اصول و جلوه‌های زیبایی شناسی در قرآن کریم (قسمت دهم)


پس پدر و مادر برای حفظ جمال این پدیده­ی شگرف انسانی، فرزند، باید این حق بزرگ را بر وی پاس دارند و او را ادبی زیبا بیاموزند. نکته همین جا است که وظیفه، تأدیب زیبا است. تعبیر حسن ادب، این نکته را با خود دارد که رویکرد در تربیت، پاسداشت همان جمال و زیبایی است. رسول خدا(ص) فرموده است:

من حق الولد علی الوالد أن یحسن أدبه.[1]

 از حقوق فرزند بر پدر آن است که پدر او را زیبا تربیت کند.

حتی باید این جمال در ظواهر او نیز پاس داشته شود. اصل خلقت و پیکربندی آدمیان با حکمت و مشیّت حضرت باری تعالی صورت می‌پذیرد. امّا جمال ظاهری در پی اصل خلقت، چیزی است که پدر و مادر وظیفه­ی حفظ آن را دارند. از این روی، حتی نهادن نام زیبا بر فرزند توصیه شده است. این جا هم پاسداشت زیبایی در میان است تا نام که معرّف و دریچه­ی ورود به دنیای هر کس است، با آن جمال تناسب داشته باشد:

 ... و یحسن اسمه.[2]

و باید نامش را نیکو نهد.

زیبایی ادب تنها با رفتاری زیبا و مهرورزانه و مداراگرانه حاصل می‏شود. پس دستور رسیده که رفق سرلوحه­ی کارها قرار گیرد:

ان الله رفیق یحب الرفق فی الأمور کلها.[3]

خداوند مداراورز است و مداراورزی در همه­ی کارها را دوست دارد.

سپس ریزه‌کاری‌های این رفق هم دستور رسیده؛ از این قبیل که حتی در بوسیدن فرزندان مساوات رعایت گردد؛ مبادا بذر نامهربانی پاشیده شود:

لو عدلت کان خیرا لک. قاربوا بین أبنائکم ولو فی القبل.[4]

اگر عدالت را رعایت کنی، برایت بهتر است. حتّی در بوسیدن نیز با فرزندان­تان یکسان رفتار کنید.

یعنی حتّی بوسیدن که از مظاهر زیبایی است، زیبا انجام گردد تا زیبایی فرزند پاس داشته شود. همین رعایت عدل و مساوات است که در آینده، فرزند را به پاسداشت زیبایی‌های عالم رهنمون می‏شود؛ چه اگر عدل نباشد، هیچ جمالی جلوه نمی‌کند. با رعایت همین گونه اصول است که حس زیبایی در فرزند رشد می‌کند؛ زیرا اگر مساوات و دیگر قواعد اخلاقی در حق خود او از همان کودکی مراعات گردد، بساط کینه در سینه‌اش گسترده نمی‌شود و جایی برای ظهور و بروز زشتی‌ها باقی نمی‌ماند. فراتر از همه­ی این‌ها آن است که وقتی کودک با چنین دیدگاهی پرورش یابد و زیبایی‌ها در وجودش دامن گسترند، خودش چشم و دلی جمال‌بین خواهد یافت و زیبایی‌های جهان را خواهد دید و از این رهگذر، خالق حکیم جمال‌آفرین را خواهد شناخت و به او دل خواهد سپرد.[5]

نیز برای آن که زیبایی‌ها از همان آغاز در وجود کودک نهادینه شود، خداوند خواندن نماز را در ابتدای بلوغ واجب فرموده است. وجوب نماز در چنین سنّی بدین دلیل است که نماز پایه‌گذار زیبایی است و از زشتی و ناپسندی(فحشا و منکر) پیشگیری می‏کند:

اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ  أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ [6]

آن چه را از این کتاب به تو وحی شده است بر خوان و نماز را برپا دار، که نماز از زشتکاری و ناشایست باز می‏دارد. و هر آینه یادکرد خدا بزرگتر است؛ و خدا آنچه می‏کنید می‏داند.

شاید به همین دلیل باشد که دختران باید زودتر از پسران به نماز خواندن پردازند؛ یا به عبارت دیگر، شاید به همین سبب باشد که سن بلوغ شرعی دختران زودتر از پسران آغاز می‏شود. دختران به حسب طبیعت نازک و نرم و لطیفی که در فطرتشان به ودیعت نهاده شده، زیبایی را زودتر می‌فهمند و مایه‌های جمال هستی را زودتر درک می‌کنند. طبیعی است که هرگاه زیبایی زودتر درک شود، زمینه­ی آلایش آن نیز زودتر فراهم می‌گردد. هنگامی که دختری در نه سالگی به مرحله­ی تمیز زیبایی می‌رسد، نباید به انتظار بلوغ عقلی کامل او باقی ماند. باید در همین هنگام، ادای برخی عبادات، به‌ویژه نماز، در او نهادینه گردد تا زمینه­ی آلایش آن حس زیبایی شناسی فراهم نگردد. البتّه سخن از نمازی است که قرآن کریم معرّفی فرموده؛ یعنی همان که بازدارنده از زشتی و ناپسندی است؛ وگرنه گفتن ندارد که نمازهای رایج ما سهمی چندان در این زمینه ندارد و تنها ادای عادت است که البتّه باید دست کم برای ابراز بندگی و رهایی از عقاب و امثال این‌ها خوانده شود. امّا آن نماز قرآنی در حقیقت حافظ حریم زیبایی شناسی انسان است؛ پس باید به محض آن که کسی به مرحله­ی شناخت زیبایی می‌رسد، بر او واجب گردد؛ و این همان سن بلوغ است که به حسب خلقت حضرت باری تعالی، در پسران و دختران متفاوت است.

پنج) رعایت حقوق همسران

پنجمین پایه برای پاسداشت زیبایی خانواده آن است که حقوق هر دو همسر از جانب یکدیگر رعایت گردد و اگر میان آن دو اختلافاتی پدید آمد، خردمندانه و بهنگام از میان برداشته شود. حقیقت آن است که برای زیبا ماندن خانواده، باید باغبانی این بوستان به کسی سپرده شود. این بوستان، از یک سوی، دسته گلی خوشبوی و ظریف و لطیف دارد که زن است؛ و از جانب دیگر، نیازمند باغبانی است که نگاهبان جمال زن و زندگی و خانه و خانواده باشد که مرد است. معنای قوّام بودن همین است:

   الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ[7]

مردان بر زنان کارگزاران و سرپرستانند از آن روی که خدا برخی از ایشان ـ  مردان ـ  را بر برخی ـ  زنان ـ  فزونی و برتری داده و بدان سبب که از مال­های خویش هزینه می‏کنند.

قوامیت برای مرد حقی است فطری و برخاسته از نظام آفرینش؛ و نه اکتسابی و دستاوردی. پس به خودی خود، مزیت و برتری به شمار نمی‌آید؛ بلکه تعهدی برای مرد ایجاد می‏کند تا پاسدار حریم زیبای خانواده باشد. تفضیلی که در آیه از آن سخن رفته، به همین معنا است. یعنی خداوند زمینه‌هایی را برای مرد به وجود آورده تا بتواند قوامیت را اعمال کند؛ همان گونه که زمینه‌هایی را نیز برای زن فراهم آورده که مرد از آن محروم است. این تفضیل نه تنها برتری و بالاتری نمی‌آورد؛ بلکه مخاطره آفرین نیز هست؛ زیرا مرد ناچار است برای برخورداری از این حق فطری، در مقابل، تعهداتی را به گردن گیرد که آن‌ نیز فطری است و او نمی‌تواند از آن شانه خالی کند؛ تعهداتی همچون کفایت‌مندی در سرپرستی اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی خانواده با این هدف که همسر و فرزندانش را در رسیدن به سعادت یاری نماید؛ و این وظیفه بسی سنگین است.

از جانب دیگر، برای ایفای تعهدات متقابل دو همسر، همواره یک اصل مهم خودنمایی می‏کند: زن و مرد نفس‌هایی بشری دارند و فرشته‌خو نیستند. پس هم دچار ضعف و سرکشی می‌شوند و هم همانند هر دو انسان، اختلافات و تفاوت‌هایی می‌یابند. از این روی، گاه در هر زندگی، تفاوت دیدگاه و سلیقه و روش پیش می‏آید که شاید به تنازع بینجامد. در این حال، قوامیت مرد باید کارساز باشد. اگر مرد به این تعهد و وظیفه فطری به درستی عمل کند، تنازع رخت برمی‌بندد و زمینه­ی رشد خانواده را فراهم می‏کند. امّا اگر مرد، خود، یکی از دو سر نزاع گردد و نتواند قوامیتش را اعمال کند، کشمکش به بازی کودکانه‌ای تبدیل می‏شود که لجبازی و نق زدن و جنگ احمقانه آن را هدایت می‌کند.

برای حل بحران‌های درون خانواده، قرآن کریم سه مرحله را پیشنهاد کرده است. در مرحله­ی نخست، دو همسر باید از نیروی عقل و عشق بهره گیرند تا از کیان خود و خانواده‌شان حراست کنند. نقش مؤثر و فعال، و نه انفعالی زن، این جا است که خود را می‌نمایاند:

  وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَیْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً.[8]

و اگر زنی از همسر خویش بیم ناسازگاری یا رویگردانی داشته باشد، باکی بر آن­ها نیست که میان خود به گونه‏ای آشتی و سازش کنند و آشتی و سازش بهتر است. و جان­ها را بخیلی و آزمندی فراآمده؛ و اگر نیکی و پرهیزگاری کنید، خدا به آنچه می‏کنید آگاه است.

در مرحله­ی دوم، مرد باید از مدیریت خود در سه گام استفاده کند. گفت و گو، برخورد روانی، و برخورد تنبیهی سه راهی هستند که باید پله به پله طی شوند تا این مدیر بتواند تنازع‌های خانواده را به درستی راهبری کند. این سه راه را قرآن پیش پای مرد نهاده است؛ امّا پیش پای کدام مرد؟ روشن است که مقصود، هر مردی نیست که همسری گزیده است. مقصود، مردی است که جمال زن را بشناسد و جلال او را پاس دارد و به وظایف قوامیت خود در دایره مدیریت خانواده واقف باشد. مردی جمال‌شناس که مدیریت زندگی خانوادگی را واقف است، می‌تواند این سه پله را به جای خود بالا رود و به نتیجه­ی مطلوب رسد. آن­گاه، این دستور قرآن کریم معنا می‌یابد:

   الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللَّاتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیّاً کَبِیراً.[9]

مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است، و از آن جهت که از مال خود نفقه می‏دهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت همسر عفیفند و فرمان خدای را نگاه می‏دارند. و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید. و خدا بلندپایه و بزرگ است.

همین که ترسیم این مسیر سه‌گانه در ادامه­ی آیه­ی قوامیت آمده، به قدر کافی از آن چه گفتیم، حکایت دارد. نیز باید عنایت داشت که همه­ی این‌ها در دایره­ی حفظ جمال باطن و ظاهر زن است. پس خواه گفت و گو، خواه کناره گرفتن، و خواه تنبیه باید در همین دایره و با همین گفتمان صورت پذیرد. در این هر سه باید شأن زن به تمامی حفظ شود و اصل گوهر او مخدوش نگردد و آن هدف اصلی که حفظ جمال اوست، تأمین شود. پس همه­ی برداشت‌های دیگر که از ظاهر این دستور و امثال آن می‏شود و نوعی استبداد برای مرد ترسیم می‌کند، واهی است. مرد در انجام این مراحل، نه به خواست و میل مردانه­ی خود، بلکه برای حفظ گوهر زن باید عمل کند و تا جایی پیش رود که این هدف خدشه نبیند. حتی مرحله­ی سوم که تنبیه است، نوعی عمل ملامتگرانه­ی توجه‌دهنده و هشداربخش است؛ و نه زدن به معنایی که در عرف برخی مردان رایج است و هیچ ربطی به دین و قرآن کریم ندارد! بیان رسول خدا(ص) ترسیم‌گر همین حقیقت است:

اضربوا النساء إذا عصینکم فی معروف ضربا غیرمبرح.[10]

هرگاه زنان در انجام کاری شایسته از شما نافرمانی کردند، آنان را به گونه‌ای که آزارنده نباشد، تنبیه کنید.

در مرحله­ی سوم، برای نگاه داشت جمال زن و خانواده، باید از دیگر عناصر اجتماع هم کمک گرفت. زیبایی حقیقتی یگانه است که در بستر جامعه انتشار می‌یابد و هرگاه یکی از اجزای جامعه به زشتی گراید، همه­ی دیگر اجزای آن در معرض پلشتی قرار می‌گیرند. پس حفظ جمال جامعه در مجموعه­ی آن، گاه مستلزم پادرمیانی این اجزا در کار یکدیگر است؛ بدان شرط که سنجیده و بهنگام باشد. یکی از این گونه پادرمیانی‌ها، در سفارش قرآن کریم دیده می‏شود که از بستگان نزدیک دو همسر می‌خواهد هنگام احساس خطر از فروپاشی نظام خانواده، گام در میانه نهند و با داوری، از این خطر جلوگیری کنند:

  وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا  حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَماً مِنْ أَهْلِهَا إِن یُرِیدَا إِصْلاَحاً  یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیماً خَبِیراً. [11]

اگر از اختلاف میان زن و شوهر آگاه شدید، داوری از کسان مرد و داوری از کسان زن برگزینید. اگر آن دو را قصد اصلاح باشد، خدا میانشان موافقت پدید می‏آورد؛ که خدا دانا و آگاه است.

نکته­ی جالب این است که حفظ جمال زن و مرد از حفظ خانواده برتر است؛ یعنی هرگاه این راه‌ها به نتیجه نرسد، خداوند در نظام خلقت اصل را بر آن نهاده که کرامت و قداست انسان حفظ گردد و اگرچه طلاق مبغوض‌ترین حلال خداست، در این جا لازم می‌شود. طلاق راهی برای حفظ کرامت و جمال خلیفه­ی خداست، مبادا دو همسر در چرخه­ی اختلافات و نزاع‌های حل‌ناشدنی، هم خودشان و هم فرزندان­شان را به تباهی کشند. فضل و عنایت گسترده­ی خداوند در این هنگام شامل حال کسانی است که پس از همه­ی آن تلاش‌ها و تکاپوها راهی برای ادامه­ی زندگی مشترک نمی‌یابند:

  وَإِن  یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ کُلّاً مِن سَعَتِهِ وَکَانَ اللّهُ وَاسِعَاً حَکِیماً.[12]

و اگر آن دو از یکدیگر جدا شوند،  خدا هر دو را به کمال فضل خویش بی‏نیاز سازد که خدا گشایش‏دهنده و حکیم است.

امّا شگرفا که همین جدایی نیز باید جمیل و زیبا باشد! این گونه تعابیر جمالی در قرآن کریم نشان می‏دهد که هم پیوند و هم  ـ  اگر چاره‌ای نماند ـ  جدایی، گام‌هایی برای حفظ جمال زن و خانواده هستند و باید به گونه‌ای صورت پذیرند که به آن جمال خداداد لطمه‌ای نخورد:

  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً.[13]

ای کسانی که ایمان آورده‏اید، چون زنان مؤمن را نکاح کردید و پیش از آن­که با آن­ها نزدیکی کنید طلاق­شان گفتید، شما را بر آن­ها عده‏ای نیست که به سرآرند. پس آنان را برخوردار کنید و به زیباترین  وجه رهاشان کنید.

طلاق باید با رفتاری زیبا و نیکو همراه باشد و نه با بددهانی و دشنام و ناسزا بیامیزد و نه حقوق زن با اکراه و بددلی ادا گردد. باز تعبیر زیبایی و حسن را بنگرید:

الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُدُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلَّا أَن یَخَافَا أَلَّا یُقِیَما حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیَما حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیَما افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون.[14]

این طلاق دو بار است و از آن پس یا به گونه‌ای زیبا نگه داشتن اوست یا به زیبا وجهی رها ساختنش. و حلال نیست که از آن­چه به زنان داده‏اید، چیزی بازستانید مگر آن­که بدانند که حدود خدا را رعایت نمی کنند. اما هر گاه دانستید که آن دو حدود خدا را رعایت نمی‏کنند اگر آن، خود را از شوی باز خرد، گناهی بر آن دو نیست. این­ها حدود خدا است. از آن تجاوز مکنید که ستمکاران از حدود خدا تجاوز می­کنند.

بدین سان، خانواده با جمال و زیبایی و شکوهش چهره می‌نماید و از لحظه­ی پیوند تا واپسین دم و حتی  ـ  اگر چاره‌ای نماند ـ  تا دم جدایی، این جمال حفظ می‏شود؛ چرا که زیبایی خانواده، تضمین کننده­ی زیبایی جامعه و مجموعه­ی هستی است.

 



[1]. عجلونی: کشف الخفاء، ج1، ص95.

[2]. یحیی بن سعید حلی: الجامع للشرایع، ص462.

[3]. میرزای نوری: مستدرک الوسائل، ج11، ص294.

[4]. عبدالرزّاق صنعانی: المصنف، ج9، ص100.

[5]. هوراس انجلس: میادین علم النفس النظریه و التطبیقیه، ترجمه­ی سید محمد خیری موسی، ص107.

[6]. عنکبوت، آیه­ی 45.

[7]. نساء آیه­ی 34.

[8]. نساء آیه­ی 128.

[9]. نساء آیه­ی 34.

[10]. ابن عطیه­ی اندلسی: المحررالوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج2، ص49.

[11]. نساء، آیه­ی 35.

[12]. نساء، آیه­ی 130.

[13]. احزاب، آیه­ی 49.

[14]. بقره، آیه­ی 2290