فقه و حضور زنان در عبادت بزرگ حج


 

فقه و حضور زنان در عبادت بزرگ حج‏

سیدضیاء مرتضوى‏

یکى از مصداق‏هاى آشکار و پردامنه عبادت که به گونه‏اى نمادین ابعاد مختلفى از معارف و ارزش‏هاى توحیدى و اسلامى را نمایندگى مى‏کند حج است. حج - که به گفته صاحب جواهر حتى جامعیت آن از نماز نیز که خود جامع‏ترین عبادات است بیشتر مى‏باشد، چرا که «هم ریاضتى نفسانى است و هم اطاعت مالى و عبادت بدنى، گفتارى، عملى، وجودى و عدمى» -،(1) داراى اسرار و دستاوردهاى بى‏شمارى است که همه بر محور عبادیت آن مى‏گردد. قول و فعل، نیّت و عمل، سکون و حرکت، بدن و مال، ترک و فعل، و حتى شب و روز در این عبادت بزرگ سهم دارند. عبادتى که هر چند در صورت وجود شرایط، در اصل بیش از یک بار در عمر بر مکلّفان واجب نیست اما در شریعت، تشویق‏هاى زیادى براى انجام و تکرار آن در طول عمر حتى براى کسانى که توان شرعى ندارند، صورت گرفته است و عمومیت آن حتى شامل کودکان شیرخوار هم مى‏شود.(2)
این عبادت ابراهیمى که پیشینه تاریخى آن به تعبیر برخى روایت‏ها به دو هزار سال پیش از حضرت آدم(ع) برمى‏گردد،(3) تکلیف به آن، چه در سطح وجوب و چه استحباب، یکسان متوجه زن و مرد است و قرآن کریم تعبیر «الناس» را براى بیان مخاطبان آن به کار برده است:
«و للَّهِ عَلَى الناسِ حجُّ البیتِ مَنِ استطاعَ الیه سبیلاً؛(4) براى خداوند است بر عهده مردم، برگزارى حج خانه، هر کس توان رفتن به آن را داشته باشد.»
برخى فقها علاوه بر مسائل عمومى و مشترک حج، فصل خاصى را نیز به حج بانوان اختصاص داده و در آن ضمن تأکید بر برخى مشترکات، از جمله اصل وجوب حج، به بخشى از احکام اختصاصى آنان پرداخته‏اند.(5)
فقها علاوه بر اینکه در موارد چندى به یکسانى یا تفاوت احکام حج زن و مرد پرداخته و احکام اختصاصى آن دو را بیان کرده‏اند، پاره‏اى نیز بر این امر تأکید جسته و تصریح کرده‏اند هر کس شرایط وجوب را داشته باشد، چه زن، چه مرد و چه خنثى، به گونه‏اى یکسان حج بر او واجب مى‏شود و این را قرآن و سنّت و اجماع مسلمانان بلکه ضرورت دین مى‏گوید.(6)
این یکسانى به رغم تنوع و گستردگى مناسک حج، در اجزا و شرایط برگزارى حج زن و مرد نیز به صورت یک قاعده آمده و به عنوان اصل اوّلى معرّفى شده است؛ هم در باره مجموعه مناسک و هم در باره اجزا و شرایط برخى از آنها، و در موارد متعددى تصریح شده که زن و مرد حکم‏شان یکى است. از این‏رو موارد اختصاصى و متفاوت هر یک، به عنوان استثناها مطرح شده است.
در باره مجموعه اعمال مى‏توان به این تعبیر علامه حلّى اشاره کرد که «جمیع ما یجب على الرجل من افعال الحج و تروکه فهو واجب على المرأة، الّا ...؛(7) همه آنچه از کارها و ترک‏هاى حج بر مرد واجب است، بر زن هم واجب است، مگر ...» و در باره برخى مناسک مى‏توان به بیان فقها اشاره کرد که «احرام المرأة کاحرام الرجل الّا ...؛(8) احرام زن همانند احرام مرد است مگر در ...».
از سوى دیگر، احکام اختصاصى زن و مرد در حج، برخى مربوط به واجبات آن است و برخى در محدوده مستحبّ‏ها و مکروه‏ها. پاره‏اى مسائل مرتبط به بانوان در حج نیز هست که در سخن فقها منعکس نشده اما در روایات آمده و در بررسى حج بانوان مى‏تواند مورد توجه قرار گیرد، مانند دعا براى قطع قاعدگى یا عدم کوچ مرد تا انجام اعمال زن.

حج فرصتى یکسان براى عبادت‏

در برخى فروع مناسک حج میان زنان و مردان فرق‏هایى است که گزارش کلّى آن را پیش روى خواهیم گذاشت اما آنچه نکته محورى و تعیین‏کننده است، توجه به فرصت یکسانى است که در اصل انجام این عبادت بزرگ و پرپیچ و خم و پر اثر، براى زنان و مردان فراهم شده تا به یکى از بارزترین نمودهاى بندگى و پرستش خداى تبارک و تعالى و کرنش در برابر او و پس زدن دوگانه‏پرستى در عقیده و عمل بپردازند و یکسان و یکجا و یکزمان و یکصدا به پرستش «ربّ‏العالمین» روى آورند و در مناسک مختلف آن به ویژه در هنگامه طواف، همان گونه که رنگ‏ها و نژادها و سرزمین‏ها، همه در هم مى‏آمیزد، زن بودن و مرد بودن نیز به رغم مرزهاى شرعى و حقوقى قطعى خویش، به جز حدّ واجب حجاب، از میان مى‏رود و حتى تقدّم و تأخّرهایى که در دیگر ابواب عبادى رخ مى‏نماید، در این عرصه رخ مى‏پوشد. تا جایى که اساساً یک وجه نامگذارى مکّه به «بکّه» که در قرآن کریم نیز به همین نام از آن یاد شده(9) ناشى از همین ویژگى شمرده شده است. در روایت صحیح آمده وقتى معاویة بن‏عمّار به امام صادق(ع) عرض کرد: در مکّه بلند مى‏شوم نماز بگزارم، در حالى که زن برابرم نشسته یا راه مى‏رود، حضرت فرمود: «مانعى ندارد، چرا که «انّما سمّیت بکّة لانّها تبکّ فیها الرجال و النساء؛(10) مکه به نام «بکّه» نامیده شده چون در آن مردان و زنان ازدحام مى‏کنند و به هم مى‏خورند.»

گزارش احکام اختصاصى‏

بخش عمده احکام اختصاصى حج بانوان را مى‏توان در چند محور دسته‏بندى کرد، زیرا بخشى از اینها به مسئله حجاب و مسئولیت زن و شئون مختلف آن برمى‏گردد؛ دسته‏اى نیز به موضوع قاعدگى مربوط مى‏شود که احکام خاص خود را دارد. گروهى از احکام یاد شده نیز در مجموعه احکام محرّماتى قرار مى‏گیرد که براى شخص محرم ذکر شده است. خاستگاه چند مورد نیز آسان‏گیرى بر بانوان است. موارد دیگرى نیز هست که به سایر شئون زنانگى بانوان از جمله مسائل خانوادگى آنان مربوط مى‏شود. این محورها را جداگانه بازگو مى‏کنیم.

1- حجاب و شئون پیرامونى آن‏

حجاب و امنیت زنان و مسائل پیرامونى آن، چه در سطح الزامات شرعى و چه جنبه‏هاى احتیاطى و غیر الزامى از یک سو، و اعمال متنوع و متعدد حج از دیگر سو، محور چند حکم اختصاصى بانوان در حج یا بحث در باره آن قرار گرفته است.

سفر حج و همراهى مَحْرم‏

یکى از نخستین مسائل مورد توجه و بحث در حج بانوان که در باب استطاعت آمده این است که آیا حضور و همراهى «محرم» شرط تحقق وجوب حج بر زنان هست یا نه؟
تردیدى نیست زن همانند مرد است که اگر ترس جان یا تعدّى به عِرض خود داشته باشد حج بر او واجب نیست. به این خاطر اگر نیازمند همراهىِ «محرم» باشد و محرمى همراه او نشود، حج، واجب نخواهد بود، زیرا بدون وى توان سفر حج را ندارد. بر این اساس تنها در صورت نیاز، وجود محرم شرط وجوب حج خواهد بود. این گفته فقهاى ما مى‏باشد. برخى از فقهاى اهل سنّت هم، از جمله مالک و شافعى همین را گفته‏اند، اما بعضى دیگر از آنان وجود محرم را شرط مستقلّ استطاعت شمرده و به تفصیل نیز به این مسئله پرداخته‏اند که «محرم» کیست؟(11)
از نظر فقهاى شیعه آنچه در سفر حج و غیر آن ملاک اصلى است امنیت سفر است. زنان هر چند در مسافرت‏ها بیشتر آسیب‏پذیرند، اما فقهاى ما تصریح کرده‏اند که شرایط وجوب حج براى زن و مرد یکسان است.(12) محقق اردبیلى در استدلال بر این حکم گفته است:
«دلیل شرط نبودن محرم یکى اجماع است و دیگرى ظاهر آیه، زیرا وجوب را به مجرد استطاعت مى‏رساند و در روایات، استطاعت به توشه و خرج سفر تفسیر شده است. و سوم عموم روایاتى که بر وجوب حج و بر ترغیب به آن و هشدار نسبت به ترک آن دلالت دارد. نیز برخى روایات خاص؛ از جمله روایت صحیح معاویة بن‏عمّار که از امام صادق(ع) در باره حج‏گزاردن زن بدون همراهى «ولىّ» پرسید و امام(ع) فرمود: اشکالى ندارد.(13) و روایت صفوان جمّال (شتردار) که سند آن نیز صحیح است. او گفته به امام صادق(ع) گفتم شغلم را مى‏دانید؛ زن پیش من مى‏آید، او را به مسلمانى و دوستى با شما و داشتن ولایت شما مى‏شناسم؛ برایش مَحرمى نیست. فرمود: وقتى زن مسلمان آمد او را سوار کن و همراه ببر؛ مرد مؤمن محرم زن مؤمن است. سپس این آیه را خواند:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض؛ مردان مؤمن و زنان مؤمن، ولىّ یکدیگرند.»(14) آنگاه محقق اردبیلى به مسئله اجازه شوهر مى‏پردازد.(15)
به هر حال فقهاى شیعه یکپارچه گفته‏اند وجود محرم شرط جواز مسافرت زن از جمله براى حج نیست و آنچه حداکثر لازم است دو عنصر امنیت و اطمینان است. با این حال محقق اردبیلى بعید نمى‏داند اگر زن، خود مورد اطمینان نباشد و جاى نگرانى نسبت به هتک حرمت او نیز باشد، وجود محرم شرط باشد، زیرا حفظ ناموس و آبرو واجب است. وى دو روایت ابى‏بصیر و عبدالرحمن بن‏حجاج(16) را نیز شاهد این امر مى‏داند.(17)

پوشش صورت‏

پوشیه زدن و پوشاندن صورت در حال احرام براى زن حرام است. همان گونه که پوشاندن سر براى مرد حرمت دارد، زن هم نباید چهره خود را، هر چند با اشیایى غیر عادى بپوشاند. این امر که مورد اتفاق نظر فقهاست با تعبیر «احرام المرأة فى وجهها؛ احرام زن در چهره‏اش است» یاد مى‏شود.(18)
این حکم را علامه حلّى مورد اتفاق نظر علماى سرزمین‏هاى اسلامى مى‏داند و اصل آن را از این گفته پیامبر(ص) مى‏شمارد که فرمود: «احرام الرجل فى رأسه و احرام المرأة فى وجهها.»(19) همین تعبیر در منابع شیعى نیز آمده است.(20) چنان که امام باقر(ع) به زنى مَحْرَم برخورد که چهره خود را با بادبزنى پوشانده بود. حضرت(ع) خودش آن را از روى صورت وى کنار زد.(21)
البته چنان که در روایاتى چند هم آمده آویختن پارچه‏اى از بالاى سر به پایین به ویژه اگر تماس با صورت نداشته باشد مانعى ندارد. این نیز مورد اتفاق نظر است.(22) آنچه مورد تردید و اختلاف مى‏باشد، موضوع «نقاب» است. محقق حلّى آن را در ردیف مکروه‏هاى احرام زن آورده و تردید خویش را با تعبیر «على تردّدٍ» نشان داده است.(23) همین تردید را شاگردش علامه حلّى یک جا ابراز کرده(24) ولى پیش از آن، به صراحت فتواى به حرمت آن داده است.(25) اصل منشأ تردید روایت صحیح «عیص بن‏قاسم» است که امام(ع) در آن در باره موضوع تعبیر «کره» به کار برده است.(26) و این باعث شده برخى فقیهان - از جمله خود علامه در کتابى دیگر - قائل به کراهت شوند.(27) و این نشان مى‏دهد اینان نقاب را که یک مصداق پوشاندن صورت است استثنا کرده‏اند ولى فقهاى دیگر با حمل کاربرد «کراهت» بر «حرمت» که امرى شایع در روایات است تعارضى میان احادیث ندیده و «نقاب» را نیز حرام شمرده‏اند.(28)
طبیعت اعمال حج در مجموع، نوعى دشوارى و سختى را مى‏طلبد، اما از احکام و آموزه‏هاى شارع حکیم در این باب نیز مى‏توان بهره جست که اولاً از آسایش و راحتى معمول زندگى، در حج کاسته شود و حج‏گزار تابش آفتاب و سوزش سرما را به تن حسّ کند. دیگر اینکه تعیّن‏ها و تشخّص‏هاى رایج از جمله در لباس از میان برود. پوشش صورت همانند پوشاندن سر، هر دو نکته را در خود دارد. گویا زن همانند مرد به فراخور وضع خود از این ابزار منع شده است. مرحوم مجلسى اول آن را آزمونى براى افراد مُحرم مى‏شمارد که زنان، روباز باشند اما مردان به آنان نگاه نکنند.(29)

«تلبیه» به آواز بلند

یکى از مستحبّات مورد اتفاق احرام، بلند کردن صدا به «تلبیه» است که اصل آن یکى از واجبات احرام مى‏باشد. حتى برخى هر چند نادر، قائل به وجوب آن شده‏اند.(30) ولى این استحباب اختصاص به مردان دارد و فقها به پیروى روایاتى چند(31) زنان را مشمول آن ندانسته‏اند(32) بلکه حتى آهسته گفتن آن را براى وى مستحب شمرده‏اند.(33) صاحب جواهر، شیخ محمدحسن نجفى، علاوه آن را متناسب با «ستر» شمرده که یک اصل در باره زنان به شمار مى‏رود.(34)

هَرْوَله و صعود بر صفا

یکى دیگر از فرق‏ها «هروله» به معناى تند رفتن بدون دویدن است که مربوط به بخشى از سعى میان صفا و مروه مى‏شود. مستحب است مردها در فاصله یاد شده حرکت آهسته خود را مقدارى تند کنند و به تعبیرى همانند «نیم دو» شتر گام بردارند. این استحباب شامل بانوان نمى‏شود. البته شیخ مفید افزوده است: اگر جاى سعى براى بانوان خلوت باشد و آنان هروله کنند اشکالى ندارد.(35)
استحباب رفتن بالاى کوه صفا هنگام سعى نیز ویژه مردان است.(36)
در باره طواف نیز برخى فقها به ویژه فقیهان اهل سنّت مشابه تند رفتن در سعى را مستحب شمرده‏اند. به این دلیل که پیامبر(ص) که پیش از فتح مکه همراه یاران خود طبق پیمان با مشرکان، به حج آمده بود از اصحاب خواست طواف را با قبراقى و سرعت به جا آورند تا ورزیدگى و آمادگى آنان را به رغم اینکه از راه دور رسیده بودند، به مشرکان مکه که به تعبیر پیامبر(ص) بر کوههاى اطراف نشسته و نظاره‏گر مسلمانان بودند نشان دهند. اما بیشتر فقهاى شیعه آن را نپذیرفته‏اند. شیخ طوسى آن را در خصوص سه شوط طواف اول که شخص از راه مى‏رسد مستحب شمرده است.(37) صاحب مدارک آن را در منابع شیعى بى‏دلیل دانسته است ولى صاحب حدائق، محدّث بحرانى، ضمن نقل دو روایت در این باره، آن را دستور مقطعى پیامبر(ص) با هدف یاد شده مى‏داند که عمومیت ندارد؛ از این‏رو این استحباب بى‏دلیل است.(38)

استلام حجرالاسود

استلام حجرالاسود (= دست کشیدن بر حجرالاسود) نیز هر چند امرى مستحب است اما چنان که در روایاتى چند آمده از زنان برداشته شده است.(39) و از برخى روایات برمى‏آید که این امر براى زنان تأکیدى ندارد. بنابراین احتمال دارد اصل استحباب باقى باشد. به هر حال این امر با توجه به ازدحامى که نوعاً در «استلام» وجود دارد، مى‏تواند ناشى از شئون زنانگى بانوان باشد و مى‏تواند برخاسته از نوعى تسهیل امر بر آنان تلقى شود و مى‏تواند هر دو نکته را دارا باشد.

2- مسائل طهارت و قاعدگى‏

زنانى که در ایام حج دچار حیض یا نفاس باشند در بیشتر اعمال مانند احرام، سعى، وقوف، قربانى، تقصیر و رمى محدودیتى ندارند اما طواف و نماز آن مشروط به طهارت است. ورود به مسجدالحرام نیز از این نظر محدودیت دارد. همین امر با توجه به محدودیت زمانى اعمال حج باعث شده آنان مسائل چندى متفاوت با احکام مردان داشته باشند، مانند تبدیل حج «تمتّع» به حج «افراد» در صورتى که حیض یا نفاس مانع در آمدن از احرام عمره و احرام بستن دوباره براى «حج» باشد؛ البته هر کس به تنگى وقت دچار شود، چه زن و چه مرد چنین حکمى دارد.(40) فروع چندى نیز در باره خودِ طواف و نماز آن در صورت وجود یا حدوث قاعدگى وجود دارد.(41) اگر همانند شیخ طوسى لباس دوخته را براى زنان محرم نیز ممنوع شمردیم - چنان که براى مردان حرام است - این منع شامل نوع خاصى از لباس که زن حائض مى‏پوشد نمى‏گردد.(42)
حج‏گزار باید پس از اعمال منا پنج عمل طواف، نماز طواف، سعى، طواف نساء و نماز آن را به جا آورد و نمى‏تواند آنها را پیش از
وقوف به عرفات برگزار کند، اما چند دسته از این حکم استثنا شده‏اند. یک دسته، زنانى‏اند که نگرانند پس از مناسک منا دچار حیض یا نفاس گردند.(43)

رهایى از قاعدگى در حج‏

یکى از نکات قابل توجه در باره قاعدگى در ایام حج، راه برون‏رفت از این مانع براى بانوان است که گاه تبدیل به دغدغه‏اى مهم براى آنان مى‏شود و از آن مى‏ترسند که در اعمال حج آنان ایجاد مشکل کند. این دغدغه‏اى بوده که بانوان در پرداختن به این عبادت مهم و محدود داشته‏اند. در روایات شریف هم به معالجه جسمى آن توجه شده و هم به مسئله دعا و توسل براى رفع آن. از جمله، روایتى را مرحوم کلینى در باره یکى از دختران خاندان على بن‏یقطین آورده که در مکه دچار قاعدگى شده سخت از این بابت ناراحت بود و مى‏ترسید حج از دستش برود.(44)
دیگر سه روایتى است که وى به عنوان «دعاى قاعدگى» آورده است. روایت نخست که از نظر سند صحیح است، مربوط به زنى مى‏باشد که در آستانه حج دچار قاعدگى شده است. حضرت صادق(ع) دعاى مخصوصى را براى چنین زنانى که مى‏خواهند وارد مسجدالحرام یا مسجدالنبى(ص) شوند ذکر مى‏کند، با این افزوده که براى استجابت دعا، زن در مقام جبرئیل(ع) که زیر ناودان مسجدالنبى(ص) است مى‏ایستد و دعا را رو به قبله مى‏خواند.
روایت دوم در باره زنى است که در مدینه در آستانه حرکت براى اعمال حج بوده و به خاطر مشکل حیض هنوز وارد مسجدالنبى(ص) نشده و قبر و منبر حضرت(ص) را زیارت نکرده بود. حضرت(ع) دعاى مختصرى را به وى آموزش داد و به این طریق مشکل او رفع گردید.
روایت سوم نیز در باره زنى است که از طریق ابوحمزه ثمالى مشکل خود را با حضرت صادق(ع) در میان گذاشت و با عمل کردن به دستور حضرت، قاعدگى او در حدّ فاصل مکان دعا تا برگشت به همان جا، پس از اعمال حج، قطع شد. نکته مشترک هر سه روایت این است که امام(ع) دستور داده زن دعا را در جمع دیگر زنان بخواند و آنان «آمین» بگویند. روایت نخست دستورى کلّى است اما دو روایت بعدى در باره دو نفر از زنان است که عملاً دچار مشکل قاعدگى شده بودند.

3- محرّمات احرام‏

زنان و مردان در بیشتر محرّمات احرام مشترک‏اند. برخى از آنها ویژه مردان است و زنان محدودیت کمترى دارند. اندک مواردى نیز ویژه بانوان است، مانند پوشش صورت که گذشت. پاره‏اى از این موارد هر چند مورد اختلاف نظر فقهاست اما در مجموع مى‏توان به اینها اشاره کرد:
جواز پوشیدن لباس ابریشمى، که شیخ مفید یک جا براى زنان جایز شمرده(45) و مشهور میان فقهاى بعدى نیز همین است. ولى شیخ مفید در جاى دیگر و شهید اول ممنوع دانسته‏اند.(46) گفته شده نظر شیخ طوسى و ابن‏جنید نیز همین است. ولى علامه حلّى آن را مکروه دانسته است.(47)
پوشیدن لباس دوخته را هر چند مشهور فقها جایز دانسته‏اند اما شیخ طوسى و برخى دیگر فرقى میان زن و مرد نگذاشته‏اند. سایه‏گیرى (تظلیل) نیز براى زنان جایز است.(48)
پاره‏اى مسائل ویژه زناشویى هم که جزء محرّمات احرام به شمار مى‏رود، این عبادت را در معرض خدشه کلّى یا جزئى قرار داده است. اکراه و اجبار بر آمیزش و حواشى آن مسائل چندى را در فقه حج پیش رو گذاشته است.(49) ولى اصل مسئله ازدواج و مسائل پیرامونى آن که جزء محرّمات احرام به شمار مى‏رود فرقى میان زن و مرد ندارد.(50)

4- سایر شئون بانوان در حج‏

به جز شرح آنچه رفت موارد دیگرى در حج بانوان قابل توجه است که هر یک جداگانه در پى مى‏آید.

حج زن و اجازه همسر

تردیدى نیست حج واجب مشروط به اجازه کسى از جمله شوهر نمى‏باشد و وى حق منع ندارد. این را همه فقهاى ما و گروهى از فقهاى اهل سنّت گفته‏اند.(51) در منابع ما از جمله ادله آن روایت صحیح محمد بن‏مسلم است که وقتى از امام باقر(ع) در باره زن شوهردارى که حج به جا نیاورده و شوهرش اجازه برگزارى آن را به وى نداده ولى حال، شوهرش حضور ندارد پرسید آیا مى‏تواند به حج برود، امام(ع) فرمود: «لا طاعة له علیها فى حجة الاسلام؛(52) در حج واجب، مرد حق طاعت بر عهده زن ندارد.» با این حال براى زن مستحب است از وى اجازه بگیرد؛ اگر اجازه داد که خوب، و گرنه بدون اذن او به حج مى‏رود.(53)

بنابراین پس از حصول استطاعت حج، انجام آن مشروط به اجازه شوهر نیست، همان گونه که حج وى منوط به اذن زن نمى‏باشد. اما اگر وجود محرم را شرط شمردیم، چنان که در یک فرض، محقق اردبیلى بعید ندانست، آن وقت این پرسش پیش مى‏آید که آیا شوهر مى‏تواند مانع سفر همسر خود شود؟ این محقق والامقام، شوهر را مجاز مى‏داند تا پیدا شدن و همراهى محرم، مانع سفر شود و بر شوهر و سایر محارم نیز همراهى زن واجب نیست و هزینه همراهى نیز جزء مخارج حج و در مجموعه شرایط استطاعت است.(54)
صاحب جواهر با طرح فروع و فروض بیشترى مسئله را پى گرفته است، مثل اینکه آیا به دست آوردن مَحرم بر زن واجب است تا به عنوان مثال، واجب باشد ازدواج کند؟ و یا اینکه: شوهر مدّعى «خوف» در باره سفر همسرش است ولى زن انکار مى‏کند. در این صورت به نقل گفته شهید در «دروس» بسنده کرده که باید به شاهد حال یا بیّنه عمل کرد، و اگر نبود، حرف زن پیش است.(55)

حجى که به سبب نذر نیز واجب باشد، منوط به اذن شوهر نیست، البته در صورتى که شرایط وجوب نذر حاصل باشد.(56)
اما حج مستحبى، حکمى متفاوت دارد، زیرا میان فقهاى اسلام تردیدى نیست که مشروط به اجازه شوهر است. دلیل آن در فقه شیعه به جز روایت موثق اسحاق بن‏عمّار از امام رضا(ع)(57) این نکته است که حق شوهر واجب است و زن نمى‏تواند با کارى که واجب نیست آن را از میان ببرد.(58) صاحب جواهر که به تفصیل به این مسئله پرداخته منظور از «حق» را همان اصل حق بهره‏مندى جنسى مى‏داند که علقه زناشویى موجب آن مى‏شود، بنابراین تنها محدود به جایى نمى‏شود که عملاً این حق شوهر فوت شود بلکه حتى اگر به هر دلیل شوهر امکان بهره‏مندى عملى از آن را ندارد، مثلاً بیمار یا مُحرم یا در سفر است، باز مى‏تواند مانع حج استحبابى زن شود. اطلاق در روایت و فتاوا و بستگاه اجماع را نیز برخاسته از همین مى‏داند و به هر حال جایى براى مناقشه صاحب مدارک که استدلال یاد شده را اعم از «مدّعى‏» شمرده و روایت را نیز مربوط به منع شوهر دانسته نه لزوم اجازه خواستن زن(59) باقى نمى‏گذارد.(60)
البته صاحب مدارک به رغم دو خرده‏گیرى یاد شده نظر فقهاى دیگر را نادیده نگرفته و از آن نگذشته است.
بنابراین، حج «واجب» منوط به اجازه شوهر نیست، هر چند اجازه خواستن مستحب است، اما حج «مستحب» اساساً مشروط به اجازه وى است.

نفقه زن در حج‏

نکته قابل توجه دیگر در تکمیل بحث پیش، این است که هر چند هزینه سفر حج زن چه واجب و چه مستحب بر عهده شوهر نیست ولى چنان که فقها تصریح کرده‏اند مدتى که زن در سفر حج است، چه واجب - حتى اگر اجازه نگرفته باشد - و چه مستحب - اگر با اذن شوهر باشد - معادل نفقه او، اگر در مسافرت نبود، بر عهده شوهر مى‏باشد. در واقع تنها اندازه تفاوت هزینه سفر و حضر بر عهده خود زن مى‏باشد. و اگر تفاوت نداشته باشد، همه بر عهده شوهر است. معناى این سخن آن است که فرض مى‏توان کرد زن بدون اینکه خود سرمایه‏اى داشته باشد مستطیع گردد!(61)

نیابت زن در حج‏

یکى از ابواب حج مسئله نیابت است. مرد مى‏تواند به نیابت از مرد و زن حج گزارد. زن نیز اجمالاً مى‏تواند نایب زن یا مرد شود. اصل جواز را همه فقهاى اسلام گفته‏اند.(62) اگر در برخى کتاب‏هاى فقهى ما این حکم به شهرت نسبت داده شده به خاطر قیدى است که شیخ طوسى به آن زده است و بعضى دیگر نیز از او پیروى کرده‏اند. وى اجمالاً دو شرط را براى نیابت زن گذاشته است: یکى اینکه زن «صَرُورَه» نباشد، یعنى پیش‏تر خود حج گزارده باشد. دیگر اینکه به مسائل حج آگاه باشد. این سخن را وى در چهار کتاب فقهى و روایى خویش آورده برخى را مطلق گذاشته و برخى را مقیّد به نیابت از سوى مردان کرده است.(63)
شاگرد وى، قاضى ابن‏برّاج طرابلسى هم همین را گفته و نیابت زن از دیگرى را مطلقاً مشروط به این دو شرط کرده است.(64)
ابن‏ادریس از این سخن همانند بسیارى موارد دیگر برآشفته و آن را تخصیص عموم روایات، آن هم با خبر واحد، شمرده که بر مبناى وى حجّیت ندارد. و خودش سخن شیخ مفید، استاد شیخ طوسى را بازگو و پیروى کرده که زن نیز مى‏تواند نایب شود حتى اگر بار اول است که به حج مى‏رود.(65)
اما علامه حلّى مستند شیخ طوسى را دو روایت شمرده که خود شیخ در «تهذیب» به آن استدلال کرده است. یکى روایت «مصادف» که از امام صادق(ع) پرسید: آیا زن به نیابت مرد حج مى‏گزارد؟ امام فرمود: «نعم اذا کانت فقهیة مسلمة و کانت قد حجّت، رُبّ امرأة خیر من رجل؛(66) آرى، وقتى آگاه و مسلمان باشد و حج به جا آورده باشد. چه بسا که یک زن بهتر از یک مرد است.»
دیگرى روایت «زید شحّام» باز از آن حضرت(ع) است که فرمود: «مرد صروره به نیابت از مرد صروره حج مى‏گزارد، و زن صروره نایب حج مرد صروره نمى‏شود.»(67)
خود علامه حلّى این روایات را با وجود روایات دیگر، حمل بر استحباب کرده است، نه اینکه شرط نیابت زن از مرد باشد. شاهد آن را نیز جمله «ربّ امرأة خیر من رجل» دانسته که مانع نیابت مرد نیست، خوب زن نیز چنین است.(68)
صاحب مدارک در برابر شیخ طوسى به کمک گفته مشهور برخاسته، افزوده است حج نیابت‏بردار است و زن نیز شایستگى به جا آوردن آن را دارد، پس نیابت او نیز درست است. به دو روایت صحیح رفاعه و معاویة بن‏عمّار هم استدلال کرده است که در یکى، درستى حج زن از طرف خواهر، برادر و پدرش مطرح شده و دیگرى، نیابت زن از مرد.(69) وى علاوه بر خدشه سندى به دو روایت مورد استدلال شیخ، آنها را به قرینه روایت سلیمان بن‏جعفر از امام رضا(ع) که در باره نیابت زن «صروره» از زن صروره فرمود: «لا ینبغى» حمل بر کراهت کرده است با این بیان که این تعبیر صراحت در کراهت دارد.(70)
محدّث بحرانى که پس از صاحب مدارک، اجمالاً به پشتیبانى شیخ طوسى برخاسته، حرف وى را مقتضاى جمع میان روایات مطلق و مقیّد شمرده و تعبیر «لا ینبغى» را نیز جزء الفاظ متشابه دانسته است، چرا که موارد کاربرد آن در «تحریم» فراوان است. از این‏رو سخن شیخ را با احتیاط موافق‏تر دیده و این گونه جمع‏بندى مى‏کند که نیابت زن باید مقیّد به این باشد که خودش پیش‏تر حج به جا آورده باشد، مخصوصاً که آگاه و آشناى به مسائل هم باشد. وى ظاهر سخن محدث کاشانى در «وافى» را نیز تمایل به گفته شیخ مى‏شمارد.(71)
پس از این همه، صاحب جواهر ایستاده است که با سخن صاحب مدارک همراهى کند؛ چرا که وى هم تعبیر «لا ینبغى» را حمل بر کراهت کرده است، به ویژه که موثّقه‏عبید بن‏زاره را گواه سخن خود گرفته است. وى به امام صادق(ع) گفت: مرد صروره وصیت مى‏کند از جانب او حج گزارده شود؛ آیا نیابت زن کفایت مى‏کند؟ امام فرمود: نه؛ چگونه یک زن کفایت مى‏کند در حالى که گواهى مرد دو گواهى است؟ بعد افزود: مانعى نیست مرد از زن نیابت کند.(72)
روایات دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد که صاحب جواهر بر مدّعاى خویش یعنى عدم شرطیت در عین کراهت شاهد گرفته است. و از مجموع روایات استفاده مى‏کند که رجحان و کراهت دو جهت دارد: یکى تساوى در مردى و زنى، و دیگرى صروره بودن و غیر صروره بودن. نهایت کراهت این است که زن صروره از مرد صروره نیابت کند. چون دو جهت در آن وجود دارد. نیابت مرد صروره از زن صروره نیز همین گونه است ولى کراهت کمترى دارد. نیابت زن صروره از زن صروره فقط یک جنبه کراهت دارد. و خلاصه «فضیلت» آن مى‏باشد که هر دو جهت در آن رعایت شود. تازه اینها از جهت خود مرد بودن و زن بودن است و گرنه گاه برخى مرجّحات دیگر در برخى مصداق‏ها وجود دارد که مایه رجحان مى‏شود. چنان که حضرت فرمود: «چه بسا زنى بهتر از مردى باشد.»
در پایان نیز از روایت «بشیر» استفاده مى‏کند که مرد غالباً بهتر و قوى‏تر از زن حج را به جا مى‏آورد نه اینکه مرد در نیابت بهتر از زن است یا زن بهتر از مرد است حتى در صورت برابرى آن دو در انجام حج.(73) وى پرسید مادرم فوت کرده و حج نگزارده؛ حضرت فرمود: مردى یا زنى از او نیابت کند؛ پرسید: کدام پیش شما دوست‏داشتنى‏تر است، امام فرمود: «بیشتر به نیابت مرد علاقه‏مندم.»(74)

یک احتمال دیگر

آگاهى از مسائل حج که در سخن شیخ طوسى یکى از دو شرط نیابت زن شمرده شده هر چند مستند به روایت «مصادف» شده اما پیداست که اگر شرط باشد اختصاص به زن ندارد و روایت نیز ناظر به وضع موجود است که زنان در مقایسه با مردان نوعاً آشنایى کمترى با اعمال و مناسک حج داشته‏اند. به این خاطر حضرت(ع) یادآورى مى‏فرماید وقتى زنى است که داناى به احکام است، اشکالى ندارد، و چه بسا زنى باشد بهتر از مرد.
بنابراین همان گونه که در سخن شیخ محمدحسن نجفى، صاحب جواهر نیز دیدید آشنایى به مسائل حج نه تنها شرط اختصاصى نیابت زن نیست بلکه در حدّ کراهت و استحباب هم دلیلى بر آن در دست نمى‏باشد. اگر چیزى ملاک رجحان و کراهت باشد همان دو نکته مورد توجه صاحب جواهر است؛ یکى جنسیت و دیگرى تجربه قبلى حج. این در صورتى است که مسئله «صروره» را امرى جداگانه بشماریم، چرا که دور از ذهن نیست که صروره بودن از این جهت مانع در حدّ کراهت است که در نوع مردم، معمولاً نشانه عدم آگاهى کافى از مسائل و احکام حج مى‏باشد. اگر شخص خود قبلاً حج به جا نیاورده و یک بار نیز آن را تجربه نکرده و حج نیز به نیابت از کسى گزارده مى‏شود که صروره است و مى‏دانیم که بیشتر براى افرادى که حج واجب به جا نیاورده‏اند نایب گرفته مى‏شود، خوب این احتمال قوّت مى‏گیرد که حج نیابتى درست انجام نشود، به ویژه براى کسى که حج واجب او بوده است. طبیعى است راه مناسب‏تر این است که فردى عهده‏دار حج شود که خود دست‏کم یک بار به جا آورده است؛ نه اینکه صروره بودن یا نبودن، خود موضوعیت داشته باشد. ملاک آگاهى بیشتر از مناسک حج و توانایى بالاتر در انجام آنهاست. و چه بسا زنى آگاهى و توانایى بیشترى داشته باشد. در این صورت نیابت او رجحان دارد. البته این یک احتمال است که به ذهن مى‏رسد.
بنابراین «زن بودن» و «مرد بودن» نیز به تنهایى تعیین‏کننده نمى‏باشد. آرى در صورت برابرى شرایط، «افضل» آن است که به مقتضاى دو روایت «زید شحّام» و «عبید بن‏زراره» زن نایب زن شود و مرد نایب مرد و دست‏کم مرد نایب زن.
به هر حال نکته اصلى بحث این است که همان گونه که حضرت امام خمینى نیز تصریح کرده است یکسانى میان «نایب» و «منوب عنه» در جنسیت شرط نمى‏باشد و نیابت صروره درست است، چه مرد باشد، چه زن؛ به نیابت از مرد باشد یا زن.(75)

وقوف اضطرارى‏

با توجه به دشوارى حرکت از مشعر به منا و به ویژه سختى اعمال روز عید شارع حکیم در جهت رعایت حال بانوان که در ابواب مختلف فقه، از جمله در عبادات به عنوان یک عامل تعیین‏کننده شاهد آن هستیم، اجازه داده زنان شب عید، پیش از فجر، شبانه به طرف منا حرکت کنند و حتى رمى را که یکى از اعمال روز عید است، شبانه به جا آورند. با اینکه اصل زمان وقوف در مشعر از طلوع فجر تا طلوع آفتاب روز عید است. این حکم که یکى از مصادیق وقوف اضطرارى شمرده شده و اصل مستند آن دستور پیامبر اکرم(ص) است، عامّه و خاصه همه قبول دارند.(76) دلیل آن در منابع شیعى روایاتى چند از جمله روایتى معتبر از امام صادق(ع) است که فرمود: «رسول خدا(ص) اجازه داد زنان و کودکان شبانه از مشعر کوچ کنند و رمى به جا آورند و نماز صبح را در خیمه‏هاى خود در منا بخوانند، و اگر نگران حیض شدند از آنجا به مکّه روند (تا اعمال آن را پیش از دچار شدن به حیض به جا آورند) و کسى را وکیل کنند از طرف آنان قربانى کند.»(77)

حلق و تقصیر

سرتراشى ویژه مردان است و زنان تنها باید مقدارى از مو یا ناخن خود را بگیرند. برخى منابع غیر شیعى از امیرالمؤمنین على(ع) نقل کرده‏اند که «رسول خدا(ص) از سرتراشى زن نهى کرد.»(78)

ورود به خانه کعبه‏

ورود به خانه کعبه که یکى از مستحبات مورد تأکید براى مردان است، براى بانوان تأکید ندارد ولى استحباب و فضیلت دارد. وقتى از حضرت صادق(ع) در این باره سؤال شد فرمود: «وظیفه آنان نیست، اگر انجام دهند افضل است.»(79) این بیان را فقها شاهد عدم تأکید بر استحباب براى بانوان دانسته‏اند، چرا که بر مردان نیز واجب نیست. این گونه جمع میان روایات امرى رایج است.

زن و قربانى‏

یکى از واجبات حج، قربانى است و مستحبّ است حج‏گزار به پیروى از پیامبر اکرم(ص)، خود عهده‏دار ذبح شود و اگر نمى‏تواند باز مستحبّ است دست خود را کنار دست نایب ذبح بگذارد. برخى نیز صرف حضور هنگام ذبح را کافى دانسته‏اند.(80) فقها نوعاً در بیان این استحباب فرقى میان زن و مرد نگذاشته‏اند. همچنان که به صراحت، ذبح بانوان را روا شمرده‏اند. در روایت صحیح حلبى آمده که نامسلمان قربانى تو را ذبح نکند. اگر زن بود خودش ذبح کند.(81)
در عین حال علامه حلّى مستحبّ شمرده مرد مسلمان بالغ عاقل داناى به احکام، عهده‏دار ذبح شود، چون شرایط ذبح و زمان آن را بهتر مى‏داند. اگر نبود، زن عهده‏دار شود.(82)
کسانى که حضور موقع ذبح را کافى شمرده‏اند به روایتى استناد کرده‏اند که در منابع شیعى و سنّى آمده است که پیامبر اکرم(ص) هنگام ذبح از طرف دخترش فاطمه(س) دستور داد ایشان حاضر شود تا شاهد ذبح قربانى خود باشد زیرا با اولین قطره خون قربانى، خداوند همه گناهها و خطاها را مى‏بخشد. و افزود: این براى همه مسلمانان است.(83)

طواف نساء براى زنان‏

در فقه شیعه یکى از واجبات غیر رکنى حج چه زن و چه مرد، طواف نساء و نماز آن است. قطعاً اگر مرد حج‏گزار آن را به جا نیاورد هر چند حج او صحیح است اما زن بر او حلال نخواهد بود و در این، میان فقهاى ما تردیدى نیست. نامگذارى این طواف به طواف «نساء» نیز برخاسته از همین ویژگى است، اما آیا اثر یاد شده در باره بانوان حج‏گزار نیز جارى است تا اگر آن را به جا نیاورند، مرد بر آنان حلال نباشد؟
علامه حلّى در این باره دچار تردید شده است. در یک جا با اشکال از آن گذشته است.(84) و در جاى دیگر اشکال خود را تقویت کرده است به این دلیل که دلیلى بر حرمت مرد بر زن - اگر زن طواف نساء را به جا نیاورد - نیافته و عمومیت به حکم مرد را قیاس شمرده است.(85) ولى فقهاى دیگر با وجود ادله موجود، از جمله قاعده اشتراک، هیچ جایى براى تردید ندیده‏اند و همه گفته‏اند زن نیز همین حکم را دارد و تا زمانى که آن را به جا نیاورد، مرد بر او حلال نیست.(86)

پى‏نوشتها: -
1) نک: جواهرالکلام، ج‏17، ص‏214.
2) نک: وسائل‏الشیعه، ج‏8، ابواب وجود الحج و شرائطه، باب‏هاى 41 تا 51 به ویژه باب 45.
3) نک: همان، ص‏7 - 6.
4) آل‏عمران، آیه 97.
5) از جمله نک: مبسوط، ج‏2، ص‏331 - 330؛ سرائر، ج‏1، ص‏625 - 621.
6) نک: جواهرالکلام، ج‏17، ص‏220 و 330.
7) تذکرةالفقهاء، ج‏8، ص‏416.
8) شرایع‏الاسلام، ج‏1، ص‏187؛ جواهرالکلام، ج‏18، ص‏450؛ الحدائق‏الناظرة، ج‏15، ص‏127.
9) انّ اوّل بیت وضع للناس للّذى ببکة مبارکاً و هدى للعالمین؛ آل‏عمران، آیه 96.
10) کافى، ج‏4، ص‏526.
11) نک: تذکرةالفقهاء، ج‏7، ص‏86 - 82؛ و نیز: جواهرالکلام، ج‏17، ص‏331 - 330.
12) نک: منتهى‏المطلب، ج‏2، ص‏658.
13) وسائل‏الشیعه، ج‏8، ص‏109.
14) همان، ص‏108. معلوم است که منظور از محرم بودن مرد مؤمن، همان مورد اطمینان بودن و تحقق ثمره همراهى محرم است و نه جریان احکام شرعى محرمیت.
15) مجمع‏الفائدة و البرهان، ج‏6، ص‏107 - 106.
16) وسائل‏الشیعه، ج‏8، ص‏109.
17) براى توضیح بیشتر نک: اسلام و زن، ترجمه و نگارش نویسنده، ص‏170 - 162.
18) نک: شرایع‏الاسلام، ج‏1، ص‏251؛ تذکرةالفقهاء، ج‏7، ص‏337 - 335؛ الحدائق‏الناظرة، ج‏15، ص‏132 - 129 و 489؛ جواهرالکلام، ج‏18، ص‏394 - 389.
19) منتهى‏المطلب، ج‏2، ص‏790.
20) نک: وسائل‏الشیعه، ج‏9، ص‏129.
21) همان، ص‏130. در نقل دیگر به جاى «خودش» با «چوبدستى خود» آمده است.
22) نک: جواهرالکلام، ج‏18، ص‏394 - 391.
23) شرایع‏الاسلام، ج‏1، ص‏251.
24) تذکرةالفقهاء، ج‏7، ص‏396.
25) همان، ص‏339.
26) وسائل‏الشیعه، ج‏9، ص‏129.
27) نک: قواعد الاحکام، ج‏1، ص‏420.
28) نک: جواهرالکلام، ج‏18، ص‏431 - 430.
29) لوامع صاحبقرانى، ج‏7، ص‏571.
30) نک: جواهرالکلام، ج‏18، ص‏272.
31) وسائل‏الشیعه، ج‏9، ص‏51.
32) از جمله نک: الحدائق الناظرة، ج‏15، ص‏64؛ تذکرةالفقهاء، ج‏7، ص‏250.
33) منتهى‏المطلب، ج‏2، ص‏687.
34) جواهرالکلام، همان.
35) احکام النساء، ص‏33.
36) نک: الحدائق‏الناظرة، ج‏16، ص‏274 - 271؛ جواهرالکلام، ج‏19، ص‏423.
37) مبسوط، ج‏2، ص‏365.
38) نک: تذکرةالفقهاء، ج‏8، ص‏110 - 108؛ مدارک‏الاحکام، ج‏8، ص‏161؛ الحدائق الناظرة، ج‏16، ص‏129 - 125.
39) احکام النساء، ص‏32؛ الحدائق الناظرة، ج‏16، ص‏120 - 119.
40) نک: تذکرةالفقهاء، ج‏7، ص‏188؛ الحدائق الناظرة، ج‏14، ص‏327.
41) نک از جمله: تذکرةالفقهاء، ج‏8، ص‏116 و 419 - 417.
42) نک: جواهرالکلام، ج‏18، ص‏343 - 342.
43) تحریرالوسیله، ج‏1، ص‏452.
44) نک: کافى، ج‏4، ص‏451.
45) احکام النساء، ص‏35.
46) مقنعه، ص‏396؛ الدروس الشرعیة، ج‏1، ص‏376.
47) تذکرةالفقهاء، ج‏7، ص‏330.
48) نک: تذکرةالفقهاء، ج‏7، ص‏344 - 343؛ الحدائق الناظرة، ج‏15، ص‏488 - 483؛ جواهرالکلام، ج‏18، ص‏394.
49) از جمله نک: تذکرةالفقهاء، ج‏8، ص‏35 - 31 و 67 - 60.
50) نک: جواهرالکلام، ج‏18، ص‏317.
51) نک: تذکرةالفقهاء، ج‏7، ص‏86.
52) تهذیب‏الاحکام، ج‏5، ص‏442.
53) تذکرةالفقها، ج‏7، ص‏87.
54) مجمع‏الفائدة و البرهان، ج‏6، ص‏108 - 107.
55) نک: جواهرالکلام، ج‏17، ص‏332 - 331.
56) نک: تذکرةالفقها، ج‏7، ص‏88.
57) نک: وسائل الشیعه، ج‏8، ص‏110. علامه حلّى منظور از «ابوالحسن» را در روایت، امام رضا(ع) شمرده است و فاضل هندى و صاحب جواهر، امام کاظم(ع) دانسته‏اند.
58) تذکرةالفقهاء، ج‏7، ص‏87.
59) نک: مدارک‏الاحکام، ج‏7، ص‏91.
60) نک: جواهرالکلام، ج‏17، ص‏334 - 333.
61) از جمله نک: سرائر، ج‏1، ص‏622؛ تذکرةالفقهاء، ج‏8، ص‏417.
62) تذکرةالفقها، ج‏7، ص‏118.
63) نک: مبسوط، ج‏2، ص‏326؛ نهایه، ص‏280 - 279؛ تهذیب‏الاحکام، ج‏5، ص‏456؛ استبصار، ج‏2، ص‏322.
64) المهذب فى الفقه، ج‏1، ص‏269.
65) سرائر، ج‏1، ص‏632 - 630.
66) تهذیب‏الاحکام، ج‏5، ص‏456؛ نیز نک: کافى، ج‏4، ص‏306.
67) همان، ص‏457.
68) تذکرةالفقها، ج‏7، ص‏120 - 119.
69) تهذیب‏الاحکام، ج‏5، ص‏457 - 456.
70) مدارک‏الاحکام، ج‏7، ص‏117 - 116.
71) نک: الحدائق‏الناظرة، ج‏14، ص‏254 - 251.
72) وسائل‏الشیعه، ج‏8، ص‏126.
73) جواهرالکلام، ج‏17، ص‏366 - 365.
74) همان، ص‏125.
75) تحریرالوسیله، ج‏1، ص‏392.
76) نک: تذکرةالفقهاء، ج‏8، ص‏205؛ الحدائق‏الناظرة، ج‏16، ص‏444؛ جواهرالکلام، ج‏19، ص‏78 - 77.
77) وسائل‏الشیعه، ج‏10، ص‏50.
78) تذکرةالفقهاء، ج‏8، ص‏336، به نقل از سنن ترمذى و نسائى.
79) تهذیب‏الاحکام، ج‏5، ص‏494.
80) نک: جواهرالکلام، ج‏19، ص‏157.
81) نک: کافى، ج‏4، ص‏497.
82) تذکرةالفقهاء، ج‏8، ص‏317.
83) نک: وسائل‏الشیعه، ج‏10، ص‏136؛ سنن بیهقى، ج‏5، ص‏238 و ج‏9، ص‏283؛ مجمع‏الزوائد، ج‏4، ص‏17.
84) قواعدالاحکام، ج‏1، ص‏445.
85) مختلف‏الشیعه، ج‏4، ص‏217 و 308.
86) از جمله نک: جامع‏المقاصد، ج‏3، ص‏259؛ کشف‏اللثام، ج‏6، ص‏227؛ الحدائق‏الناظرة، ج‏16، ص‏186 - 184؛ جواهرالکلام، ج‏19، ص‏259.