اشاره
بىشک بررسى پیشینه و سیر تاریخى هر فرآیند، رهیافتى مهم و کارآ، در دستیابى به اهداف پژوهش است، از این رو یکى از ارکان پژوهشِ مطلوب و موفق را این پاره بررسىها به خود اختصاص داده است.
پلورالیزم یا تکثرگرایى دینى، از جمله مباحثى است که در عصر کنونى، رویکرد زیادى در فلسفهی دین بدان صورت گرفته و کتابها و مقالات بسیارى در اثبات و نفى آن نگاشته شده است. این رویکرد گسترده موجب شد تا برخى از خوانندگان و مخاطبان این دست کتابها و مقالات، بپندارند که تکثرگرایى دینى مقولهاى جدید و نو ظهور در مباحث دینپژوهى بوده، تراوش اندیشه و قلم نواندیشان روز است. بر این اساس، شگفتى این دسته از اذهان برانگیخته شده و برخى با نهایت دقت آن را دنبال مىکنند و برخى دیگر که چندان علاقهاى نسبت به مباحث روزآمد، ندارند و بیشتر به آنچه گفته شده و پاسخ داده شده - و در واقع به آن چه داراى پیشینهاى استوار در تاریخ و جزء نظریههاى ماندگار و مستحکم است - علاقه نشان مىدهند، از دنبال کردن آن طفره رفته و در یک کلام، آن را جزء جنجالهاى سردرگم روز مىانگارند.
شاید دانستن این مطلب که تکثرگرایى دینى، بحثى با پیشینهی دور است، براى هر دو گروه فوق جالب باشد. جالبتر این که ظهور آن به سدههاى نخست اسلام بازگشته و حتى امامان معصوم(ع) نیز در برابر آن و انگیزههاى شکلگیرىِ آن موضعى شفاف، اتخاذ نمودهاند. گفتنى است، با مطالعهی این نوشتار کوتاه و بررسى این اندیشهی کهنه، روشن خواهد شد که طرفداران و نظریهپردازان امروزى این نظریه، چندان نوآور و مبتکر (از نظر تاریخى) در ظهور آن نبودهاند و اندیشمندانى در دفاع از کیان اسلام و آموزههاى وحیانى آن قلم زدهاند. آنها با رهتوشهاى غنى که برگرفته از تعالیم قرآنى و کلمات نورانى پیشوایان معصوم(ع) و مواضع روشن و روشنگرانهی آن بزرگواران بوده، به پاسخگویى در حوزهی دین و عرصهی گفتمانهاى دینى به این شبهه پرداختهاند. این نوشتار تنها بر آن است که نگاهى کوتاه بر روند شکلگیرى پلورالیزم دینى در اسلام و خاستگاه آن در تاریخ اسلامى بیندازد و بررسى چند و چون مختصات این نظریه مد نظر نیست و صرفاً نگاهى تاریخى به موضوع دارد.
تعریف اجمالى
پلورالیزم دینى[1] یا تکثر گرایى دینى نقطهی مقابل انحصارگرایى دینى و در منظر طرفداران آن عبارت است از:
تکثر و تنوع را به رسمیت شناختن و به تباین فرو ناکاستنى و قیاس ناپذیرىِ فرهنگها و دینها و زبانها و تجربههاى آدمیان فتوا دادن و از عالم انسانى تصور یک گلستان پر عطر و رنگ را داشتن.[2] شاید بتوان مفهوم گستردهی آن را در تعریف سادهترى گنجاند و آن به رسمیت شناختن همهی دینهاست، به گونهاى که هیچیک با دیگرى قیاس نمىشود و هیچ دینى از ادیان را [به طور مطلق] محقق نمىپندارد.[3]
پیشینهی تاریخى نظریه
این نظریه، اولین بار توسط فردى مسیحى به نام «یوحنا بن ماسویه» معروف به یوحناى دمشقى (متوفى 243 هجرى) مطرح گردید.[4] او از مشاورین و نویسندگان مشهور و نیز سرپرست بخش ترجمهی کتابهاى رومى و یونانى، در دورهی اول و دوم عباسى بود. او در دوران خلافت هارون الرشید به دربار عباسیان راه پیدا کرد و در ابتدا در کسوت کاتب دربار، فعالیت خود را آغاز نمود.[5]
نگاشتهاند: او هرگز در خدمتگزارى به بنى عباس کوتاهى نمىکرد و همواره خواستههاى خلفاى معاصر خود (هارونالرشید تا متوکل عباسى) را اجرا مىنمود. او پزشکى چیرهدست و فیلسوفى بزرگ در زمان خود بود. تعداد آثار او را چهل کتاب در شاخههاى مختلف علوم ثبت کردهاند.[6]
از آن جا که در دورهی عباسى کتابهاى بسیارى از دول دیگر به بلاد اسلامى آورده و ترجمه شد، شرایط خاصى در بافت فکرى جامعهی اسلامى پدید آمد و سیل عظیمى از اندیشههاى غیر اسلامى به (ویژه مسیحیت)، تفکر اسلامى را دستخوش برخى چالشها نمود.
اگر چه دانشمندان اسلامى - که فروغ اندیشه خود را از مشعل فروزنده قرآن و عوامل شتاب دهندهترى مانند حضور معصوم(ع) گرفته بودند - این آراء و نظرات نوظهور در اندیشهی اسلامى را مورد نقد و بررسى قرار مىدادند، اما حمایت خلفا از اندیشههاى انحرافى و استفادههاى ابزارى آنان از فنآورىهاى دانش و صنعت ترجمه، تأثیر خود را بر حیات فکرى مسلمانان باقى مىگذاشت. سیر ترجمهی کتب غیر اسلامى، در دورهی هارون و مأمون، سرعت بیشترى به خود گرفت؛ زیرا شدت علاقهی این دو به شنیدن مطالب منطقى و فلسفى در تاریخ دولت و خلافت اسلامى مثال زدنى بود. تا آن جا که نوشتهاند: رفته رفته خلفا نسبت به فلسفه و منطق آشنایى پیدا کرده، با آن خو گرفتند تا جایى که اگر شهرى را در جنگى به اشغال و تصرف خود در مىآوردند، کتابخانههاى آن شهر را نمىسوزاندند و نابود نمىساختند، بلکه دستور مىدادند تا آنها را به بغداد انتقال داده، به عربى ترجمه نمایند. هم چنان که هارون الرشید عباسى پس از فتح و اشغال شهر آنکارا و عموریه و چند شهر دیگر از بلاد روم به کتابهاى آنان دست یافت. او آنها را به بغداد برد و به وزیر و طبیب و مشاور خود یوحنا بن ماسویه دستور داد تا آنها را ترجمه نماید... .[7]
طبعاً تلاشهاى خلیفه بر جمعآورى و ترجمهی کتب غیر اسلامى، به صرف دانشدوستى و خردورزى او انجام نمىشد و اغراض نهان دیگرى در پس پرده بود. خلفاى عباسى این تلاشهاى گسترده و قبول هزینههاى گزاف را درونمایهاى براى عوامفریبى، خاموش کردن درخشندگى دانش اهل بیت(ع) و دیگر اغراض سیاسى قرار مىدادند.
منشأ شکلگیرى نظریه
شاید بتوان گفت: کانون شکلگیرى تکثرگرایى دینى، شبههی خلق قرآن کریم بود. این فتنه از بزرگترین و جنجال برانگیزترین جریانات فکری به شمار مىآید که در دوران امام هادى (ع) به اوج خود رسید. یوحناى دمشقى با طرح این فتنه که آیا قرآن حادث است یا قدیم، آشوب بزرگى را دامنگیر جامعهی اسلامى نمود و افکار و اذهان عمومى را به چالش کشید.[8] آتشى که از نتیجهی این شبهه برافروخته شد، تا سالیان متمادى گریبانگیر جامعهی اسلامى بود؛ از سوى دیگر، به مثابهی چماق سرکوب مخالفان، مورد استفادهی خلفاى عباسى قرار گرفت و چه بسا افرادى که به جرم اعتقاد به یک طرف این شبهه، جان خود را از دست داده یا مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند. این بدان دلیل بود که دو بینش اعتقادى موجود در جامعهی اسلامى، یعنى اعتدال و جبرگرایى، دو موضع متضاد نسبت به هم داشتند. اشاعره قائل به قِدم و معتزله بر حدوث و خلق قرآن باور داشتند. حکمرانان عباسى نیز بر مبناى هر یک از دو بینش یاد شده، در هر زمان، از یک طرف این شبهه حمایت کرده و مخالفان نظریهی خود را به شدت سرکوب مىنمودند.
تا قبل از به قدرت رسیدن مأمون، عباسیان تمایل به اشعرىگرى داشتند و معتزلیان را با متهم ساختن به کفر، به شدت سرکوب کرد، به قتل مىرساندند. اما با به قدرت رسیدن مأمون ورق ماجرا برگشت و معتزلى بودن مأمون نتیجه را کاملاً وارونه کرد و لبهی تیز سرزنشها و سرکوبها، متوجه معتقدان به قدم قرآن شد. از این رو، آتش اختلاف هر روز بیشتر زبانه کشید. او که همواره دم از حدوث و خلق قرآن مىزد، دستور داد تا تمامى قضات، محدثان و مقامات رسمى را در این زمینه مورد آزمایش و تفتیش عقاید قرار دهند. او حتى دستور داده بود تا در دادگاهها، ابتدا عقاید متهم و شاکى و شاهد را نیز در این مورد تفتیش نمایند و شهادت کسانى را که بر باور قِدَم قرآن پا مىفشارند، نپذیرند[9].
این اعمال فشارها، آنقدر مسأله را بر سر زبانها انداخت و آسایش را از مردم ربود که آن سال[10] را سال محنه القرآن نامیدند.[11] پس از مأمون، معتصم و واثق عباسى نیز این روش را ادامه دادند و در برخى زمینهها از خود چهرهاى بسیار بیرحمتر، سختگیرتر و بهانه جوتر بر جاى گذاشتند. نوشتهاند: در سال 130 هجرى، واثق، دستور جلب احمد بن نصر را که از اشاعره بود، صادر نمود و از او پرسید: «قرآن حادث است یا قدیم؟» او پاسخ داد: «قدیم است و مخلوق نیست.» او نیز دستور داد تا زبانش را از زیر چانهاش بیرون کشیدند و سپس او را گردن زدند. سرش را به بغداد و بدنش را به سامرا برده، بر دار کشیدند. سر او را نیز بر دروازهاى آویخته و کاغذى بر گوش او آویختند که «این سر احمد بن نصر بن مالک خزاعى است که از او خواسته شده بپذیرد قرآن آفریده شده، اما نپذیرفته است»[12]. واثق حتى در جنگى که بین او و رومیان درگرفته بود، دستور داد تا هر اسیرى که قائل به خلق قرآن است، جذیهاش را از طرف حکومت – به رومیان – بپردازند تا آزاد شود و همچنین یک دست لباس نفیس و مقدارى پول در اختیارش گذارند، ولى بقیه در بند رومیان بمانند.[13]و این گونه، این بازى سیاسى باعث شد که اسیران مسلمانی که این نظریه را نپذیرفته بودند، براى همیشه در زندان بمانند و هرگز به آغوش خانوادهی خود باز نگردند.
پس از واثق و با آغاز حکومت متوکل عباسى، بار دیگر ورق برگشت و مکتب اشعرى دوباره رونق گرفت و این بار نوبت به تهدید و شکنجهی معتزله و طرفداران تئورى حدوث در قرآن رسید.
دیدگاه معصومین در تئورى خلق قرآن
همان گونه که اشاره شد، این نظریه در دوران امامت امام هادى(ع) به اوج خود رسید. ایشان که رهبرى اندیشهی اسلامى را بر عهده داشتند و پیدایش چنین اختلافات فکرى و دامن زدن به آن را به سود دشمن مىدانستند، همگان را از بحث و جدل دربارهی آن دور داشته آن را بدعتى در دین معرفى نمودند. ایشان طى نامهاى به یاران خود در بغداد نگاشتند: «به نام پروردگار بخشایشگر مهرورز. پروردگار ما و شما را از افتادن در آشوب نگه دارد؛ که هر آینه در این صورت به ما برترین نعمت را ارزانى داشته است و جز این سیه روزى و نابودى است. نظر ما دربارهی حدوث و قدم قرآن این است که آن بدعتى بیش نیست که پرسش کننده و پاسخ دهنده در (گناه) آن شریکند؛ زیرا چیزى دستگیر پرسش کننده مىشود که سزاوار او نیست و پاسخ دهنده نیز براى موضوعى که در توان (درک) او نیست، بى جهت خود را به سختى مىافکند...» [14]. امام رضا(ع) نیز در پاسخ به این مسأله فرمودند: «قرآن کلام خداست و دیگر هیچ. در این باره بیش از این بحث مکنید که گمراه خواهید شد[15]».
انگیزهشناسى طرح نظریه
نظریهی خلق قرآن پس از پشت سرگذاشتن این همه فراز و نشیب، هرگز از صفحهی اندیشهها محو نگردید؛ چرا که همواره از سوى نظریه پردازان و اندیشوران غیر مسلمان، طراحى و از سوى حکمرانان اسلامى حمایت مىشد. هدف و انگیزهی طراحان این تئورى که مسیحى بودند، در دو اصل خلاصه مىشد: یک. عزت بخشیدن به مسیحیان ساکن کشورهاى اسلامى دو. مقابله با انحصارگرایى دینى مسلمانان نسبت به غیر مسلمانها و به ویژه مسیحیان.
یوحناى دمشقى در استدلال خود براى پیاده کردن طرحش مىگفت:
قرآن کلام خداست.
خدا قدیم است.
پس:
قرآن قدیم است.
و با استفاده از این پیش فرض ثابت مىکرد:
کلام خدا (قرآن) قدیم است.
عیسى کلمهی الله است.
ــــــــــــــ
عیسى خداست.
او با بهرهگیرى از پیش فرضهاى به اثبات رسیدهی مسلمانان و مغالطهاى که در قیاس انجام میداد - که همگان توان کشف آن را نداشتند - به سادگى عقاید مشرکانهی خود را در بافت فکرى مسلمانان تزریق مىنمود تا بتواند با ایجاد پیوندى کاذب بین مسیحیان و مسیحیت انحرافى و مسلمانان، اغراض و اهداف سیاست مآبانهی خود را القاء نماید.
او با تشکیل این قیاس ساده، با زیرکى تمام، معتقدات خود را جزء بدیهیات انکارناپذیر دین اسلام معرفى کرد، به گونهاى که هر ذهن غیر ورزیدهاى در زمینهی مسائل منطقى، به سادگى آن را مىپذیرفت. در مورد این مغالطهی زیرکانه باید گفت: اولاً حدوث و قِدَم زمانى در خداوند متعال راه ندارد و اصلاً از زمانیات نیست که حدوث و قِدَم داشته باشد و ثانیاً مَثَل «قرآن کلام خداست و عیسى نیز کلمه خداست»، مانند این مَثَل قدیمى و باطل است: «در باز است و باز پرنده.» اگر چه در متون دینى ما از حضرت عیسى (ع) تعبیر به کلمه الله شده است، اما مقایسهی آن با کلام خدا، قرآن، صحیح نیست؛ چرا که قرآن کریم، ثقل اکبر بوده، حتى برتر از همهی اهل بیت پیامبر(ص) است. بنابراین گذشته از مغالطه بودن قیاس، مقدمات آن نیز فاسد است.
به موضوع بحث بازگردیم. در مورد تکثرگرایى دینى در اسلام و شبههی خلق قرآن، مىتوان گفت: آن دو داراى وحدت در انگیزه ظهور هستند. یعنى در هر دوى این شبهات، تلاش گردانندگان بر آن بوده تا از فشار دین بکاهند. در تکثرگرایى دینى - که تنها در اسلام هم نیست - طراحان تلاش داشتند، به افکار عمومى و معتقدان به دین بقبولانند که گسترهی دین این قدر هم محدود نیست که کسى را وادار به اطاعت از یک آیین نماید، بلکه چون هدف دین، گرایش دادن به سوى خداست، تفاوتى در نوع و یا قالب آن نخواهد بود و به دلیل وجود این ویژگى ذاتى، پیروى از هر دینى و یا پیروى از مجموعهاى از آیینها، هدف را محقق مىکند.
در شبههی خلق قرآن نیز که منشأ بسیارى از شبهههاى کوچک و بزرگ در عرصهی فلسفهی دین بود نیز این انگیزه به چشم مىخورد. یعنى یوحناى دمشقى کوشش مىکرد با تزریق برخى عقاید مسیحیت تحریف شده، پیوندى بین آن و اسلام ایجاد کند و زمینههاى پیدایش نزدیکى ادیان را به هم پدید آورد، و در نهایت بتواند بگوید: پیروى از مجموعهی ادیان هم مىتواند برنامهی معنوى و آیینورزى فرد را تشکیل دهد و لزومى در پیروى از یک دین خاص وجود ندارد، که در واقع همان شعار تکثر گرایان است. پرواضح است که نو ظهور بودن اسلام در سدههاى نخستین و تعصب و گرایش شدید مسلمانان به پیروى از دین خود در روزگار یوحناى دمشقى، این اجازه را به او نمىداد که این شعار را که واپسین کلام تکثر گرایان است، در ابتدا سر دهد. پس مىبایستى با زمینه سازىهاى مختلف، اذهان را براى پذیرش کنار گذاشتن انحصارگرایى در دین آماده مىساخت. این چنین است که مغالطهی او در قرنها پیش، امروزه بستر را براى دگراندیشان دینى تا جایى فراهم ساخته که امروز در هر گوشهاى از جهان، زمزمههایى از آن به گوش مىرسد و قالبى استوار به خود گرفته است. شاید دلیل ظهور پروتستانیسم نیز وجود همین شبهه باشد. از این رو، به آسانى فهمیده مىشود که چرا تکثرگرایى در مسیحیت بیشتر به چشم مىخورد؛ زیرا تفاوتهاى زیادى بین مسیحیت در تاریخ آن وجود دارد. چرا که مسیحیت بر خلاف سایر ادیان بزرگ بیشتر در معرض آسیبهاى ناشى از انحصارگرایى دینى بوده است.[16] به این منظور، یوحناى دمشقى، براى رهایى از زیر فشار انحصارگرایى - در متن مسیحیت و خارج از آن - چارهاى جز تمسک به رهیافتى این چنین، بر خود نمىدید. گذشته از آن، مسیحیان قرنهاى متمادى فشار انحصارطلبانهی کلیسا را متحمل شده بودند و غلو در انحصارگرایى مسیحیت به حدى بود که حداکثر جهشى که در این مقوله توانستند انجام دهند، «عقیده به معذوریت و عدم گناهکارى پیروان سایر ادیان» پس از «توصیف مسیحیت به عنوان یگانه دین حقیقى» بود. همچنان که پاپ در سال 1854 میلادى، اظهار کرد: «هر چند کلیساى کاتولیک یگانه سفینهی نجات است، کسانى (دینداران غیر مسیحى) که دین حقیقى را نشناسند، نزد خداوند گناهکار نیستند.»[17]
دقت نظر در سیر تاریخى تکثرگرایى دینى به خوبى نشان مىدهد که این تئورى در ظهور و سیر تکاملى خود به شیوهی امروزى، چه در قالب خلق قرآن و چه در قالب و عنوان جدید تکثرگرایى دینى، فقط و فقط یک پیام را مىرساند و حاوى یک شعار است و آن هم نفى فشار انحصارطلبى است؛ چه فشارى که ناشى از انحصارطلبى خود مسیحیت و از درون اعمال شود و چه فشارى که ناشى از انحصارطلبى سایر ادیان بر مسیحیان باشد.
[1] .Religious pluralism.
[2] . عبدالکریم سروش، صراطهای مستقیم، تهران، مؤسسهی فرهنگی صراط، چاپ اول، 1377، ص1.
[3] .محسن غرویان، پلورالیزم دینی، قم،مؤسسهی فرهنگی یمین،چاپ سوم،1381، ص7.
[4] .ایت الله جعفر سبحانی،پلورالیزم یا کثر تگرایی،قم، مؤسسهی امام صادق(ع)، چاپ اول، 1381ش، ص9.
[5] . خیرالدیم زرکلی، الاعلام قاموس تراجم، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم،1989م، ج8، ص211.
[6] .همان.
[7] .جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، بیروت، منشور دار المکتبه الحیاه، بی تا، ج2، ص154.
. [8] پیش از او نیز این نظریه مطرح شده بود، اما به دلیل فشارهای سیاسی بیش از حد و قتل تئوریسین آن «جعد بن درهم» آموزگار مروان بن محمد، آخرین خلیفهی اموی، سال ها مسکوت ماند. نک: احمد امین، ضحی الاسلام، قاهره، مکتبه النهضه المصریه، چاپ هفتم، ج3، ص162.
[9] .جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1406، ص352.
[10] سال 128هجری.
[11] . آزمودن با قرآن.
[12] . همان، ص386.
[13] ابن واضح اخباری، تاریخ یعقوبی، ترجمه: دکتر محمدابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 2536ش، ج2، 510.
[14] محمد بن حسن کاشانی، معادن الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ج2، ص224.
[15] . جعفربن محمد قولویه القمی، التوحید، مکتبه الصادق، 1387 ق، ص224
[16] . سید حسن حسینی، پلورالیزم دینی یا پلورالیزم در دین، تهران، سروش، چاپ اول، 1382ش، ص24.
[17] .همان.