(40 نکته)
آغازه
حضرت امیرمؤمنان على(ع) :
لا سُنَّه أَفضَلُ مِنَ التَّحقیق ؛
هیچ راه و آیینى، برتر از تحقیق و حقیقتجویى نیست.[1]
بس نکته با تو گویم شاید ندیده باشى
تا دسته دسته نرگس زین باغ چیده باشى
در نویسندگى با موضوعات گوناگونى از روبهرو هستیم :
یک . تعریف نویسندگى؛
دو . ارزش و اهمیت نویسندگى؛
سه . آثار و فواید نویسندگى؛
چهار . اهداف نویسندگى؛
پنج . کلیات نویسندگى؛
شش. مقدمات نویسندگى؛
هفت. اقسام نویسندگى؛
هشت. شرایط نویسنده و نویسندگى؛
نُه. مراحل نویسندگى؛
ده . . . . . . .
هر کدام از این موضوعات، داراى قلمرو گسترده و عرصهی پهناورى است و به تعبیر مولوى در مثنوى:
این سخن را ترجمِهىْ پهناورى
گفته آید در مقام دیگرى
اما مراحل نویسندگى عبارت است از:
یک . پژوهش ؛
دو . نگارش؛
سه . ویرایش.
آنچه در پى آمده، 40 نکته در زمینهی آیین پژوهش و نگارش است که با زبانى ساده نوشته شده، اما شایسته است که با نگاهى ساده خوانده نشود. امید است که مطبوعتان آید و مقبولتان افتد و نظریات سودمندتان را ارمغانمان کند.
1
در تحقیقات و تألیفاتمان به هیچ وجه بر گفتهها و شنیدهها - هر چند گفتهها مشهور و از انسانهاى معروف نقل شده باشند - تکیه نکنیم، مگر آن که خودمان آنها را در منابع قابل اعتبار و «رِفرِنسهاى» قابل استناد ببینیم و بیابیم تا پیام این حدیث شامل حال ما نشود: « . . . لاتُحَدِّثِ النّاسَ بِکُلِّ ما سَمِعتَ بِه فَکَفى بِذلِکَ کَذِبا ؛ هر چه را شنیدهاى به مردم نگو ؛ زیرا همین کار براى دروغ شمردن آن شنیده (از سوى مردم) بس است.»[2]
در این صورت، مثلاً خواهیم دید که عبارت «انقلاب ما انفجار نور بود»، با آن همه شهرتى که دارد، از حضرت امام خمینى«قده» و بدین گونه نیست؛ بلکه از یاسر عرفات است که پس از پیروزى انقلاب اسلامى به ایران آمد و به محضر حضرت امام رسید و هنگام گفتوگو دربارهی انقلاب به ایشان عرض کرد: «آنها [دشمنان انقلاب شما] مىگویند که زلزلهاى رخ داده، ما مىگوییم که انفجار نور روى داده»[3]
شایان توجه است که حضرت امام خمینى«قده» نیز نفرمودهاند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» ؛ بلکه سخن ایشان به گونهاى دیگر است .
2
آن چه در تحقیقات و تألیفات هنوز، براى خودمان واضح و مفهوم نشده است، براى دیگران توضیح ندهیم و
به دیگران تفهیم نکنیم، حتى از ذکر آن نیز بپرهیزیم و عطایش را به لقایش ببخشیم؛ زیرا ممکن است آثار نامطلوب و نامقبول و حتى نامشروعى را در پى داشته باشد.
مثلاً اگر به این نکته که حضرت زهرا(ع) دستان مبارکشان را از کفن بیرون آوردند و امام حسن و امام حسین علیهما السلام را در آغوش گرفتند، براى خودمان مفهوم و روشن نشده است، آن را براى دیگران بازگو نکنیم و به قلم نیاوریم؛ (هرچند شمارى از حدیثپژوهان در اعتبار سندى آن نیز خدشه کرده و آن را مخدوش و مجعول دانستهاند.)
3
بکوشیم که فضاى تحقیقات و تألیفاتمان را حقیقتاً از اکسیژن تحقیق و تألیف به معناى درست و فراگیرِ آن و با همهی ویژگىهایش، پُر سازیم و با گازکربنیکهایى همچون «تحقیق بازى» و «تألیف سازى» آلوده نکنیم و مانند معماران بساز و بفروش، «مؤلفان بچاپ و بفروش» نشویم . مولوى در مثنوى چه دُر سُفته است که گفته است:
علمِ تقلیدى بُوَد بهر فروخت
چون بیابد مشترى، خوش برفروخت
مشترىِّ علم تحقیقى، حق است
دائماً بازار او بارونق است
لب ببسته مست در بیع و شرى
مشترى بى حد که اَللهُ اشتَرى
این نکتهی مهم را در داورىهاى خصوصى و یا عمومىمان - مانند انتخاب کتاب سال و... - به خاطر داشته باشیم که همواره پُر برگى یک تحقیق و پُر فروشىِ یک تألیف به معناى پُر بارىِ آن و پُر فروغىِ این نیست و حتى پُر عنوانىِ فهرست منابع - تا چه رسد به پُرعنوانىِ فهرست مطالب و فهرست تألیفات - نیز هماره به معناى پُر مایگى و پُر اندیشگىِ آن نیست .
4
بکوشیم که روحیهی «نگرش تحقیقى» و «نگارش تحلیلى» را در خود زنده کنیم و روز به روز آن را بالندهتر سازیم. براى به دست آوردن چنین روحیهاى مىتوانیم این نکات را رعایت کنیم:
یک . مطالعهی کتابها و منابعى که با نگرشى تحقیقى و نگارشى تحلیلى نوشته شدهاند. محقق کسى است که در تحقیقات خویش به کتابها و منابع دست چندم و حتى گاه به کتابها و منابع دست دوم نیز مراجعه نمىکند. یکى از محققان مىگفت: «من در تحقیقاتم، حتى به کتاب شریف بحارالانوار نیز استناد نمىکنم، بلکه به مصادر و مآخذ اولیهاى که محدّث بزرگ و بزرگوار شیعه، مرحوم علامه مجلسى، اَعلَىاللّهُ مَقامَهُ الشّریف، خود به آنها استناد کرده است، مراجعه مىنمایم و اصل حدیث را در آن جا مىیابم و سپس با رعایت شروطش به آن استناد مىکنم».
دو . همنشین شدن و نشست و برخاست کردن با کسانى که در مسائل فکرى و علمى محقق واقعیاند. از این جهت، محقق کسى است که در زندگى علمىِ خویش، با کسانى که در اندیشه و اندیشیدن «مقلد» هستند، همنشین نمیشود. مولوى در مثنوى چه خوش سروده است:
از محقق تا مقلد فرقهاست
کاین چو داوود است و آن دیگر صَداست
منبع گفتار این سوزى بُوَد
وان مقلد، کهنهآموزى بُوَد
سه . مطالعهی زندگى و شیوهی علمى کسانى که مقلدانه نمىاندیشیدهاند. بدین رو، زندگى و روش علمى علامه امینى، علامه طباطبایى، علامه مطهرى و علامه جعفرى، رضوان اللّه علیهم اجمعین، مىتواند الگویى پسندیده در این زمینهها باشد. گفتهاند: «یکى از محققان مىخواستهاند که در کتاب دایرهالمعارف خویش، متراژ پل قدیمى و سمبلیک اهواز را بنویسند. بدین منظور، هیئتى را از تهران به اهواز مىفرستند تا دقیقاً متراژ آن را محاسبه نمایند و آن گاه در دایرهالمعارف خود بنگارند» .
چهار . حضور داشتن در جلسات و شرکت کردن در مجالس علمىاى که با نگرشى تحقیقى و تحلیلى تشکیل مىشود. بدین جهت، محقق کسى است که در زندگى علمىاش، به جلسات و مجالس غیر علمى و جلسات و یا مجالسى که عنوان علمى دارد، اما روشى غیر تحقیقى و غیر تحلیلى دارد، پا نمىگذارد. پُر روشن است که این سخنان و پیشنهادها، موضوعات و مسائلى را که اساساً باید با روشى تقلیدى و نه تحقیقى به آنها دست یافت، شامل نمىشود.
5
در صورتى که بتوانیم و بتوانیم که بیابیم، پژوهشهاى خویش را پس از نگارشِ نهایى و براى مطالعه و بازنگرى و برخوردارى از صحت و دقت بیشتر، دست کم به دو تن - با این دو دیدگاه و ویژگى - بسپاریم:
یک . از دیدگاه پژوهشى و با دو ویژگى دقت داشتن و وقت گذاشتن؛
دو . از دیدگاه نگارشى و با دو ویژگى دقت داشتن و وقت گذاشتن.
البته چه شایسته است - اگر نگوییم بایسته است - هدیهاى نیز براى انجام دادن این دو کار و براى این دو بزرگوار در نظر بگیریم و یا به گونهاى دیگر و بهتر، این زحمت و خدمت آنان را جبران نماییم و در هر دو صورت، آیهی 61 سوره مؤمنون ، یعنى «اُولئِکَ یُسارِعونَ فِى الخَیرات و هُم لَها سابِقون»، را فراموش نکنیم . چه خوش گفتهاند : «آش از دهان که افتاد، از مزه خواهد افتاد» .
6
در تحقیقات و تألیفات خود و متناسب با مطالب و مخاطبان آن، از مواد و مطالب زیر به عنوان استناد و یا استشهاد استفاده نماییم:
یک . آیات قرآن؛
دو . روایات صحیح معصومانعلیهم السلام؛
سه . اصول منطقى و قواعد عقلى؛
چهار . قوانین تجربى و نظریات علمى و بدیهی.
پنج . نظریات و سخنان بزرگان دین و دانش؛
شش . اشعار؛
هفت . داستان و خاطره؛
هشت . آمار و اخبار؛
نُه . تمثیلات و امثال و حِکَم؛
ده . طنز و لطیفه.
7
چنانکه در تحقیقات و تألیفات خویش، از آیات کریم قرآن و روایات شریف معصومان(ع) استفاده مىنماییم، به این ظرایف، خوب بنگریم:
یک . در برداشت از آیات و روایات، دقیق باشیم و به کتابهاى معتبر و تفسیرى مراجعه نماییم تا به طور مثال از آیهی 11 سورهی رعد، یعنى «إِنَّ اللَّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم . . .»، برداشت اجتماعى و سیاسى و تاریخى نکنیم و اینچنین نگوییم: «خدا تاریخ و سرنوشت هیچ اجتماعى را از بد به نیک تغییر نمىدهد، مگر آنکه آنان به خود آیند و تاریخ و سرنوشت خویش را با دستان خودشان از بد به نیک تغییر دهند»؛ زیرا به قرینهی آیهی 53 سورهی انفال، یعنى «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَم یَکُ مُغَیِّراً نِعمَةً أَنعَمَها عَلى قَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم . . .»، معناى آیه و برداشت از آن بدین گونه است: «خدا هر نعمتى را که بر اثر پیروى از فطرت و سنت الهى به قومى بخشیده است، تا مادامى که نیت خود را (از نیک به بد) تغییر ندهند و در سببسازى و نعمتدهى او شک نکنند و دچار هواپرستى نگردند، (از نیک به بد و نه از بد به نیک) تغییر نمىدهد».[4]
دو . در ترجمهی آیات و روایات، بسیار دقت کنیم تا مثلاً عبارت «و لاتَحسَبَنَّ» را در آیهی «و لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فى سَبیلِ اللَّهِ أَمواتا . . .» به صورت جمع (و هرگز مپندارید) ترجمه ننماییم و آن را به صورت مفرد (و هرگز مپندار) ترجمه کنیم؛ زیرا «ولاتَحسَبَنَّ» ، قالب و صیغهی مفرد است و قالب و صیغهی جمع آن، «و لاتَحسَبُنَّ» به ضم حرف باء است.
سه . در نوشتن آیات و روایات دقت نماییم تا مثلاً عبارت «و إِن لَم تَفعَل» را در آیهی «یآ أَیُّهَا الرَّسول بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّک و إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه . . .» به صورت « . . . فَإِن لَم تَفعَل . . .» ننویسیم .
چهار . در اعرابگذارى آیات و روایات توجه داشته باشیم تا مثلاً حرف نون مفتوح در کلمهی «نعمَه» را که در آیهی 27 سورهی دخان است، به صورت نون مکسور ، یعنى «نِعمَه» ننویسیم .
8
اگر در تحقیقات و تألیفات خویش از شعر استفاده مىنماییم، به این نکات ظریف و دقیق توجه کنیم:
یک . هیچ گاه از شعر به عنوان دلیل و یا استنادِ سخن استفاده ننماییم، بلکه از آن به عنوان تأییدِ سخن و استشهاد براى آن و یا براى تغییر ذائقهی خوانندگان نوشتهی خود بهره ببریم. اگر دیگران نیز در استفاده از شعر، به غیر از گونهاى که گفته شد، عمل کردند، ما نیز آنان را مورد نقد قرار دهیم؛ زیرا کسى ممکن است در برخورد با دشمن و مدارا کردن با او به این شعر حافظ استناد کند:
آسایش دو گیتى تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
و شخص دیگرى نیز ممکن است در برخورد با دشمن و مدارا نکردن با او به این شعر سعدى استناد نماید:
امروز بکُش، چو مىتوان کُشت
کآتش چو بلند شد، جهان سوخت
مگذار که زه کند کمان را
دشمن که به تیر مىتوان دوخت
دو . در انتساب شعر به شاعر دقت کنیم تا مثلاً بیتِ «موجیم که آسودگى ما عدم ماست / ما زنده به آنیم که آرام نگیریم» را که از کلیم کاشانى و از نظر ترتیب مصراعها به صورت پیشین است، به اقبال لاهورى نسبت ندهیم. گفتنى است که این بیت در ترجیعبند ساقىنامهی کلیم کاشانى است و مَطلعِ بندِ پنجم آن بدین صورت است: «مستیم و عنان دل خودکام نگیریم / تا جام بُوَد عبرت از ایام نگیریم»[5]
سه. اشعار را از نظر کلمات و چینش، به طور درست بخوانیم و بنویسیم تا مثلاً این بیتِ مولوى در مثنوى را، «چون که با کودک سر و کارم فُتاد / هم زبان کودکى باید گشاد»، به صورتِ «چون که با کودک سر و کارت فتاد / پس زبان کودکى باید گشاد» نخوانیم و ننویسیم.
چهار . اشعارى را در تحقیقات و تألیفاتمان به کار گیریم که از نظر وزن و قافیه معیوب نباشند. به طور نمونه، بیتِ «یارِ جسمانى بُوَد رویش چو مرگ / صحبتش شوم است باید کرد ترک» داراى عیب قافیهاى به نام اِکفاء یا همان اختلاف رَوى (آخرین حرف قافیه) است که در این بیت، حرف رَوى در آخر دو کلمه «مرگ» و «ترک» با یکدیگر مطابقت ندارد و یکى حرف «گ» و دیگرى حرف «ک» است .
9
چنانکه دوست داریم که تحقیقات و تألیفاتمان با استقبال روز افزون خوانندگان و مخاطبان روبهرو شوند، از گفتن سخنان کلیشهاى و باسمِهاى و مطالب کهنه و نخ نما دورى کنیم و به گفتن سخنانِ تر و تازه و مطالب نو و با طراوت روى آوریم و خدا وکیلى حرفى براى گفتن داشته باشیم. کلیم کاشانى چه خوش گفته است:
گر متاع سخن، امروز کساد است «کلیم»
تازه کن طرز که در چشم خریدار آید
البته شمار فراوانى از ما - اگر بنا بر احتیاط، نگوییم همهی ما - همیشه بر این پندار و در این رؤیاییم که حرفهاى نو و تازهاى زدهایم و مىزنیم.
10
اگر ما به این حقیقت روشن و ساده دست یازیم - هر چند با تلقین به خویشتن هم باشد - که «مادر زاد، محقق و مؤلف نبودهایم» و همان گونه که براى فراگیرى علوم و فنون دیگر و یادگیرى «ضَرَبَ زَیدٌ عَمراً» وقت فراوانى را صرف و گاه تلف مىنماییم، براى محقق و مؤلف شدن نیز باید وقت فراوانى را صرف کنیم، آن گاه پیش از آغاز هر تحقیق و پژوهشى و هر تألیف و نگارشى، به فراگیرى دو فن و هنر مهم روى مىآوریم:
یک . روش تحقیق و پژوهش؛
دو . روش تألیف و نگارش.
11
پیش از فراگیرى دو روش پژوهش و نگارش و یا همزمان با آن، باید روشهایى را نیز فرا بگیریم و آنگاه خواهیم دید که تحقیقات و تألیفاتمان از صحت، دقت و سرعت بیشترى نیز برخوردار شدهاند؛ و چه زیبا گفتهاند: «اگر به من روش ماهیگیرى را یاد دهید، بهتر از آن است که هر روز به من یک ماهى بدهید» و آن روشها عبارت است از:
یک . روش مطالعه و تندخوانى؛
دو . روش تلخیص و خلاصهنویسى؛
سه . روش فیشبردارى و یادداشتبردارى؛
چهار . روش تنظیم فیشها و دستهبندى یادداشتها؛
پنج . روش نقد و بازنگرى مطالب و یادداشتها؛
شش . روش طبقهبندى کتابها و تنظیم کتابخانه؛
هفت . روش مأخذشناسى و کتابشناسى؛
هشت . روش ترجمه؛
نُه . روش کار با رایانه و استفاده از برنامههاى رایانهاى.
12
با توجه به اینکه امام حسین(ع) فرمودهاند: « . . . مِن دَلائِلِ العالِم اِنتِقادُهُ لِحَدیثِه . . . ؛ از نشانههاى دانشور این است که خودش سخنان خویش را به نقد کشد[6]» هیچ پژوهشى را پیش از انجام دادن این دو کار مهم، به کسى یا جایى عرضه نکنیم:
یک . بازنگرى؛
دو . بازنگارى.
پس از انجام دادن این دو کار، باز هم پژوهش خود را عرضه نکنیم و این تجربه را آویزهی گوش خویش قرار دهیم و به مدت حدود یک اربعین (چهل روز) از کار پژوهشىمان فاصله بگیریم که حافظِ شیرین سخن گفته است:
سحرگه رهرُوى در سرزمینى
همى گفت این معما با قرینى
که اى صوفى! شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینى
پس از سپرى شدن این مدت، دوباره به سراغش برویم و آن را مطالعه نماییم و سپس به دیگران عرضه کنیم. اگر از این تجربه، بهره و یا بهرههاى علمى و تحقیقى و تألیفىِ جدیدى نصیبتان شد که إنشاءالله خواهد شد، در حق گویندهی این تجربه، دعاى خیرى نیز بفرمایید که سعدىگوید:
غرض نقشى است کز ما باز مانَد
که گیتى را نمىبینم بقایى
مگر صاحبدلى روزى به رحمت
کند در کار درویشان دعایى
13
از آفتهایى که شمارى از محققان و مراکز تحقیقاتى - اگر نگوییم بسیارى از آنها - به آن دچار مىشوند و گاه همچون خوره به جانشان مىافتد، «پراکندهکارى» و «نیمهکارى» در تحقیقات است. یک روز در مجلسى که تنى چند از محققان حضور داشتند، همگى مىگفتند و مىنالیدند که چقدر تحقیقات پراکنده و نیمهکاره دارند. در این میان نیز، یکى از محققان حوزوى را نام مىبردند که تا یک تحقیق و تألیف خود را به پایان نرساند، به تحقیق و تألیف دیگرى نمىپردازد. به همین جهت نیز بوده است که تاکنون حدود 100 کتاب و مقاله را به نگارش در آورده است. بنابراین، از خداى خویش بخواهیم که به همهی ما توفیق دهد تا بتوانیم به این حدیث ژرف و شگرف از امام صادق(ع) عمل کنیم:
«إِذا کانَ الرَّجُلُ عَلى عَمَلٍ فَلْیَدُم عَلَیهِ سَنَةً ثُمَّ یَتَحَوَّلُ عَنه إِن شاءَ إِلى غَیرِه . . . ؛ هر گاه کسى در حال انجام دادن کارى است، تا یک سال آن را ادامه دهد و سپس اگر خواست، از آن کار دست کشد و به سراغ کار دیگرى رود».[7]
14
از آفتهاى برخى محققان و مراکز تحقیقاتى، نظم منطقى نداشتن در مطالب است. سوگمندانه باید گفت که گاه این بى نظمىِ تحقیقاتى را با عبارتهایى نامقبول و حتى گاه نامشروع همچون «نظم ما در بىنظمى ماست» و «َلکَلامُ یَجُرُّ الکَلام» توجیه مىکنیم در حالى که مولایمان، حضرت امیرمؤمنان على(ع)، چه زیبا همهی ما را سفارش مىکنند:
«أُوصیکُما و جَمیعَ وُلدى و أَهلى و مَن بَلَغَهُ کِتابى بِتَقوَى اللَّهِ و نَظمِ أَمرِکُم . . . ؛ شما دو تَن ( امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) و همهی فرزندان و خاندانم و هر کسى را که نوشتهی من به دست او مىرسد، به تقواى الهى و نظم در کارتان سفارش مىکنم.»[8].
و نیز ایشان مىفرمایند :
«أَحسَنُ الکَلام ما زانَهُ حُسنُ النِّظام و فَهِمَهُ الخاصُّ و العامّ ؛ زیباترین سخن، آن است که ساختار زیبایش آن را آراسته کرده باشد و نخبگان و همگان آن را دریابند»[9].
و شاعر نیز چه زیبا گفته است:
بیار اى سخنگوى چابکسراى
بساط سخن را یکایک به جاى
15
طبق تحقیقاتى که دربارهی نام و عنوان 100 کتاب پُرفروش دنیا صورت گرفته، این آمار به دست آمده است که کتابهاى داراى عنوانهاى سه کلمهاى، از بالاترین درصد برخوردار بودهاند . پس بکوشیم که عنوانهاى سه کلمهاى را بیشتر براى تحقیقات و تألیفاتمان برگزینیم .
16
پس از به فرجام رسیدن تحقیق و تألیفمان و پیش از دادن آن به دیگران، یک کپىِ پُررنگ و یکرو، از آن بگیریم و هر گاه هزینهی مالى سنگینِ آن در برابر چشمانمان مجسم شد، هزینهی زمانى و روانى و سنگینترِ گم شدن و از دست دادن پژوهش و نگارشِ چندین ماهه و حتى چندین سالهی خود را در برابر چشمان اشکآلود و دلهاى بغضآلودمان مجسم نماییم. چه بسیار دیده یا شنیدهایم که پژوهش پژوهندهاى و نوشتهی نویسندهاى در دست دوست یا صاحبْنظرى یا مؤسسه و یا چاپخانهاى گم شده و از بین رفته است. جاى دورى نرویم و به عرض مبارکتان برسانیم که گاه پژوهندگان و نویسندگان، خودشان، یک کار پژوهشى و نگارشى را انجام دادهاند و اینک نمىدانند آن را در کجا و یا بهتر بگوییم در کدام ناکجاآبادى گذاشتهاند، یا به - چه کسى و یا بهتر بگوییم به کدام ناکسى - دادهاند که دیگر آن پژوهش و نگارش را - با آن همه رنج و تلاش - به آنان باز نگردانده است.
گفتنى است که این کپى را در کنار دستنوشتهمان نگذاریم و هر دو را در کنار یکدیگر نگهدارى نکنیم؛ بلکه مثلاً کپىِ دستنوشته را در یک اتاق و خودِ دستنوشته را در اتاق دیگرى از خانهمان نگهدارى نماییم تا زبانمان لال، اگر دزدى به اتاقى که صفحات دستنوشتهی پژوهشمان در آن جا نگهدارى مىشده است، وارد شد و اتفاقاً کیف حاوى صفحاتِ دستنوشته را - به گمان اینکه حاوى پول است - به سرقت برد، کپىِ صفحات دستنوشتهمان در اتاق دیگرى از خانهمان محفوظ مانده باشد.
[2] . نهجالبلاغه، نامهی65..
[3] . صحفیهی امام، مرسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(قده) چاپ اول، تهران، 1378، ج6، ص181.
[4] .برای توضیح بیشتر به تفسیرالمیزان، علامه سید محمدحسین طباطبایی، ج 11، ص310 تا 316 (ذیل همین آیه ) و به ترجمهی قرآن کریم و همراه با توضیحات آن، از آقای بهاءالدین خرمشاهی، ص250، (ذیل همین آیه) مراجعه نمایید.
[5][5] .کلیات طالب کلیم کاشانی، به تصحیح مهدی صدری، 2 ج، چ اول، تهران، نشر همراه، 1376، ج2، ص833.
[6] . تحف العقول، ابن شعبه حرانی، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1404 ق، ص248.
[7] .الکافی، 8ج، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367،ج3، ص82.
[8] . نهج البلاغه، نامهی 47.
[9] . غررالحکم ، حدیث 3301.