بادکنکها
بادکنکهایی که زیادی باد دارند کافی است یک سر سوزن به آنها فرو کنید، آنگاه است که منفجر میشوند و چه سر و صدایی هم به راه میاندازند. اما بادکنکهایی که باد ندارند یا باد کمی دارند به اندارهی همان سر سوزن آسیب میبینند و قابل تعمیر هم هستند. گاهی صدایی هم از آنها بلند نمیشود.
آدمها هم همین طورند، آنهایی که باد غرور و کبر و تکبر در سر دارند کافی است به آنها بگویید بالای چشمتان ابروست، منفجر میشوند و به این زودیها هم نمیتوانند خودشان را جمع و جور کنند.
ولی پیامبر(ص) پیامبر بود، گل سر سبد کائنات و هستی بود. بر سر او شکمبهی گوسفند میریختند، خم به ابرو نمیآورد. چون باد غرور در سر نداشت.
عقربههای قبلهنما
عقربههای قبلهنما را دیدهاید که پیوسته لرزانند، مگر زمانی که همسو با قبله باشند. دل آدمی نیز همین طور است؛ لرزان و مضطرب است مگر اینکه با خدا همسو شده و همواره در یاد خدا باشد. پیامبر(ص) دلی آرام داشت، چرا که پیوسته در یاد خدا بود.
لا یقوم و لا یجلس الا بذکر
در تمام نشست و برخاستها یاد خدا میکرد. البته نه به این معنا که دائم تسبیح به دست داشت، بلکه هر کجا میخواست کاری انجام دهد، میگفت اگر خدا الان جای من بود، چه میکرد.
و یاد خدا به این معناست.
سیمهای کوتاه
سیمهای گیتار اگر سست و شل باشند یا کوک نباشند، هر چه به آنها زخمه بزنید صدای خوشی شنیده نمیشود بلکه صدای دلخراشی از آنها به گوش میرسد.
انسانها هم همین طورند اگر سست، تنبل و کسل باشند، هیچ چیز خوشی همچون رفتار خوش، اخلاق خوش و کردار خوش از آنها دیده نمیشود. یکی از زیباییهای اخلاق پیامبر (ص) ما این بود که:
فهو لیث غاب
یعنی مثل شیر بیشه مینمود
یعنی چالاک، چابک، سرحال و هدفدار بود و پیوسته در تلاش و تکاپو بود.
و بیاییم ما هم پیامبر(ص) را اسوهی خود قرار دهیم، و او کسی بود که کسالت و تنبلی و سستی در حریمش راه نداشت.
قابهای خاتم
قابهای خاتم چرا این قدر قیمتی هستند؟ چون تشکیل شدهاند از قطعاتی ریز که با مهندسی خاصی کنار هم چینش شدهاند و البته هر چه قطعات ریزتر، قیمتیتر.
پیامبر نازنین ما هم - که خاتم پیامبران بود – قیمتی بودنش یکی به خاطر همین ریزهکاریهایی است که رعایت میکرد.
اذا اشار اشار بکفه
اگر میخواست به کسی اشاره کند با انگشت اشاره نمیکرد بلکه با تمام دست اشاره میکرد.
طبیعتاً چنین کسی وقتی بخواهد به کسی خطاب کند تو نمیگوید شما میگوید. و اگر بخواهد به کسی احترام بگذارد نیم خیز بلند نشده بلکه تمام قامت بلند میشود. و همین ریزهکاریها و چیزهایی از همین قبیل او را خاتم پیامبران کرده بود.
انگشتهای مشت شده
انگشتهای ما، تا باز هستند نیرو و مقاومت چندانی ندارند، ولی وقتی که افتادگی و کرنش و تواضع میکنند، و جمع میشوند، تبدیل به مشت شده، قدرتمند میشوند و اساساً استعداد دریافت قدرت را پیدا میکنند. شما نمیتوانید انرژی و نیروی خود را در انگشتان کشیدهی خود بریزید، اما در مشت خود میتوانید.
و این حقیقتی بود که در صحنهی عاشورا به نمایش گذاشته شد که ای آدمها اگر در برابر خدا افتادگی و تواضع کنید و به خاک بیفتید، نیروی عظیمی همانند نیروی سیدالشهدا(ع) و اصحاب نازنینش پیدا میکنید.
آنها گفتند: حکم آنچه تو فرمایی
یعنی در برابر حکم و دستور حق افتادگی کردند، گفتند: خدایا! تو میگویی در دل آتش برویم؟ میرویم. میگویی با زن و فرزندان خود برویم؟ میرویم.
و شنیدی که چه شکوه و عظمت و نیرویی پیدا شد.
آنهایی که بدنهایی نیرومند و قوی و عضلانی دارند میگویند:
هر چه نیرو داری در مشت خود بریز و به ما بزن! وقتی که میزنی آنها نیستند که احساس درد میکنند بلکه این شمایید که درد میکشید، چرا!؟ چون پشت پوست آنها عضله خوابیده، برخلاف بعضیها که اینطور نیستند و همین که به آنها یک تلنگر میزنی مدتها جای آن کبود و سیاه میشود.
انسان هم همین طور است. وقتی پشت او به خدا گرم باشد، هر گاه بخواهی به او آسیب بزنی، خودت آسیب میبینی و او آخ هم نخواهد گفت، بلکه قویتر هم خواهد شد.
این بود که روز عاشورا سیدالشهدا(ع) فرمود: فیاسیوف خذینی
ای شمشیرها! مرا دریابید.
و این خود یک فرمول است که: اگر خدا پشت و پناه انسان باشد هیچ شمشیری و هیچ آدم شمشیر صفتی که کارش ضربه زدن و نیش زدن است نمیتواند به شما آسیب برساند.