همگونى «جلباب» قرآنى و چادر مشکى‏

حسین مهدى‏زاده‏

درآمد

از نظر قرآن شکل خاصى از حجاب و پوشش که تأمین‏کننده حجاب حداکثرى است «جلباب» نام دارد که در آیه زیر بیان شده است:
«یا أیُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیِبِهنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً؛(1)
اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب‏هاى خود را بر خویش فرو افکنند. این کار براى اینکه شناخته نشوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند بهتر است (و اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده رحیم است.»

مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ جلباب‏

1- مفهوم جلباب‏

اصل ریشه لغوى جلباب، «جیم»، «لام» و «باء» است که طبق نقل برخى کتاب‏هاى لغت مثل معجم مقاییس اللغه داراى دو معناست:
معناى اوّل آوردن شى‏ء از جایى به جایى،
و معناى دوم چیزى که شى‏ء دیگر را مى‏پوشاند.
جلباب از معناى دوم مشتق شده است.(2) واژه جلباب (با کسر جیم) در اصل مصدر فعل رباعى «جلبب» است که از مصدر اسم ذات اراده شده، نام پوشش ویژه‏اى قرار گرفته است. تعبیر از اسم ذات به وسیله مصدر، باعث شده است که مبالغه در پوشاندن را بفهماند، به گونه‏اى که دلالت بر معناى پوشش بزرگ و کامل کند.(3)
گفته شد که جلباب نام پوشش ویژه‏اى است؛ این پوشش چیست و ویژگى‏هاى آن چه مى‏باشد؟ یکى از واژه‏هاى قرآنى که اختلاف در تفسیر معناى آن وجود دارد، واژه جلباب است. چه بسا خاستگاه اختلاف، اختلاف آداب و رسوم و نوع پوشش‏ها براساس زمان‏ها و مکان‏هاى مختلف باشد. مهم این است که بررسى شود جلباب هنگام نزول آیه به چه معنا و مفهومى بوده است.(4) به رغم وجود اختلاف در تفسیر معناى جلباب حتى کسانى که تصریح کرده‏اند در معناى آن اختلاف است نیز قبول دارند که در اصل لغت به معناى پوشش گسترده و فراگیر است که ظاهر و روى همه بدن را مى‏پوشاند.
گرچه در اسم‏گذارى براى بیان پوشش گسترده از واژه‏ها و تعبیرهاى همانند و نزدیک به هم مثل ملائه، عبائه، رداء، ازار و کساء استفاده کرده‏اند ولى همه الفاظ مختلف بیان‏کننده معناى پوشش سرتاسرى و کامل است که قسمت‏هاى بیرونى و ظاهرى بدن را مى‏پوشاند و روى لباس‏هاى دیگر پوشیده مى‏شود.(5)
در ادامه ملاحظه خواهید کرد که بسیارى از همین الفاظ و تعابیر در مورد نحوه پوشش زنان اهل بیت به کار رفته است.
در ایران و در زبان فارسى و فرهنگ‏هاى لغت عربى به فارسى، پوشش گسترده قرآنى (که براى حجاب و پوشش بانوان مسلمان در برخورد با نامحرم و در بیرون از منزل به کار مى‏رود) با لفظ و اسم «چادر» شناخته مى‏شود.
در دوره اسلامى چادر )Cador(یا چادَر )Cadar( (به عربى: Sader) به شکل تن‏پوشى رویى، بى‏آستین، گشاد و چیره بر بدن، توسط زنان در ایران با توجه به ضوابط پوشش اسلامى انتخاب گردید. در آیه 59 سوره احزاب، حکم شرعى این است که زنان هنگام بیرون رفتن از خانه مى‏باید تن‏پوش‏هاى رویى را به دور خود بپیچند. جلباب، تن‏پوشى رویى بزرگ بوده که سر و بدن را مى‏پوشانده، به نظر مى‏رسد به معناى چادر امروزى باشد.
چادر (به عنوان یکى از کامل‏ترین انواع تن‏پوش‏هاى مورد قبول براساس معیارهاى اسلامى) شکل یکسانى نداشته است. آثار ادبى این احتمال را مى‏رساند که چادر در اصل روبنده یا تن‏پوشى بوده که کل بدن و صورت را در بر مى‏گرفته است.(6) چادر احتمالاً از پوشش مخصوص نماز که تن‏پوشى یکپارچه و کاملاً پوشاننده بوده، به جامه هم شکل زنان ایرانى در بیرون از خانه تبدیل شده است.
زنان طبقات متوسط سنتى تمایل به استفاده از دو چادر داشتند: یکى براى بیرون از منزل (که تیره‏رنگ و اغلب از جنس کرپ چینى بوده) و دیگرى که براى نماز خواندن، روشن‏تر بوده و داخل جانماز به صورت تاکرده قرار مى‏گرفته،(7) اکنون نیز چنین است.

برخى فرهنگ‏نامه‏هاى ویژه لغات قرآن که جلباب را چادر معنا کرده‏اند:
1- لسان‏التنزیل،(8)
2- فرهنگ‏نامه قرآنى،(9)
3- الدّرّ فى الترجمان،(10)
4- تفسیر مفردات قرآن نسخه کهن،(11)
5- نثر طوبى،(12)
6- قاموس قرآن،(13)
7- واژه‏هاى دخیل در قرآن مجید.(14)

برخى تفسیرهاى قرآن که جلباب را چادر معنا کرده‏اند:
1- تفسیر نسفى،(15)
2- تفسیر شریف لاهیجى،(16)
3- تفسیر ابوالفتوح رازى،(17)
4- مخزن‏العرفان،(18)
5- مواهب علّیه (تفسیر حسینى)،(19)
6- تفسیر سورآبادى،(20)
7- تفسیر شریف البلابل و القلاقل،(21)
8- تفسیر اثنى‏عشرى،(22)
9- منهج‏الصادقین فى الزام المخالفین،(23)
10- اطیب البیان فى تفسیر القرآن.(24)

برخى رساله‏هاى علمى در باره حجاب که جلباب را چادر معنا کرده‏اند:
1- سدول الجلباب فى وجوب الحجاب (1291ش) آیت‏اللَّه سیدعبداللَّه بلادى بوشهرى.
2- رساله شریفه لزوم حجاب (1293ش)، مؤلف: چند نفر از مسلمین مشروطه‏خواه.
3- رساله ردّ کشف حجاب (1296ش) سیداسداللَّه خرقانى.
4- صواب الخطا فى اتقان الحجاب (1304) میرمحمد هاشم مرندى خویى.
5- جوابیه مقاله ضالّه طالبین رفع حجاب (1306ش) زینب‏بیگم شیرازى.
6- وسیلة العفاف یا طومار عفت (1306ش) شیخ یوسف نجفى گیلانى.
7- سرادق دوشیزگان و سعادت ایرانیان در وجوب حجاب و لزوم نقاب (1307ش) سیدمحمدعلى مبارکه‏اى.
8- رساله حجابیه (1317ش) شیخ فیاض‏الدین زنجانى.
9- رساله در اثبات وجوب حجاب (1324ش)، مباحثه مکتوب ابوالفضل حاذقى و سیدعلى‏اصغر لارى.
10- حجاب و پرده‏دارى (1324ش)، مباحثه مکتوب ابوالفضل حاذقى و سیدعلى‏اصغر لارى.
نویسندگان همه رساله‏هاى ذکر شده در ذیل بحث از آیه 59 سوره احزاب تصریح کرده‏اند که جلباب به معناى چادر است. به عنوان نمونه عبارت رساله حجاب و پرده‏دارى را بیان مى‏کنیم: «جلباب یعنى لباس سرتاسرى؛ لباسى که تمام بدن را مى‏پوشاند و به عبارت فارسى یعنى چادر.»(25)

2- اندازه جلباب‏

بسیارى از نگارندگان کتاب‏هاى لغت و تفسیر در اینکه جلباب به معناى پوشش فراگیر است اتفاق نظر دارند ولى در باره اندازه دقیق جلباب دیدگاههاى متفاوتى دارند. از مجموع کلمات لغویان و مفسران در مورد اندازه جلباب پنج دیدگاه قابل اشاره است:
اوّل: جلباب پوششى فراگیر مثل چادر بوده که از بالاى سر تا پا را مى‏پوشانده است. این دیدگاه از کتاب‏هاى فراوانى استفاده مى‏گردد.(26)
دوم: جلباب پوششى بزرگ‏تر از خمار و مقنعه بوده که کمتر از مقدار رداء یعنى تقریباً تا زانوها را مى‏پوشانده است. این دیدگاه از برخى کتاب‏هاى لغت استفاده مى‏شود.(27) براساس این قول به نظر مى‏رسد که جلباب روسرى‏هاى بزرگى بوده که تا روى زانوها را مى‏پوشانده است.
سوم: جلباب همان خمار و مقنعه است، یعنى پوششى که فقط سر و سینه‏ها را مى‏پوشانده است.(28)
چهارم: جلباب به معناى قمیص و پیراهن بلند و چیره بر انسان است که بدن را مى‏پوشاند.(29)
پنجم: جلباب به معناى مانتو است. این دیدگاه اخیراً مطرح شده است: «جلباب نیز که در قرآن آمده و بر آن در عرف عرب اطلاق جُبّه هم مى‏شود در فارسى به معناى مانتو است.»(30)
همانندى سه دیدگاه اوّل این است که جلباب سر را مى‏پوشاند، با این تفاوت که در دیدگاه اوّل، سر و همه بدن پوشانده مى‏شود.
در نگرش دوم، علاوه بر سر، مقدار زیادى از بدن تا روى زانوها پوشانده مى‏شود.
براساس دیدگاه سوم، سر و اطراف گردن و سینه‏ها فقط پوشانده مى‏شود.
وجه اشتراک دو دیدگاه آخر این است که مربوط به پوشش بدن غیر از سر هستند. شواهد مختلفى وجود دارد که صحت دیدگاه اوّل و مخدوش بودن دیدگاههاى دیگر را اثبات مى‏کند که بعضى عبارتند از:
شاهد اوّل: در برخى گزاره‏هاى تاریخى تعابیرى آمده است که اثبات مى‏کند دیدگاه پنجم و چهارم (که جلباب را به معناى پیراهن بلند و مانتو دانسته‏اند) درست نیست، مثلاً از عایشه نقل شده است: «خمّرت وجهى بجلبابى؛(31) صورتم را به وسیله جلباب خود پوشاندم.» از این گفته به خوبى استفاده مى‏شود که جلباب به معناى پیراهن بلند و یا مانتو نیست چون پوشاندن صورت به وسیله پیراهن و مانتو انجام نمى‏شود. همچنین آمده است: «سدلتْ أحدانا جلبابها مِن رأسها على وجهها؛(32) یکى از ما جلباب خود را از روى سرش به صورتش افکند.» از این تعبیر نیز معلوم مى‏شود که جلباب به معناى پیراهن بلند و مانتو نبوده بلکه پوششى بوده که روى سر قرار مى‏گرفته، از این‏رو قرار دادن آن روى صورت ممکن بوده است؛ برخلاف پیراهن بلند و مانتو که پوشاندن صورت با آن انجام نمى‏شود.
گواه دوم: از آمدن لفظ «على» که دلالت بر استعلاء و احاطه مى‏کند(33) در آیه جلباب و همچنین برخى شعرها مثل شعر(34) دختر عمرو ذى‏الکلب استفاده مى‏شود که جلباب پوششى بوده محیط بر همه بدن به گونه‏اى که سر را نیز مى‏پوشانده است.
شاهد سوم: در باره پوشش حضرت فاطمه زهرا(س) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براى دفاع از فدک نقل شده است:

«لاثتْ خمارَها على رأسها و اشتملتْ بجلبابها؛(35) مقنعه‏اش را محکم بر سر بست و جلباب که تمام بدنش را مى‏پوشاند بر تن کرد.»

برداشت‏ها

از نحوه پوشش حضرت چند نکته استفاده مى‏شود:
اوّل: پوشش حضرت فاطمه(س) در بیرون منزل همان دو پوشش قرآنى مستقل از یکدیگر به نام «خمار» و «جلباب» بوده است. بر این اساس نظر طرفداران دیدگاه سوم که جلباب را به خمار (مقنعه) معنى کرده‏اند، ردّ مى‏گردد.
دوم: از عبارت «اشتملت بجلبابها» استفاده مى‏شود جلباب پوششى سرتاسرى مثل چادر بوده که تمام بدن حضرت را فرا مى‏گرفته است، بنا بر این نظر طرفداران دیدگاه دوم که معتقد بودند جلباب تقریباً تا زانوها را مى‏پوشاند نیز پذیرفته نمى‏شود.
شاهد چهارم: زمخشرى در تفسیر «کشاف» و آلوسى در تفسیر «روح‏المعانى» از ابن‏عباس صحابى پیامبر اکرم(ص) و شاگرد امام على(ع) در تفسیر قرآن نقل کرده‏اند: «جلباب پوششى است که از بالا تا پایین بدن را مى‏پوشاند.»(36) که با این شاهد، بطلان دیدگاه دوم اثبات مى‏گردد.
گواه پنجم: احادیثى همچون حدیث نبوى: «لغیر ذى‏محرم أربعة أثواب: درع، خمار و جلباب و ازار؛(37) حجاب زن در برخورد با نامحرم چهار پوشش است: پیراهن، مقنعه، چادر و شلوار». در این حدیث از جلباب و خمار به عنوان دو پوشش مستقل و در عرض هم نام برده شده است، که بطلان دیدگاه دوم استفاده مى‏شود. همچنین در برخى کتاب‏هاى لغت مثل «مصباح‏المنیر» فیومى آمده است: «الجلباب ثوب أوسع مِن الْخمار؛ جلباب لباس گسترده‏تر از خمار است» که ناهمگونى و مستقل بودن جلباب و خمار استفاده مى‏شود.
نتیجه اینکه، با شواهد و قراین ذکر شده اثبات مى‏گردد که از بین دیدگاههاى پنج‏گانه، دیدگاه اوّل صحیح است.

3- کارکرد جلباب‏

براى فهمیدن کارکرد جلباب و چگونگى پوشش آن لازم است به این پرسش پاسخ داده شود که معناى «یدنین» در آیه جلباب چیست؟
«یدنین» از ریشه لغوى «دنو» و مصدر اِدناء؛ به معناى نزدیک کردن در مقابل دور کردن است.
دور نمودن هر چیز، مناسب با آن است، مثلاً دور کردن دشمن یعنى فاصله انداختن بین دشمن و خود؛ دور کردن اخلاق زشت یعنى آراسته شدن به صفات نیک و نابود کردن اخلاق ناشایست؛ دور کردن لباس یعنى کَندن و بیرون آوردن آن؛ در مقابل نزدیک کردن لباس یعنى پوشیدن آن. اما چرا قرآن از «دنو» و معناى نزدیک کردن استفاده کرده، ریشه‏هاى لغوى مثل ستر به معناى پوشاندن و پوشیدن را به کار نبرده است؟
پاسخ: به قرینه تقابل معنوى بین معناى نزدیک و دور کردن به نظر مى‏رسد علت این باشد که دور کردن و کَندن لباس، همراه و ملازم با نوعى تنفّر و انزجار است، مثل وقتى که انسان هنگام خستگى، انزجارآمیز لباسش را دور مى‏افکند. در مقابل، نزدیک کردن لباس به بدن، همراه و ملازم با قرابت و ارتباط معنوى مى‏باشد.
قرآن مجید با استفاده از تعبیر «دنو» و نزدیکى در آیه جلباب به بانوان دستور داده است که جلباب را با علاقه بپوشند، تا با نوعى محافظت و دقت همراه باشد، نه مانند کسى که به صورت اجبار، لباسى را به تن مى‏کند.(38)
با این همه برخى تفسیرها از جمله تفسیر معتبر المیزان علامه طباطبایى، ادناء در آیه را به ستر و پوشاندن معنا کرده‏اند.(39)
استاد مطهرى نیز تصریح کرده است که مقصود از نزدیک ساختن جلباب، پوشاندن با آن مى‏باشد، یعنى زنان وقتى مى‏خواهند از خانه بیرون بروند، روسرى بزرگ(40) خود را بردارند؛ البته معنى لغوى «ادناء» و نزدیک ساختن چیزى، پوشانیدن با آن نیست بلکه از مورد چنین استفاده مى‏شود.
وقتى به زن بگویند جامه‏ات را به خود نزدیک کن، مقصود این است که آن را رها نکن. آن را جمع و جور کن و خود را با آن بپوشان.
استفاده زنان از پوشش‏هاى بزرگ که بر سر مى‏افکنده‏اند دو نوع بوده است:
یک نوع جنبه تشریفاتى و اسمى داشته است، همچنان که در عصر حاضر چادر داشتن بعضى بانوان صرفاً جنبه تشریفاتى دارد و با چادر بدن خود را نمى‏پوشانند بلکه آن را رها مى‏کنند. وضع چادر سرکردن‏شان نشان مى‏دهد که اهل پرهیز از معاشرت با مردان بیگانه نیستند و از اینکه مورد بهره‏بردارى چشم‏ها قرار بگیرند ابا و امتناعى ندارند.
نوع دیگر بر عکس بوده، زن چنان با مراقبت جامه‏هاى خویش را به خود مى‏گیرد و آن را رها نمى‏کند که نشان مى‏دهد اهل عفاف و حجاب است، که ناپاک‏دلان را نومید مى‏سازد. تعلیل دنباله آیه جلباب «ذلِکَ أدْنى أنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ» مؤید نوع دوم است.(41)
حال که آشکار گشت «یدنین» و «ادناء» در آیه به معناى پوشاندن است، در مورد کیفیت پوشش بدن با جلباب، برخى از تفاسیر از ابن‏سیرین نقل کرده‏اند: مراد قرار دادن جلباب و رداء بالاى ابرو و گرد کردن و قرار دادن گوشه‏هاى جمع شده آن بالاى بینى است.(42)
کیفیت پوشش بیان شده براى جلباب همان کارى است که امروزه بسیارى از دختران و زنان مؤمن و مسلمان چادرپوش (که حساسیت بیشترى نسبت به رعایت حجاب دارند) انجام مى‏دهند.

4- رنگ جلباب‏

شواهد و قراین متعدد لغوى و تاریخى اثبات مى‏کند رنگ جلباب مشکى بوده است. در بحث معناى جلباب بیان شد که در اصل ریشه لغوى به معناى سوق دادن و پوشاندن است. معجم الوسیط نقل کرده است: «الجلب من کل شى‏ء غطائه و من اللیل ظلامه؛ جلب از هر چیزى به معناى پوشش و پرده آن است و مراد از جلب لیل نیز پرده سیاه و تاریک شب است.»
ابن‏منظور در لسان العرب گفته است: «جلابیب اللیل: استاره المظلمة؛ مراد از جلباب‏هاى شب، پرده‏هاى تاریک شب است.» بعضى دیگر از نویسندگان کتاب‏هاى لغت مثل فیروزآبادى،(43) شرتونى(44) و صفى‏پور(45) ذکر کرده‏اند که جلب به معناى سواد و سیاهى است. برخى کتاب‏هاى لغوى معتبر و اصیل مانند «تهذیب اللغه»(46) و «لسان العرب»(47) این مصراع از شعر عربى را آورده: «و جلب اللیل یطرده النهار؛ روز پرده سیاه شب را از بین مى‏برد.» سپس تصریح کرده‏اند: «اراد بجلب اللیل: سواده؛ شاعر از «جلب لیل» تاریکى و سیاهى شب را قصد کرده است.»(48)
[به نظر مى‏رسد در استدلال یاد شده خلط واضحى صورت گرفته است. در تمام موارد یاد شده وصف رنگ از کاربرد کلمه «لیل» در کنار «جلب» فهمیده مى‏شود نه اینکه در اصل مفهوم «جلب» رنگ سیاه نیز لحاظ شده باشد. - سردبیر]
علاوه بر قراین و شواهد فوق در برخى از کتاب‏هایى که در باره انواع لباس‏هاى اسلامى نوشته شده، جلباب به پوشش گسترده مشکى (که بانوان روى لباس‏هاى دیگر مى‏پوشند) معنا شده است.(49) بنابراین جلباب از ریشه لغوى «جلب» است که در آن رنگ سیاه نیز لحاظ شده است.
علاوه بر شواهد ذکر شده، قراین تاریخى نیز اثبات مى‏کند که رنگ جلباب قرآنى مشکى بوده، با این توضیح که قرآن به زبان عربى مبین نازل شده است تا براى همه خصوصاً مردم عرب عصر نزول قابل فهم باشد. بنابراین باید بررسى کرد زنان مؤمن عصر نزول و مخاطب آیه، از واژه جلباب چه برداشتى داشته‏اند و تبادر ذهنى آنها از این واژه چه بوده است؟ یعنى چه معنا و مفهومى از جلباب به ذهن آنها سبقت و پیشى گرفته است؟ در «سنن ابى‏داود» از ام‏سلمه، همسر گرامى پیامبر اکرم(ص) قضیه تاریخى نقل شده که بیانگر تبادر ذهنى زنان عرب است و آن قضیه این مى‏باشد: وقتى آیه جلباب «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبیبِهِنَّ»(50) نازل شد، زن‏هاى انصار از خانه‏هایشان خارج شدند در حالى که پوشش‏هاى مشکى داشتند. گویى کلاغ بالاى سر آنها نشسته است.(51)
در کتاب «عون المعبود شرح سنن ابى‏داود» در توضیح قضیه یاد شده نیز آمده است: پوشش‏هایى که زنان انصار به عنوان جلابیب از آن استفاده کرده بودند، داراى رنگ مشکى بوده است، آنان به کلاغ که رنگ آن مشکى است تشبیه شده‏اند. و به نظر مى‏رسد این تشبیه به خاطر این است که اساساً در ریشه واژه غراب (کلاغ) معناى سواد و مشکى اخذ شده است.(52)
تفاسیر مهمى مانند «المیزان»، «الدر المنثور» سیوطى، «روح‏المعانى» آلوسى و بسیارى از تفسیرهاى دیگر در ذیل آیه جلباب جریان تاریخى بالا را نقل کرده‏اند.(53) سکوت پیامبر(ص) در باره رنگ مشکى پوشش زنان انصار، دلیل بر تقریر و تأیید حجاب با چادر مشکى است. علاوه بر قضیه ذکر شده، گزارش‏هاى تاریخى زیر نیز ادامه حجاب و پوشش چادر مشکى در قرن‏هاى پس از صدر اسلام در بین بانوان مسلمان را اثبات مى‏کند:
«دزى» صاحب کتاب معتبر «فرهنگ البسه مسلمانان» (که تحقیق‏هاى زیادى در زمینه نحوه پوشش مسلمانان انجام داده است) به نقل از «تورنر» در کتاب «یادداشت‏هاى یک سیاحت در شرق» مى‏گوید:
«زنان طبقه بالاتر چه مسلمان و چه مسیحى هنگام بیرون شدن از خانه، خود را در یک روپوش ابریشمى سیاه مى‏پوشند.»
وى همچنین به نقل از «بوکینگهام» در کتاب «مسافرت‏هایى در بین‏النهرین» مى‏نویسد: «زنان دیار بکر گاهى چادر بزرگى از ابریشم مشکى همان طور که در میان زنان توانگر قاهره مرسوم است مى‏پوشند.»(54)
پس از بررسى مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ جلباب، اکنون مناسب است چادر را نیز از نظر مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ بررسى کنیم تا مقایسه آن دو با یکدیگر آسان‏تر شود.

مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ چادر

1- مفهوم چادر

کلمه چادر واژه‏اى است پهلوى(55) که به دو صورت «چادُر و چادَر» به کار رفته است. در کتاب‏هاى لغت به خاستگاه فارسى و ایرانى بودن این واژه اشاره شده است. در مورد معنا و مفهوم چادر در فرهنگ لغت فارسى آمده است: چادر بالاپوشى که زنان روى سر اندازند و همه اندام آنان را مى‏پوشاند.(56) جامه رویین زنان، جامه بى‏آستین، و زبرین زنان که تمام سر، تن، پاى و دست را از نظرها مستور دارد.
پارچه‏اى است عریض و طویل که زن‏ها آن را سر مى‏کنند. رداى زنان، بالاپوش، پرده، حجاب. در مَثَل گویند: «خانه نشستن بى‏بى از بى‏چادرى است.» برخى از الفاظ مترادف و متشابه با معناى چادر عبارتند از: ملحفه، ازار، رداء، طیلسان و ملائه.
لغت‏نامه دهخدا پس از ذکر این تعابیر، لفظ چادر را این گونه معنا مى‏کند: چادر پارچه‏اى است که زنان براى پوشانیدن چهره، دست‏ها و سایر اعضا و البسه بر روى همه لباس‏ها پوشند.(57)
لغت‏نامه دهخدا در ذیل واژه جلباب آن را این گونه معنا کرده است: پارچه‏اى که زنان براى پوشاندن چهره، دست‏ها و سایر اعضا و البسه بر روى همه لباس‏ها پوشند.(58)
همان گونه که آشکار است این معنا براى واژه جلباب دقیقاً همان معنایى است که براى واژه چادر نقل کرده است. بنابراین جلباب و چادر از نظر این کتاب لغت به یک معنا هستند.
به کارگیرى کلمه چادر از نخستین دوره‏هاى شعر فارسى در آثار شاعران دیده مى‏شود. ناصر خسرو عقل را همچون عروسى مى‏داند که سخن، مانند چادر زیبایى‏هاى او را مى‏پوشاند.
زیر سخن است عقل پنهان‏
عقل است عروس و قول چادر

علاوه بر این لغت‏نامه دهخدا اشعار زیادى را از شعراى دوره‏هاى مختلف ادبیات فارسى مثل رودکى، فردوسى، ناصر خسرو، اسدى، منوچهرى، فخرالدین اسعد، ارزقى، خاقانى، مولوى، سعدى و ... ذکر کرده که در آنها لفظ چادر به کار رفته است.(59)
استعمال گسترده لفظ چادر در ادبیات فارسى دلالت روشنى بر اصالت این نوع پوشش در بین زنان ایرانى در دوره‏هاى مختلف تاریخ ایران دارد.

2- اندازه چادر

گرچه چادر از نظر شکل و نوع پارچه و مدل دوخت در طول تاریخ و در جوامع مختلف، به تناسب وضع زمان و مکان دچار تغییر و دگرگونى شده، ولى از نظر مقدار و اندازه، چادر پوشش بزرگى بوده که سرتاسر بدن و لباس‏هاى دیگر بانوان را از سر تا پا مى‏پوشاند. احتمال دارد چادر در اصل «چهار دور» بوده است، چون چهار طرف چیزى را که روى آن قرار مى‏گیرد مى‏پوشاند.(60) به نظر مى‏رسد در اثر گذشت زمان براى آسانى در تلفظ، کلمه «چهار دور» به چادر تبدیل شده باشد.

3- کارکرد چادر

چادر از نظر کارکرد به گونه‏اى است که از بالاى سر پوشیده مى‏شود و اطراف آن جمع و جور شده، به گونه‏اى کنترل مى‏گردد تا پوشش بیشتر و بهترى نسبت به بدن داشته باشد.
بسیارى از بانوان مؤمن و متدین (که حساسیت بیشترى نسبت به رعایت حجاب و پوشش خود دارند) اطراف قسمت‏هاى بالاى چادر را جمع و جور کرده و با دست خویش کنترل مى‏کنند، به گونه‏اى که قسمت بیشترى از چهره و دست‏ها و همه اندام آنان پوشیده گردد.

4- رنگ چادر

گرچه چادر از نظر رنگ به تناسب و اقتضاى وضع زمان و مکان و محیطهاى گوناگون ممکن است داراى رنگ‏هاى متفاوت باشد ولى معمولاً رنگ چادر بانوان در برخى کشورهاى عربى همچون عراق و عربستان (که از عبایه و چادر عربى استفاده مى‏کنند) مشکى است. در کشور ایران نیز مخصوصاً پس از پیروزى انقلاب اسلامى
و روى آوردن بانوان به حجاب اسلامى، زنان رنگ‏هاى تیره و مشکى را براى چادر انتخاب کردند. به دلیل ملازمت بیشتر چادر مشکى با وقار و متانت، رنگ چادر دختران و بانوان مؤمن و متدین در شهرهاى مذهبى مثل قم، مشهد و همچنین در محیطهاى مذهبى مثل حوزه‏هاى علمیه خواهران، مشکى است. این پدیده بیرونى مؤید آن است که بانوان مؤمن و مسلمان فرهیخته، خود نیز قبول دارند که رنگ مشکى چادر در تحقق حجاب اسلامى نسبت به دیگر رنگ‏ها مؤثر و کارآمد است.

مقایسه جلباب و چادر

1- مفهوم‏

گذشت که از نظر مفهوم، جلباب و چادر در اینکه پوشش گسترده و بزرگى هستند (که از بالاى سر و روى لباس‏هاى دیگر پوشیده مى‏شوند و معمولاً در بیرون منزل و در مقابل نامحرم از آن استفاده مى‏گردد) مشترک‏اند.

2- اندازه‏

بیان شد که براساس دیدگاه صحیح از نظر اندازه نیز جلباب و چادر یکسان و مشترک هستند. اندازه آن دو به گونه‏اى است که از بالاى سر تا پایین پا را مى‏پوشانند.

3- کارکرد

با توجه به معناى ذکر شده براى «یدنین» در آیه جلباب و همخوانى آن با استفاده صحیح از چادر، معلوم شد که جلباب و چادر از نظر کارکرد نیز یکسان و مشترک هستند، به گونه‏اى که کارکرد آن دو، پوشش همه قسمت‏هاى بدن در هنگام برخورد با نامحرم مى‏باشد.

4- رنگ‏

گذشت که به دلیل شواهد لغوى متعدد و همچنین به دلیل گواه تاریخى (که مؤید و بیانگر تبادر ذهنى زنان عرب، در زمان نزول آیه جلباب مى‏باشد) رنگ جلباب و چادر، مشکى بوده، اکنون نیز رنگ اکثر چادرهاى بانوان مشکى است. بنابراین جلباب و چادرى که بانوان در بیرون منزل استفاده مى‏کنند از نظر رنگ نیز یکسان و مشترک هستند.
نتیجه اینکه، پس از مقایسه جلباب و چادر از نظر مفهوم، اندازه، کارکرد و رنگ آشکار گردید که جلباب و چادر از نظرهاى ذکر شده، همخوانى و تشابه بسیار نزدیکى با یکدیگر دارند، به گونه‏اى که مى‏توان ادعا کرد حجاب حداکثرى (چادر مشکى) داراى منشأ و ریشه قرآنى است و در قرآن مجید از چادر مشکى با لفظ «جلباب» تعبیر شده است.

دلیل و حکمت استفاده از جلباب و چادر

در کتاب‏هاى تفسیر و کتاب‏هاى مربوط به حجاب در مورد فلسفه و حکمت پوشش جلباب و حجاب حداکثرى دو احتمال بیان شده است:
اوّل: پوشش جلباب و حجاب حداکثرى براى تمایز و جدایى زنان آزاد از زنان کنیز و برده بوده است. این احتمال در برخى شأن نزول‏هایى که در ذیل آیه بیان شده این گونه آمده است:
گاهى اوقات جوانان مزاحم و فاسد متعرض زنان آزاد نیز مى‏شدند، سپس مدعى مى‏شدند که نفهمیدیم آزادزن است و پنداشتیم کنیز است، از این‏رو به زنان آزاد دستور داده شد که بدون جلباب و بدون حجاب کامل از خانه خارج نشوند تا از کنیزان تشخیص داده شوند و مورد مزاحمت و اذیت قرار نگیرند.(61)
این احتمال اشکال دارد زیرا مى‏فهماند که مزاحمت نسبت به کنیزان مانعى ندارد و منافقان آن را به عنوان عذرى مقبول براى خود بیان مى‏کردند، در حالى که چنین نیست زیرا اگر چه پوشاندن موى سر بر کنیزان واجب نبوده (شاید دلیل آن بوده که وضع ظاهرى کنیز معمولاً جالب و تحریک‏آمیز نیست و مورد رغبت کسى واقع نمى‏شود) ولى مزاحمت حتى در مورد کنیزان گناه است و منافقان نمى‏توانسته‏اند کنیز بودن را عذر بدانند.(62)
یکى از قراین و شواهدى که نادرستى احتمال اوّل را اثبات مى‏کند این است که تعبیر فراگیر «نساء المؤمنین» در آیه جلباب هم شامل زنان مؤمن آزاد و هم شامل زنان مؤمن کنیز مى‏شود. بنابراین خارج کردن کنیزان از عموم آیه نیازمند دلیل واضح و روشنى است،(63) که چنین دلیلى وجود ندارد.
احتمال دوم: دستور پوشش جلباب و حجاب حداکثرى چادر مشکى براى تمایز و شناخته شدن زنان عفیف از غیر عفیف است، چون زن مسلمان باید چنان میان مردم رفت و آمد کند که نشانه‏هاى عفاف، وقار و پاکى او هویدا باشد و به عفت شناخته شود چون در این وقت است بیماردلانى که دنبال شکار مى‏گردند از آنان نومید مى‏گردند و فکر بهره‏کشى از آنها در خیال‏شان خطور نمى‏کند. معمولاً جوانان ولگرد متعرض زنان جلف و سبک و عریان مى‏گردند. وقتى به آنها اعتراض مى‏شود که چرا مزاحم مى‏شوى؟ مى‏گویند اگر دلش این چیزها را نخواهد با این وضع بیرون نمى‏آید.(64)
با استفاده از آخر آیه جلباب «ذلِکَ أدْنى أنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ» پوشیدن جلباب «چادر» نزدیک‏تر است که به عفت شناخته شوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند مى‏توان گفت که یکى از فلسفه‏ها یا حکمت‏هاى حجاب حداکثرى چادر این است که چون چنین پوشش حداکثرى، نشانه صلاح و پاکدامنى باطنى است، بازدارنده مهمى در مقابل آزار مزاحمان و در نتیجه باعث صیانت و حفظ زنان مى‏گردد.
مطلب ذکر شده با مبحث روانشناسان در مورد کنترل محرکى( Cantrol Stmulus) و دادن سرنخ (Prompting)براى رفتار با دیگران همخوانى دارد، چون پوششِ بیشتر به اصطلاح روانشناسان رفتارگرا، محرک افتراقى(Discriminative Stimulus) بر تمایلات درونى ایشان مى‏شود که بیانگر عفاف و صلاح و رستگارى درونى است. البته نکته فوق لزوماً به این معنا نیست: آنان که حجاب را دقیقاً رعایت نمى‏کنند عفاف و صلاح درونى را ندارند، بلکه منظور این است: آنان که از چنین تفکیکى استفاده نمى‏کنند رفتارشان مى‏تواند کج‏فهمى باشد، یعنى بدحجابى آنها به منزله چراغ سبزى باشد تا توسط افراد مزاحم مورد اذیت قرار گیرند.(65) حداقل یکى از فلسفه‏هاى حجاب حداکثرى چادر در اسلام، راندن افراد لاابالى و مزاحم است، تا فکر متلک‏گویى و چشم‏چرانى و اذیت کردن زنان را در خیال خود نپرورانند.(66)
آنچه در ابتداى این فصل از على ابن‏ابراهیم در مورد سبب نزول آیه جلباب نقل شد، مؤید مطلب بالا است. علامه طباطبایى(ره) پس از ذکر دو احتمال یاد شده احتمال دوم را پذیرفته‏اند.(67)

چادر مشکى حجاب هم‏شکل بانوان مسلمان‏

از آنجا که معمولاً از نوع لباس مى‏توان پایگاه اجتماعى و خودآگاهى افراد، نیز ارزیابى آنها از خود را حدس زد، در مدارس سعى مى‏شود کودکان از لباس و روپوش هم‏شکل استفاده کنند تا به این ترتیب فردیت‏زدایى شود و احساس فردیت (Individualise)در آنان کم گردد. یونیفرم(68)ها مثل لباس خلبانان، غوّاصان، آتش‏نشان‏ها و رانندگان علاوه بر اینکه افراد را در برابر صدمات و آسیب‏ها حفظ مى‏کند، عامل شناسایى است، زیرا هویت افراد را فاش مى‏سازد.
در اسلام در موسم حج، افراد از لباس هم‏شکل احرام استفاده مى‏کنند که نشانه ترک دلبستگى‏هاى دنیوى و کنار گذاشتن لباس‏هاى رنگارنگ است.
بر اساس آیه جلباب مى‏توان گفت که چادر مشکى پوشش متحدالشکل زن مسلمان در برخورد با نامحرم و در بیرون از منزل است، تا نشانه‏اى باشد براى شناخته شدن زن مؤمن و مسلمان به پارسایى، عفت و پاکى. در واقع همان گونه که لباس متحدالشکل و یونیفرم در دیگر اصناف و اقشار، ماهیت افراد را مشخص مى‏کند، جلباب و چادر مشکى معرّف شخصیت روحى و معنوى و پاکدامنى بانوان مسلمان به عنوان قشر بزرگ جامعه است. همین نکته مهم به شکل ظریفى در آیه جلباب آمده است:
«اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو (هنگام خروج از منزل) چادرهاى مشکى خود را بپوشند. این کار براى اینکه (به تقوا و عفت) شناخته شوند و مورد اذیت و آزار (هوسرانان) قرار نگیرند بهتر است.»(69)
بخش دوم مقاله را در شماره بعد خواهیم آورد.

پى‏نوشتها: -
1) سوره احزاب، آیه 59.
2) جلب» الجیم و اللام و الباء (اصلان): «احدهما الإتیان بالشى‏ء مِنْ موضع إلى موضع و الآخر شى‏ءٌ یغشّى شیئاً ... و مِن هذا اشْتقاق الجلباب»، احمد بن‏فارس، معجم مقاییس اللغه، ج‏1، ص‏470 - 469؛ محمد واعظزاده خراسانى، المعجم فى فقه لغة القرآن و سرّ بلاغته، ج‏9، ص‏694.
3) مصطفوى، التحقیق فى کلمات‏القرآن الکریم، ج‏2، ص‏95.
4) المعجم فى فقه لغة القرآن و سر بلاغته، ج‏9، ص‏697.
5) أ) «إنّ الإزار و الملائة و الرداء ألفاظ متعددة لمسمّى واحد و هو الجلباب» الدکتور محمد فؤاد البرازى، حجاب المرأة المسلمة بین انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین، ص‏33.
ب) «قد اختلف القول فى الجلباب و مفهوم ادنائه و أوجه الْأقوال فى الْجلباب هو الْملائة أو الْعبائة» محمد غره دروزه، التفسیر ترتیب السور حسب النزول، ج‏7، ص‏419، دار الغرب الاسلامى، چاپ دوم، 1421 ه.ق.
ج) «اختلف الناس فى الْجلباب على ألفاظ متقاربة عمادها أنّه الثوب الذى یستر به البدن»، ابن‏العربى المالکى، احکام القرآن، ج‏3، ص‏625، چ بیروت، دار الکتب الاسلامیه، 1408ه.ق.
د) «الجلباب: ما تلبسه المرأة فوق الثیاب و تغطّى به جمیع بدنها مِن رأسها إلى أسفل قدمیها و قد عُبِّر عن المتصف بهذه الخصوصیات بالملحفة و الملائة و الرداء و الکساء و نحو ذلک ممّا تشتمل به المرأة جمیع بدنها مِن فوقها إلى أسفلها»، على‏اکبر سیفى مازندرانى، دلیل تحریر الوسیله، احکام الستر و النظر، ص‏29، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام الخمینى(ره) دى ماه 1375.
ه) «الجلباب: ما یغطّى الثیاب و یستر البدن و الثیاب معاً، و الملائة التى یشتمل بها، و الملحفة و الرداء الذى یستر تمام البدن و یلبس فوق الثیاب»، حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏2، ص‏95.
6) ابیات فردوسى و اسدى در لغت‏نامه دهخدا، ذیل واژه چادر.
7) حامد الگار، چادر در دوره اسلامى - پوشاک در ایران‏زمین - از سرى مقالات دانشنامه ایرانیکا (1) تألیف گروه نویسندگان، ص‏427 - 425، ضمیمه شماره 1، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، 1383ش.
8) تألیف قرن چهارم یا پنجم هجرى، به اهتمام مهدى محقق، تهران، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1362، ص‏268.
9) فرهنگ برابرهاى فارسى قرآن، براساس 142 نسخه خطى کهن، با نظارت دکتر محمدجعفر یاحقى، مشهد، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، 1372، ج‏2، ص‏619.
10) محمد بن‏منصور المروزى، تصحیح دکتر محمد سرور مولایى، تهران، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، 1361، ص‏127.
11) تصحیح عزیزاللَّه جوینى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ دوم، پاییز 1378، (بخش مفردات سوره احزاب)، ص‏190.
12) میرزا ابوالحسن شعرانى، تهران، انتشارات کتابفروشى اسلامیه، چاپ دوم، 1398ق، ج‏1، ص‏133.
13) سیدعلى‏اکبر قرشى، دار الکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، بهار 1378، ج‏1 و 2، ص‏42.
14) آرتور جفرى، ترجمه دکتر فریدون بدره‏اى، انتشارات توس، چاپ اوّل، 1372، ص‏169.
15) ابوحفص نجم‏الدین عمر بن‏محمد نسفى، تصحیح دکتر عزیزاللَّه جوینى، تهران، انتشارات سروش، چاپ اول، 1376، ج‏2، ص‏802.
16) بهاءالدین محمد بن شیخ على‏الشریف اللاهیجى، تصحیح دکتر محمد ابراهیم آیتى، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1340، ج‏3، ص‏66.
17) حسین بن‏على بن‏محمد بن‏احمد الخزاعى النیشابورى، تصحیح و حواشى استاد مهدى الهى قمشه‏اى، تهران، چاپخانه محمدحسن علمى، چاپ دوم، 1325هش، ج‏8، ص‏191.
18) بانوى اصفهانى، نهضت زنان مسلمان، شهریور 1361ه.ش، ج‏8، ص‏254.
19) شمال‏الدین حسینى کاشفى (سده نهم)، کتابفروشى و چاپخانه اقبال، ج‏3 و 4، ص‏491.
20) ابوبکر عتیق نیشابورى (م - 494ق)، تصحیح سعیدى سیرجانى، تهران، فرهنگ نشر نو، چاپ اوّل، 1381ه.ش، ج‏3، ص‏1995.
21) ابوالمکارم حسنى (م - قرن 7ه.ق)، تصحیح و تحقیق محمدحسین صفاخواه، تهران، انتشارات احیاء کتاب، 1376ه.ش، ج‏3، ص‏76.
22) حسین بن‏احمد الحسینى الشاه عبدالعظیمى، انتشارات میقات، چاپ اول، پاییز 1364ه.ش، ج‏10، ص‏489.
23) ملا فتح‏اللَّه کاشانى، چاپخانه محمدحسن علمى، آذر 1330، ج‏7، ص‏332؛ خلاصه منهج الصادقین، انتشارات کتابفروشى اسلامیه، رمضان 1374ه.ق، ج‏4، ص‏318.
24) سیدعبدالحسین طیب، انتشارات اسلامى، چاپ سوم، تابستان 1366ه.ش، ج‏10، ص‏527.
25) رسائل حجابیه (شصت سال تلاش علمى در برابر کشف حجاب)، ج‏1، ص‏668، گردآورنده رسول جعفریان. متن رساله‏هاى فوق و رساله‏هاى فراوان دیگر مربوط به حجاب با تصحیح، تحقیق و تعلیقه آقاى جعفریان در دو جلد گردآورى شده، توسط انتشارات دلیل ما (قم)، چاپ اوّل، پاییز 1380 منتشر شده است.
26) به عنوان نمونه ذیل آیه جلباب ر.ک: علامه طباطبایى، تفسیر المیزان؛ شیخ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف؛ بیضاوى، تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل، همچنین از ابن‏عباس مفسر بزرگ قرآن کریم این دیدگاه استفاده مى‏شود که ضمن بررسى دیدگاههاى پنج‏گانه خواهد آمد. در کتاب «الجدول فى اعراب القرآن و صرفه و بیانه»، ذیل آیه 59 سوره احزاب (آیه جلباب) آمده است: «جلابیب جمع جلباب اسم جامد للملائة التى تشتمل بها المرأة. قال المبرد: الجلباب ما یستر الکلَّ مثل الملحفة».
در کتاب عبدالکریم زیدان با عنوان «المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم»، ج‏3، ص‏322، آمده است: «انه الملائة التى تشتمل بها المرأة فتلبسها فوق ثیابها و تغطّى بها جمیع بدنها مِن رأسها إلى قدمها و الْجلباب بهذا التعریف یشبه العبائة التى کانت شائعة فى لباس النساء فى العراق و لا تزال البعض منهن یلبِسنها».
در «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» آمده است: «انه ما یغطّى الثیاب و یستر البدن و الثیاب معاً و الملائة التى یشتمل بها و الملحفة و الرداء الذى یستر تمام البدن و یلبس فوق الثیاب».
مؤلف کتاب اعتقاد دارد که مفهوم جلب تمامیت پوشش را اقتضا مى‏کند، از این‏رو جلباب لباس‏هایى مثل پیراهن را که از لباس‏هاى ضرورى هستند و تمام بدن را نمى‏پوشانند شامل نمى‏شود.
27) الجلباب: ثوب أوسع مِن الخمار دون الرداء» فیومى، المصباح المنیر، ریشه جلب. این دیدگاه همچنین از برخى کتاب‏هاى لغت و تفسیر استفاده مى‏شود مثل العین خلیل، ج‏6، ص‏133؛ طریحى، مجمع‏البحرین، ج‏1، ص‏384؛ التسهیل لعلوم التنزیل، ج‏3، ص‏144؛ محمد بن‏جزّى الکلبى، (م - 741)، تفسیر روح‏البیان، ج‏7، ص‏240، ذیل آیه 59 احزاب).
28) الجلابیب: القمص و الخمر الواحد الجلباب» راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن. این دیدگاه همچنین از شیخ طوسى استفاده مى‏شود. ر.ک: التبیان فى تفسیر القرآن، ج‏8، ص‏361، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قیصر المعالى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اوّل، رمضان المبارک 1409ه.ق.
29) الجلباب: القمیص و ثوب واسع للمرأة دون الملحفة ...»، فیروزآبادى، القاموس المحیط، ج‏1، ص‏173. همچنین چون راغب اصفهانى، جلابیب را به قُمُص تفسیر کرده و قمص جمع قمیص است پس این دیدگاه از ایشان برداشت مى‏شود. نیز این نظر از احمد بن‏فارس در معجم مقاییس اللغة، ج‏1، ص‏470، ریشه جلب، استفاده مى‏شود. البته همان گونه که از این کتاب در ذیل واژه قمص استفاده مى‏شود قمیص به هر پیراهنى گفته نمى‏شود بلکه به پیراهن بلند که بر بدن چیره باشد گفته مى‏شود (قمص: یدلُّ على لبس شى‏ء و الانشیام فیه. یقال: تقمصه، إذا لبسه ثم یستعار ذلک فى کلِّ شى‏ءٍ دخل فیه الْإنسان فیقال: تقمص الامارة ...، از کتاب «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» نیز استفاده مى‏شود قمیص پیراهنى بلند است که بدن را مى‏پوشاند. (ر.ک: ج‏9، ص‏319، ریشه قمص).
30) محمدابراهیم جناتى، رنگ‏ها در پوشش اسلامى، روزنامه حیات نو، ص‏12، شماره 1290، دوشنبه 16 آبان 1379.
31) سیدجعفر شهیدى، حجاب در قرآن، مجله پژوهش‏هاى قرآنى، شماره 26 - 25، ص‏76، بهار و تابستان 1380ه.ش.
32) همان.
33) عباس حسن، النحو الوافى، ج‏2، ص‏470، طهران، انتشارات ناصر خسرو، چ سوم.
34) تمشى النسور إلیه و هى لاهیة
مشى العذارى علیهنّ الجلابیب؛
کرکسان با آرامش و اطمینان به سوى جسد او روان هستند همانند راه رفتن دوشیزگان که بر تن خود جلباب دارند.» دیوان هذلیین، قسمت سوم، ص‏125، چاپ مکتبه العربیه، 1385ه.ق.
35) طبرسى، الاحتجاج، ج‏1، ص‏98.
36) عن ابن‏عباس: الرداء الذى یستر مِنْ فوق إلى أسفل». ابن‏عباس به عنوان یک خبره و کارشناس لغوى، مرجع بزرگى در تفسیر لغات قرآن بوده است. جعفر سبحانى، الموجز فى اصول الفقه، ص‏176، قم، مؤسسة الإمام الصادق، چ دهم، 1382ه.ش، همچنین در مورد منزلت ابن‏عباس در علم تفسیر ر.ک: دکتر محمدباقر حجتى، مقاله «تحقیق در باره ابن‏عباس و مقام وى در تفسیر» چاپ شده در کتابى از ایشان با عنوان «سه مقاله تاریخ تفسیر و نحو»، تهران، بنیاد قرآن، چاپ اول، دى ماه 1360.
37) طبرسى، مجمع‏البیان، ج‏7، ص‏204.
38) روح‏اللَّه حسینیان، حریم عفاف (حجاب، نگاه)، ص‏63 - 62، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اول، تابستان 1372.
39) المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏16، ص‏339، ذیل آیه جلباب (احزاب، 59)، همچنین ابى‏الفرج جمال‏الدین عبدالرحمن الجوزى، (م - 597ه.ق)، زاد المسیر فى علم التفسیر، ج‏6، ص‏224، بیروت، دارالکتب العلمیه، چ اوّل، 1414ه.ق؛ حسین محمد مخلوق «صفوة البیان لمعانى القرآن»، ص‏537، مصر، چ سوم؛ الدکتور محمد سید طنطاوى، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج‏11، ص‏245، چ دار المعارف.
40) روسرى بزرگ از نظر معناى لفظى و لغوى واژه‏اى است که هم شامل سرپوشى‏هایى مى‏شود که تا کمر را مى‏پوشاند و هم شامل چادر مى‏گردد. اینکه استاد مطهرى در ادامه وقتى مثال زده است، از لفظ چادر استفاده کرده است، بعید نیست که این مثال قرینه‏اى باشد بر اینکه مرادشان از روسرى بزرگ، پوششى بلند و بزرگ شبیه چادر است.
41) استاد شهید مرتضى مطهرى، مسئله حجاب، ص‏176 - 175، انتشارات صدرا، بهار 1367ه.ش، با تلخیص.
42) عن ابن‏سیرین: سألتُ عبیدةَ السلمانى عن ذلک (یدنین)، فقال: أنْ تضعَ ردائَها فوق الحاجب ثم تدبره حتى تضعه على انفها»، زمخشرى، تفسیر کشاف، ذیل آیه (احزاب، 59)، برخى گفته‏اند مراد از ادناء جلباب پوشیدن چهره با آن است به گونه‏اى که بیشتر صورت پوشیده شود و فقط دو چشم دیده شود. ر.ک: سراج‏الدین ابى‏حفص، تفسیر غریب القرآن، ص‏312، عالم الکتب، چ اوّل، 1408ه.ق؛ طبرى، تفسیر جامع‏البیان، ج‏22، ص‏47 - 46. براى آشنایى با دیدگاههاى مختلف در باره ادناء جلباب ر.ک: ابى‏زکریا یحیى بن‏زیاد الفراء (م - 207ه.ق)، معانى القرآن، ج‏2، ص‏349، دار السرور؛ محمد بن‏احمد بن‏جزّى الکلبى (م - 741)، التسهیل لعلوم التنزیل، ج‏3، ص‏144، بیروت، دار الکتاب العربى، چ دوم، 1393ه.ق؛ محمد شوکانى، فتح‏القدیر الجامع بین فنى الروایة و الدرایة مِن علم التفسیر، ج‏4، ص‏294، مصر، مطبعه مصطفى البابى، چ اوّل، رمضان 1350.
43) القاموس المحیط.
44) اقرب الموارد.
45) منتهى الارب فى لغة العرب.
46) ابى‏منصور الازهرى، ص‏370 - 282، تهذیب اللغه، ج‏11، ص‏66، ریشه جلب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چ اوّل، 1421ه.ق.
47) ابن‏منظور، لسان العرب، ج‏2، ص‏315، ریشه جلب، بیروت، دار احیاء التراث العربى.
48) در فرهنگ‏هاى فارسى نیز چادر کحلى کنایه از آسمان و شب تاریک به کار رفته است. ر.ک: فرهنگ عمید، ذیل واژه چادر.
49) الجلباب: کساء أسود تلبسه المرأة فوق ثیابها»، الخطیب العدنانى، الملابس و الزینه فى الاسلام (فى اسماء و انواع الملابس القدیمة و الحدیثه)، ص‏190.
50) سوره احزاب، آیه 59.
51) لمّا نزّلت هذا الآیه «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبیبِهِنَّ»، خرج نساء الأنصار کأنَّ على رؤسهن الغربان مِن اکسیة سود یلبسنها»، سنن ابى‏داود، ج‏2، ص‏182، کتاب اللباس، باب فى لباس النساء، چ دار الکتب العربى.
52) محمد شمس الحق العظیم‏آبادى، عون المعبود فى شرح سنن ابى‏داود، ج‏11، ص‏159، نشر مدینه منوره، چاپ دوم، 1389ه.ق؛ المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم فى الشریعة الاسلامیة، ج‏3، ص‏323، بیروت، الطبعة الثالثة، 1417ه.ق.
53) ر.ک: ذیل آیه جلباب (احزاب، 59)، ابى‏بکر عبدالرزاق بن‏همام الصنعانى (211 - 126ه.ق)، تفسیر القرآن العزیز، ج‏2، ص‏101، بیروت، دار المعرفه؛ عبدالعظیم احمد تعیلب، فتح‏الرحمن فى تفسیر القرآن، ج‏5، ص‏283، دارالسلام، چ اوّل، 1421ه.ق؛ عبدالرحمن ابن‏ابى‏حاتم (م - 1327)، تفسیر القرآن العظیم، ج‏1، ص‏3154، بیروت، المکتبه العصریه، چ سوم، 1419ه.ق؛ ابى‏المظفر السمعانى منصور بن‏محمد الشافعى السلقى، تفسیر القرآن، ج‏4، ص‏307 - 306، الریاض، دار الوطن للنشر، چ اوّل، 1419ه.ق.
54) دزى، فرهنگ البسه مسلمانان، ص‏130 - 129.
55) براى آگاهى در مورد خط و زبان پهلوى که به فارسى میانه معروف است و پیش از زبان فارسى حاضر (که به فارسى نو مشهور است) رواج داشته است، ر.ک: دکتر محمدجعفر یاد، تاریخ ادبیات ایران، کتاب درسى سال اوّل ادبیات و علوم انسانى، ص‏10 تا ص‏7، نشر سال 1371.
56) محمد معین، فرهنگ فارسى، ج‏1، ص‏1264، واژه «چادر»، تهران، امیرکبیر، چاپ هشتم، 1371ه.ش.
57) على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه، ج‏5، ص‏6992 - 6990، واژه «چادر»، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اوّل، از دوره جدید، بهار 1373.
58) همان، ج‏17، ص‏14، ذیل واژه «جلباب».
59) ر.ک: همان، واژه «چادر»؛ دکتر اکرم جودى نعمتى، مقاله «حُجْب در ادب فارسى»، مجله زن شرقى، شماره 18 - 17، ص‏104، ویژه حجاب، مرداد و شهریور 1383.
60) مؤید احتمال ذکر شده این است که همین حالت پوشانندگى نسبت به چهار طرف و همه اطراف در چادرهایى که عشایر و مسافران در مسافرت‏ها از آنها استفاده مى‏کنند نیز وجود دارد.
61) تفسیر روح‏المعانى، ج‏12، ص‏127، ذیل آیه 59 سوره احزاب، همچنین تفسیر الدر المنثور، ج‏5، ص‏221.
62) مسئله حجاب، ص‏177 - 176.
63) الظاهر أنّ قوله «نساء المؤمنین» یشمل الحرائر و الإماء و الفتنة بالإماء أکثر لکثرة تصرفهنَّ بخلاف الحرائر فیحتاج إخراجهنَّ مِن عموم النساء إلى دلیل واضح»، محمد بن‏یوسف الشهیر بأبى حیان الاندلسى، تفسیر البحر المحیط، ج‏7، ص‏240، همچنین محمد ناصرالدین الالبانى، حجاب المرأة المسلمة فى الکتاب و السنة، ص‏43 - 42.
64) مسئله حجاب، ص‏178 - 176.
65) خلاصه پژوهش بررسى ویژگى‏هاى حجاب خواهران در دانشگاه تهران، ص‏5، مجرى طرح دکتر جعفرى بوالهرى، شهریور 1376.
66) براى آگاهى بیشتر ر.ک: مهدى صفار دستگردى، بدحجابى در نگرش جامعه‏شناختى، فصلنامه کتاب زنان، شماره 22، زمستان 1382.
67) المیزان، ج‏16، ص‏360.
68) یونیفرم به لباس یکسان و متحدالشکلى اطلاق مى‏شود که گروهى، قشرى یا صنفى از مردم آن را بر تن مى‏کنند و بدین وسیله موقعیت شغلى یا صنفى خود را اعلام و از گروههاى اجتماعى دیگر متمایز و مشخص مى‏گردند، مثل نظامیان، قضات، روحانیون و ...، دکتر احمد صبور اردوبادى، آئین بهزیستى اسلام، ج‏4، ص‏80، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اوّل، بهار 68.
69) سوره احزاب، آیه 59، براى آگاهى بیشتر ر.ک: فصل سوم، بحث دلیل و حکمت استفاده از جلباب و چادر مشکى.