اختلالات روانتنى (سایکوسوماتیک)
محبوبه تلوزاد
بیمارىهاى «سایکوسوماتیک» بیمارىهاى جسمى هستند که عوامل روانى در شروع و تشدید آنها مؤثرند. منظور این نیست که فقط علل روانى در به وجود آوردن این اختلالات دخالت دارند بلکه عوامل دیگر هم دخالت داشته منتهى عوامل روانى به صورت عوامل تسریعکننده یا کاتالیزور عمل مىکنند.
در آسم حق تقدم با آلرژى است و در دیابت حق تقدم با عامل ارثى است و در تبخال یک عامل ویروسى، اما در این بیمارىها عوامل روانى، کاتالیزور هستند. (منظور از کاتالیزور چیزى است که در فعل و انفعالات شیمیایى مستقیماً وارد نمىشوند ولى اثر تشدیدکننده دارند.) کاتالیزورهاى مهم در بدن انسان ویتامینها هستند. ویتامینها دسته ششم غذاها مىباشند که سوخت و ساز و یا متابولیسم را در بدن به راه مىاندازند. اگر به کسى فقط ویتامین داده شود زنده نخواهد ماند اما بدون ویتامین هم انسان قادر به ادامه زندگى نیست. بنابراین همان نقشى را که ویتامینها در بدن ایفا مىکنند، علل روانى در ایجاد بیمارىهاى سایکوسوماتیک دارند.
اختلالات روانتنى به طور ناگهانى به وجود نمىآیند بلکه ابتدا توسط نشانههایى مثل استفراغ، تپش قلب و رنگپریدگى ظاهر شده و استرسها و ضربههاى روحى به طور تدریجى روى فرد تأثیر مىگذارند و اثر تجمعى آنها سبب بروز بیمارىهاى سایکوسوماتیک مىشوند.
مکانیزمهاى ایجادکننده بیمارىهاى سایکوسوماتیک
1- سیستم عصبى مرکزى: این محور در مقابل استرس مقاومت مىکند. این نحوه مقاومت را سندرم سازگارى عمومى مىنامند. این محور سندرمى ایجاد مىکند به نام سندرم تطابق عمومى یا سندرم سلیه. اگر این محور در سیستم عصبى انسان وجود نداشت، انسان با کوچکترین استرس تلف مىشد.
2- سیستم عصبى خودکار: شامل سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک، ترشح اسید کلریدریک در معده بر اثر استرس شامل این حالت مىشود و تحت تأثیر سیستم عصبى اتونومیک است. اگر ترشح بىموقع اسید معده در اثر عامل استرسزا به مدتى زیاد تکرار شود، فرد مبتلا به زخم معده مىشود.
فرضیات موجود در رابطه با بیمارىهاى روانتنى
1- فرضیه استرس: طرفداران این فرضیه عامل بروز این بیمارىها را استرس مىدانند. یک استرس ناگهانى و قوى یا چند استرس پشت سر هم به صورت تکرار شونده مىتواند بیمارى را بارز کند.
2- نظریه اختصاصى بودن: معتقدان به این نظریه مىگویند استرس تنها عامل به وجود آورنده نیست بلکه باید روانپویایى خاصى در شخص وجود داشته باشد و آن روانپویایى خاص با آزار و اذیت که براى فرد به طور دائم ایجاد مىکند بالاخره بیمارى سایکوسوماتیک را در فرد ایجاد خواهد کرد.
3- فرضیه آسیبپذیرى عضوى: طرفداران این نظریه معتقدند آسیبپذیرى عضوى از قبل باید در فرد وجود داشته باشد که تحت تأثیر عوامل مخرب، تشدید شده و باعث بیمارى روانتنى شود.
4- نظریه التقاطى: که شامل مجموعه سه نظریه فوق است. یعنى هم استرس، هم روانپویایى و هم آسیبپذیرى عضوى خاص، هر سه مىتواند در ایجاد و بروز بیمارى سایکوسوماتیک دخیل باشند.انواع بیمارىهاى سایکوسوماتیک (روانتنى)
میگرن، سردردهاى تنشى، تهوع و استفراغ، کولیت مزمن (ورم مزمن روده بزرگ)، آسم، جوش و آکنه، واکنشهاى آلرژى، کهیر، کاهش قند خون، افزایش ترشح غدد داخلى، دیابت نوع دو، چاقى، فشار خون اساسى، بیمارى کروز قلب و افزایش ضربان قلب.
1- دستگاه گوارش: زخم معده و اثنىعشر از اختلالات روانتنى هستند. بر طبق نظریه روانپویایى، این افراد حالت تهاجمى داشته و زمانى که مقدارى از این تهاجم را بیرون مىریزند و مقدارى دیگر را کنترل کرده در درون خود نگه مىدارند، این انرژى باقى مانده باعث ترشح اسید کلریدریک شده و در نتیجه ایجاد زخم در این ناحیه مىکند.
2- کولیت مزمن (ورم روده بزرگ): این حالت بیشتر در آدمهاى زودرنج و حساس که مقاومت در آنها ایجاد شده دیده مىشود. این افراد غالباً درونگرا هستند.
3- فشار خون: فشار خونى که علت قلبى و کلیوى و غددى دارند مورد نظر ما نیستند چون این فشار خون ثانوى به بیمارىهاى دیگرند. فشار خونى که علتى براى آن نداریم و غالباً ارثى است اصلى یا اسانسیل گفته مىشود. این افراد معمولاً انعطافناپذیر و کمالطلب هستند و این عدم انعطاف زمینه را براى فشار خون مستعد مىکند. البته باید این مسئله را به یاد داشت که عامل اصلى ارثى است اما عوامل روانى و استرس در بروز آن نقش مؤثر دارند.
4- بیمارىهاى تنفسى مثل آسم علاوه بر داشتن زمینه ارثى معمولاً در افرادى دیده مىشود که برونگرا، مهاجم و فکور هستند.
5- دردهاى استخوانى و مفصلى: ورم مفصل یا آرتریت روماتوئید، معمولاً از افراد پرکار، خوشقلب و خوشنیت که در باطن شخصیت متخاصم دارند دیده مىشود. ورم مفاصل زمانى بیشتر مىشود که خشم فروخوردهاى در فرد به وجود آید و وى جایى براى بروز این خشم نیابد.
6- دردهاى ستون فقرات و کمردردهاى روانتنى: ممکن است کمردرد بر اثر دیسک، ساییدگى مهرهها، تومورهاى نخاع و ستون فقرات باشد، این بیمارىها چون علت عضوى دارند مد نظر نیستند. معمولاً دردهایى که در 3/1 بالاى مهرهها باشد مثل مهرههاى اول پشتى و گردن بیشتر در افرادى دیده مىشود که در انطباق خود با محیط پیرامونى دچار مشکل مىشوند و نمىتوانند هیجانهایشان را با محیط تطبیق دهند یا به عبارتى copingهیجانى با محیط ندارند. این افراد داراى خلق پایین به صورت طولانىمدت هستند.
7- بیمارىهاى ناشى از غدد مترشحه داخلى و تغذیه: معمولاً بعد از وارد شدن استرسهاى یکنواخت و طولانىمدت به فرد، پرکارى تیروئید دیده مىشود. از علل مشکلات تغذیهاى هم مىتوان به این نکته اشاره کرد که این افراد همیشه حالت تدافعى داشته و تعامل مناسب با محیط کار و خانه ندارند.
اختلالات در تغذیه
اختلالات غذا خوردن گروه وسیعى را در بر مىگیرد. از جمله کمخورى، انتخاب غذاهاى خاص براى خوردن، پرخورى، مشکلات جویدن و بلعیدن، عادتهاى عجیب در خوردن، رفتارهاى ناراحتکننده هنگام صرف غذا و ... . برخى از مسائل بالا مىتوانند جداً سلامت جسمى فرد را به خطر بیندازند. در اینجا به دو نمونه از اختلالات غذا خوردن اشاره مىکنیم که در سطح جامعه شایعتر و بارزتر است.
1- بىاشتهایى روانى:
بىاشتهایى روانى به خوددارى مداوم از خوردن گفته مىشود. به نظر مىرسد این وضعیت از تمایل به لاغرى بیش از حد یا ترس از افزایش وزن ناشى مىشود تا عدم تمایل واقعى به خوردن. این بیماران در عین لاغرى خود را چاق تصور مىکنند و رژیم لاغرى را به خود تحمیل مىنمایند. بنابراین یکى از خصوصیات این بیمارى کاهش وزن شدید بیمار است. این افراد باید حداقل 15% وزن طبیعى خود را از دست بدهند تا بتوان تشخیص بىاشتهایى را بدهیم. این اختلال بیشتر در سنین بلوغ تا 30 سالگى مشاهده مىشود. یعنى از اوایل دوره نوجوانى تا اوایل دوره بزرگسالى. پیشرفت تحصیلى بالاتر از متوسط، کمالطلبى و ترس غیر واقعگرایانه از شکست، از خصوصیات این بیماران است.
علاوه بر کاهش شدید وزن امکان دارد دورههاى متناوب گرسنگى شدید پدیدار شود که در پى آن شخص اقدام به سوء استفاده از داروهاى لاغرى، لامینها و یا استفراغ مىنمایند. این گروه معمولاً به جمعآورى دستورالعملهاى آشپزى با تنوع غذاهاى رژیمى و مراجعه مکرر به متخصصان تغذیه علاقهاى خاص دارند. در هنگام غذا خوردن این افراد معمولاً با وسواس اقلام غذایى بشقاب خود را مرتب کرده و سعى در کنترل رفتار خود در مقابل دیگران دارند. به نظر مىرسد از هر صد هزار نفر 4/2 - 6/1 درصد به این اختلال مبتلا باشند. شانس ابتلاى دختران بیش از پسران است و معمولاً از سن 13 سالگى میزان شیوع این اختلال به سرعت افزایش یافته و در 17 یا 18 سالگى به اوج خود مىرسد. این افراد معمولاً حساس بىاثر بودن، واکنشهاى هراسى، اختلال در داشتن تصویر درست از خود، عدم اعتماد به نفس و خودباورى داشته و از نظر رفتارى امتناع از خوردن شکلى از روگردانى است که شیوهاى آموخته شده که به نوعى جلب توجه اطرافیان محسوب شده و توجه اطرافیان را به شخص معطوف مىکند.
2- پراشتهایى روانى:
پراشتهایى عبارت است از مصرف کنترل نشده و وسواسگونه و سریع مقادیر زیاد غذا در مدتى کوتاه. در پایان این دوره ناراحتىهاى جسمى مانند درد شکم یا احساس تهوع به وجود مىآید و بیمار در پرخورى خود دچار احساس گناه و افسردگى شده و به روشهاى غیر معمول با ایجاد استفراغ در صدد بیرون ریختن خوردههاى خود بر مىآید. از این طریق در معده و شکم احساس راحتى کرده و مىتواند دوباره بدون ترس از چاقى به خوردن ادامه دهد و دوباره دچار افسردگى بعد از پرخورى مىشود. پراشتهایى روانى به صورت پیوسته صورت نمىگیرد و معمولاً دورهاى است.
اکثر این بیماران وزن طبیعى دارند چرا که همیشه نگران وضع ظاهر و شکل بدن خود مىباشند. احداث دو دوره پرخورى در هفته به مدت سه ماه باید در فرد مشاهده شود. پراشتهایى معمولاً در اوایل جوانى شروع مىشود و در دخترها شایعتر از پسرهاست. در مدل رفتارى غذا نوعى تقویت است و پراشتهایى رفتارى تقویت یافته که موجب خشنودى فرد مىشود. به نظر مىرسد نوعى ارتباط میان افسردگى و پراشتهایى روانى وجود دارد.
8- بیمارىهاى زنان، آمنوره یا فقدان دوران قاعدگى: به وقفه یا عدم جریان عادت ماهیانه زنان به غیر از دوران حاملگى و یا یائسگى اطلاق مىشود. درد شدید موقع پریود است (البته یک سرى از دردها علل عضوى دارند که در اینجا مد نظر نیستند) این حالت بیشتر در دخترانى دیده مىشود که به نوعى به زن بودن خود معترض هستند، روحیه پرخاشگرى داشته و از موقعیت خود ناراضى هستند و یا در شرایطى به سر مىبرند که یک استرس دائمى و یکنواخت به آنها وارد مىشود.
9- بیمارىهاى پوستى: از انواع این بیمارىها مىتوان کهیر و اگزما، آکنه، قرمزى پوست صورت، لیتوگویا که پوست سفید یا شیرىرنگ مىشود، پلادیا الکسى که موى صورت (در مردان) ابرو و یا موى سر به اندازه یک دایره کوچک مىریزد. این افراد معمولاً از اعتماد به نفس کمترى برخوردارند و از موقعیت اجتماعى خود اطمینان کافى ندارند.
10- میگرن - سردردهاى مزمن یا سردردهاى تنشى: معمولاً در افرادى دیده مىشود که کمالطلب بوده، وظیفهشناس و مهربان هستند اما سرکوب حالتهاى خصمانه و خشم فروخورده باعث بروز این گونه سردردها مىشود.
11- بیمارىهاى قلبى و عروقى: این دردها معمولاً یک یا دو دقیقه طول مىکشد و در سمت چپ بدن به دست و گردن مىزند. این افراد معمولاً به علت فشارى که به دستگاه عصبى خود وارد مىکنند و دائم در حالت تلاش و کوشش هستند بدون آنکه به خود استراحت بدهند به این درد مبتلا مىشوند. این افراد سختکوش، جاهطلب، عجول و رقابتطلب هستند و بیشتر از افراد دیگر در معرض سکتههاى قلبى قرار دارند.راههاى کنترل
بسیارى از مطالعات انجام شده وجود رابطه نسبتاً قوى بین فشارهاى زندگى و مشکلات روانى را نشان مىدهند که بر حسب مفاهیم آمارى همبستگى آن 3 درصد است. بنابراین افرادى که دچار بیمارىهاى روانتنى مىشوند، فشارهاى روانى مهمتر و معنادارترى را نسبت به افراد سالم و بهنجار تجربه کردهاند.
عوامل کنترل کننده به دو دسته تقسیم مىشوند:
1- واکنش صحیح فرد در مقابل با استرسها مثل: روبهرو شدن با مشکلات و برخورد منطقى با آن، احساس مسئولیت در مورد تصمیماتى که مىگیرد، روشهاى کاهش استرس را بیاموزد، براى استراحت و فعالیتهاى خوشایند وقت بگذارد.
2- تغییر عوامل بیرونى و یا محیط زندگى: بهبود وضعیت اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و نیز ارتقاى کیفى روابط حاکم بر افراد یک جامعه با همدیگر و تناسب هماهنگى مابین مردم و سنتهاى حاکم بر جامعه مىتواند در توسعه سلامت زندگى و روانى افراد اثربخش باشد.منابع: -
1- پژوهشهاى روانشناسى دوره سه شمارگان، 1، 2 و 3.
2- خلاصه روانپزشکى DSM4، کاپلان، ساروک، ترجمه: دکتر پورافکار.
3- استوار (1990) بیمارىهاى جدید تمدن، ترجمه دادستان (1377).
4- منصور، محمود و دادستان، پریرخ، (1369) روانشناسى ژنتیک.
5- ریموند کوکرین، ترجمه نجاریان، بهمن، مبانى اجتماعى بیمارىهاى روانى (1376).