زن و شوهر در کنار یکدیگر باید به رشد و تعالى برسند، اما وظیفه اصلاحگرى و مشاوره و راهنمایى به عهده آنها نیست، بلکه این کار بر عهده مشاور یا شخص بى‏طرف و مطلعى است که اقدام به راهنمایى آنها کند.
بهتر بود پیش از ازدواج و انتخاب نهایى (با اینکه خود مشاور بودید) با مشاور یا روانشناس دیگرى مشورت مى‏کردید یا حتى از نصیحت بزرگ‏ترهاى خیرخواه، بهره مى‏بردید اما حالا که فرصت تمام این کارها گذشته و فعلاً با هم زندگى مشترک دارید، نیز شوهرتان در اخلاق و رفتار و منش خود تجدید نظر کرده، بهتر است شما هم در احساس و رفتار خود تجدید نظر کنید. البته انتخاب نهایى با شماست که بخواهید به این زندگى، ادامه دهید یا نه، ولى اگر قصد ادامه آن را دارید بهتر است همراه با خوب شدن ایشان، زندگى را گرما بخشید و با سعى و تلاش به کمک یکدیگر آن را بسازید. چرا که سال‏هایى از عمر گرانبهایتان را صرف اصلاح او کرده‏اید. حیف است حالا که تلاش‏تان (که شاید وظیفه شما هم نبوده) به ثمر رسیده، آن را رها کنید. سعى کنید از روى منطق و با چشم باز، راه خود را پیدا نمایید. شوهرتان براى خود شخصیتى دارد و حالا اعتماد به نفس لازم را به دست آورده، پس به او هم بها دهید. دست حق همراهتان.

خواهر م.ف - تهران‏

خواهر گرامى!
به اشتباهاتى که مرتکب شده‏اید آگاهید و نسبت به آنها احساس ندامت و پشیمانى دارید و از احساس گناه رنج مى‏برید.
گناهى که جزو گناهان کبیره محسوب گردد، هر چند براى آن دلیل و برهان بتراشید و سعى در توجیه آن داشته باشید، از لحاظ اخلاقى بهانه‏تراشى نکوهیده است. اگر بچه‏ها در سنین کودکى دست به دروغگویى مى‏زنند، شاید به پیامد آن آگاه نیستند. یکى از علل دروغگویى آنها ترس است، مثلاً ترس از تنبیه کار اشتباهى که انجام داده باشند، که در مقابل براى رفع و رجوع آن دروغ مى‏گویند. اگر بزرگ‏ترها از جمله والدین یا معلمان، آنها را اطمینان دهند که در صورت ارتکاب اشتباه، مى‏توانند با بزرگ‏ترها صحبت کنند و عاقلانه با آنها برخورد مى‏شود، کودک دیگر از روى ترس، به دروغگویى، روى نمى‏آورد. یکى دیگر از علل دروغگویى، خیالپردازى و توصیف خصوصیات یا داشته‏هایى است که فرد آنها را ندارد؛ که این کار از اعتماد به نفس پایین سرچشمه مى‏گیرد. شخص براى اینکه خود را همردیف دوستان و آشنایان به شمار آورد و در مقابل آنها جلوه‏گرى کند، شروع به دروغ‏پردازى مى‏کند.
شخصیت‏هاى ضد اجتماعى دست به دروغگویى مى‏زنند، چون دیگر بچه نیستند که به اخلاقى نبودن این مسئله آگاه نباشند بلکه از روى عمد چنین کارى مى‏کنند. پس شما که دیگر صفات چنین شخصیت‏هایى را دارا نیستید، باید سعى کنید چنین صفت ناپسندى را در خود از بین ببرید.
در خصوص مسئله‏اى که بین شما و دوست‏تان پیش آمده و در اثر بر ملا شدن دروغ‏هایتان، دوستى شما به هم خورده، با اینکه پشیمان شده‏اید ولى دوست شما، تصمیم گرفته که دیگر به این رابطه پایان دهد. وقتى چنین اتفاقى افتاد، بهتر است به تصمیم وى احترام بگذارید. اگر چه سعى در رفع و رجوع آن کرده‏اید اما دیگر رابطه دوستى شما از طرف او پایان یافته و این نتیجه اشتباه خودتان است. بهتر است از این تجربه تلخ عبرت گرفته و سعى در اصلاح خود کنید. خود را به صفات پسندیده آراسته کنید. همیشه صداقت و راستى را پیشه کنید و بدانید که حقیقت همیشه پا بر جاست و دروغگو سرانجام رسوا مى‏شود. تنها با درست زندگى کردن و راستگویى خواهید توانست به دیگران ثابت کنید از سخنان و رفتارهاى پیشین خود، پشیمان گشته و از گفتن حرف حق نمى‏هراسید. آنگاه دیگران به شما اعتماد و اطمینان کرده و تمایل به برقرارى رابطه و تداوم آن دارند، و گرنه در بین دوستان و آشنایان به فرد دروغگو و کلاهبردارى معروف خواهید شد. هر چقدر دیرتر به برگشت و توبه از این کار اقدام کنید، پاک کردن پیامدهاى ناخوشایند آن از اذهان دیگران مشکل‏تر خواهد شد. امیدواریم با اعتماد به نفس بیشتر و تکیه بر داشته‏هاى خود، همیشه راه راستگویى و صداقت را در پیش گیرید و نزد خدا و خلق روسفید باشید.
دست هدایت همراهتان.