زینب سلام الله علیها بزرگ قهرمانى در تاریخ آزدى

نویسنده


 

زینب(ع)، بزرگ‏قهرمانى در تاریخ آزادى‏

زهرا خراسانى‏

سرآغاز

بى‏تردید در حق زینب(ع) دو ظلم صورت گرفته؛ اوّل اینکه سیماى حقیقى‏اش ترسیم نگردیده و معرفى نشده؛ دوم اینکه رسالت ایشان که همچون برادرش، برخاسته از متن قرآن و براى نجات بشر بوده، هر حق‏طلبى با شناخت خصلت‏هاى قهرمانانه او احساس غرور و افتخار خواهد کرد اما متأسفانه حتى جامعه اسلامى اطلاع کافى از شخصیت وى ندارد!
این زن قهرمان، دریاى توفنده دانش، شجاعت، ازخودگذشتگى، صبر، عبادت و سرآمد بلاغت بود. در سخنورى، چهره‏اى ماندگار در تاریخ شده است. مهم‏تر اینکه او زمانى فریاد کشید که جهان اسلام از مردان قهرمان و پیکارگر تهى شده بود و همه سخنوران و خطیبان اسلام از وحشت و ترس، لب فرو بسته و خاموش شده بودند، چنان که زمانه پر شده بود از خفقان و جنایت و نیرنگ و سالوس‏بازى‏هاى سیاست‏مدارانه. انگار جز زینب(ع) هیچ کس قدرت بر هم زدن اوضاع زمانه‏اش را نداشت!

قهرمانى ناشناخته!

حقیقتاً تاریخ در حق زینب(ع) کوتاهى کرده است.
درست از احوال و احساس و خروش او گفته نمى‏شود و تصویر مشخصى از سیماى تابناکش به دست ما داده نمى‏شود. کسى که در عاشورا نم نم اشک او تا پرده بلورین چشم‏هایش پایین مى‏آمد اما آه مى‏کشید تا اشک‏هاى خون شده، در دلش فرو ریزد ... چرا زینب(ع) تا این حد با ریزش اشک خود مبارزه مى‏کرد؟ آیا به این دلیل نبود که از ماهیت حمله‏کنندگان آگاه بود. آنها را مى‏شناخت؛ از نسل کسانى که به هنگام زنده به گور کردن نوزادان دختر حتى پلک نمى‏زدند، چه رسد به اشک ریختن!اشک معنى مقدسى دارد. آنها که گریستن را نمى‏فهمند، فاقد احساس انسانى‏اند، درست مانند سنگى سرد و سخت!
گریه در فرهنگ جاهلى معنى ضعف و ترس را مى‏داد. این حقیقت باعث شد زینب(ع) اندوه و غم را در درونى‏ترین لایه‏هاى احساس خویش در بند کشد و کلیدش را به دست‏هاى امیدبخش عشق به خداوند دهد، تا در لحظه‏اى که رضاى او بود دریچه دل را بگشاید. به راستى در آن لحظه‏هاى تلخ، زینب(ع) چه درد و رنجى برد؟ با کدام نیرو قلب دردمندش را به سامان آورد؟

سختکوشى‏

آیا جز این است که از کودکى مشغول آموختن از جدّش (پیغمبر) بود و هیچ گاه در پى آسایش نبود و زندگى در سختى را تجربه کرده بود؟! از مادرى به دنیا آمد که محمد(ص)، عوض دادن غلام و کنیز و غذاهاى لذیذ، به او ذکر خدا را آموخت تا قدرت بازو و برطرف‏کننده دغدغه‏هایش باشد. دختر فاطمه(ع)، زینب(س) در این فضا رشد و نمو کرد و آموزش دید.

رویارویى با ستم و ستمگران‏

در پناه چنین آموختنى بود که در کاخ سبز، وقتى یزید با غرور به او گفت: «کاش بزرگان من که در جنگ بدر به دست خزرجیان کشته شدند، امروز شاهد انتقام من از فرزندان احمد بودند!» بر پاى ایستاد و به او گفت: «گرچه روزگار مرا مجبور ساخته در این مکان با تو همکلام شوم اما بدان! تو را بسیار حقیر و کوچک مى‏بینم و سرزنش مى‏کنم.» آنگاه رو به حاضران کرد و ادامه داد: «چه شگفت‏انگیز است که همواره مردان خدا به دست حزب شیطان به قتل مى‏رسند!»
زینب(ع) در مقام مدیریت و رهبرى کاروانیان از چنان پایدارى، صبر و شهامتى برخوردار بود که زبانزد است.

رسالت زینب(س)

در آن فضاى شوم و سیاه که مردم، اسلام و پیامبر - سمبل اخلاق - را از یاد برده، رفاه‏طلبى آنها را به سراشیبى پوچى سوق داده بود، حسین(ع) آمد تا با خون خود اسلام را زنده کند، ولى پس از عصر عاشورا زینب(س) است که پرچمدار رسالت حسین(ع) مى‏گردد. اما کارش بسیار مشقّت‏بارتر از برادر است چرا که باید با به کارگیرى شیوه‏ها و راهکارهاى مؤثر تبلیغى، آن فضاى وحشت‏زا را در راستاى اهداف جدّش رسول اللَّه قرار دهد تا ذهن‏هاى فراموشکار به خود آیند و اسلام محمد(ص) را بازشناسند. رسالت زینب(ع) آموزش این پیشینه چهل ساله فراموش‏شده است. او آمد تا نشان دهد انسان پیرو محمد(ص) عارى از رفتارهاى زشت، خشن و جنایتکارانه است اما در اسلام یزیدى، طفل شش ساله وحشت‏زده و بى‏پناهِ در حال فرار را، در عصر عاشورا، وحشیانه با شمشیر مى‏کشند تا ثابت کنند به دوران جاهلیت برگشته‏اند. قادر نبودند خود را از ریشه پلید درخت جاهلیت جدا سازند و چه مصیبتى فراتر از آنکه خویش را مسلمان بدانى اما بر مبناى درخت ناپاک جاهلى رشد کنى؟! عملکرد زینب(س) پس از عاشورا بسان تبر ابراهیم(ع) است که با قدرت ایمان، بر ریشه‏هاى بت‏پرستى انسان فرود آمد.
کسى توان رسیدن به این مرحله را دارد که صبور باشد و این گزارش‏ها نمونه‏اى از صبر زینب(س) است.
در آن هنگامه خونین، لحظه‏اى که امام حسین(ع) فریاد «هل من ناصرٍ ینصرنى» سر داد، فرزند تب‏دارش صداى او را شنید، نتوانست بر بى‏کسىِ پدر صبر و تحمل کند. تلاش کرد تن تب‏دارش را به سامان آورده، روى پاهایش بایستد تا به یارى پدر مظلومش برود! وقتى امام سجاد(ع) شمشیر به دست با تن تب‏آلود به سوى میدان جنگ رفت و در حالى که پیکرش در تب و تاب مى‏سوخت، نام حسین(ع) را فریاد زد؛ امام تا پسرش را دید، زینب کبرا(س) را صدا زد و گفت: «خواهرم او را بازگردان!» به راستى چه کسى جز زینب(ع) را یاراى آن بود که در آن بربریّت ظلمت‏زا، فرزند امام را از گرداب خونین عاشورا حفظ کند؟!
اینکه از چنین قهرمانى فقط با عنوان پرستار کاروان عاشورا یاد کنیم، بى‏انصافى است، زیرا زینب(ع) پیش از این در خانواده رسالت، از چنان عظمتى برخوردار شد که تفسیر قرآن و تبیین احکام مى‏کرد؛(1) چون خردمند و عقیله خاندانش بود. حقیقت وجودى زینب(ع) در خطبه معروف او نهفته است که باید بررسى و بحث شود.

رسوا کردن پلیدى‏ها

تلاش این قهرمان، در افشاى سیرت برخى مردم که با جهل خود، فخرفروشى و در سایه پلیدى، عوام‏فریبى مى‏کنند و چیزى جز کلام آتشین زینب(ع) قادر نیست عمق خصلت‏هاى پلیدشان را نمایان کند تا بر فریب‏خوردگى خویش آگاه گردند.
افشاگرى زینب سبب شد مردمى که در لحظه ورود کاروان اسیران، شهر را از شادى مستانه و فریادهاى غرورآمیز پر کرده بودند و بر جنایات خود افتخار مى‏کردند، لحظه خروج کاروان، شرمسار رفتار خود شوند.
زینب(ع) با پیام خود حماسه ساخت تا حقیقت را به مردم نشان دهد. او چهره پشت نقاب کسانى را افشا کرد که همگان از خوى خیانتکارانه آنان بى‏خبر مانده بودند! جنایاتى عجیب و باورنکردنى کسانى که خود را مسلمان نامیده بودند.
در تاریخ آمده فرمانده کوفیان دستور داد پیکر خونین حسین(ع) را زیر پاى اسبان انداخته، آنقدر از روى آن عبور کنند تا استخوان‏ها نرم گردد. همچنین به نیروهاى خود دستور داد اگر طفلى خردسال از خیمه بیرون آمد او را با شمشیر قطعه قطعه کنید!(2)
درنده‏خویى خصلتى بود که از دوران جاهلیت در دل این جماعت باقى مانده بود. اما در آن سوى جبهه، زنى قرار گرفته بود که حتى کلمه‏اى بر خلاف رضاى خدا و رسول اللَّه به زبان نیاورد. وقتى ابن‏زیاد کاروان را به کاخ دارالاماره وارد کرد و بار عام داد تا قدرت‏نمایى کند، رو سوى زینب(ع) کرد و فریاد زد: «اى دختر على، دیدى در کربلا خدا با برادرت چه کرد؟» زینب(ع) در کمال صبر و آرامش، به فرزند زیاد جواب داد: «ما رأیتُ الّا جمیلاً؛ جز زیبایى ندیدم!» به راستى این شکوه و عظمت روح، از کسى جز رسول اللَّه آموخته شده است؟
براى تبیین و ارزیابى آن مقطع زمانى، مطالعه بسیار لازم است اما شاید بتوان تا حدى فکر و عقیده گمراه آن جماعت را در شعر معروف «اخطل» به دست آورد؛ شعرى که این شاعر جوان بارها همراه یزید در جمع خوانده است: «ما شراب نوشیدیم تا به مرز فراموشى و در خود فرورفتگى زمان جاهلیت برسیم، آن زمان که از محمد و اسلام خبرى نبود! آن زمان که این پاى‏بندى و زنجیرهاى خیالى به وجود نیامده بود!»
زینب کبرا(ع) با جماعتى که اسلام را پندار و خیال مى‏دانستند چه کرد؟ با کدام سبک و شیوه، نقاب نفاق از صورت‏هاى ظاهرالصّلاح آنها فرو کشید؟!
حضرت زینب(ع) با نشان دادن سیماى حقیقى اسلام، آن را از پیرایه‏هاى دروغین پاک کرد و نقاب از چهره آن جماعت ریاکار برداشت تا مردم سیماى واقعى آنان را ببینند! برخورد زینب(ع) در برابر یزید، خطابى است بر تمامى مردمى که به دروغ آواز مسلمانى سر داده بودند! او با نشانه رفتن حاکم آنها، خطمشى دیروز و فرداى مسلمانان را طراحى کرد.
وى در برابر نخوت پوشالى یزید مى‏گوید: «آیا گمان کرده‏اى از اینکه ما را گرفتار ساختى و در شهرها گرداندى، این کارها موجب بى‏مقدارى و بى‏ارزشى ما و دلیل قدرت و عزّت تو خواهد بود؟ با غرور نگاه مى‏کنى و امور دنیا را به کام خود مى‏بینى و دلباخته این امور سطحى شده‏اى! بر اریکه قدرت تکیه زده‏اى و حق را انکار مى‏کنى و غافل شده‏اى از این آیه که خداوند سبحان مى‏فرماید: «ثمّ کان عاقبة الّذین اساؤوا السُّوأَى‏ اَن کذّبوا بایات اللَّه و کانوا بها یستهزؤن؛(3) عاقبت بدکاران، بدتر است، چون آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را مسخره گرفتند.»
اى یزید، حال که بر مرکب قدرت سوار شده‏اى، قدرى آرام‏تر حرکت کن! آیا سخن حکیمانه خداوند را نشنیده‏اى که فرمود: «و لا یَحسبنَّ الّذینَ کفروا انّما نُملى لهم خیرٌ لأنفسهم انّما نُملى لهم لیزدادوا إثماً و لهم عذابٌ مُهینٌ؛(4) هرگز کافران خیال نکنند فرصتى که به آنان داده شد به سود آنان است. به آنها مهلت مى‏دهیم تا بر گناه خود بیفزایند تا با نکبت و رسوایى به کام عذاب خوارکننده وارد شوند.»

برخوردهاى روانکاوانه!

نکته بسیار جالب در عملکرد زینب(ع) انتخاب مواضع روانشناسانه در برابر دشمن است. او در برخورد با هر رخدادى، مناسب با آن عمل مى‏کند. در برابر ابن‏زیاد، صبورانه و با آرامشى باورنکردنى مبارزه مى‏کند، زیرا مى‏داند در تفکر این فرد، تضرّع زینب(ع) ضعف و زبونى به حساب خواهد آمد.
در کاخ یزید زمانى که یکى از تاجران شهر چشمش به دختر چهارده ساله امام حسین(ع) افتاد و از یزید درخواست کرد دختر را به عنوان کنیز به او ببخشد! این تقاضاى بى‏شرمانه چنان زینب(ع) را برآشفت که خشمگینانه بر سر آن نامرد فریاد زد: «اى مرد پست! دروغ مى‏گویى و خود را به ذلت و نکبت کشانده‏اى! باید با این آرزو بمیرى، زیرا نه تو و نه یزید قدرت انجام این عمل را نخواهید یافت.» این سخنان چنان با صلابت ادا شد که موجب درگیرى در مجلس شد و در نهایت آن مرد دشنام شنیده از مجلس بیرون رفت.(5)
باید خطبه زینب(ع) را خواند تا به ابعاد گوناگون شخصیت او آگاه شد و بر خطمشى تبلیغى او (که براساس ساختار تبلیغ پیامبر(ص) بنا شده بود) پى برد.
زینب(ع) با زیرکى خردمندانه به دنبال دگرگونى و تأثیرگذارى بر جامعه‏اى است که اسلام را از یاد برده، فراموش کرده پیامبر(ص) چگونه بر ضد رفتارهاى جاهلیت برمى‏آشفت و آن را محکوم مى‏کرد. زینب(س) براى اینکه پیشینه حاکمیت سرمست را فرا روى همگان بگشاید، بر سر یزید بانگ مى‏زند: «آیا عدالت است که دختران محمد(ص) را در مقابل چشمان همه به نمایش گذاشته‏اى و اختیارشان را به مشتى خونخوار سپرده‏اى تا آنان را شهر به شهر بکشانند تا عصمت و حرمت آنان پایمال گردد، آن هم در حالى که نه مردى همراه دارند، و نه کسى که از آنها حمایت و حفاظت کند؟»
زینب(ع) خاستگاه بغض و کینه‏توزى‏ها را جاهلیت مى‏داند؛ از این‏رو گذشته حاکم شام را رو مى‏کند:
«چگونه مى‏توان به کسى امید داشت که مادربزرگ او (هند جگرخوار) با دندان، جگر حمزه سیدالشهدا را پاره کرد و خون او را مکید و باعث خشم خدا و رنجش رسول اللَّه شد؟! اى یزید تو نمى‏توانى از دشمنى با محمد(ص) و خاندانش خوددارى کنى زیرا دشمنى تو با ما از روحیه کینه‏توزى تو سرچشمه گرفته، بدون اینکه خود را در برابر این جنایت‏ها گناهکار بدانى، به این اعمال اُنس و عادت کرده‏اى. اما بدان! با این جنایت جز پوست و گوشت خود را پاره نکرده‏اى! به زودى در پیشگاه محمد(ص) باید به سبب خون‏هایى که به ناحق ریخته و حرمتى که از خاندان او شکسته‏اى پاسخگو باشى؛ در آن روز که خداوند ... در محکمه عدالت میان تو و محمد(ص) حکم مى‏کند. آن روز اینان که دور تو گرد آمده‏اند و جز به منافع مادى خویش نمى‏اندیشند، شاهد خواهند بود که ستمگران چه وضع بدى دارند و هر یک از شما جایگاهى بدتر از دیگرى خواهد داشت.»

پیام زینب(س)

زینب کبرا(ع)، فقط غافله‏سالار کاروان حسین(ع) نیست، بلکه با شناخت کامل از انقلاب برادرش، براى به ثمر رساندن آن پا به پاى او مى‏رود تا با پیام خود، نتیجه و دستاوردها را به نفع جهان اسلام تغییر دهد.
کلام زینب(ع) از گوش کر مردم کوفه عبور مى‏کند تا فکر و مغزهاى خواب‏رفته را بیدار کند، نیز معنى ایمان را بفهمند و در برابر عملکرد خود مسئول باشند و ببینند که ارزش‏هاى بشر در کنار لغزش آنها نابودشدنى است.
زینب(ع) آمد تا به آزادى انسان، حرمت و آبرو بخشد و فریاد آزادى کسانى را سر دهد که در تاریخ به چنگال استعمار و فریبکارى گرفتارند، نیز به اثبات رساند که باطل پوشالى است؛ وى مى‏گوید: «اى یزید، با قدرت، هر مکر و فریب که دارى، براى اغفال مردم انجام بده اما بدان! بساط حکومت تو چند روز بیشتر دوام نخواهد داشت اما در آن روز که به حساب‏ها رسیدگى شود، حمد و سپاس خداوند را به جاى مى‏آورم که آغاز کار ما را با خوشبختى و سعادت بنا نهاد و آخر آن را با شهادت و رحمت خویش به پایان رساند، نیز پاداش شهداى راه حقیقت را افزون نمود.»
این چنین پیام عاشورا بسان آبشارى پیچان، نرم و خنک‏کننده در دل تاریخ بشر در همه عصرها و نسل‏ها جارى شد تا لب‏هاى تشنه را سیراب کند و دل‏هاى به آتش نشسته را آرام کند تا پیام عاشورا جامى گوارا باشد بر لب‏هاى تاول‏زده همه قهرمانانى که همیشه آزادى را فریاد کشیده و خواهند کشید.
پس از این تربت زینب(ع) را در زمین مجوى، چون سینه مردم آزاده جاى اوست.

پى‏نوشتها: -
1) العیون الصبرى، ص‏5.
2) الامام على(ع) صوت العدالة الانسانیة، ج‏4، ص‏819.
3) سوره روم، آیه 10.
4) سوره آل‏عمران، آیه 178.
5) ارشاد مفید، ص‏246.