چهل گام با امام 5


 

چهل گام با امام‏

سیدضیاء مرتضوى‏

گام نهم: فروتنى براى حق‏

گام نهادن در مسیر حق و در آمدن در سلک سالکان کوى دوست جز به کرنش در مقابل حق و بریدن از هر آنچه سالک را به ایستادگى و مقابله در برابر حقایق، معارف و وظایف شرع انور مى‏کشاند، امکان ندارد. فروتنى و خضوع باید نخست قلب و جان سالک را در بر گیرد و ثمره آن، عمل و رفتار خاضعانه در مقابل مظاهر حق و همراهى با حقایق مى‏باشد. ادعاى ایمان نیز جز با خضوع در مقابل حق و فانى ساختن خواست‏هاى خویش در خواست الهى پذیرفته نخواهد بود. تا چهره قلب خاضعانه روى به سوى حقیقت و مظاهر آن نیاورد و تا پرده‏هاى خودبینى و عصبیّت و تکبر را براى پذیرش حق به کنارى نزند چگونه مى‏تواند روى به سوى کوى حق آورد و دل به کعبه آمال عارفان بندد.
تعصب‏ها و بستگى‏هاى قومى، خویشاوندى، فکرى، سیاسى و جناحى، کرنش دل در مقابل حق و خضوع آن در پذیرش حقایق را از میان مى‏برد و آدمى را به کبر ورزیدن در مقابل خداوند و به خود گرفتن روحیه استکبارى مى‏کشاند. این است که در سخنان اولیاى دین(ع) نسبت به تعصب‏ورزى به عنوان یکى از عوامل زوال ایمان و گرفتار آمدن به آتش دوزخ هشدار داده شده است. از جمله این سخن امام صادق(ع) که:
«من تَعَصَّبَ او تُعْصُّبَ له فَقَدْ خَلَعَ ربق الایمان من عنفه؛(1)
کسى که تعصب بورزد یا نسبت به او تعصب ورزیده شود، ریسمان ایمان از گردن او باز شود.»
و این کنایه از خروج ایمان از وى مى‏باشد. نکته قابل توجه در این رهنمود این است که هم به آنان که دچار عصبیت‏هاى غلط مى‏گردند هشدار داده است و هم به آنان که مرکز و محور چنین تعصب‏هایى مى‏گردند و دیگران را از تعصب ورزیدن غلط نسبت به خود باز نمى‏دارند.
حضرت امام خمینى، آن سالک خاضع که همه عمرش تعصبى جز به حق نداشت، در این خصوص مى‏نویسد:
«آینه قلب اگر به زنگار خودخواهى و خویشاوندپرستى و عصبیت بى‏موقع جاهلیت محجوب شود، در او جلوه نور ایمان نشود، و خلوتگاه خاصّ ذوالجلال - تعالى - نشود. قلب کسى مورد تجلیات نور ایمان و معارف است که پایبند قواعد دینیه و ذمّه او رهین قوانین عقلیه باشد و متحرک به تحریک عقل و شرع گردد، و هیچ یک از عادات و اخلاق و مأنوسات، وجود او را نلرزاند و مایل از راه مستقیم نکند.
وقتى انسان دعوى اسلام و ایمان مى‏تواند نماید که تسلیم حقایق و خاضع براى آنها باشد، و مقاصد خود را هر چه بزرگ است، فانى در مقاصد ولى‏نعمت خود کند. و خود و اراده خود را فداى اراده مولاى حقیقى کند. البته چنین شخصى از عصبیت جاهلیت عارى و برمى‏گردد، و وجهه قلبش به سوى حقایق متوجه و پرده‏هاى ضخیم جهل و عصبیت، چشم او را نگیرد. و در مقام اجراى حق و اظهار کلمه حقیقت پاى بر فرق تمام تعلقات و ارتباطات نهد، و تمام خویشاوندى‏ها و عادات را در پیشگاه مقصد ولىّ النعم قربان کند، واگر عصبیت اسلامیت با عصبیت جاهلیت تعارض کند، عصبیت اسلامیت و حق‏خواهى را مقدم دارد.»
اینکه منشأ فروتنى در مقابل حق و مظاهر آن و طبعاً فروتنى در برابر آنان که حق مى‏گویند و هدفى جز حق ندارند و به حق فرا مى‏خوانند، چیست و راه وصول به آن کدام است و علقه‏ها و رشته‏هاى عصبیت را چگونه باید گسیخت، پرسش‏هایى است که سالک حق باید به آن اهتمام ورزد، اما در یک رهنمود کلى که حضرت امام(قده) در همین زمینه مى‏دهد به معرفتى اشاره مى‏کند که باید در باور عارف وجود داشته باشد و منشأ اثر در رفتار و اعمال او گردد:
«انسان عارف به حقایق مى‏داند که تمام عصبه‏ها و ارتباطات و تعلقات، یک امور عرضیه زایله‏اى است، مگر ارتباط بین خالق و مخلوق و عصبیت حقیقیّه که آن امر ذاتى غیر قابل زوال است که از تمام ارتباطها محکم‏تر و از جمیع حسب و نسب‏ها بالاتر است.»

«منبع: چهل حدیث، ص‏148 - 147»

گام دهم: توبه‏

یکى از منازل اساسى در سلوک سالک، منزل توبه است؛ منزلى بس دشوار و سرنوشت‏ساز. سخن در باب توبه بسیار است و حدیث فراوان؛ توبه را شرایطى است و تائب را مراحلى، و هر مرحله‏اى را شرطى است و هر شرطى را همتى مردانه لازم است؛ همتى به بلندى کدورت طبیعت تا نورانیت ملکوت؛ به دشوارى در آمدن از چاه نفس و برآمدن بر ستاره پرنورى که «کانّها کوکبٌ درّىٌ یُوْقَدُ مِنْ شجرةٍ مبارکةٍ».(2) این است که حضرت امام آن را یکى از منازل مهم و مشکل مى‏شمارد و حقیقت آن را بازگشت از طبیعت به سوى روحانیت نفس مى‏داند:
«بدان که توبه یکى از منازل مهمه مشکله است، و آن عبارت است از رجوع از طبیعت به سوى روحانیت نفس، بعد از آنکه به واسطه معاصى و کدورت نافرمانى، نور فطرت و روحانیت، محجوب به ظلمت طبیعت شده [است‏].»
آنگاه در شرح اجمالى این موضوع مى‏نویسد:
«نفس در بدو فطرت (= خلقت)، خالى ازهر نحو کمال و جمال و نور و بهجت است، چنانچه خالى از مقابلات آنها نیز هست. گویى صفحه‏اى است خالى از مطلق نقوش؛ نه داراى کمالات روحانى و نه متّصف به اضداد آن است. ولى نور استعداد و لیاقت براى حصول هر مقامى در او ودیعه گذاشته شده است، و فطرت او بر استقامت و خمیره او مخمّر به انوار ذاتیّه است. و چون ارتکاب معاصى کند به واسطه آن در دل او کدورتى حاصل شود، و هر چه معاصى بیشتر شود، کدورت و ظلمت افزون گردد. تا آنکه یکسره قلب تاریک و ظلمانى شود، و نور فطرت منطقى گردد و به شقاوت ابدى رسد.»
نقش توبه در همین جا آشکار مى‏شود، چرا که در فاصله میان پاکى اولیه نفس تا سیاه شدن همه صفحه آن و خاموش شدن کامل نور فطرت، فرصت‏هاى بى‏شمارى است که از آن مى‏توان براى زدودن تاریکى‏ها و روشن نگه داشتن چراغ فطرت بهره جست و پس از طى منزل «یقظه» و بیدارى که گذشت به خانه توبه روى آورد و صفحه نفس را دوباره به نور فطرت روشن ساخت. حضرت امام در ادامه، همین نکته را یادآور مى‏شود:
«اگر در بین این حالات، قبل از فرا گرفتن ظلمت تمام صفحه قلب را، از خواب غفلت بیدار شد، و پس از منزل یقظه به منزل توبه وارد شد و حظوظ این منزل را به شرایطى که اجمالى از آن در این اوراق ان شاءاللَّه ذکر مى‏شود،(3) استیفا کرد، از حالات ظلمانیه و کدورات طبیعیه برگشت مى‏نماید به حال نور فطرت اصلى و روحانیت ذاتیه خود. گویى صفحه‏اى مى‏شود باز خالى از کمالات و اضداد آن. چنانچه در حدیث شریف مشهود است «التائبُ مِنَ الذنبِ کَمَنْ لا ذنبَ له؛(4) رجوع‏کننده از گناه مثل کسى است که گناه نداشته باشد.»
آنگاه امام در نتیجه‏گیرى و جمع‏بندى آنچه گذشت مى‏افزاید:
«پس معلوم شد که حقیقت توبه، رجوع از احکام و تبعات طبیعت است به سوى احکام روحانیت و فطرت. چنانچه حقیقت انابه، رجوع از فطرت و روحانیت است به سوى خدا و سفر کردن و مهاجرت نمودن از بیت نفس است به سوى سرمنزل مقصود. پس منزل توبه، مقدّم بر منزل انابه است.»

«منبع: چهل حدیث، حدیث هفدهم»

پى نوشت :
1) کافى، ج‏2، ص‏307.
2) سوره نور، آیه 35.
3) در گام بعدى اشاره خواهد شد.
4) کافى، ج‏2، باب توبه، ح‏10.