تربیت بچهها؛ تدبیر والدین
مادرى به مدرسه دخترش رفته و از مدیر مدرسه پرسید براى اعمال مدیریت در چارچوب خانواده و تربیت فرزندان آیا باید تدبیر داشته باشد یا به کمک پدرِ خانواده اعمال قدرت نماید؟
مدیر مدرسه پس از قدرى تأمل جواب داد مدیریت خانوادگى و تربیت بچهها هم قدرت لازم دارد هم تدبیر. لکن پدر و مادر با تدبیر کمتر اعمال قدرت مىکنند و با تدبیر، موضوع مهم تربیت بچهها را پیش مىبرند.
بدون تردید پایه اساسى اعمال قدرت والدین باید عرصه زندگى، کار شرافتمندانه، چهره انسانى و رفتارهاى شایسته آنان باشد که در این صورت به عنوان یک ارزش قابل قبول و انسانى از طرف بچهها پذیرفته خواهد شد. براى نیل به این مقصود لازم است والدین از وضعیت بیرون از خانه بچهها آگاهى و اطلاع داشته باشند. این امر شامل کلیه مسائل و موارد مرتبط با مدرسه، وضعیت تحصیلى، نمره انضباطى و نمرات درسى، معلمها، دوستان و ... مىباشد. البته ضرورى است این اطلاعات و آگاهىها با کنجکاوىهاى بىجا و خارج از حد که موجب بیزارى بچهها مىشود، به دست نیاید؛ بلکه در عوض با حالتى صمیمانه و دوستانه و در شرایط همرنگى با بچهها حاصل شود.
زمانى که بچهها حضور دلسوزانه و نیک والدین خود را به صورت مستمر و پیوسته در کنارشان داشته باشند و به این درک نایل گردند که پدر و مادرشان به منظور تربیت خوب و تحویل آنان به جامعه به عنوان انسانهایى مفید و مؤثر و سرافراز خود را مسئول مىدانند؛ قوّت قلب یافته و با تکیه به این داشتهها و ذهنیات، بدون واهمه مسائل و مشکلات خود را با آنان در میان مىگذارند.
در این ارتباط باید توجه داشت شرطى کردن محبت به بچهها نتیجه عکس در پى خواهد داشت. بچهها باید از میزان علاقه و محبت والدین به خود آگاه و به این علاقه اعتقاد داشته باشند اما متأسفانه در برخى از والدین این گرایش وجود دارد که با دادن هدیه به بچهها آنها را مطیع خود سازند که در این صورت بچهها به تدریج خواهند آموخت با اطاعتهاى تقلبى توقع هدیه داشته باشند و براى هر گونه عمل یا اقدام یا صفت مثبت خود طلب اجرت یا هدیهاى کنند.
در برخى دیگر از خانوادهها شاهدیم که رفتار هر چه پیش آید خوش آید را در قبال فرزندانشان اتخاذ نموده گاهى به دلیل یک حرکت مخالفِ میل خود یا کوچکترین اشتباه، بچهها را به شدت تنبیه مىنمایند و از طرف دیگر، در قبال اعمال و رفتار نابهنجار و حتى زشت بچهها سکوت اختیار مىکنند. این دسته از والدین گاهى به واسطه کارهاى کوچک به بچههایشان هدیه مىدهند لکن زمانى دیگر آنها را به شدت مورد شماتت و تحقیر و سرزنش قرار داده و کار را به جایى مىرسانند کوچکترین محبتى را که در حق آنان روا داشتهاند به رُخشان مىکشانند. واضح است این قبیل خانوادهها نخواهند توانست بچههایى صالح و توانا را به جامعه تحویل دهند.
دسته دیگرى از والدین وجود دارند که تلاش دارند با نرمش و خوشخُلقى بیش از حد و تصنعى، بچهها را حرفشنو و مطیع بار آورند. به گونهاى که با تمامى خواستههاى بچهها بدون چون و چرا موافقت و به عبارت دیگر در قبال درخواستهاى آنان تسلیم محض هستند و معمولاً این شیوه تربیتى از طرف مادران اتخاذ مىشود. اما عدم مخالفت والدین با خواستههاى فراوان و خارج از اصول بچهها میدان وسیعى را براى امیال خودسرانه آنها به وجود خواهد آورد. چنین شیوه تربیتى نه تنها مؤثر و کارآ نبوده بلکه بر عکس منجر به کودکسالارى و ضعف شخصیتى بچهها خواهد شد و چنین رفتارى در راستاى تربیت صحیح بچهها نبوده و به آرزوها و خواستههاى درونى والدین که همانا خوشبختى و آینده روشن بچهها باشد مرتبط نخواهد شد.