ماهیت و اهداف فمینیسم (قسمت اول)


درآمد در چند سده­ی اخیر، شاهد تحولات عظیمی در غرب بوده­ایم که امروزه در سراسر دنیا تقریباً جنبه­ی همگانی یافته است. تا اواخر قرن نوزدهم، غربیان در تکاپوی ورود به دنیایی بودند که از آن به نوسازی یا مدرنیزاسیون تعبیر می­کردند اما از قرن بیستم به بعد، آنان سایر ملل جهان را به پذیرش و التزام به فرهنگ و تمدن غربی فرا خواندند به گونه­ای که در اذهان بسیاری از ملل غیر غربی، تمدن غربی به مثابه­ی الگوی توسعه و ترقی معرفی شد. امروز کمتر کشوری را می­توان یافت که خود را درون این دنیای مدرن احساس نکند، با این تفاوت که این دنیای مدرن، جهان طبقه­بندی شده­ای است که به درجه­ی یک، دو و سه یا جهان پیش­رفته، در حال توسعه و توسعه نیافته تقسیم­ شده است. در این میان، انقلاب اسلامی ایران، رویدادی بود که با انقلاب­های مدرن تفاوتی بنیادی داشت زیرا خواهان طی شدن فرایندی است که نتیجه­ی آن عینیت یافتن حیات معنوی است. چنین آرمانی در تقابل جدی با خواست نهایی مدرنیته است که در پی زیست مادی عاری از معنویت است. البته برنامه­ی غربی شدن در ایران پیش از انقلاب اسلامی آمرانه و عریان به مورد اجرا درآمده بود اما پس از انقلاب به صورت پنهان، خود را بر بدنه­ی اجتماعی تحمیل کرد و بسیاری از روشن­فکران اعم از دینی و لائیک امروز، به دنبال نوسازی پنهان هستند و بسیاری از اقداماتی که پس از انقلاب برای دست­یابی زنان به حقوق مشروعه­شان انجام شده به عنوان پروژه­ی نوسازی یاد می­کنند. بسیاری از معضلات اجتماعی و فرهنگی زنان، معلول همین برنامه­ی نوسازی است اما به دلیل وضعیت پنهان آن، به ساختارها و نهادهای سنتی نسبت داده می­شود. بی تردید در طول سالیان دراز، کشور ما خواسته یا ناخواسته به تبعیت از فرهنگ مدرنیته و تحت تأثیر شرایط فرهنگی - اجتماعی حاکم بر کل جهان، الگوهایی در زمینه­­ی حضور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زنان را پذیرفته و بعضاً به باور عمومی تبدیل کرده است. اما سؤال این جاست که آیا این الگوها که مصدر تعیین و تشخیص مسائل و مشکلات زنان قرار گرفته­اند و به تصور بعضی­ها در صورت تغییر و تبدیل احکام شرع و هماهنگ شدن آن­ها با این الگوها زنان به وضعیت مطلوب خود دست می­یابند؛ با اهداف و مقاصد اساسی مورد نظر شرع مقدس هماهنگی دارند یا خیر؟ با این وضعیت، تبیین شخصیت فردی و جای­گاه اجتماعی زنان براساس مبادی، مبانی و منابع دینی و تعیین وضعیت مطلوب زنان در عرصه­های مختلف فرهنگی، اجتماعی، حقوقی و اقتصادی براساس موازین دینی ضروری می­نماید. نبود سیاست کلان در هر یک از حوزه­های اجتماعی به ویژه مسائل زن و خانواده، باعث درهم ریختگی، سردرگمی، روزمرگی و در نهایت اتلاف امکانات مادی و انسانی و عدم تحقق اهداف و آرمان­های مورد نظر خواهد شد. زیرا مسائل زنان و کاستی­ها و بایسته­های مربوط به آن از دیرباز جزء مسائل مهم جوامع مختلف از جمله جامعه­ی ایران بوده است. این امر در سال­های پس از انقلاب صنعتی و تحقق مدرنیته در کلیه­ی جوامع از امتیاز و ویژگی بیش­تری برخوردار گشته است، منتها در ایران خصوصاً پس از انقلاب اسلامی، با تعریف صحیح از رسالت زنان در جامعه­ی اسلامی و ایجاد بستر لازم برای مشارکت آنان در امر حکومت، اهمیت و حساسیت مضاعفی یافته است. اکنون حدود نیمی از جمعیت فعال کشور را بانوان تشکیل می­دهند. در صورتی که به گونه­ی مناسب از ظرفیت و استعداد این مجموعه­ی عظیم انسانی استفاده شود، پتانسیل عظیمی برای باز کردن گره­های را ناگشوده­ی جامعه به دست می­آید. در مقابل اگر این پتانسیل درست هدایت نگردد  می­تواند به صورت سد عظیمی در مقابل موج انقلاب قرار گیرد. تعریف لغوی و اصطلاحی فمینیسیم واژه­ی فمینیسیم از ریشه­ی feminine [= زنانه، مادینه، زن­آسا، مونث] است که در اصل از زبان فرانسه، از ریشه­ی لاتینی feming  اخذ شده است. این واژه اولین بار در سال 1873 وارد زبان فرانسه شد.1 واژه­ی فوق در فارسی بدین معنا آمده است: طرف­داری از زنان، هواداری از حقوق و آزادی زنان[1] .  هم­چنین در فارسی به زن آزادی خواهی، زن­وری، زن­گرایی و مؤنث گرایی ترجمه شده.  فمنیسیم (feminism) در اصطلاح: دست کم می­توان گفت فمینیست کسی است که معتقد باشد، زنان به دلیل جنسیت، گرفتار  تبعیض هستند، نیازهای مشخصی دارند که نادیده و ارضا نشده می­ماند و لازمه­ی ارضای این نیازها، تغییری اساسی در نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است.2 تمام فمینیست­ها در این باره که زنان فرودستند و برای آزادی آنان باید استراتژی خاصی اتخاذ کرد، هم عقیده­اند ولی در مورد علل این ستم­دیدگی و استراتژی­ها و رسیدن به آزادی، بین آنان اختلاف نظرهای اساسی مشاهده می­شود.3 شاید بتوان از مجموعه­ی تعاریف چنین برداشت کرد که فمینیست اصطلاحاً مجموعه­ی حرکت­ها و فعالیت­های اجتماعی با هدف احقاق حقوق زنان و رفع تبعیض و تضییق از آنان است که غالباً به وسیله­ی خود زنان انجام می­گیرد. تاریخچه­ی فمینیسم از نظر تاریخی، جنبش فمینیستی به دو مرحله­ تقسیم می­شود. رگه­هایی از جریان فمینیسیم از اواخر قرن هفدهم آغاز و در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم (1870-1920) تشدید گردیده است و از کودکی چهل ساله در دهه­ی 70-1960 مجدداً فعال شده و تاکنون ادامه دارد. برای بررسی تاریخی این جنبش، بررسی فمنیسیم در امواج سه­گانه، قابل توجه است: الف: موج اول فمینیسم البته تعیین زمان خاص و دقیق برای جریان فمینیسم دشوار است و اصطلاحات فمینیستی و فمینیسم، تا اواخر قرن 19 وارد واژگان زبان نشده بود ولی از قرن 14 میلادی نوشته­هایی درباره­ی حقوق زنان یافت شده و از افراد مشهور موج آغازین فمینیسیم، (زمری آستل (1731-1666) یاد شده است. این نویسنده­ی انگلیسی زنان را اندرز می­داد که از ازدواج بپرهیزند، ذهن­شان را پرورش دهند و از زندگی عاری از وابستگی به مردان لذت ببرند.4 از دیگر فعالیت­های سازمان یافته برای تأمین حقوق زنان و به عنوان یک جنبش، می­توان از باشگاه­های زنان طی انقلاب فرانسه و یا فعالیت­های زنان درگیر در جنبش الغای بردگی و مبارزه با مشروبات الکلی در قرن 19 نام برد.5 «مری ولستون کرافت» با انتشار کتاب حقانیت حقوق زنان (1792) عقیده­ی خویش را چنین ابراز داشته است که نابرابری­های میان مردان و زنان، نه نتیجه­ی تفاوت طبیعی (زیستی) بلکه ناشی از تأثیر محیط و به­ویژه این واقعیت است که زنان از آموزش محروم­اند. براین اساس، هم زنان و هم جامعه، در کل از محدود کردن زنان به موفقیت پایین­تر، زیان می­بینند.6 در مجموع اعتقادات فمینیسم­ها در موج اول - که تا پایان جنگ اول جهانی ادامه یافت -  چنین است. اعتقاد به تقدم اهمیت انسان، جنبش سیاسی گسترده، دست­یابی زنان به کارآموزی، آموزش و کار، بهبود وضعیت زنان متأهل در قوانین، حق برابر با مردان برای طلاق و متارکه­ی قانونی، حق رأی زنان و مسائل پیرامون ویژگی­های جنسیتی. ب: موج دوم این موج از اوایل و نیمه­ی دهه­ی 1960 به بعد مطرح شد. طرف­داران این موج معتقد به بازسازی و انقلاب در مفاهیم هستند و نظریه­های موجود را عمیقاً جنس­گرا و غیر قابل اصلاح می­پندارند و به مبارزه با ایدئولوژی مردسالارانه که فرودستی زنان را تحت عنوان «طبیعی بودن» توجیه می­کنند، می­پردازند. «جان لچت» در معرفی اجمالی آرای متفکران این موج می­نویسد: اینان ساختارهای ایدئوژیک ریشه­داری که زنان را نسبت به مردان در وضعیت فرودستی قرار می­دهد (مانند مردسالاری و قرارداد اجتماعی) نقد می­کنند.7 این موج مدعی است که هدف زنان نباید این باشد که مثل مردان شوند بلکه آنان باید ایجاد زبان، حقوق و اسطوره­شناسی نوین و ویژه­ی زنان را هدف خود قرار دهند.8 این موج در تقابل با «قرارداد اجتماعی» براساس نوشته­ی «ژولیا گریستوا» است. آن­ها معتقدند که برای زنان این پرسش مهم مطرح می­شود که در این قرارداد نمادین جای­گاه زنان کجا قرار دارد؟ اساساً این قراداد نه بر پایه­ی تساوی انسان­ها بلکه بر پایه­ی رابطه­ای قربانی­خواهانه استوار است. امروزه زنان تأکید می­کنند که آنان برخلاف اراده­ی خود، مجبور به تجربه­ی این قرارداد قربانی­خواه بوده­اند و براین اساس سعی در انقلابی دارند که آن را رستاخیز می­نامند.9 در دهه­ی 70، یک زن فمینیست به جهت تیپ ظاهری خود از جمله: موهای کوتاه مردانه، کفش بدون پاشنه، کت و شلوار زمخت و چهره­ی بدون آرایش، به راحتی از دیگران تشخیص داده می­شد. در این دهه، فمینیست­ها با ردّ کلیت ازدواج و تأکید بر تجرد و حرفه­ی اقتصادی، آرمان­های خود را مطرح می­کردند. شعار «زنان بدون مردان» و رفتارهای مردانه، مربوط به همین دوره است. از دست­آوردهای مهم این دوره مبارزه برای جدایی روابط جنسی از تولید مثل در کشورهای غربی، ظهور جنبش آزادی زنان در تمام امور از جمله حق تسلط بر بدن و روابط جنسی، کاهش ازدواج و زاد و ولد و افزایش آمار طلاق و تضعیف نظام خانواده، ایجاد مؤسسات فراوان فرهنگی و مطبوعاتی زنان و به دست آوردن قدرت­هایی در زمینه­ی اقتصادی و سیاسی10 است. ج: موج سوم از اوایل دهه­ی 90 جهان غرب به نقش­های سنتی و نهاد خانواده روی­کردی نوین داشته، تا حدودی از حرکت­های تند فمینیستی موج دوم کاسته شد. فمینیست­های مدرن سعی می­کنند برخلاف دوره­ی قبل، با ظاهری زنانه و رفتاری ظریف، تمایز خود را از مردان به نمایش بگذارند زیرا حرکت­های تند زن­مدارانه در دوره­ی قبل باعث خشونت روزافزون در محیط کار و خانه و عدم امنیت جنسی زنان گردیده بود. از جمله بازنگری این دوره (موج سوم) «احیای مادری» است که توسط «بتی فریدان» «جمین گریر» و «چین بتکه الشتن» مطرح گردید. برای مثال الشتن در کتاب «مرد عمومی، زن خصوصی» (1981) به دفاع از زندگی خصوصی و خانواده­ی فرزند محور می­پردازد و مادر بودن را فعالیتی پیچیده، غنی، چند رویه، پرزحمت و شادی­آفرین می­داند که زیستن طبیعی، اجتماعی، نمادین و عاطفی است11. در این میان بحث­های پست مدرن­ها، تحول عمیق­تری در فمینیسم را ایجاد کرد. پیدایش پست مدرنیسم با طرح سؤال­های اساسی در باب معنای هویت زنان، سبب آشفتگی در فمینیسم شده است. آن­ها تلاش برای ایجاد یک مکتب فکری فمینیستی خاص را رد می­کنند از این رو که روش زنان برای درک خویش چند گانه و متنوع است. هویت هر زن از طریق یک رشته عوامل درک می­شود که بر یک­دیگر تأثیر می­گذارند: سن، قومیت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسیت، تجربه و ... هیچ کدام برای کشاندن­ زنان به یک اردوگاه ایدئولوژیک واحد، ثمربخش نیست. زنان باید با ایجاد زبان و شیوه­های تفکر جدید درباره­ی هویت خویش، خویشتن را از معانی ستم­گرانه­ای که مردان بر آن­ها تحمیل کرده رها سازند.12 پی نوشت 1- فرهنگ واژه­ها، ص423. 2- مکنزی یان و دیگران، ایدئولوژی سیاسی، ترجمه­ی م قائد، ص346. 3- ابوت پاملا – والاس کلر، درآمدی بر جامعه شناسی نگرش فمینیستی، ترجمه مریم خراسانی و حمید احمدی، ص15. 4- مکنزی یان  و دیگران، ص352. 5- همان، ص353. 6- ابوت پاملا – والاس کلر، ص204. 7- مکنزی یان و دیگران، ص350. 8- لچت جان، پنجاه متفکر بزرگ معاصر،ترجمه محسن حکیمی، انتشارات خجسته(چاپ دوم، 1378، ص241.) 9- کریستو اژولیا، مقاله­ی زمان زنان، ترجمه­ی نیکو سرخوش، کتاب سرگشتگی نشانه­ها، گزینش و ویرایش: مانی حقیقی، ص121-118. 10- محمد منصورنژاد، مسئله­ی زن در اسلام و فمینیسم، برگ زیتون، تهران1381، ص255. 11- مکنزی یان و دیگران، همان، ص380-379. 12- همان، ص383-380.