نویسنده

 (40 نکته)

 آغازه

 حضرت امیرمؤمنان على(ع) :

 لا سُنَّه أَفضَلُ مِنَ التَّحقیق ؛

 هیچ راه و آیینى، برتر از تحقیق و حقیقت‏جویى نیست.[1]

 

 بس نکته با تو گویم شاید ندیده باشى

تا دسته دسته نرگس زین باغ چیده باشى

 

    در نویسندگى با موضوعات گوناگونى از رو­به­رو هستیم :

    یک .  تعریف نویسندگى؛

    دو .  ارزش و اهمیت نویسندگى؛

    سه .  آثار و فواید نویسندگى؛

    چهار .  اهداف نویسندگى؛

    پنج .  کلیات نویسندگى؛

    شش.  مقدمات نویسندگى؛

    هفت.  اقسام نویسندگى؛

    هشت.  شرایط نویسنده و نویسندگى؛

    نُه.  مراحل نویسندگى؛

    ده .  . . . . .   .

    هر کدام از این موضوعات، داراى قلمرو گسترده و عرصه­ی پهناورى است و به تعبیر مولوى  در مثنوى:

 این سخن را ترجمِه‏ىْ پهناورى

گفته آید در مقام دیگرى

    اما مراحل نویسندگى عبارت است از:

    یک .  پژوهش ؛

    دو .  نگارش؛

    سه .  ویرایش.

    آن­چه در پى آمده، 40 نکته در زمینه­ی آیین پژوهش و نگارش است که با زبانى ساده نوشته شده، اما شایسته است که با نگاهى ساده خوانده نشود. امید است که مطبوع­تان آید و مقبول­تان افتد و نظریات سودمندتان را ارمغان­مان کند.

 1

 در تحقیقات و تألیفات­مان به هیچ وجه بر گفته‏ها و شنیده‏ها - هر چند گفته­ها مشهور و از انسان‏هاى معروف نقل شده باشند - تکیه نکنیم، مگر آن که خودمان آن‏ها را در منابع قابل اعتبار و «رِفرِنس‏هاى» قابل استناد ببینیم و بیابیم تا پیام این حدیث شامل حال ما نشود: « . . . لاتُحَدِّثِ النّاسَ بِکُلِّ ما سَمِعتَ بِه فَکَفى بِذلِکَ کَذِبا ؛ هر چه را شنیده‏اى به مردم نگو ؛ زیرا همین کار براى دروغ شمردن آن شنیده (از سوى مردم) بس است.»[2]

    در این صورت، مثلاً خواهیم دید که عبارت «انقلاب ما انفجار نور بود»، با آن همه شهرتى که دارد، از حضرت امام خمینى‏«قده» و بدین گونه نیست؛ بلکه از یاسر عرفات است که پس از پیروزى انقلاب اسلامى به ایران آمد و به محضر حضرت امام رسید و هنگام گفت­وگو درباره­ی انقلاب به ایشان عرض کرد: «آن‏ها [دشمنان انقلاب شما] مى‏گویند که زلزله‏اى رخ داده، ما مى‏گوییم که انفجار نور روى داده»[3]

    شایان توجه است که حضرت امام خمینى‏«قده» نیز نفرموده‏اند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» ؛ بلکه سخن ایشان به گونه‏اى دیگر است .

 2

 آن چه در تحقیقات و تألیفات هنوز، براى خودمان واضح و مفهوم نشده است، براى دیگران توضیح ندهیم و

 به دیگران تفهیم نکنیم، حتى از ذکر آن نیز بپرهیزیم و عطایش را به لقایش ببخشیم؛ زیرا ممکن است آثار نامطلوب و نامقبول و حتى نامشروعى را در پى داشته باشد.

مثلاً اگر به این نکته که حضرت زهرا(ع) دستان مبارک­شان را از کفن بیرون آوردند و امام حسن و امام حسین‏ علیهما السلام را در آغوش گرفتند، براى خودمان مفهوم و روشن نشده است، آن را براى دیگران بازگو نکنیم و به قلم نیاوریم؛ (هرچند شمارى از حدیث‏پژوهان در اعتبار سندى آن نیز خدشه کرده و آن را مخدوش و مجعول دانسته‏اند.)

 3

 بکوشیم که فضاى تحقیقات و تألیفات­مان را حقیقتاً از اکسیژن تحقیق و تألیف به معناى درست و فراگیرِ آن و با همه­ی ویژگى‏هایش، پُر سازیم و با گازکربنیک‏هایى همچون «تحقیق بازى» و «تألیف سازى» آلوده نکنیم و مانند معماران بساز و بفروش، «مؤلفان بچاپ و بفروش» نشویم . مولوى در مثنوى چه دُر سُفته است که گفته است:

 علمِ تقلیدى  بُوَد بهر فروخت

چون بیابد مشترى، خوش برفروخت

 مشترىِّ علم تحقیقى، حق است

دائماً  بازار  او بارونق است

 لب ببسته مست در بیع و شرى

مشترى بى حد که اَللهُ اشتَرى

   این نکته­ی مهم را در داورى‏هاى خصوصى و یا عمومى‏مان - مانند انتخاب کتاب سال و... - به خاطر داشته باشیم که همواره پُر برگى یک تحقیق و پُر فروشىِ یک تألیف به معناى پُر بارىِ آن و پُر فروغىِ این نیست و حتى پُر عنوانىِ فهرست منابع - تا چه رسد به پُرعنوانىِ فهرست مطالب و فهرست تألیفات - نیز هماره به معناى پُر مایگى و پُر اندیشگىِ آن نیست .

 4

 بکوشیم که روحیه­­­ی «نگرش تحقیقى» و «نگارش تحلیلى» را در خود زنده کنیم و روز به روز آن را بالنده‏تر سازیم. براى به دست آوردن چنین روحیه‏اى مى‏توانیم این نکات را رعایت کنیم:

    یک . مطالعه­ی کتاب‏ها و منابعى که با نگرشى تحقیقى و نگارشى تحلیلى نوشته شده‏اند. محقق کسى است که در تحقیقات خویش به کتاب‏ها و منابع دست چندم و حتى گاه به کتاب‏ها و منابع دست دوم نیز مراجعه نمى‏کند. یکى از محققان مى‏گفت: «من در تحقیقاتم، حتى به کتاب شریف بحارالانوار نیز استناد نمى‏کنم، بلکه به مصادر و مآخذ اولیه‏اى که محدّث بزرگ و بزرگوار شیعه، مرحوم علامه مجلسى، اَعلَى‏اللّهُ مَقامَهُ الشّریف، خود به آن‏ها استناد کرده است، مراجعه مى‏نمایم و اصل حدیث را در آن جا مى‏یابم و سپس با رعایت شروطش به آن استناد مى‏کنم».

    دو . همنشین شدن و نشست و برخاست کردن با کسانى که در مسائل فکرى و علمى محقق واقعی­اند. از این جهت، محقق کسى است که در زندگى علمىِ خویش، با کسانى که در اندیشه و اندیشیدن «مقلد» هستند، هم­نشین نمی­شود. مولوى در مثنوى چه خوش سروده است:

 از محقق تا مقلد فرق‏هاست

کاین چو داوود است و آن دیگر صَداست

 منبع گفتار این سوزى بُوَد

وان مقلد، کهنه­آموزى بُوَد

    سه . مطالعه­ی زندگى و شیوه­ی علمى کسانى که مقلدانه نمى‏اندیشیده‏اند­. بدین رو، زندگى و روش علمى علامه امینى، علامه طباطبایى، علامه مطهرى و علامه جعفرى، رضوان اللّه علیهم اجمعین، مى‏تواند الگویى پسندیده در این زمینه‏ها باشد. گفته‏اند: «یکى از محققان مى‏خواسته‏اند که در کتاب دایره­المعارف خویش، متراژ پل قدیمى و سمبلیک اهواز را بنویسند. بدین منظور، هیئتى را از تهران به اهواز مى‏فرستند تا دقیقاً متراژ آن را محاسبه نمایند و آن گاه در دایره­المعارف خود بنگارند» .

    چهار . حضور داشتن در جلسات و شرکت کردن در مجالس علمى‏اى که با نگرشى تحقیقى و تحلیلى تشکیل مى‏شود. بدین جهت، محقق کسى است که در زندگى علمى‏اش، به جلسات و مجالس غیر علمى و جلسات و یا مجالسى که عنوان علمى دارد، اما روشى غیر تحقیقى و غیر تحلیلى دارد، پا نمى‏گذارد. پُر روشن است که این سخنان و پیشنهادها، موضوعات و مسائلى را که اساساً باید با روشى تقلیدى و نه تحقیقى به آن‏ها دست یافت، شامل نمى‏شود.

 5

 در صورتى که بتوانیم و بتوانیم که بیابیم، پژوهش‏هاى خویش را پس از نگارشِ نهایى و براى مطالعه و بازنگرى و برخوردارى از صحت و دقت بیش­تر، دست کم به دو تن - با این دو دیدگاه و ویژگى - بسپاریم:

    یک . از دیدگاه پژوهشى و با دو ویژگى دقت داشتن و وقت گذاشتن؛

    دو . از دیدگاه نگارشى و با دو ویژگى دقت داشتن و وقت گذاشتن.

    البته چه شایسته است - اگر نگوییم بایسته است - هدیه‏اى نیز براى انجام دادن این دو کار و براى این دو بزرگوار در نظر بگیریم و یا به گونه‏اى دیگر و بهتر، این زحمت و خدمت آنان را جبران نماییم و در هر دو صورت، آیه­ی 61 سوره مؤمنون ، یعنى «اُولئِکَ یُسارِعونَ فِى الخَیرات و هُم لَها سابِقون»، را فراموش نکنیم . چه خوش گفته‏اند : «آش از دهان که افتاد، از مزه خواهد افتاد» .

 6

 در تحقیقات و تألیفات خود و متناسب با مطالب و مخاطبان آن، از مواد و مطالب زیر به عنوان استناد و یا استشهاد استفاده نماییم:

    یک . آیات قرآن؛

    دو . روایات صحیح معصومان‏علیهم السلام؛

    سه . اصول منطقى و قواعد عقلى؛

    چهار . قوانین تجربى و نظریات علمى و بدیهی.

    پنج . نظریات و سخنان بزرگان دین و دانش؛

    شش . اشعار؛

    هفت . داستان و خاطره؛

    هشت . آمار و اخبار؛

    نُه . تمثیلات و امثال و حِکَم؛

    ده . طنز و لطیفه.

 7

 چنان­که در تحقیقات و تألیفات خویش، از آیات کریم قرآن و روایات شریف معصومان‏(ع) استفاده مى‏نماییم، به این ظرایف، خوب بنگریم:

    یک . در برداشت از آیات و روایات، دقیق باشیم و به کتاب‏هاى معتبر و تفسیرى مراجعه نماییم تا به طور مثال از آیه­ی 11 سوره­ی رعد، یعنى «إِنَّ اللَّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم . . .»، برداشت اجتماعى و سیاسى و تاریخى نکنیم و این­چنین نگوییم: «خدا تاریخ و سرنوشت هیچ اجتماعى را از بد به نیک تغییر نمى‏دهد، مگر آن­که آنان به خود آیند و تاریخ و سرنوشت خویش را با دستان خودشان از بد به نیک تغییر دهند»؛ زیرا به قرینه­ی آیه­ی 53 سوره­ی انفال، یعنى «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَم یَکُ مُغَیِّراً نِعمَةً أَنعَمَها عَلى قَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم . . .»، معناى آیه و برداشت از آن بدین گونه است: «خدا هر نعمتى را که بر اثر پیروى از فطرت و سنت الهى به قومى بخشیده است، تا مادامى که نیت خود را (از نیک به بد) تغییر ندهند و در سبب‏سازى و نعمت‏دهى او شک نکنند و دچار هواپرستى نگردند، (از نیک به بد و نه از بد به نیک) تغییر نمى‏دهد».[4]

    دو . در ترجمه­ی آیات و روایات، بسیار دقت کنیم تا مثلاً عبارت «و لاتَحسَبَنَّ» را در آیه­ی «و لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فى سَبیلِ اللَّهِ أَمواتا . . .» به صورت جمع (و هرگز مپندارید) ترجمه ننماییم و آن را به صورت مفرد (و هرگز مپندار) ترجمه کنیم؛ زیرا «ولاتَحسَبَنَّ» ، قالب و صیغه­ی مفرد است و قالب و صیغه­ی جمع آن، «و لاتَحسَبُنَّ» به ضم حرف باء است­.

    سه . در نوشتن آیات و روایات دقت نماییم تا مثلاً عبارت «و إِن لَم ‏تَفعَل» را در آیه­ی «یآ أَیُّهَا الرَّسول بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّک و إِن لَم ‏تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه . . .» به صورت « . . . فَإِن لَم ‏تَفعَل . . .» ننویسیم .

    چهار . در اعراب‏گذارى آیات و روایات توجه داشته باشیم تا مثلاً حرف نون مفتوح در کلمه­ی «نعمَه» را که در آیه­ی 27 سوره­ی دخان است، به صورت نون مکسور ، یعنى «نِعمَه» ننویسیم .

 8

 اگر در تحقیقات و تألیفات خویش از شعر استفاده مى‏نماییم، به این نکات ظریف و دقیق توجه کنیم:

    یک . هیچ گاه از شعر به عنوان دلیل و یا استنادِ سخن استفاده ننماییم، بلکه از آن به عنوان تأییدِ سخن و استشهاد براى آن و یا براى تغییر ذائقه­ی خوانندگان نوشته­ی خود بهره ببریم. اگر دیگران نیز در استفاده از شعر، به غیر از گونه‏اى که گفته شد، عمل کردند، ما نیز آنان را مورد نقد قرار دهیم؛ زیرا کسى ممکن است در برخورد با دشمن و مدارا کردن با او به این شعر حافظ استناد کند:

 آسایش دو گیتى تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروّت با دشمنان مدارا

    و شخص دیگرى نیز ممکن است در برخورد با دشمن و مدارا نکردن با او به این شعر سعدى استناد نماید:

 امروز بکُش، چو مى‏توان کُشت

کآتش چو بلند شد، جهان سوخت

 مگذار که زه کند کمان را

دشمن که به تیر مى‏توان دوخت

    دو . در انتساب شعر به شاعر دقت کنیم تا مثلاً بیتِ «موجیم که آسودگى ما عدم ماست / ما زنده به آنیم که آرام نگیریم» را که از کلیم کاشانى و از نظر ترتیب مصراع‏ها به صورت پیشین است، به اقبال لاهورى نسبت ندهیم. گفتنى است که این بیت در ترجیع‏بند ساقى‏نامه­ی کلیم کاشانى است و مَطلعِ بندِ پنجم آن بدین صورت است: «مستیم و عنان دل خودکام نگیریم / تا جام بُوَد عبرت از ایام نگیریم»[5]

    سه. اشعار را از نظر کلمات و چینش، به طور درست بخوانیم و بنویسیم تا مثلاً این بیتِ مولوى در مثنوى را، «چون که با کودک سر و کارم فُتاد / هم زبان کودکى باید گشاد»، به صورتِ «چون که با کودک سر و کارت فتاد / پس زبان کودکى باید گشاد» نخوانیم و ننویسیم.

    چهار . اشعارى را در تحقیقات و تألیفات­مان به کار گیریم که از نظر وزن و قافیه معیوب نباشند. به طور نمونه، بیتِ «یارِ جسمانى بُوَد رویش چو مرگ / صحبتش شوم است باید کرد ترک» داراى عیب قافیه‏اى به نام اِکفاء یا همان اختلاف رَوى (آخرین حرف قافیه) است که در این بیت، حرف رَوى در آخر دو کلمه «مرگ» و «ترک» با یک­دیگر مطابقت ندارد و یکى حرف «گ» و دیگرى حرف «ک» است .

 9

 چنان­که دوست داریم که تحقیقات و تألیفات­مان با استقبال روز افزون خوانندگان و مخاطبان رو­به­رو شوند، از گفتن سخنان کلیشه‏اى و باسمِه‏اى و مطالب کهنه و نخ نما دورى کنیم و به گفتن سخنانِ تر و تازه و مطالب نو و با طراوت روى آوریم و خدا وکیلى حرفى براى گفتن داشته باشیم. کلیم کاشانى چه خوش گفته است:

 گر متاع سخن، امروز کساد است «کلیم»

تازه کن طرز که در چشم خریدار آید

    البته شمار فراوانى از ما - اگر بنا بر احتیاط، نگوییم همه­ی ما - همیشه بر این پندار و در این رؤیاییم که حرف‏هاى نو و تازه‏اى زده‏ایم و مى‏زنیم.

 10

 اگر ما به این حقیقت روشن و ساده دست یازیم - هر چند با تلقین به خویشتن هم باشد - که «مادر زاد، محقق و مؤلف نبوده‏ایم» و همان گونه که براى فراگیرى علوم و فنون دیگر و یادگیرى «ضَرَبَ زَیدٌ عَمراً» وقت فراوانى را صرف و گاه تلف مى‏نماییم، براى محقق و مؤلف شدن نیز باید وقت فراوانى را صرف کنیم، آن گاه پیش از آغاز هر تحقیق و پژوهشى و هر تألیف و نگارشى، به فراگیرى دو فن و هنر مهم روى مى‏آوریم:

    یک . روش تحقیق و پژوهش؛

    دو . روش تألیف و نگارش.

 11

 پیش از فراگیرى دو روش پژوهش و نگارش و یا هم­زمان با آن، باید روش‏هایى را نیز فرا بگیریم و آن­گاه خواهیم دید که تحقیقات و تألیفات­مان از صحت، دقت و سرعت بیش‏ترى نیز برخوردار شده‏اند؛ و چه زیبا گفته‏اند: «اگر به من روش ماهیگیرى را یاد دهید، بهتر از آن است که هر روز به من یک ماهى بدهید» و آن روش‏ها عبارت است از:

    یک .  روش مطالعه و تندخوانى؛

    دو .  روش تلخیص و خلاصه‏نویسى؛

    سه .  روش فیش‏بردارى و یادداشت‏بردارى؛

    چهار .  روش تنظیم فیش‏ها و دسته‏بندى یادداشت‏ها؛

    پنج .  روش نقد و بازنگرى مطالب و یادداشت‏ها؛

    شش . روش طبقه‏بندى کتاب‏ها و تنظیم کتاب­خانه؛

    هفت .  روش مأخذشناسى و کتاب­شناسى؛

    هشت .  روش ترجمه؛

    نُه .  روش کار با رایانه و استفاده از برنامه‏هاى رایانه‏اى.

 12

 با توجه به این­که امام حسین(‏ع) فرموده‏اند: « . . . مِن دَلائِلِ العالِم اِنتِقادُهُ لِحَدیثِه . . . ؛ از نشانه‏هاى دانشور این است که خودش سخنان خویش را به نقد کشد[6]»  هیچ پژوهشى را پیش از انجام دادن این دو کار مهم، به کسى یا جایى عرضه نکنیم:

    یک . بازنگرى؛

    دو . بازنگارى.

    پس از انجام دادن این دو کار، باز هم پژوهش خود را عرضه نکنیم و این تجربه را آویزه­ی گوش خویش قرار دهیم و به مدت حدود یک اربعین (چهل روز) از کار پژوهشى‏مان فاصله بگیریم که حافظِ شیرین سخن گفته است:

 سحرگه رهرُوى در سرزمینى

همى گفت این معما با قرینى

 که اى صوفى! شراب آن گه شود صاف

که در شیشه برآرد اربعینى

    پس از سپرى شدن این مدت، دوباره به سراغش برویم و آن را مطالعه نماییم و سپس به دیگران عرضه کنیم. اگر از این تجربه، بهره و یا بهره‏هاى علمى و تحقیقى و تألیفىِ جدیدى نصیب­تان شد که إنشاء­الله خواهد شد، در حق گوینده­ی این تجربه، دعاى خیرى نیز بفرمایید که سعدى‏گوید:

 غرض نقشى است کز ما باز مانَد

که گیتى را نمى‏بینم بقایى

 مگر صاحب­دلى روزى به رحمت

کند در کار درویشان دعایى

 13

 از آفت‏هایى که شمارى از محققان و مراکز تحقیقاتى - اگر نگوییم بسیارى از آن‏ها - به آن دچار مى‏شوند و گاه هم­چون خوره به جان­شان مى‏افتد، «پراکنده‏کارى» و «نیمه‏کارى» در تحقیقات است. یک روز در مجلسى که تنى چند از محققان حضور داشتند، همگى مى‏گفتند و مى‏نالیدند که چقدر تحقیقات پراکنده و نیمه‏کاره دارند. در این میان نیز، یکى از محققان حوزوى را نام مى‏بردند که تا یک تحقیق و تألیف خود را به پایان نرساند، به تحقیق و تألیف دیگرى نمى‏پردازد. به همین جهت نیز بوده است که تاکنون حدود 100 کتاب و مقاله را به نگارش در آورده است. بنابراین، از خداى خویش بخواهیم که به همه­ی ما توفیق دهد تا بتوانیم به این حدیث ژرف و شگرف از امام صادق(‏ع) عمل کنیم:

    «إِذا کانَ الرَّجُلُ عَلى عَمَلٍ فَلْیَدُم عَلَیهِ سَنَةً ثُمَّ یَتَحَوَّلُ عَنه إِن شاءَ إِلى غَیرِه . . . ؛ هر گاه کسى در حال انجام دادن کارى است، تا یک سال آن را ادامه دهد و سپس اگر خواست، از آن کار دست کشد و به سراغ کار دیگرى رود».[7]

 14

 از آفت‏هاى برخى محققان و مراکز تحقیقاتى، نظم منطقى نداشتن در مطالب­ است. سوگ­مندانه باید گفت که گاه این بى نظمىِ تحقیقاتى را با عبارت‏هایى نامقبول و حتى گاه نامشروع هم­چون «نظم ما در بى‏نظمى ماست» و «َلکَلامُ یَجُرُّ الکَلام» توجیه مى‏کنیم در حالى که مولایمان، حضرت امیرمؤمنان على‏(ع)، چه زیبا همه­ی ما را سفارش مى‏کنند:

    «أُوصیکُما و جَمیعَ وُلدى و أَهلى و مَن بَلَغَهُ کِتابى بِتَقوَى اللَّهِ و نَظمِ أَمرِکُم . . . ؛ شما دو تَن ( امام حسن و امام حسین‏(علیهما السلام) و همه­ی فرزندان و خاندانم و هر کسى را که نوشته­ی من به دست او مى‏رسد، به تقواى الهى و نظم در کارتان سفارش مى‏کنم.»[8].

     و نیز ایشان مى‏فرمایند :

    «أَحسَنُ الکَلام ما زانَهُ حُسنُ النِّظام و فَهِمَهُ الخاصُّ و العامّ ؛ زیباترین سخن، آن است که ساختار زیبایش آن را آراسته کرده باشد و نخبگان و همگان آن را دریابند»[9].

 و شاعر نیز چه زیبا گفته است:

 بیار اى سخنگوى چابک‏سراى

بساط سخن را یکایک به جاى

 15

 طبق تحقیقاتى که درباره­ی نام و عنوان 100 کتاب پُرفروش دنیا صورت گرفته، این آمار به دست آمده است که کتاب‏هاى داراى عنوان‏هاى سه کلمه‏اى، از بالاترین درصد برخوردار بوده‏اند . پس بکوشیم که عنوان‏هاى سه کلمه‏اى را بیش‏تر براى تحقیقات و تألیفات­مان برگزینیم .

 16

 پس از به فرجام رسیدن تحقیق و تألیف­مان و پیش از دادن آن به دیگران، یک کپىِ پُررنگ و یک‏رو، از آن بگیریم و هر گاه هزینه­ی مالى سنگینِ آن در برابر چشمان­مان مجسم شد، هزینه­ی زمانى و روانى و سنگین‏ترِ گم شدن و از دست دادن پژوهش و نگارشِ چندین ماهه و حتى چندین ساله­ی خود را در برابر چشمان اشک‏آلود و دل‏هاى بغض‏آلودمان مجسم نماییم. چه بسیار دیده یا شنیده‏ایم که پژوهش پژوهنده‏اى و نوشته­ی نویسنده‏اى در دست دوست یا صاحبْ‏نظرى یا مؤسسه‏ و یا چاپ­خانه‏اى گم شده و از بین رفته است. جاى دورى نرویم و به عرض مبارک­تان برسانیم که گاه پژوهندگان و نویسندگان، خودشان، یک کار پژوهشى و نگارشى را انجام داده‏اند و اینک نمى‏دانند آن را در کجا و یا بهتر بگوییم در کدام ناکجاآبادى گذاشته‏اند، یا به - چه کسى و یا بهتر بگوییم به کدام ناکسى - داده‏اند که دیگر آن پژوهش و نگارش را - با آن همه رنج و تلاش - به آنان باز نگردانده است.

    گفتنى است که این کپى را در کنار دست­نوشته‏مان نگذاریم و هر دو را در کنار یک­دیگر نگهدارى نکنیم؛ بلکه مثلاً کپىِ دست­نوشته را در یک اتاق و خودِ دست­نوشته را در اتاق دیگرى از خانه‏مان نگهدارى نماییم تا زبانمان لال، اگر دزدى به اتاقى که صفحات دست­نوشته­ی پژوهش­مان در آن جا نگه­دارى مى‏شده است، وارد شد و اتفاقاً کیف حاوى صفحاتِ دست­نوشته را - به گمان این­که حاوى پول است - به سرقت برد، کپىِ صفحات دست­نوشته‏مان در اتاق دیگرى از خانه‏مان محفوظ مانده باشد.

 

 



.[1] غررالحکم.

[2] . نهج­البلاغه، نامه­ی65..

[3] . صحفیه­ی امام، مرسسه­ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(قده) چاپ اول، تهران، 1378، ج6، ص181.

[4] .برای توضیح بیش­تر به تفسیرالمیزان، علامه سید محمد­حسین طباطبایی، ج 11، ص310 تا 316 (ذیل همین آیه ) و به ترجمه­ی قرآن کریم و هم­راه با توضیحات آن، از آقای بهاءالدین خرمشاهی، ص250، (ذیل همین آیه) مراجعه نمایید.

[5][5] .کلیات طالب کلیم کاشانی، به تصحیح مهدی صدری، 2 ج، چ اول، تهران، نشر هم­راه، 1376، ج2، ص833.

[6] . تحف العقول، ابن شعبه حرانی، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1404 ق، ص248.

[7] .الکافی، 8ج، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367،ج3، ص82.

[8] . نهج البلاغه، نامه­ی 47.

[9] . غررالحکم ، حدیث 3301.