خانواده در هیاهوى مدرنیسم
سرور اسفندیارى
مدرنیسم
اصطلاح مدرن واژهاى لاتینى است. این واژه در ساختار اصلى و ریشهاى خود به مفهوم به روز بودن و یا به جریان بودن است.
مدرنیسم در فارسى از آن به نوگرایى و تجددگرایى تعبیر مىشود.
مدرنیسم یک پدیده فرامذهبى است. به عبارت دیگر در جوامع مدرن عمدتاً تمایل به تفکر غیر مذهبى و عرفى (سکولاریسم) وجود دارد. غالب جامعهشناسان جدید معتقدند:
سکولاریسم عمدهترین ویژگى جامعه مدرن است.
مدرنیسم پدیدهاى است که دو خصلت متضاد را در نهان خود مىپروراند، از طرفى داعیه امنیت و اعتماد و رفاه و خوشى را در سر دارد و تا حدودى در ارتباط با تأمین این خواستههاى انسانى و طبیعى موفق بوده است. اما از جانب دیگر، امواج مخاطره و اضطراب و تلخى را در دل مىپروراند.(1)
اساس تمدنهاى جدید و مدرن بر بهرهبردارى و کامیابى بیشتر از لذتهاى مادى است. پایه قوانین تمدن مدرن براساس منافع مادى بنا نهاده شده و هدف نهایى چنین جامعهاى دستیابى به کامروایى است. قوانین در این جوامع از نظر وضع و اجرا، دنبالرو اکثریت افراد جامعه و خواسته نفسانى آنان است.(2)
مدرنیته بستر ظهور و نمو اصالت فرد و نادیده گرفتن معنویات است. در اندیشه مدرنیسم، انسان در صورتى سعادتمند است که از تنعمات این جهان و رفاه هر چه بیشتر در این جهان برخوردار باشد. از اینرو رویکرد لذتگرایانه بر جزء جزء اندیشه مدرنیسم حاکم است.
مدرنیسم، تجربه و زندگى اجتماعى دنیوى را از شهود و تعبد برتر دانسته و خدا و معرفت الهى را در امور زندگى اجتماعى و اقتصادى به کنار نهاده است و با رویکرد سکولار خود، بر عقل انسانى در اداره امور اجتماعى و زندگى پاى مىفشارد به طورى که در برخى از مقاطع تاریخى به صورت دینستیزى نمود یافته است.(3)اخلاق مدرن
جوامع انسانى همواره در حال تغییر و تحول مىباشند. در واقع حیات اجتماعات بشرى در گرو این دگرگونىهاست، چرا که رکود و سکون در نهایت به فساد و تباهى مىانجامد. ولى هر نوع تغییر و تحول حیاتبخش نیست و اگر در خلال دگرگونى، ثبات و انسجام جامعه، نظم سیاسى و هنجارها و ارزشهاى فرهنگى آن به هم خورد، آنگاه ما با یک بحران مواجه خواهیم شد. جوامع و فرهنگهاى مختلف معیارهاى متفاوتى براى ارزشها دارند و به تناسب بینش، باورها و اعتقادات خود روى رفتار و پندار خویش و دیگران داورى مىکنند. جامعه و فرهنگ، عناصر متفاوت از یک مجموعه پویا مىباشند که به زندگى اجتماعى هدف، هویت و اصالت مىبخشند. آنها مانند شبکه به هم پیوسته عمل مىکنند. تحول در فرهنگ باعث دگرگونى اجتماعى مىشود و این تأثیر و تأثر متقابل است. طبعاً ایستایى و رکود یکى، به انحطاط و سیر قهقرایى دیگرى مىانجامد.(4)
نیچه در کتاب تبارشناسى اخلاق و ارزشها مىگوید: اخلاق جدید در واقع سرپوشى براى پنهان کردن رابطه میان حاکم و محکوم، زورمند و ناتوان، عقاب و بره است. این همان واژگونى ارزشها در جهان مدرن است که در آن با نفى خدا، دین و اخلاق هر کارى مجاز مىشود. انسان مدرن با کشتن خدا در عرصه مدرنیته، خود نیز دست به خودکشى زد.
جامعه مدرن حقارت را در شکل دمکراسى نهادى کرد و انسان را به نوعى اخلاق بردگان فرودست عادت داده است. جامعه مدرن انسانها را آنچنان به رفاه و تنآسایى عادت داده است که اساساً کسى کمترین دغدغهاى از زوال فرهنگ و اخلاق در ذهن خود ندارد و با ایجاد فشارهاى روانى مستمر بر انسانها، روحیه و رفتار و شخصیت آنها را آنچنان دستخوش التهاب و نابسامانى کرده که افراد جامعه تصور درستى از وضعیت خود و محیط خویش ندارند.(5)خانواده، پدیده جهانى
خانواده نهاد دیرپاى اجتماع است که محل و مأمن آسایش و آرامش جسم و روان آدمى مىباشد. خانواده جزیى از جامعه مىباشد و هر بحرانى که جامعه را فرا گیرد، خانواده را نیز تحت تأثیر قرار مىدهد. خانواده سنگ زیربناى جامعه و تنها نظام اجتماعى است که در همه جوامع مورد پذیرش مىباشد و در جوامع گوناگون داراى نقش و پایگاه و منزلت متفاوت است و با وجود اینکه هستهاى کوچک از اجتماع مىباشد ولى نقش آن در حیات اجتماعى انسانها فوقالعاده است. استوارى و تحکیم روابط خانوادگى در بهبود روابط اجتماعى و کم شدن از مشکلات جامعه نقش ارزنده و مثبتى دارد.
زندگى خانوادگى پدیدهاى جهانى است. قدیمىترین و اساسىترین و در عین حال بادوامترین نهاد انسانى، نهاد خانواده است. مراقبتهاى اولیه در خانواده صورت مىگیرد و نیازهاى اساسى در آن تأمین مىشود. این نهاد مهم و سرنوشتساز در زندگى صنعتى و شهرى دچار آسیبهاى فراوانى شده است و از ایفاى نقش اساسى خویش باز مانده است.(6)
امروزه ارزشهاى خانوادگى یا مربوط به خانواده، با ارزشهاى جهانى در تضاد و تناقض هستند. ارزشهاى خانوادگى مبتنى بر الزامات وفادارى، همدردى، تعهد به یکدیگر و نظایر آنها بین اعضاى خانواده است در حالى که ارزشهاى امروزى جدید بیشتر تمایل به تخصص، کارآیى و دستیابى به موقعیت اجتماعى بهتر و لذت و منفعت شخصى بالاتر مىباشد.(7)خانواده سنتى
در جوامع سنتى، همه افراد یک خانواده براى تأمین مخارج و گذران امور خانوادگى تلاش و کوشش مىکنند. خانواده سنتى از پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ تشکیل مىشود. خانواده سنتى بر تمام رفتار و منش اعضاى خود اشراف دارد، جایگاه والدین و فرزندان و افراد دیگر خانواده مشخص و مورد احترام است. اگر فرزندان به دلیل ازدواج و یا تحصیل، از کانون خانوادگى فاصله گرفتهاند، باز هم زیر چتر حمایتى خانواده هستند و از کمکهاى مادى و معنوى خانواده بهره مىبرند.
دین در جوامع سنتى و خانوادههاى تشکیلدهنده آن، حرف اول را مىزند و اعتقادات مذهبى در تمام سطوح خانواده به چشم مىخورد.
ناهنجارىهاى اخلاقى و رفتارى در خانواده سنتى، کم و قابل حل است، افراد داراى هوش عاطفى بالایى هستند و محبت و فداکارى، اصل در روابط است. احساس آرامش و سلامت روانى از خصایص خانواده سنتى است. اوقات فراغت بیشتر به صورت کمک و یارى رساندن به دیگران، درد دل کردن، سیر و سیاحت در طبیعت و ... مىگذرد.دنیاى مدرن و تضعیف کارکردهاى خانواده
خانواده کارکردهاى مختلفى دارد که اهمیت والاى این نهاد مهم تنها در پرتو توجه به ابعاد مختلف آن هویدا مىشود. هر گونه بىتوجهى به تعدد کارکردهاى خانواده، نوعى بىتعادلى ایجاد مىکند که به دنبال آن خانواده دچار بحران مىشود.
پژوهشگران افزایش افسردگى را از عوارض سبک زندگى قرن بیستم مىدانند که در آن کانون خانواده از هم گسسته است، اکثر مردم در حالى رشد مىکنند که در کنار خانواده خود نیستند، والدین وقت کافى را صرف فرزندان خود نمىکنند. همه این استرسها بر روى هم جمع شده و افراد را در معرض افسردگى قرار مىدهد.(8)
افزایش زمینههاى تحریک جنسى که به ویژه با توسعه ابزارهاى جدید تکنولوژى شاهد آنیم خانوادهها را به چالش کشانده است. دنیاى مدرن عصر تنوع، هیجان و نوآورى است و سرعت این تغییر و تحولات فوقالعاده زیاد مىباشد. افزایش فشار ناشى از تعدد مشاغل آقایان و فشار مضاعف ناشى از جمع میان کار خانگى و مشاغل رسمى در زنان، همراه با افزایش اضطرابها و ضعف مهارت زوجین در برقرارى ارتباط جنسى نیز، کارکرد جنسى خانواده را تضعیف مىنماید.(9)
امروزه خانوادهها در تربیت فرزندان خود با مشکل مواجه شدهاند. آنها از پرورش فرزندانى که داراى صلابت شخصیت و هویت اجتماعى باشند عاجزند و فرزندان در مواجهه با بحرانها و مسئولیتهاى پیشرو بسیار ضعیف و ناپخته عمل مىکنند و فرزندسالارى در بسیارى از خانوادهها توازن کنترلى، اقتدار و نظارت والدین را بر هم زده است.
مشکل دنیاى امروز، بروز بحران هویت در افراد و خانوادههاست. گم کردن جهت و معناى زندگى، افراد را دچار آشفتگى کرده است و در مشکلات زندگى و خانوادگى، آنان را به استیصال مىکشد. بحران هویت خانواده در عصر حاضر یکى از رویدادهاى تلخى است که در گذر از زندگى سنتىبه مدرن دامنگیر جوامع بشرى شده است.آسیبهاى فرا روى خانوادههاى مدرن
آسیبهاى خانواده به دو دسته درونى و بیرونى تقسیم مىشوند. آسیبهاى درونى ناشى از نادیده گرفتن مسائل اخلاقى و حقوقى و عدم رعایت مناسبت، جایگاهها و روابط است که ممکن است از سوى مرد، زن یا فرزند باشد.
اما آسیبهاى بیرونى که عوامل آن در خارج از خانواده هستند و خانوادههاى امروزى را شدیداً تحت تأثیر قرار مىدهند؛ مىتوان به اشتغال زنان بدون محدودیت و توجه به ضرورتها و نیازها اشاره نمود. در عصر حاضر با ورود وسایل ارتباط جمعى از قبیل روزنامه، کتاب، رادیو، تلویزیون، ماهواره، شبکههاى اینترنتى، زندگى خانوادگى دستخوش تغییر گردیده و واکنشهایى را به همراه داشته است.(10)
مدرن و به روز بودن، اصل و تمامیت خانوادهها را به چالش کشیده است. تکنولوژى و اختراعات رنگارنگ، که براى سهولت بخشیدن به زندگىهاى امروزى پا به خانهها گذاشتهاند، خود به نوعى خانوادهها را دچار سردرگمى نموده و مصرفگرایى را به خانواده امروزى تحمیل کرده است. مشغولیت بیش از حد والدین، آسیبهاى فراوانى را به فرزندان وارد مىکند و خانواده در انجام وظایف با مشکل روبهرو مىشود. تأکید فزاینده بر احساسات عاشقانه، کوچک شدن خانوادههاى گسترده، کاهش نقش خانواده، انتقال وظیفه آموزش و پرورش از خانه به مدرسه ...، انتقال نقش عاطفى و حمایتى (مهد کودکها و خانه سالمندان)، افزایش تعداد زنان شاغل در جامعه (عدم حضور مادر در خانه)، تقلیل اقتدار والدین (فرزندسالارى)، استقلال بیش از حد فرزندان، تضعیف پیوندهاى خویشاوندى و جدایى اجتماعى و روانى خویشاوندان ... بعضى از دگرگونىهایى است که با پیدایش تکنولوژى در خانواده ایجاد شده است.(11)مدرنیسم و بىاعتبارى ارزشها
بینش فردگرایانه به عنوان یکى از شالودههاى فرهنگ مدرن در کنار تأثیرهاى عمیقى که در ابعاد مختلف حیات اجتماعى به جاى مىگذارد، نهاد خانواده را نیز به شدت تحت تأثیر قرار داده است. سقوط ارزشهاى اخلاقى ارتباط نزدیکى با سقوط خانواده یا کم بها شدن آن دارد.(12)
واژگونى ارزشها در جهان مدرن، که با نفى خدا، دین و اخلاق همراه است، هر کارى را مجاز مىداند. از آفاتى که حیات خانواده را تهدید مىکند، بىاعتبارى تدریجى هنجارها، اخلاقیات، اعتقادات مذهبى و ارزشهاى سنتى و به موازات آن، شیوع انواع انحرافات و رفتارهاى غیر متعارف در جامعه است.
فردیت اصل پیشبرنده زندگى اجتماعى در جوامع مدرن و امروزى است و روح حاکم و غالب بر کالبد مدرنیسم، روح ضد دینى و ضد اخلاقى است.
از برجستهترین خصایص و عناصرى که شریانهاى حیاتى مدرنیسم را تشکیل مىدهد، فردگرایى، لذتگرایى، سکولاریسم (بىدینى) و حاکمیت اکثریت (غربى) ... است.
شتاب و سرعت براى بهرهگیرى هر چه بیشتر از زمان و فرصتها، اخلاق فردى و اجتماعى را تحت شعاع قرار داده است و خانواده سنتى آرام، باثبات و بىدغدغه را تبدیل به خانواده مدرن پر التهاب، سردرگم، بىثبات و پر اضطراب کرده است. مقدمه و زمینهسازى آسیبپذیرى خانواده امروزى، در نادیده گرفتن ارزشها و کمرنگ شدن بایدها و نبایدهاى دینى و اخلاقى است. در زندگى مدرن، کوشش براى کارآیى بیشتر، بهرهورى سرمایه، سودآورى و ... آنچنان همه چیز را در سیطره خود مىگیرد که دیگر جایى براى معناى واقعى حیات و فلسفه زیستن و معنویات باقى نمىگذارد.(13) فرهنگ مدرن، فضاى آزاد و شادى را براى جامعه و خانواده ترسیم نموده است ولى این تابلوى زیبا و دلفریب رنگ و نقش بادوام و ثابتى ندارد.پى نوشت :
1) غربشناسى، سیداحمد رهنما، ص132.
2) آزادى در اسلام و غرب، حسین اسحاقى، قم، مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما، چ اول، 1384، صص210، 209.
3) پرسمان مدرنیسم و پستمدرنیسم، منصور نصیرى، ص19.
4) بحران جامعه مدرن، علىاصغر کاظمى، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ اول، 1377، ص77.
5) همان، ص38 - 37.
6) چکیده مقالات خانواده، مؤسسه آموزشى و پژوهش امام خمینى(ره)، 11/12/1384، ص110.
7) جامعهشناسى زنان و خانواده، محمدتقى شیخى، ص49.
8) کتاب نقد، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، ش17، 1379، ص280.
9) ماهنامه حورا، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، ش19، 1385، ص7 - 6.
10) کتاب نقد، ش25 - 24، ص209.
11) عوامل مؤثر در انحراف از ارزشها، شمساللَّه مریجى، مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما، قم، چ اول، 1383، ص95.
12) جامعهشناسى زنان و خانواده، ص24 - 23.
13) بحران جامعه مدرن، ص109.