پروین، سخنور نکتهسنج
به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد پروین اعتصامىغلامرضا گلى زواره
شاعر دردآشنا
پروین اعتصامى از معدود بانوان تاریخ ادبیات ایران است که به راستى قدر و منزلتش، چنان که باید، شناخته نشده است. او را شاعرى حساس، دردآشنا و دلسوز دانستهاند. او با زبان ساده، فصیح اما استوارش که به راستى آیینه تمامنماى عاطفه و محبت بود از رنج محرومان سخن گفت و با مشاهده ناگوارىهاى اجتماعى لب به شِکوه گشود و براى تغییر اساسى الگوهاى غلط رایج در جامعه، تلاش کرد. از دلِ دریایى او توفانى از امواج برخاست تا انسانهاى پیرامون خویش را از این خواب غفلت و بىتفاوتى بیرون بیاورد، همچون ابرى گهربار، بر دشتهاى تشنه معرفت و عطوفت بارید تا بیدارى و شکوفایى را برایشان به ارمغان آورد.
او در مدت عمرى که طولى اندک و عرضى قابل توجه داشت، با مطالعه و ژرفکاوى در فضیلتها و ارزشهاى ارزنده، مرواریدهاى گرانبهایى را از خود به یادگار نهاد. مضمونآفرینىهاى زیبایش نشانه توجه به عوالم معنوى، شرف و انسانیت است. در واقع مىتوان گفت نور معرفت، نخست خرد و دلش را منوّر ساخت، آنگاه با این مشعل به کاوش در ناهموارىهاى اجتماعى پرداخت و از این رهگذر نکتهسنجىها و ابتکارات ویژهاى را در اشعارش مطرح کرد. سرودههایش نه بیان امیال و خواستههاى هوسآلود و حقیرانه شخصى بلکه جلوههایى جالب از گرایشهاى عالى و فضیلتهاى ناب اخلاقى را ترسیم نمود و به دلیل اصالت خانوادگى هرگز با حرکتهایى که استبداد رژیم پهلوى به تبلیغ آن مىپرداخت همراه نگردید و اشعار انتقادى او که ناظر به مسائل سیاسى - اجتماعى است سند چنین ادعایى مىباشد و به قول استاد دکتر قدمعلى سرامى:
«پروین در جهان هماهنگ اما رنگارنگ سیر کرده بود و روان حساس و روح جستجوگرش با یکایک موجودات، ارتباط ذهنى برقرار کرده است و این تراوشهاى اندیشه که در دیوانش میان اجزاى کیهان پیش مىآید نه تخیّلى که حاکى از واقعیت است.»(1)
اقتدار پروین در سخنورى ستودنى است و در قرن ما کمتر شاعرى به اندازه او مورد مهرورزى، ستایش و تجلیل ایرانیان بوده است.(2) سخنسنجان نیز این عطر زنانه خاص را مورد توجه قرار داده و از آن به انحاء گوناگون یاد کردهاند.(3) پروین با عشق و اشتیاق براى گشودن مرزهاى تنگ رفتارهاى اجتماعى مذموم فریاد برآورد و هنر خود را با کمالى زنده و پویا توأم ساخت و تفکر و آلام نیمى از اعضاى جامعه را که در ادوار تاریخى بر اثر نگرشهاى غیر منطقى و فشار استبداد و اختناق در گوشه خانهها و یا حرمسراها پنهان مانده بود به محیط سازنده اجتماعى آورد و پویایى فرخنده و تحرکى خجسته در ذهنها و روانها جارى ساخت و کوشندگى شایان ستایشى را از خود به یادگار نهاد.(4)خانواده
پدر پروین در اصل آشتیانى بود. میرزا یوسف آشتیانى اعتصام دفتر که بعدها به اعتصامالملک موسوم گردید، فرزند میرزا ابراهیمخان مستوفى آشتیانى است و در 1253ش در تبریز به دنیا آمد. در کودکى نزد پدر و آموزگاران برگزیده، به تحصیل مقدمات پرداخت. سپس ادبیات عرب، فقه، اصول، منطق، کلام و حکمت را نزد استادان این علوم، بسزا آموخت. در خطهاى چهارگانه نستعلیق، نسخ، شکسته و سیاق به استادى رسید و علوم جدید را نیز به خوبى فرا گرفت. در زبانهاى ترکى استانبولى، دبیرى شیرینسخن، در زبان فرانسوى، مترجمى توانا و در ادبیات عرب، مترجمى بىهمتا گردید و به همین دلیل در مصر، عراق و سوریه اشتهارى به دست آورد.
هنوز بیست سال از عمرش نگذشته بود که یکى از کتابهایش که به زبان عربى بود در شمار کتابهاى درسى مصریان قرار گرفت و ادیبان این کشور بر کتاب عربى دیگرش که «ثورةالهند» نام داشت، ستایشها نوشتند و ناشران مصرى بر خرید حق نشر آن بر یکدیگر سبقت گرفتند.(5)
میرزا یوسف چند سال قبل از اعلام مشروطیت و در ربیعالثانى 1318ه.ق کتاب «تحریرالمرأة» (آزادى زنان)، تألیف «قاسم امینمصرى» را که در دفاع از حقوق و حرّیت بانوان است با نام «تربیت نسوان» به فارسى برگردانید و در تبریز به طبع رسانید. این حرکت فرهنگى در گرماگرم تعصبهاى خشن و بىمورد، یکى از شجاعتهاى ادبى است و قبل از انقلاب مشروطه کسى این گونه موضوع حقوق زنان را مطرح نکرده بود.(6) یوسف اعتصامى در جوانى به تهران رفت و ماهنامه علمى، ادبى و اخلاقى «بهار» را منتشر کرد. اولین اشعار پروین در همین مجله درج گردید. وى آثارى از «ژولورن»، «ویکتور هوگو» و دیگر نویسندگان خارجى را به فارسى ترجمه و خود نیز کتابهایى تألیف کرد. اعتصامى مدتى در وزارت فرهنگ مشغول به کار شد، ایامى هم نماینده مجلس بود. او ریاست کتابخانه مجلس و عضویت کمیسیون فرهنگ را تا آخر عهدهدار بود.(7) این نامدار عرصه ادب و اندیشه در 12 دى 1316 بدرود حیات گفت و پیکرش در قم، به خاک سپرده شد.
مادر پروین، اختر اعتصامى نام داشت که در اصل آذربایجانى بود. بانو اختر الملوک دختر میرزا عبدالحسین شورى بخشایشى مُلقّب به قوامالعداله (از منشیان و سخنوران عصر ناصرى) بود. «شورى» داراى طبعى روان و خطى خوش بود.(8) این بانو که پرورشیافته چنین ادیبى بود، احساسات لطیف و شاعرانه دخترش را شکوفا ساخت. محصول ازدواج اعتصامالملک با او، چهار پسر و یک دختر بود. او نیز در 26 اردیبهشت 1352 درگذشت و در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در شهر مقدس قم دفن گردید.(9)تولد و ایام کودکى و نوجوانى
در چنین خانوادهاى که رایحه فرهنگ، اندیشه و ادب از آن ساطع بود، در 25 اسفند ماه سال 1285ه.ش یعنى هفت ماه و ده روز پس از اعلام فرمان مشروطیت (14 مرداد 1285ش) کودکى دیده به جهان گشود که «رخشنده» نام گرفت و بعدها تخلّص «پروین» را براى خود برگزید. در همان اوان زندگى که این طفل در پرتو پرورشهاى مادرى خوشذوق و تربیتهاى پدرى پرمایه، نهال وجود خود را بارور مىساخت، زمانهاى پرحادثه را ناظر بود، ملتى به جان آمده از ظلم و خودکامگى و برخاسته از خواب سنگین هزارهها در پرتو امیدى نویافته، در ظلماتى که او را از هر سو در خود فرو گرفته بود، راهى به رهایى مىجست.
با وجود آنکه چند ماهى پس از تولدش مردم انقلاب مشروطه را به رهبرى روحانیت سامان دادند اما آنان تا رسیدن به سرمنزل مقصود و حاکمیت قانون راهى دراز در پیش داشتند و متأسفانه دولتهاى پس از مشروطه هم با کشتار و ویرانى، اندوهى مرگبار را در همه جا چون ابرى سیاه گسترانیدند. دولتهاى ابرقدرت چون روس، انگلیس و بعد هم آمریکا ایران را معرض تاخت و تاز خویش قرار داده و براى سلطه بر ملت این سرزمین، با یکدیگر در رقابتى شدید بودند. رضاخان هم وقتى روى کار آمد، راه دیکتاتورى، جاهطلبى و سرکوبى حقطلبان و آزادىخواهان را پیش گرفت. در چنین روزگار تیره و تارى، پروین مقدمات ادب پارسى و عربى را از پدرش فرا گرفت و از سن هفت سالگى شعر گفتن را آغاز کرد و اعتصامالملک را غرق شور و نشاط کرد. پس از این، در آموزش و پرورشِ یگانه دخترش به جان کوشید و در تربیت او از هیچ لحظهاى فروگذار نکرد. خانهاش میعادگاه دانشوران و ادیبانى چون علىاکبر دهخدا، محمدتقى بهار، عباس اقبال آشتیانى، سعید نفیسى و حاج سیدنصراللَّه تقوى بود. بىشک حضور این جمع، در شکوفایى قریحه شعرى پروین بسیار مؤثر بود و آنان همواره ذوق سرشار و استعداد خارقالعاده این کودک را مىستودند و چنین نبوغى را با شگفتى تحسین مىکردند. پروین از همین سنین کوشا و اهل تفکر بود و غالب اوقاتش را در تنهایى مىگذرانید و کمتر با همسالهاى خود به بازى و تفریح مىپرداخت. در یازده سالگى با دیوان اشعار فردوسى، نظامى، مولوى، ناصر خسرو، منوچهرى، انورى و فرخى یزدى آشنا گردید. در دوازده سالگى شعر «اى مُرغک» را سرود که به زندگى خودش اشاره دارد:
اى مُرغک خُرد ز آشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
تا کى حرکات کودکانه
در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمىشود زمانه
رام از چه شدى؟ رمیدن آموز ...
پدر، قطعات زیبا و لطیفى از کتب خارجى (اروپایى، ترکى و عربى) گرد مىآورد و به فارسى ترجمه کرده و پروین را به نظم آن قطعات تشویق مىنمود. از آن جمله در ایام طفولیت پروین، یکى از قطعههاى انورى را که در کتب مذکور بدون ذکر شاعر، ترجمه کرده بودند به فرزند داد و آن طفل هم قطعهاى منظوم از رویش ساخت که با متن اصلى یکى بیرون آمد و صرفاً وزن آن اندکى تفاوت مىکرد.(10)
پروین در تمامى سفرهایى که پدرش در داخل و خارج ایران نمود، همراه پدر رفت و در طول مسافرت تجربههایى ارزنده اندوخت.(11) درگذشت پدر تأثیرى ناگوار بر روحیه او گذاشت. از قطعهاى سوزناک که هنگام از دست دادن والدش سروده است مىتوان فهمید او تا چه اندازه به پدرش دلبستگى داشته و علاقه معنوى آن دو چقدر نسبت به یکدیگر عمیق بوده است:
پدر، آن تیشه که بر خاکِ تو زد دست اجل
تیشهاى بود که شد باعث ویرانى من
رفتى و روز مرا تیرهتر از شب کردى
بىتو در ظلمتم اى دیده نورانى من
بىتو اشک و غم و حسرت همه مهمان مناند
قدمى رنجه کُن از مهر به مهمانى من
من یکى مرغِ غزلخوان تو بودم چه فتاد
که دگر گوش ندادى به نواخوانى من
گنج خود خواندى و رفتى و بگذاشتىام
اى عجب، بعدِ تو با کیست نگهبانى منکوششهاى آموزشى و فرهنگى
پروین تحصیلات متوسطه را در مدرسه اناثیّه امریکایى (ایران بیتآل) در تهران پى گرفت و در هیجده سالگى (خرداد 1303) فارغالتحصیل شد. موقعى که جشن فراغت از تحصیل او و همکلاسىهایش در این مدرسه منعقد گردید، در خطابهاى که ایراد نمود از وضع نامناسب زنان ایران به دلیل فشارهاى سیاسى - اجتماعى گلایه نمود و بىسوادى و بىخبرى آنان را ضایعهاى ناگوار تلقى کرد و تأکید نمود داروى این بیمارى مزمن تعلیم و تربیت حقیقى است تا این طبقات جامعه از خوان گسترده معارف بهرهمند گردند و براى رشد فکرى خود کوشیده به اصلاح معایب و ترمیم خرابىهاى گذشته پرداخته براى سعادت آینده، زمینهسازى کنند.
او در تمام دوران تحصیلى یکى از شاگردان ممتاز مدرسه بود و البته پیش از ورودش به این مرکز آموزشى، معلومات زیادى داشت اما روح فروتن وى براى یادگیرى هر مطلب و موضوع تازهاى شوق فراوانى از خود نشان مىداد و مىکوشید در حد توان، آگاهى خویش را افزایش دهد بسیار کتاب مىخواند و مطالعاتش گسترده بود. در فراگیرى زبان انگلیسى چنان پیگیر و کوشا بود که مىتوانست آثار و داستانهایى را به زبان اصلى انگلیسى بخواند و مهارتش در این زمینه به حدى رسید که دو سال در مدرسهاى که خودش آنجا درس مىخواند ادبیات فارسى و انگلیسى را تدریس کرد. در مجلس تذکرى که فارغالتحصیلان دبیرستان امریکایى تهران روز 26 اردیبهشت 1320 در این مکان برپا کرد «میسس شولر» )MRS.SCHULER( که هنگام تحصیل پروین ریاست مدرسه را بر عهده داشت خطابهاى خواند که در آن خاطرنشان ساخت: پروین اصولاً به همه امور عالم اظهار علاقه مىکرد و سعى داشت بر همه چیز واقف گردد و با جمعى از دوستان دخترش مکاتبه داشت تا از این راه بر معلومات خود بیفزاید.(12)
پروین به مناسبت فارغالتحصیل شدن از این مدرسه قطعهاى هم سروده است:
اى نهال آرزو خوش زى که بار آوردهاى
غنچه بىباد صبا، گُل بىبهار آوردهاى
باغبان تو را امسال سال خُرّمیست
زین همایون میوه، کز هر شاخسار آوردهاى
شاخ و برگت نیکنامى، بیخ و بارَت سعى و علم
این هنرها، جُمله از آموزگار آوردهاى ...
در همان اوان پیشنهاد ورود به دربار شاهنشاهى به او شد ولى نپذیرفت. معمولاً رسم است که مراکز فرهنگى و ادبى دولتى طى مراسمى یکى از مشاهیر علم و ادب را مورد ستایش و احترام قرار مىدهند. در چنین برنامهاى وزیر یا مقام بالاتر مدالى را که نشانه سپاس و قدردانى مقامات دولتى از خدمات علمى و فرهنگى مورد نظر است به او اهدا مىکند. در سال 1315ش و زمان دیکتاتورى رضاخان، وزارت فرهنگ وقت، مدال درجه سه لیاقت را به پروین اعتصامى اهدا کرد ولى او این مدال را نپذیرفت و آن را پس فرستاد. همچنین رضاشاه از این شاعر خواست به زنان و دختران تشکیلات شاهنشاهى مطالبى را آموزش دهد اما روحیه و باور پروین به گونهاى بود که به خود اجازه نمىداد در چنین مکانهایى حاضر گردد و ترجیح مىداد در تنهایى و سکوت به تفکر و مطالعه بپردازد و دردهاى اجتماعى را ترسیم نماید. او که در پانزده سالگى در باره اهل ستم و صاحبان ثروت این گونه سروده است چگونه مىتواند به محیطى اشرافى و فضایى که بوى استبداد مىدهد و در جهت استضعاف مردم تلاش مىکند قدم بگذارد:
برزگرى پند به فرزند داد
کاى پسر، این پیشه پس از من تو راست
هر چه کنى کِشت، همان بدروى
کار بد و نیک چون کوه و صداست
گفت چنین، کاى پدر نیکرأى
صاعقه ما ستمِ اغنیاست
پیشه آنان همه آرام و خواب
قسمت ما درد و غم و ابتلاست
خوابگه آن را که سمور و خزست
کى غم سرماى زمستان ماست
تیرهدلان را چه غم از تیرگیست
بىخبران را چه خبر از خداست؟ ...
پروین مدتى کتابدار کتابخانه دانشکده ادبیات دانشسراى عالى تهران (دانشگاه تربیت معلم کنونى) بود. کتابدار ساکت، آرام و محجوبى که بسیارى از مراجعان نمىدانستند این فرد، همان شاعر بزرگ معاصر است. او از دوم خرداد 1315 تا پایان همین سال در این سِمَت مشغول کار بود.(13)
پروین به اندازهاى تیزبین و دوراندیش بود که وقتى به وى پیشنهاد داده شد تا پُستِ سرپرستى وزارت معارف آن زمان را به عهده گیرد، با بلند نظرى آن را رد کرد.(14)ازدواج
پروین در نوزدهم تیر ماه سال 1313ش با پسرعموى پدر خود که رئیس شهربانى کرمانشاه بود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به خانه شوى در این شهر رفت. اگر چه مردى که پروین را به عقد خود در آورد نباید عامى و کمسواد خواند و از فرماندهان معروف انتظامى و افسر بالیاقت شهربانى بود اما اخلاق خشک نظامى او با روح لطیف و طبع عاطفى پروین مغایرت داشت و عوالم ذوقى و طرز فکر و نگرش این شاعر در خانه شوهر دچار سختى و عسرت گردید. به علاوه پروین از خانهاى که هرگز مشروب و مواد مخدر به آن راه نیافته بود، بعد از این وصلت، ناگهان به خانهاى قدم نهاد که دمى از اینها خالى نبود و همگامى این عیاشى و میگسارى و بیهودگى نمىتوانست با طبع پروین دوام آورد. از اینروى پروین از ازدواج مذکور اعلام نارضایتى مىنمود و دیگر تمایلى نداشت به این زندگى دوگانه که او را در یک حالت بیگانگى روحى و عاطفى فرو برده بود ادامه دهد. شوهرش که احساس کرد پروین علاقهاى به زندگى مشترک ندارد کوشید رفتارى که مخالف شئون این شاعر باشد از خود بروز ندهد ولى مغایرت فراوان اخلاق و تفکر این دو زوج زمینههاى مفارقت را فراهم ساخت و اینکه برخى مطرح کردهاند عشقى دیگر به میان آمد و رشته این محبت و مودت را از هم گسلید، در مورد پروین کذب محض است و مطرح کردن چنین موضوعى آن هم به شکل مبتذل آن، نوعى بىانصافى و دلیلى روشن بر کمال بىاطلاعى از زندگى و افکار پروین است و این شاعر رسالتى را که براى زندگى خود برگزیده بود، والاتر و بالاتر از آن مىدانست که به عشقهاى زمینى که با امیال و هوسهاى فناپذیر توأم هستند وقعى بنهد.
سرانجام پس از دو ماه و نیم به سر بردن در خانه شوى، پروین از کرمانشاه به تهران، در منزل پدر بازگشت و در 11 مرداد 1314ش با گذشتن از مهر خویش، براى همیشه از شوهرش جدا شد. او این پیشامد را با خونسردى و متانتى شگفتآور تاب آورد و تا پایان عمر از آن ماجرا سخنى بر زبان نیاورد و شکایتى نکرد.
اگر چه پروین غمزده نبود و هیچ گاه خود را محنتزده نشان نمىداد، ماجراى این ازدواج ناموفق و سپس طلاق، سیماى متین و موقّرش را با غبارى از گرفتگى پوشانید. البته این دگرگونى را صرفاً اطرافیان او که همواره با وى حشر و نشر داشتند مىتوانستند درک کنند و دریابند و الاّ پروین از این شکست ضعف و فتورى به خود راه نداد و باز به همان کمحرفى و آرامشِ ذاتى خویش بازگشت و از کمّ و کیف این زندگى مشترک کوتاه و تلخ با کسى درددل نکرد و هیچ گاه هم ابراز تأسف خود را بروز نداد. با این وجود در باره دوران زناشویى خود فقط سه بیت ذیل را سروده است:
اى گُل، تو ز جمعیتِ گلزار چه دیدى
جز سرزنش و بدسرى خار چه دیدى
اى لعل دلافروز، تو با آن همه پرتو
جز مشترى سفله به بازار چه دیدى
رفتى به چمن، لیک قفس گشت نصیبت
غیر از قفس، اى مرغِ گرفتار چه دیدى(15)رویش در نگرش
از دیدگاه پروین، انسان آمیزهاى از روح و بدن، ترکیبى از نیکى و بدى، تاریکى و روشنایى مىباشد. گوهرى است با خاک آمیخته، مرغى در قفس تن اسیر شده و نورانیت او گرفتار ظلمت گشته است. حال او باید چه کند؟ آدمى باید خویش را از خاک بپالاید، قفس را بشکند و از اهریمن فاصله گیرد آنگاه به قلمرو نور و روشنایى پرواز کند. او همان مرغ باغ ملکوت حافظ است که نباید دل خود را به این قفس موقّت خوش کند. او همان پرندهاى است که از کنگره عرش صدایش مىزنند. نى مولانا است که از اصل خود جدا مانده و تا پیوستن به نیستان روح باید تلاش کند. از خاک تا افلاک راهى دراز در پیش دارد و تا از دیگرآزارى، خودخواهى و حرص و ریا پاک و صافى نشود رخصت بر آمدن از چاه طبیعت نخواهد یافت.
از نظر این شاعر، بشر همچون گلى است که سحرگاهان مىشکوفد و شامگاهان پژمرده مىشود. در این مجال اندک نباید به خوردن و خوابیدن اکتفا کند و با سعى و تلاش، کسب علم، کمال و فضیلت، بلندهمتى، ظلمستیزى و عدالتخواهى باید راه را براى ترقى معنوى و معرفتى هموار کرد. کسى انسان راستین است که در اندیشه دیگران باشد، زیرا سعادت فردى به خوشبختى دیگر آدمیان بستگى دارد:
بگفت: نیّت ما اتفاق و یکرنگیست
تفاوتى نکند خدمت سیاه و سفید
تو را چو من به دل خُرد مهر و پیوندیست
مرا به سان تو، در تن رگ و پى است و ورید
صفاى صحبت و آئین یکدلى باید
چه بیم گر که قدیمى است عهد یا که جدید
ز نزد سوختگان، بىخبر نباید رفت
زمان کار نباید به کُنج خانه خزید
غرض، گشودن قفل سعادت است به جهد
چه فرق گر زر سرخ و گر آهن است کلید ...
زندگى کوتاه پروین انبوهى از هیجان و تلاطم را به دنبال دارد که از موقعیت اجتماعى و فرهنگى تأثیر مىپذیرفت. روزگارِ این شاعر با دلهره و تشویش عجین شده است. خودکامگى، دروغزنى، هوچىگرى و جهل جاى همه چیز را در ایران گرفته است. پردهها دریده مىشود، با همایش مضحک مجلس مؤسسان، همه چیز دگرگون مىشود، شاهى نو مىآید و وعده و وعیدهایى مىدهد که هیچ کدام عملى نمىشود. پروین، شاعر این عصر وحشت و دروغ است، در زمانى به سر مىبرد که دیکتاتورى با تمام مظاهرش بر سر مردم بینوا، سایهاى هولناک افکنده و دستگاه ستم و اختناق جایگاه مشروطه را غصب کرده است، پروین در چنین اوضاع مرارتبار، نگران عامه مردم خصوص محرومان و رنجدیدگان است. چشمان دوربینش ورطهها و مغاکهاى هولناک را مىپیماید، به فکر فرو مىرود و راهى براى این بىپناهان مىجوید، افکار و آمال خویش و نیز اوضاع مردم را در کلماتى موزون، دردناک و داراى پیام و در عین حال جذاب و دلنشین، ترسیم مىنماید.
مىکوشد همه را از این گرداب برهاند و به آدمى مىگوید: تو بنده خدایى، چرا ستم را براى خود روا مىدارى و بدون مزد برده فرومایگان مىشوى. گاه عارفانه مناعت طبع انسانها را برمىانگیزد و در مواقعى تنِ به خواب رفته آنان را تکان مىدهد و با سوهان خِرد میلههاى قفسى را که انسانها در آن گرفتارند مىخراشد و ندا سر مىدهد:
نترس از جانفشانى گر طریق عشق مىپویى
چو اسماعیل باید سر نهادن روز قربانى
نخوان جز درس عرفان، تا که از رفتار و کردارت
بداند دیو، کز شاگردهاى این دبستانى
بیابانى است تن پرسنگلاخ و ریگ سوزنده
سرایت مىفریبد تا مقیم این بیابانى ...
او اخلاق منحط اجتماعى را به زبانهاى گوناگون مطرح مىکند، گاه از زبان یک مست، گاه از لسان یک دیوانه و در مواردى با اعتراف یک دزد به نابرابرىها، تزویرها و بنیانهاى غلط یورش مىبرد که بسیار دقیق، باارزش و روشن است. آرزوى یک زندگى سالم و عارى از هر گونه کینه، ستم و نابرابرى، آرمان پروین است.(16)در باره زنان
نخستین اشعار پروین که به کمک پدرش در جلد دوم نشریه «بهار» اعتصامالملک چاپ شد، ضمن اینکه مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت، اما برخى تصور کردند این اثر، سروده یک مرد است. پروین در این قطعه روشن ساخت که زنى شاعر، آنها را گفته است:
از غبار فکر باطل پاک باید داشت دل
تا بداند دیو کاین آیینه جاى گرد نیست
مرد نپندارند پروین به جز برخى اهل فضل
این معما گفته نیکوتر که پروین مرد نیست
در خطابهاى گفت، طى ایام، روزگار زنان مشرقزمین همه جا تاریک، اندوهخیز و آکنده به رنج و مشقت بوده است و در میان امواج بلاها و طوفانهاى حوادث قسمتى از عدم موفقیت مردم مشرقزمین این بوده که به تربیت و آموزش بانوان التفات نکردهاند و آنها را عضوى عاطل دانسته و با این تصور، نیمى از قواى خود را ضایع ساختهاند و مادرانى نومید و نادان اولاد خود را در بىدانشى و با آگاهى اندک بزرگ کردهاند. اطفال بدین گونه از تهذیب و تأدیب بایسته و لازم بازماندهاند و ناگزیر اسباب تباهى و تیرهروزى چنین جوامعى فراهم گردیده است. معالجه دردها و عقبافتادگى ملل آسیا و آفریقا در این است که تعلیم و آموزشهاى ضرورى را به مردان منحصر نکنند، معارف و کمالات را باید به دختران هم بیاموزند و لازم است نسوان از پرورشها و آموزشهاى علمى، عقلى، ادبى و بدنى برخوردار گردند.(17) به اعتقاد وى دامان زن، مهد تربیت انسانهاى بزرگ و دانشمند است و نباید از این اثرگذارى غافل بود. پروین مىگوید در سرایى که زن وجود ندارد دیگر اُنس، شفقت، عاطفه و مهربانى دیده نمىشود. او به عنوان یک زن به خوبى عاطفه و احساس خویش را در سرودههایى زیبا و آموزنده نشان داد و مهر مادرى را به عرصه ادبیات و شعر آورد و زن را آینه مهربانى دانست که باید خود را به گوهر دانش و ارزش آراسته کند نه با جواهرات رنگارنگ:
براى گردن و دست زن نکو، پروین
سزاست گوهر دانش، نه گوهر اَلوان
در سرودههایش با دختران یتیم، زنان شوهر از دست داده و خانوادههاى محروم و بینوا، همنواست. از جمله در این اشعار:
بر سرِ خاکِ پدر، دخترکى
صورت و سینه به ناخن مىخَست
یا:
کودکى کوزهاى شکست و گریست
که: مرا پاى خانه رفتن نیست
و این نمونه:
دخترى خُرد شکایت سر کرد
که مرا حادثه بىمادر کرد
و تکبیت زیر:
لحاف پیرزن را پارگى ماند
که نتوانست نخ کردن به سوزن
همراهى با دخترى یتیم:
پدرم مُرد ز بىدارویى
وندر این کوى، سه داروگر هست
از زبان یک پیرزن:
روز شکار پیرزنى با قباد گفت
کز آتش فساد تو جز دود و آه نیست
حکم دروغى دادى و گفتى حقیقت است
کار تباه کردى و گفتى تباه نیستخُلق و خوى
پروین اعتصامى با فروتنى، وقار و عزت نفس نه معلمىِ دربار را پذیرفت و نه نشان و افتخار دستگاه ستم را؛ او هیچ وقت آشکارا از خود تعریف نکرد، تنها در یک شعر از خویش نام برد که در آن هم هیچ نشانهاى از خودپسندى نمىباشد:
چکامه و سخن من به صفر مىمانست
که در برابر اعداد در شمارى بود
غبار شوق من انور خود ندیده چه غم؟
همین بسش که بر عرصهاش غبارى بود
نبود درخور ارباب فضل، گفته من
در این صحیفه ناچیز یادگارى بود
دکتر «بدیع جمعه» دانشیار دانشگاه عین شمس قاهره نوشته است: اصالت پروین در اهتمامش به شخصیت ذاتى انسان و کرامت او ظاهر مىشود. به اعتقاد این استاد مصرى، پروین آرزو داشت تا انسان شرقى از طمع، تکبر، غرور و سایر رذایل اخلاقى به دور باشد و بر خوانندگان اشعارش آشکار مىسازد بهترین مردم کسى است که فایدهاش براى اجتماع بیشتر باشد. پروین به این فراخوانى اخلاقى در قول و عمل ایمان داشت و از آنچه که به جاى آوردنش را جایز نمىدانست اجتناب مىکرد.(18)
همه آنانى که پروین را دیده بودند وى را به داشتن ویژگىهاى ممتاز اخلاقى ستودهاند و از او به عنوان زنى آزرمگین، خوددار، کمگوى، گزیدهگوى و اندیشهور یاد کردهاند. یکى از شاعران معاصر در بارهاش گفته است به نوجوانى خود دیده بودمش، پوستى سپید، گونههایى گلرنگ و شاداب، دهانى کوچک و لبهایى پُر داشت و چشمهایى آرام با نگاهى نه در مسیر موازى. سیمین دانشور مىگوید: در دانشکده ادبیات پشت میز کتابدارى دیدمش، چشمانى درشت داشت، روسرى سر مىکرد، کمى محزون مىنمود. سعید نفیسى مىنویسد: پروینى که من دیدم قیافهاى بسیار آرام داشت، با تأنّى و وقار خاصى جواب مىداد و مىنگریست، هیچ گونه شتاب و بىحوصلگى در او ندیدم، چشمانش بیشتر به زیر افکنده بود، یاد ندارم در برابر من خندیده باشد. هرگز خودستایى از او نشنیدم و رفتارى که بخواهد اندکى نمایش برترى بدهد در او مشاهده نکردم.(19)
یکى از مسئولان مدرسهاى که پروین در آن درس خواند و تدریس کرد، در وصف این شاعر گفته است: چیزى که بیش از همه در خصالش جلب توجه مىکرد، صداقت و صراحت او بود. هرگز نزد کسى بیش از آنچه واقعاً او را دوست مىداشت ادعاى دوستى نمىنمود. قلب او همچون آیینهاى صاف و روشن بود و صرفاً شخصیت حقیقى او را منعکس مىساخت. خانم «مُحصّص» از دوستان نزدیکش که متجاوز از دوازده سال با پروین مراوده و مکاتبه داشت در این باره مىگوید: به راستى او دوستى وفادار و در زندگانى راستگفتار بود. اخلاق و سجایاى نیکش که بىآلایش بود، روحم را شادمان مىساخت و هنگامى که از فیض حضورش دور بودم، نامههاى دلنوازش روشنىبخش دیده دلم بود. پروین بیش از آنچه مردم تصور مىکردند داراى روح بزرگ، افکار عالى و فضیلتهاى اخلاقى بود و گذشته از مقام ادبى، به فضایل حمیده و صفات پسندیده آراسته و ممتاز بود.(20) البته پروین هیچ گاه از برجستگىهاى اخلاقى خود سخن به میان نمىآورد و همین سادگى و سکوت، گاهى کوتهنظران را در فضیلت ادبى و اخلاقى او به شبهه مىانداخت.
پروین بر خلاف آنکه از غمزدگان، بینوایان و افراد محزون سخن مىگفت و دردها را ترسیم مىکرد، خود کمتر قیافهاى غمگین داشت و صرفاً از کژىها، ناراستىها و نادرستىهاى اجتماعى رنج مىبرد.جوانههاى ذوق
پروین طى حدود بیست سال دوران شاعرىاش، 209 قصیده، قطعه، غزل، مثنوى و پنج قطعه کوتاه، چندین دو و سهبیتى و یازده تکبیت سروده که مجموع ابیات دیوانش به بیش از 5606 بیت مىرسد. پیش از ازدواج پروین، پدرش به انتشار دیوانش اجازه نمىداد زیرا بیمناک بود که مبادا کوتهنظران و بدخواهان، نشر آن را وسیلهاى تبلیغى براى ازدواج تلقى یا قلمداد کنند. پس از ازدواج و جدایى و از میان رفتن احتمالات بداندیشان، اعتصامالملک به چاپ و نشر دیوان پروین رضا داد که ملکالشعراى بهار بر آن مقدمهاى ستایشآمیز نوشت که رشک حاسدان را برانگیخت. بعد از انتشار، بزرگانى چون دهخدا، سعید نفیسى و لطفعلى صورتگر شعرش را ستودند.(21) علامه محمد قزوینى پس از ملاحظه دیوان پروین نوشت: هر چه این اشعار را مىخواندم شگفتزدهتر مىشدم که چگونه امروز در این قحطالرجال فضل و ادب یک چنین شاعرى در ایران ظاهر گشته و به سرودن اشعارى موفق شده است که در درجه اول قصاید اساتید و خصوصاً ناصر خسرو مىباشد و از نظر فصاحت، سلاست و متانت لفظى و معنوى جالب است.(22)
قصاید پروین، پرنکته و نغزند و اگر چه در پیروى از شیوه ناصر خسرو قبادیانى سروده شدهاند اما روانى و سادگىِ اسلوب سعدى در آنها نمایان است. به این ترتیب در اشعارش دو شیوه خراسانى و عراقى به گونهاى تلفیق شده و شیوهاى تازه و مستقل را پدید آورده است. پروین در قطعات خود به سنایى و انورى توجه داشته اما در حد تقلید صرف باقى نمانده است. غالب این قطعات به صورت مکالمه و گفتگوست همان گونه که در ادبیات مناظره نامیده مىشود. در شعرش دو طرف مناظره گاه دو انساناند و در مواقعى حیوانات و در مواردى شىء، بدینسان مکالماتش تمثیلى و گاهى علاوه بر این، صورت انساننمایى (تشخیص) پیدا مىکند. آنچه کار او را ممتاز مىکند، شکل تصرف در مضامین و کیفیت ارائه آنهاست که اغلب بدیع، نادر و مختص خودِ اوست. او در روزگار اختناق سیاسى و دشوارىهاى اجتماعى ضمن منعکس نمودن این شرایط نامطلوب با طرح مسائل اخلاقى و بیان فقر و نیازهاى عاطفى، برداشتهاى اجتماعى - اخلاقى خوبى را ترسیم نموده است.(23) محتواى شعر او تعلیمى است و پاکى و پرهیزگارى را آموزش مىدهد. او در اشعار نه تنها در برابر فشارهاى سیاسى ایستادگى مىکند و به ستمگران اعتراض مىنماید بلکه لبه تیز شمشیر انتقاد خود را متوجه کسانى مىکند که با نادانى و بىخبرى، فریفته دروغ و خرافات مىشوند. در اشعارش یک ذره خلاف دیده نمىشود و با زشتىها، در سنگر ادب و ذوق به مقابله برخاسته است. پدرش در وصف دیوان پروین مىنویسد: پروین محبت، ایمان به نیکى و غذاى روحى را به صورتى جالب و با مهارتى در فلسفه و اخلاق در سرودههاى خود جاى داده است. سخنان حکمتآموز در دیوانش فراوان است و به مثابه ستارگان تهذیب و تربیت نورافشانى مىکنند.(24)
دکتر غلامحسین یوسفى مىنویسد: شعر پروین از لحاظ تفکر و معنا بسیار پخته و متین است. گویى اندیشهگرى توانا، حاصل تأملات و تفکرات خود را در باره انسان و جنبههاى گوناگون زندگى و نکات اخلاقى و اجتماعى به قلم آورده است. در اندیشه و بیان از اصالت برخوردار است. عواطف بشردوستى که از درون جانش جوشیده و سرشار از صمیمیت و صداقت است و رنگ ویژه طبع و ذوق وى را دارد در اشعارش به صورت واکنش روحى لطیف و مادرانه بروز کرده است. ذهن او در وراى هر چیز نکتهها کشف مىکند. زبان او در شعر با همه سادگى، نرمى و روشنى و حتى بهرهگیرى از ضربالمثلها و واژگان زبان گفتار و شیوه ترکیب آنها، استوار، متین و دلپذیر است. هموارى و یکدستى و سبک شعر و نیز اصالت فکر و محتوا در دیوان پروین به درجهاى است که «محمدتقى بهار»، دکتر «مؤیّد» و پروفسور «مادلونگ» این حالت را چنین تعبیر کردهاند که گویى پروین همه اشعارش را در یک ساعت و یا در یک روز سروده است. بدیهى است بهترین راه شناخت او، خواندن آثارش، درک مفاهیم آنها و تأمل در مظاهر اندیشه و هنر اصیل پروین است کارى که کمتر بدان پرداختهایم.(25)به سوى سراى سرور
پروین اعتصامى پس از کسب افتخارات فراوان و درست در زمانى که برادرش ابوالفتح اعتصامى دیوانش را براى چاپ دوم حاضر مىکرد، ناگهان در روز سوم فروردین سال 1320ش در بستر بیمارى قرار گرفت. پزشک معالج، على معینالحکما، پس از معاینه گفت پروین به بیمارى حصبه دچار شده است. در چند روزه کسالت، او مانند همیشه آرام و متین و موقّر بود. با آنکه در تب مداوم مىسوخت کمترین ترس، نگرانى، بىصبرىو سوز و گداز از خود نشان نداد. هرگز از درد ننالید و هیچ گاه از فشار بیمارى نگریست و جز در چند ساعت عمر دچار اغما نشد. مطلقاً در اندیشه مرگ نبود، اطرافیان روزشمارى مىکردند که کى تب او قطع مىشود تا پروین به اتفاق مادرش دیدارهاى عید را انجام دهد و تنها در آخرین روز که وخامت حالش شدت یافت، از دایى خود که بر بالین او حضور مىیافت، براى شفاى خود، درخواست دعا کرد و از درگاه خداوند براى مادرش طلب صبر و پایدارى نمود. از این لحظه به بعد، بیهوشى قبل از مرگ او را فرا گرفت و در نیمهشب جمعه 15 فروردین سال 1320ش در آغوش مادر جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قرائنى ماجراى مرگ پروین را مورد تأمل قرار مىدهد. طبیب معالج به غلط در مداواى پروین مىکوشید و سهلانگارى و اطمینانهاى متوالى و مؤکد او دایر بر موفقیت حتمى و قطعى در معالجه حتى در آخرین روز بیمارى، کسانِ بیمار را امیدوار و غافل ساخت و آنان درمان درست را از دست دادند. در شب فوت این بیمار، پزشک نامبرده به رغم مراجعات پى در پى کسان پروین، بر بالین بیمار حاضر نشد. آن شب خانواده مریض پس از ناامیدى از آمدن طبیب معالج، از سایر اطبا استمداد کردند. دکتر عبداللَّه احمدیه که با خانواده اعتصامى سوابق آشنایى ممتد داشت و با وجود استغاثه مادر پروین، از آمدن امتناع نمود و در، بر روى فرستاده وى بستند. دکتر ارسطو علاج هم وقتى بر بالین بیمار آمد که دیگر فرصت گذشته و مداوا ثمر نداشت. در آن جوّ خفقانآور، برخى که محرم و رازدارى را مىدیدند، استاد «سیدمحمد محیط طباطبایى»(26) را به کنارى کشیدند و او را از این حقیقت مطلع نمودند که چون پروین اعتصامى اشعارى در مخالفت با استبداد رضاشاه مىسروده، با تزریق ویروس حصبه او را در جوانى از بین بردهاند.
«محیط طباطبایى» در کانون بانوان ایران از جاى برخاست و خطاب به حاضران در جلسه گفت: پروین از بنیانگذاران این تشکّل بود. شما که براى هر موضوعى جلسه و سخنرانى برگزار مىکنید و سر و صدا راه مىاندازید، چرا در مورد وفات این ادیب و شاعر نکونام به سکوت مطلق پرداختهاید و هیچ یادى از او نمىکنید. دکتر سیدهادى حائرى مىگوید: در راه بازگشت از کانون به استاد گفتم آیا ایراد چنین سخنانى به مصلحت بود؟ جواب داد:
رند عالمسوز را به مصلحتبینى چکار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش ...
و افزود به کسى بدى نگفتهام و خطایى هم مرتکب نشدهام و تنها به تکریم پروین پرداختهام و چنانچه برایم کارشکنى کنند، سالهاست در تحمل این مزاحمتها عادت کردهام. خانم «صدیقه دولتآبادى» روز بعد از سخنرانى «محیط طباطبایى» به عنوان مسئول کانون، در این باب به وزارت معارف گزارشى ارائه نمود و طى آن از این استاد محقق شکایت کرد.(27) پیکر پروین به قم انتقال یافت و در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) در مقبره خانوادگى و کنار پدرش به خاک سپرده شد.
قطعهاى به خط شاعر، پس از درگذشت او، در بین اوراقش یافته شد که بر سنگ مزارش حک گردید:
این که خاک سیهش بالینست
اختر چرخ ادب پروینست
گرچه جز تلخى از ایام ندید
هر چه خواهى سخنش شیرین است
صاحب آن همه گفتار، امروز
سائل فاتحه و یاسین است ...پىنوشتها: -
1) گزارش کوتاه از یادواره اختر چرخ ادب، هفتهنامه سروش، 29 آذر 1376، شماره 867.
2) اظهارات دکتر حشمت مؤیّد، یادنامه پروین اعتصامى، به کوشش على دهباشى، ص128.
3) خاموشى پرهیاهو، میرجلالالدین کزازى، مجله چیستا، سال نهم، شماره 5، بهمن 1370.
4) پروین و شعر زنانه خوب، دکتر کتایون مزداپور، مجله زنان، ش8، آبان و آذر 1371.
5) شاعرى با چشمهاى آرام، ولىاللَّه درودیان، ص44 - 43.
6) از نیما تا روزگار ما، یحیى آرینپور، ج3، ص8.
7) کتاب رُشد (پروین اعتصامى)، مهناز بهمنى، ص11.
8) غیر از قفس اى مرغ گرفتار چه دیدى؟، صمد سردارىنیا، روزنامه ایران، سال سوم، ش617.
9) کتاب رُشد (پروین اعتصامى)، ص12 - 11.
10) این قطعه با نام اشک یتیم در دیوان پروین آمده است.
11) مجموعه مقالات یادبود اولین سال وفات پرویناعتصامى، ص7.
12) همان، ص28.
13) شاعرى با چشمهاى آرام، ص66.
14) براى بیچارگان نیاسودن، لیلا ملکمحمدى، همشهرى، 8 آبان 1382، شماره 3210.
15) شاعرى با چشمهاى آرام، ص65؛ مجموعه مقالات یادبود پروین، ص63.
16) جهانشناسى و هستىشناسى پروین، سیدمرتضى سجادیان، همشهرى، 18 فروردین، 1381، شماره 2686؛ شاعرى با چشمهاى آرام، ص117.
17) مجموعه مقالات به مناسبت اولین سالگرد وفات پروین، ص26 - 24.
18) راهنماى کتاب، ج20، سال 1356، ص373.
19) شاعرى با چشمهاى آرام، ص71.
20) مقالات یادبود پروین، ص30 - 28.
21) شاعرى با چشمهاى آرام، ص66 - 65.
22) مقدمه چاپ ششم دیوان پروین اعتصامى.
23) تاریخ ادبیات ایران، دکتر محمدجعفر یاحقى، ص148 - 147.
24) مقدمه چاپ ششم دیوان پروین.
25) چشمه روشن، دکتر غلامحسین یوسفى، ص414، 423 و 424.
26) در باره این مورخ و ادیب معاصر نک: به مقاله نگارنده مندرج در آیینه پژوهش، شماره 86.
27) یک سال از درگذشت استاد گذشت، دکتر سیدهادى حائرى، مجله آشنا، شماره 13، مهر و آبان 1372، ص61، نامه کانون بانوان (15/2/1350) ضمیمه چاپ هفتم دیوان پروین اعتصامى، نامه استاد سیدعبدالعلى فناء توحیدى به نگارنده در تاریخ 3/11/1377.