سبز آسمونی

صمدی رضایی

                               «ابر خاکستری»

اینجا

ابرهای خاکستری

بر آسمان دلم

هزاران نقش بسته­اند

بی تو

تنها

نقشی از بودن را

در نبودنت تکرار می کنند

 

«انتهای شب»

فردا دوباره طلوع تو را

بر صفحه­ی آبی چشمم

خواهم دید

امشب کی به پایان می­رسد

من هم

در این جاده طی می­شوم

آرام آرام

چه فضای مرطوبیست

 

«مهتاب»

یاد تو

در شب ذهن من

می­درخشد

مثل مهتاب

و مثل مرغکی بی­تاب

از حق می­خواند

تا صبح از راه

بیاید

و کوچه­ها را بیاراید

 

«پنجره»

تنها....

پلک کوچک پنجره

وسعت آبی آسمان را

به خانه می­دهد

کدام روزنه

این­چنین با سخاوت

پلک برهم نمی­زند

تا این خانه آسمانی باشد