میم مثل مام میهن نقد فیلم

نویسنده


 

میم مثل مام میهن‏

نزهت بادى‏

نام فیلم: میم مثل مادر
نویسنده و کارگردان: رسول ملاقلى‏پور
بازیگران: گل‏شیفته فراهانى، حسین یارى، جمشید هاشم‏پور، محمدعلى شادمان‏

خلاصه فیلم:

«سهیل» یک دیپلمات و «سپیده» یک ویولونیست در انتظار تولد نوزادشان هستند. سونوگرافى نشان مى‏دهد که به علت شیمیایى شدن «سپیده» در زمان جنگ، نوزاد با نقص سیستم تنفسى و اعضاى حرکتى به دنیا خواهد آمد. «سهیل» که موقعیت و اعتبار کارى خود - به علت سفرهاى خارج از کشور - را در معرض خطر مى‏بیند، سعى مى‏کند «سپیده» را به سقط جنین راضى کند. «سپیده» با وجود اینکه دلش رضایت نمى‏دهد، ظاهراً مى‏پذیرد و به مطب دکتر مى‏رود، اما در آخرین لحظه انصراف مى‏دهد و فرار مى‏کند. «سهیل» این بار سعى مى‏کند او را مجبور به این کار کند، البته با آمپول سقط جنین. تزریق آمپول منجر به تولد نوزاد نارسى مى‏شود که اتفاقاً زنده مى‏ماند. «سهیل» از «سپیده» مى‏خواهد بین نوزادش و طلاق یکى را انتخاب کند و بالاخره از هم جدا مى‏شوند.
پس از سال‏ها «سعید» همان نوزاد ناقص، پسر کوچکى شده که با وجود نقص تنفسى و حرکتى، مستقل و فعال است و البته هنر مادرش را هم به ارث برده است. این بار «سهیل» که تمام دنیا را گشته و آرام نگرفته، دوباره به سراغ همسر سابقش مى‏آید. اما با دیدن «سعید» و وضع جسمانى‏اش باز هم پیشنهاد گذاشتن او در آسایشگاه را مى‏دهد تا زندگى بى‏دغدغه‏اى داشته باشد. «سپیده» مخالفت مى‏کند و «سعید» وقتى مى‏فهمد پدرش به چه دلیل آنها را ترک کرده، طغیان مى‏کند و دچار بحران روحى مى‏شود. «سپیده» هم که آثار شیمیایى شدن را از گذشته به همراه دارد، دچار عوارض شدیدى مى‏شود و به بستر بیمارى مى‏افتد. در حالى که کنسرت بزرگ «سعید» و بچه‏هاى معلول آسایشگاه باید سرِ وقت برگزار شود. «سعید» به آرزوى شفاى مادرش همراه دیگر بچه‏ها کنسرت را به خوبى برگزار مى‏کند و «سهیل» هم که به تردید چند ساله‏اش غلبه کرده، در کنسرت شرکت مى‏کند و وجود پسرش را با همان وضعیت به رسمیت مى‏شناسد و ... «سپیده» هم به پایانش مى‏رسد.
«ملاقلى‏پور» على‏رغم وجهه خشن و معترضى که دیگران از او در ذهن خویش ساخته‏اند، یکى از معدود فیلمسازان مردى است که در آثارش با درک و همدلى کم‏نظیرى، زنان را مى‏ستاید و به ظرافت‏هاى روحى و لایه‏هاى زیرساختى شخصیت آنها توجه نشان مى‏دهد.
به طور طبیعى زن و جنگ، دو ماهیتى است که به ظاهر در تضاد با یکدیگر به سر مى‏برند و معنا و سیماى مردانه سینماى جنگ، ظاهراً مانع نفوذ هر گونه عنصر زنانه مى‏شود. بنابراین در بیشتر آثار دفاع مقدس بدون اینکه به موقعیت پیچیده و تأثیرگذار زنان در طول جنگ اشاره کنند، از زن به عنوان محملى براى پرداختن به جنبه‏هاى احساس مردان جنگ و تحریک عواطف مخاطب استفاده مى‏کنند. در واقع هر جا رد پاى زن آواره و جنگ‏زده یا بى‏پناه و فراق‏کشیده در سینماى دفاع مقدس دیده مى‏شود، بیشتر براى تکیه بر هیبت ترسناک و بى‏رحم جنگ است و اکثر فیلم‏ها از فقدان شخصیت‏پردازى مؤثر زنان و رویکرد درست نسبت به دغدغه‏ها و موقعیت‏هاى زندگى آنان در زمان جنگ و بعد از آن، رنج مى‏برد.
گویى در تمام هشت سال دفاع مقدس، زنان روى پَر قو و زیر سایه درختان سر به فلک کشیده آرمیده بودند و هیچ دغدغه‏اى نداشتند جز اینکه مثل همیشه جلوى آیینه بایستند و به خودشان برسند و یا در مطبخ غذا بپزند. انگار که ایران در هشت سال نبرد، از وجود زنانش خالى شده بود و مردانِ به معراج‏رفته، سر به دامان هیچ زنى نداشتند که هیچ فیلمسازى از حضور مؤثر زن در فیلم‏هایش بهره نمى‏گیرد. پس در طول چهل و پنج روز مقاومت خرمشهر، زنان بى‏خانمانى که جز چادرهایشان سرپناهى نداشتند، چگونه در زیر باران توپ و خمپاره دشمن، از شهر دفاع کردند؟ زنان آبادانى و سوسنگردى که از تنور خانه‏هایشان به جاى دود نان و غذا، دود ناشى از سوختن خانه در آتش برمى‏خاست، در این مدت کجا بودند؟ و اکنون همان زنانى که پا به پاى دلاورمردان از وجب به وجب این خاک دفاع کردند، در چه وضعیتى به سر مى‏برند؟ آیا همچنان باید قصه زنان زخم‏خورده جنگ در سایه مردان‏شان تعریف شود؟
یکى از نخستین کسانى که در راه غبارروبى از چهره مظلوم زنان آسیب‏دیده در جنگ قدم برداشت، «رسول ملاقلى‏پور» است که با فیلم‏هاى «نجات‏یافتگان»، «هیوا»، «مزرعه پدرى» و در حال حاضر «میم مثل مادر» از پیوند نامأنوس زن و جنگ پرده‏بردارى کرد. اگر چه تا قبل از این آثار نیز، زنان جز در قالب پرستار و امدادگر، همسر یا مادر شهید، ظهور دیگرى نداشتند، اما «ملاقلى‏پور» رویکرد تازه‏اى را در ارتباط با این نقش‏ها آغاز کرد. به گونه‏اى که زنِ پرستار در «نجات‏یافتگان» با آن آمیزش ترس و مسئولیت و همسر شهید در «هیوا» با آن رابطه عاشقانه رازآمیز و حضور روحانى زن شهید در عالم سیر و سلوک همسرش هیچ شباهتى با کلیشه‏هاى رایج ندارد.
این بار «ملاقلى‏پور» در «میم مثل مادر» یکى از بهترین شخصیت‏هاى سپماتیک زن را خلق کرده است تا مقام مادر را به عنوان مبدأ و منشأ حیات آدمى تکریم کند و از فداکارى‏ها و صبورى‏هاى آن تجلیل نماید.
آنچه بر اهمیت این فیلم مى‏افزاید، توجه ویژه به زن در موقعیت‏هاى زندگى با در نظر گرفتن آینده مادرىِ اوست. از آنجا که زن، نسل آینده را در بطن خویش مى‏پروراند و از روح و جسم خود در او مى‏دمد، پس موجودیت زن دیگر فقط متعلق به خود او نیست که با قربانى شدن وى، ماجرا پایان بگیرد. بلکه زن به عنوان پیونددهنده نسل‏ها، مى‏تواند به تداوم یک موضوع نیز اثر بخشد.
از هشت هزار نفر جمعیت سردشت که شیمیایى شدند، نیمى از آنها زن بودند و این زن‏ها آینده مملکت را در درون خویش به ودیعت حفظ مى‏کردند، بنابراین دودى که از سوختن این زنان بر اثر آثار شیمیایى برخاست، فقط در چشم خودشان ننشست، بلکه چشم و چراغ نسل جدید را نیز خاموش کرد.
«سپیده» در «میم مثل مادر» یکى از همان خیل عظیم زن‏هایى است که در کلیت جهان، قربانى خشونت و جنگ‏افروزى مردانى مى‏شود که جز جاه‏طلبى‏ها و خودخواهى‏هاى خویش چیز دیگرى را نمى‏بینند. از هم‏اینک مى‏توان قصه هزاران مادر دیگر را در افغانستان، عراق، فلسطین و ... نوشت.
«سپیده» مام میهنى را مى‏نمایاند که حاضر به پذیرش هیچ گونه تجاوزى به فرزندان دست‏پرورده خویش نیست. فشارهاى «سهیل» براى سقط جنین و راندن فرزند معلول، بسان تجاوز و جنگى به حساب مى‏آید که این مادر وطن را وا مى‏دارد تا براى حفظ ثمره خویش، از همه هستى‏اش دست کشد و همچون یک رزمنده مجاهد براى بارورى و سازندگى نسل آینده بجنگد و در نهایت، در اوج مظلومیت به شهادت برسد.
فیلم «میم مثل مادر» یکى از ملودرام‏هاى خوش‏ساخت سینماى اخیر ماست که على‏رغم بعضى از نقص‏هایش، نشان مى‏دهد کارگردان بر این ژانر تسلط دارد و مى‏داند که با چه تمهیداتى، احساسات را به موقعیت‏ها و روابط فیلم تزریق کند، بدون آنکه به ورطه سانتى‏مانتالیسم افراطى سقوط کند.
یکى از مؤلفه‏هاى اساسى ملودرامى چون «میم مثل مادر» پرداخت شخصیت‏ها به صورت قالبى است. معمولاً شخصیت قالبى مربوط به اعضاى گروه خاصى مى‏شود که وجوه مشترکى دارند. اگر چه این موضوع مى‏تواند ضعف یک فیلم محسوب شود، اما به خاطر پرداخت و رویکرد درست و منطقى فیلمساز، به نقطه قوت فیلم تبدیل شده است.
«سپیده» به عنوان یک مادر، جزء شخصیت‏هاى قالبى به حساب مى‏آید، زیرا او نیز همان ویژگى‏هاى آشنایى را از یک مادر نشان مى‏دهد که مخاطب در کهن الگوى مادر ایرانى مى‏شناسد. اما زنجیره حوادث و رویدادهایى که بر او واقع مى‏شود، به گونه‏اى پیش مى‏رود که او خصلت‏هایى را از خود بروز مى‏دهد که براى تماشاگر تازه و بدیع است.
متمایزترین ویژگى «سپیده»، از خودگذشتگى دیوانه‏وار اوست که حتى معقولانه‏ترین استدلال‏ها را در هم مى‏شکند. به طور منطقى تولد یک بچه معلول نادرست است و براساس هر دیدگاه خردمندانه‏اى باید از به دنیا آمدن وى جلوگیرى کرد. پس موضع «سهیل» براى سقط جنین، درست و بجاست در صورتى که مخاطب عمل منطقى و معقول او را پس مى‏زند و با تصمیم جنون‏آمیز «سپیده» مبنى بر تولد و نگهدارى بچه ناقص، همدلى مى‏کند. این تغییر دیدگاه براى مخاطب از آنجا ناشى مى‏شود که آنچنان «سپیده» با عشق و فداکارى، زندگى‏اش را وقف فرزند معلولش مى‏کند که تمام معادلات عقلى تماشاگر را بر هم مى‏زند. «سپیده» نه در قالب یک مادر معمولى، بلکه همچون یک مبارز که با تمام وجود به حفظ کودک درونش ایمان دارد، رفتار مى‏کند. آنچنان که باورهاى ثابت شده تماشاگر را تغییر مى‏دهد و همگان را به این تأمل وا مى‏دارد که آیا به صرف اینکه قشرى از جامعه دچار نقص و معلولیت است، باید حق حیات را از آنها گرفت و آنان را از پهنه هستى حذف کرد؟ همراهى مخاطب با تصمیم و انتخاب «سپیده» از جانب کسانى که همچون «سهیل» اعتقاد دارند بچه‏هاى ناقص، پِرتى‏هاى (زواید) عالم هستى هستند، فقط ناشى از پرداخت خوب کارگردان در ارائه شخصیت مادر است.
«سپیده» در دو موقعیت به خاطر تصمیمش محکوم مى‏شود؛ نخست توسط شوهرش که بى‏رحمانه او را متهم مى‏کند که به خاطر چشیدن طعم مادرى، باعث عذاب کشیدن فرزندش شده است و دوم در جایى که پسرش «سعید» بعد از برخورد نامناسب پدر دچار بحران عاطفى مى‏شود و به او اعتراض مى‏کند که چرا با وجود آگاهى از معلولیت، وى را به دنیا آورده است. اما در نهایت هر دو شخصیت - پدر و پسر - به همراه مخاطب تسلیم اراده و شکیبایى منحصر به فرد مادر مى‏شوند. واضح است که اگر بسیارى از مخاطبان در موقعیت «سپیده» قرار بگیرند حاضر نباشند زندگى خود را فداى یک فرزند معلول کنند، اما آنچه موفقیت «ملاقلى‏پور» را تضمین مى‏کند، تأیید و همدلى همه‏جانبه همان تماشاگران در نسبت با فیلم است. بیننده از صمیم قلب، «سپیده» را دوست مى‏دارد و تحت تأثیر رنج‏هاى او، از خودخواهى‏هاى خردمندانه‏اش مى‏کاهد و به تزکیه روحانى مى‏رسد.
یکى از دلایل دیگر که قالبى بودن شخصیت «سپیده» را تحت تأثیر خود قرار مى‏دهد، بلوغى است که مادر شدن براى وى به ارمغان مى‏آورد.
در آغاز فیلم، «سپیده» خود را زن جوانى مى‏نمایاند که عاشق همسرش است، استعداد فوق‏العاده‏اش در موسیقى، او را به سوى جهانى شدن مى‏برد، شور و اشتیاق کودکانه‏اى براى زندگى دارد، روى حرف شوهرش «نه» نمى‏آورد و ... اما مادر شدن از وى زنى مى‏سازد که هر چند به بهاى از دست دادن همه چیز حتى همسرش، به تنهایى روى پاى خود مى‏ایستد. با جسارت و فداکارى از پسر معلولش نگهدارى مى‏کند، به طورى که از نوزاد نارس ابتداى فیلم، پسرک باهوش و هنرمندى مى‏سازد که به طور مستقل از عهده کارهایش برمى‏آید، به زودى به هنرستان موسیقى مى‏رود و در ایجاد ارتباط عاطفى آنقدر قوى و تأثیرگذار است که مى‏تواند مانع خودکشى مرد ارمنى همسایه و پیوند دوباره او با دخترش شود.
مهم‏ترین لحظه نمایش این بلوغ در مواجهه «سپیده» با «سهیل» است. «سپیده» بعد از اینکه در مى‏یابد ده سال دورى، دیدگاه منفى «سهیل» را نسبت به پسرش تغییر نداده، به دور از انتظار «سهیل» که از او جز تسلیم و سکوت چیزى ندیده است، با تمام خشم مادرانه‏اش برمى‏آشوبد و او را از خانه خود بیرون مى‏کند.
براى درک این بلوغ و پختگى، این صحنه را با دو صحنه مربوط به سقط جنین در مطب دکتر و خانه مقایسه کنید. وقتى «سپیده» به جمله دکتر مبنى بر حرامزاده بودن فرزندش اعتراض مى‏کند، با عتاب تند «سهیل» در خود خفه مى‏شود و یا در خانه در مقابل اصرارهاى بى‏رحمانه «سهیل» مبنى بر راه رفتن او بعد از تزریق آمپول کورتاژ، به جز التماس و گریه چیز دیگرى از خود نشان نمى‏دهد. در حالى که تجربه ده سال مادرى، با همه سختى‏ها و رنج‏هایش، او را به زن مستقل و قدرتمندى تبدیل مى‏کند که مرد در مقابل وى، چون کاهى سرگردان در برابر کوهى استوار نمایانده مى‏شود.
نکته دیگر که به سمپاتیک بودن شخصیت «سپیده» کمک مى‏کند، آنتى‏پاتیک بودن شخصیت «سهیل» است. یک اصل سینمایى مى‏گوید «هر چه ضد قهرمان قوى‏تر باشد، وجوه شخصیتى قهرمان نمود بهترى مى‏یابد». در فیلم «میم مثل مادر» شخصیت «سهیل» نقطه مقابل «سپیده» قرار دارد. «سهیل» دیپلمات جوان با زمینه‏هاى مذهبى است که آرام آرام مراحل ترقى اجتماعى و پیشرفت سیاسى را طى مى‏کند. اما تعصب و خودخواهى‏اش مانع رشد و پیشرفت همسرش مى‏شود، مثل زمانى که پیغام دعوت «سپیده» به ارکستر موسیقى را پاک مى‏کند و یا وقتى متوجه معلولیت فرزندش مى‏شود، در راه حفظ مقام اجتماعى و منافع مالى، «سپیده» را وادار به سقط جنین مى‏کند و به بهانه استخاره و به بهاى دیه، به نفى هویت مادرانه وى دست مى‏زند، تا آنجا که رضایت مى‏دهد فرزند آنها را حاصل روابط نامشروع بینگارند.
یکى از دیالوگ‏هاى معنادار فیلم مربوط به صحنه سقط جنین غیر قانونى است. وقتى «سپیده» از مادرىِ خویش مى‏گوید، پزشک با کنایه تمسخرآمیز در پاسخش مى‏گوید «اینجا همه مادرها مى‏آیند، فقط پدرهایشان معلوم نیست». گویى این کنایه و زخم‏زبان بیش از آنکه متوجه «سپیده» باشد، به پدرِ بى‏غیرت و خودخواهى نسبت داده مى‏شود که حاضر است ثمره عشق‏شان را همانند بچه‏هاى ناخواسته روابط نامشروع قربانى کنند.
به قول «سپیده» سیاست، چشم و گوشى براى «سهیل» نگذاشته است تا بتواند غیر از خود، کسى را ببیند. عکس بزرگ وى در خانه‏اش نشان از همین خودشیفتگى بیمارگونه وى دارد. به طورى که براى حفظ اعتبار و موقعیت اجتماعى خود، حاضر مى‏شود تا جان زنى را که عاشقانه او را دوست دارد به خطر بیندازد و بعد از تولد نوزاد نارس، با زور و تهدید و توهین از او بخواهد تا فرزندش را به آسایشگاه بسپارد، و وقتى هم که «سپیده» حاضر به رها کردن کودکش نمى‏شود، او را طلاق مى‏دهد و زن و فرزندش را بدون آنکه ببیند، ترک مى‏کند.
بازگشت «سهیل» بعد از ده سال نه تنها زندگى «سپیده» و پسرش را سر و سامان نمى‏بخشد، بلکه تمام زحمات و رنج‏هاى «سپیده» را بر باد مى‏دهد. «سپیده» بر اوضاع زندگى‏اش مسلط شده است. رابطه خوبى با پسرش دارد، «سعید» براى اجراى کنسرت با کودکان معلول در حال تمرین است و کم و بیش با وضعیت خود کنار آمده است. خواستگارى مردى که صادقانه «سپیده» را دوست دارد، نوید باز یافتن جوانىِ گمشده او را مى‏دهد، و لباس سیاهى که قرار است با هدیه دوست «سپیده» از تن او در آید، معناى تمام شدن شب را مى‏دهد. درست در نقطه‏اى که این شب تنهایى رنج رو به سپیده‏اى روشن است، با بازگشت «سهیل» ظلمت و تاریکى دوباره باز مى‏گردد و همه چیز خراب مى‏شود.
چاپ عکس‏هاى بازگشت او به ایران در روزنامه، دلتنگى و نیاز خاموش «سعید» به پدر را بیدار مى‏کند؛ ورود اولیه او به خانه آنها، با لگد کردن خرگوش «سعید» است. دیدار ناگهانى و برخورد نامطلوب و بى‏رحمانه «سهیل» با «سعید» به بحران عاطفى وى منجر مى‏شود، تا آنجا که یکى از رقت‏انگیزترین صحنه‏ها را به دنبال خود مى‏آورد و «سعید» را تا چند قدمى مرگ سوق مى‏دهد. ملاقات غیر منتظره‏اش با «سپیده» و اعلام نخواستن «سعید» و اصرار براى فرستادن وى به آسایشگاه شبانه‏روزى که «سعید» آنها را از راه‏پله‏ها مى‏شنود، ناامیدى و لجبازى او را به همراه مى‏آورد که به فاجعه خفگى‏اش در وان حمام مى‏انجامد. اگر خداوند، فریاد دادخواهى و مظلومانه «سپیده» را در آن وقت اضطرار و تنهایى پاسخ نمى‏گفت و از دَم حیات‏بخش خویش در نفس وى نمى‏بخشید، «سعید» کوچک و معصوم براى همیشه از دست مى‏رفت.
دردسرهاى ناشى از حضور «سهیل» در زندگى آرام آنها تا آنجا پیش مى‏رود که «سپیده» براى تهیه آمپول‏هاى حیات «سعید» زندگى خویش را از دست مى‏دهد. به قول «گل‏شیفته فراهانى» در مصاحبه‏اش - که با بازى فوق‏العاده خود، «سپیده» را ماندگار کرد - «اگر «سهیل» نمى‏آمد، ممکن بود «سپیده» با آن مرد ازدواج کند و شاید ده سال بیشتر زندگى مى‏کرد.»
در فیلم دو قصه فرعى دیگر بر تنه اصلى روایت «سپیده» افزوده شده‏اند که علاوه بر کمک به پیشبرد قصه اصلى، خود داستان مستقلى دارند. هر چند ارائه اطلاعات به صورت یکجا و ناگهانى انجام مى‏شود و آن زنجیره علّى و معلولى که لازمه چنین روابطى است، از هم مى‏گسلد، اما طرح ماجرا به خودى خود، آنقدر جذاب است که توجه بیننده را از نواقص خود منحرف کند.
قصه آن مرد ارمنى که مخاطب به واسطه «سعید» با زندگى او آشنا مى‏شود، مى‏تواند موضوع یک فیلم مستقل و مجزا باشد. مردى که بعد از اسارت به نزد خانواده‏اش باز مى‏گردد و با همسرش که ازدواج مجدد کرده، روبه‏رو مى‏شود. او براى آنکه زندگى جدید همسرش از هم متلاشى نشود، در نقش یک مفقودالاثر از همه دنیا مى‏بُرد و گوشه عزلت برمى‏گزیند، در حالى که دخترک معلولش آنقدر دلتنگ او شده است که دیگر نمى‏تواند حرف بزند و فقط آواز مى‏خواند.
اگر چه «ملاقلى‏پور» فرصت نیافته است تا به خوبى بر شخصیت مرد ارمنى «روبیک» جولان دهد، اما گفتگوى او و «سعید» در باره حضرت عیسى(ع) که پدر نداشته، مخاطب را به رو در رویى دو پدر از دو جنس متفاوت مى‏کشاند. پدرى با مختصات «روبیک» و پدرى با ویژگى‏هاى «سهیل»؛ هر چند هر دو در یک مکان مشترک به دیدار فرزندان خود مى‏روند، ولى فاصله عملکرد آنها با یکدیگر از زمین تا آسمان است. شاید کارگردان خواسته با شخصیت «روبیک» به نوعى احتمال تعمیم پدرى چون «سهیل» را به سایر پدران جامعه از بین ببرد.
قصه فرعى دوم در باره دوست صمیمى و همراز «سپیده» است. «فرزانه» زنى است که مرد محبوبش را در جنگ از دست داده است و بدون هیچ یادگار و ثمره‏اى از او، به تنهایى زندگى مى‏کند هر چند ما از نزدیک با زندگى او آشنا نمى‏شویم، اما در همان برخورد کوتاهش با «سهیل» در سفارت که بر صورتش سیلى مى‏زند و بى‏خبرى او از زن و بچه‏اش را زیر سؤال مى‏برد، شخصیت جسور و خودساخته وى مشخص مى‏شود. اما این زن نیز در زندگى‏اش زخم عمیقى دارد. او در واقع کسى است که به خاطر اشتباهش در دادن ماسک‏هاى ضد شیمیایى، باعث بیمارى «سپیده» و فرزندش شده است، در حالى که تا به حال این موضوع را از «سپیده» پنهان کرده است. در نهایت او بار گناهش را بر پهنه سپیددل «سپیده» زمین مى‏گذارد. زیبایى این صحنه به عکس‏العمل «سپیده» باز مى‏گردد که علاوه بر بدیع و جالب بودن، عمق مطلب را مى‏رساند. «سپیده» مى‏گوید: «از 12 هزار نفر جمعیت سردشت، 8 هزار نفر شیمیایى شدند، پس کلک! کار تو بوده.»
گویى «سپیده» با زبان بى‏زبانى مى‏خواهد همه را متوجه این موضوع کند که اصل و منشأ قربانى شدن او و جانبازان دیگر، اشتباه و قصور یک دوست امدادگر نبوده است، بلکه ریشه این معضل به ظلم و بى‏عدالتى جهانى باز مى‏گردد.
فیلم «میم مثل مادر» علاوه بر پرداخت خوب در روایت منسجم قصه‏اش، نکات ظریفى دارد که در زیرساخت فیلم تأثیر مهمى دارد. مثل اصرار «سپیده» بر جانبازى خویش بر اثر گازهاى خردل به جاى گاز اعصاب در برخورد با مسئول رسمى که اوج مظلومیت زنان جانباز و گمنام را نشان مى‏دهد. مخصوصاً وقتى طرف مقابل مى‏گوید «اگر بنویسم گاز خردل، بیشتر گیرت مى‏یاد؟» ارتباط عجیب «سپیده» با پسرش از طریق موسیقى که از همان دوران باردارى شروع مى‏شود و تا لحظه مرگش ادامه مى‏یابد. زیباترین استفاده از این موضوع در بازى با نت «مى» است که در نهایت به مادر مى‏رسد. اگر چه شاید این پرداخت ظریف از نظر کسانى که با موسیقى آشنایى ندارند، پنهان بماند، ولى تأثیر عجیب و عالى خود را از دقت و آگاهى «ملاقلى‏پور» مى‏گیرد. در تمام طول سکانس‏ها که «سعید» ویولن مى‏زند، نت «مى» را غلط مى‏نوازد و در آخرین تمرین، مادر سعى مى‏کند با یادآورى کلمه مادر نت «مى» را به او بیاموزد و «سعید» در اجراى کنسرت به درستى آن را مى‏نوازد.
گنجاندن صحنه وهم‏انگیز و وحشت‏زاى مواجهه «سپیده» باردار با بچه معلول در تخت، مقدمه آغاز ارتباط عاشقانه «سپیده» با بچه‏هاى ناقص است.
آشنایى «سعید» با دختر فرارى به نام «فرشته» که او را به اشتباه جاى فرشته نگهبان خود مى‏گیرد که مادربزرگ در باره آن حرف زده است؛ یکى از نکات خوبى است که با فرشته‏هاى بالاى تخت، از زمینه‏چینى برخوردار شده است. فحش آبدار و طنزآمیزى که «فرشته» بدون آگاهى از ماجرا، به خاطر بى‏مسئولیتى به پدر «سعید» مى‏دهد، یکى از لحظات نابى است که دل مخاطب را خنک مى‏کند.
فیلم «میم مثل مادر» امتیازات دیگرى نیز دارد. فیلم نقطه عطف کارنامه بازیگرى «گل‏شیفته فراهانى» است. انعکاس صمیمیت، زلالى، بى‏پیرایگى، سرزندگى و مهربانى «گل‏شیفته» را به راحتى مى‏توان در «سپیده» یافت، گویى «گل‏شیفته» در این نقش به اوج خلوص بازیگرى رسیده است. گریم و طراحى لباس «حسین یارى» در نقش «سهیل» به دافعه‏برانگیزى شخصیت او کمک زیادى کرده است.
فیلمبردارى و نورپردازى عالى فیلم نیز از نقاط قوت دیگر فیلم به حساب مى‏آید.
چنین ریتم تند و پرتعلیق در یک ملودرام خانوادگى بى‏سابقه است، هر چند که شاید پیاپى بودن صحنه‏هاى پرتنش عاطفى، بعضى از مخاطبان را دل‏آزرده مى‏کند، اما همین موضوع باعث مى‏شود تا طبق خواسته «ملاقلى‏پور» هیچ بیننده‏اى نتواند با قدم بیرون نهادن از سینما، فیلم را نیز فراموش کند.
فیلم «میم مثل مادر» تقریباً همزمان با فیلم «به نام پدر» «حاتمى‏کیا» اکران شده است. مضمون هر دو فیلم در باره تبعات جنگ بر نسل جدید است، با این تفاوت که پدر در فیلم «حاتمى‏کیا» در آزمون عشق شکست مى‏خورد و مادر در فیلم «ملاقلى‏پور» سربلند و روسپید مى‏شود.
به هر حال کارگردان فیلم را در جهت ستایش مقام مادر ساخته است، با آرزوى اینکه بعد از تماشاى فیلمش، مخاطبان با نگاه سپاس ویژه‏اى به مادران خویش بنگرند.
اگر چه «ملاقلى‏پور» ضمن نگارش فیلمنامه «میم مثل مادر» مادر خود را از دست مى‏دهد، به طورى که صحنه مرگ مادربزرگ را دقیقاً از لحظه مرگ مادر خویش الهام گرفته است، اما در عوض، با ساخت چنین فیلمى به مادران سرزمین خویش اداى دین مى‏کند و روح تمام مادرانى را که از خود گذشتند تا مام میهن بماند، شاد مى‏کند.