نویسنده

خدمت­کاران

پیامبر هیچ خدمت­کاری را نفرین نکرد.1

مردی نزد او آمد و پرسید: «ای فرستاده­ی خدا تا چه حد از اشتباهات خدمت­کاران بگذریم؟» حضرت خاموش ماند و سپس فرمود: «هر روز هفتاد بار!» 2

هرگز در اعتراض به خدمت­کارانش «اَه» نیز نگفت!3

آن چه از کار خدمت­کارت سبک کنی، پاداشی برای تو در ترازویت در روز رستاخیز است.4

همیشه از خدمت­کارش می‌پرسید: «کاری داری؟»5

می‌فرمود: «غذاخوردن با خدمت­کاران نشانه­ی فروتنی است؛ کسی که با آنان همسفره شود، بهشت آرزومند اوست.»6

وقتی خادم کسی غذایی می‌آورد که خود آن را تهیه کرده و دود آن را خورده است، باید وی را با خویشتن بنشاند؛ و اگر چنین نمی‌کند، ]دست کم[ یک یا دو لقمه ]از همان غذا[ به او بدهد.7

12 . خویشاوندان

بر دسته­ی شمشیرش نوشته شده بود: «با کسی که پیوند
]خویشاوندی را[ از تو گسسته است، بپیوند.»8

می‌فرمود: «کسی که پیوند خویشاوندی گسسته است با ما همنشین نشود؛ چرا که لطف ]خداوندی[ بر گروهی که میان آنان «قطع رحم» است فرود نمی‌آید.»9

«جابر بن عبدالله» می‌گوید: «رسول گرامی از کنار ما عبور کرد ... و فرمود: ای مسلمانان! از خداوند پروا پیشه کنید و با خویشان پیوند برقرار کنید ... همانا بوی بهشت از فاصله­ی هزار سال راه استشمام می‌شود اما کسی که پیوند خویشی بگسلد، آن را استشمام نمی‌کند.»10

با خویشاوندان خود می‌پیوست، بی آن که آنان را بی‌جهت بر دیگران برتری دهد.

با همه­ی تأکیدی که بر پیوند خویشاوندی داشت، مرزهای ارزش را در هم نمی‌شکست: «هرگاه یکی از شما می‌خواهد مَحرمی ـ همانند خواهر، عمه یا خاله‌اش ـ را که به بلوغ رسیده است، ببوسد، باید بر سر یا میان چشمانش بوسه زند و لب‌ها یا گونه‌هایش را نبوسد.»11

با همه­ی سفارشی که درباره­ی خویشاوندان می‌کرد، همگان را از ازدواج با خویشاوندان نزدیک باز می‌داشت و می‌فرمود:‌ «فرزندتان رنجور خواهد شد.»12

در سخنی دیگر نیز فرمود: «از غیرخویشاوند همسر برگزینید تا فرزندتان رنجور نشود.»13

کسی که به سوی خویشاوندی می‌رود تا با مال و جانش با او پیوند برقرار کند، آفریدگار والا پاداش صد شهید را به وی عطا فرماید؛ و برای هر گامش چهل هزار پاداش نویسد؛ و چهل هزار گناه ]شخصی[ از وی بزداید؛ و به همین مقدار بر درجه‌اش بیفزاید؛ و گویا صد سال صبورانه خداوند را عبادت کرده است.14

نیکوکاری و پیوند ]با خویشان[، عمرها را طولانی، شهرها را آباد و دارایی را زیاد می‌کند؛ گرچه انجام دهندگان آن بدکاران باشند.

با خویشان دوستی کنید، ]اما[ همسایه‌شان نشوید که همسایگی ]و اصطکاک‌های طبیعی[ میان شما کینه‌ها پدید می‌آورَد.15

برای پیوند خویشاوندی می‌فرمود: «بهترین صدقه‌ها آن است که به خویشاوندی که دشمن توست چیزی بدهی.»16

13 . دشمنان

اگر بدترین مردمان با آن حضرت سخن می‌گفتند، او به آنان رو می‌کرد، با تمام وجود به سخنان­شان گوش فرا می‌داد و با این کار از آنان دل­جویی می‌کرد.17

همواره می‌فرمود: «از ویژگی‌های دین‌باور آن است که به دشمنش نیز ستم نکند.»18

14 . دوستان

به باغ‌های دوستانش می‌رفت.19

در پاسخ دوستان و غیردوستان و هر کس که صدایش می‌کرد، می‌گفت: «لبیک»20

بیشتر از هر کس دیگری به دوستانش لبخند می‌زد و از آن چه نقل می‌کردند اظهار شگفتی می‌کرد. وقتی می‌خندید، دوستانش نیز به احترام او قهقهه نمی‌زدند.

«جابر» می‌گوید: «رسول خدا را دیدم. به او سلام کردم. ]پس از پاسخ[ با من دست داد و دستم را فشرد و فرمود: "وقتی مردی دست دوستش را می‌فشارد، ]گویا[ بر او بوسه می‌زند."»21

با همه­ی اهمیتی که به دوستی و دوست‌یابی می‌داد، از رفاقت با انسان‌های تردامن برحذر می‌داشت: «سزاوارترین مردمان به تهمت، کسی است که با اهل تهمت نشست و برخاست کند».22

می‌فرمود: «همنشینی با آن کس سودی ندارد که آن چه را که برای خود می‌خواهد برای تو نمی‌خواهد.»23

سه چیز است که دوستی آدمی با برادر مسلمانش را زلال می‌سازد:

هنگام دیدار، با چهره‌ای گشاده با دوستش روبه­رو شود؛

زمان نشستن در مجلس، برایش جا باز کند؛

و او را با محبوب‌ترین نامش بخواند.

چون با دوستانش برخورد می‌کرد، دستان­شان را می‌گرفت و می‌فشرد.24

برای احترام و دل­جویی دوستانش، آنان را به کنیه‌شان صدا می‌زد.25

حتی نگاه‌هایش را میان دوستانش تقسیم می‌کرد؛ گاهی به این و گاهی به آن به گونه‌ای مساوی می‌نگریست.26

روزی به دوستانش فرمود: «می‌دانید «ناتوانی» چیست؟» گفتند: «خداوند و پیامبرش بهتر می‌دانند». فرمود:

ناتوانی سه چیز است ... دوم: این که کسی از شما با فردی همنشین شود و دوست داشته باشد بداند او کیست و از کجاست، اما پیش از دانستن از او جدا شود.

دوستانش را خوار و تحقیر نمی‌کرد.

اگر سه روز یکی از دوستانش را نمی‌دید، به جست­وجو بر می‌آمد. اگر می‌گفتند نیست ]و به سفر رفته است[، برایش دعا می‌کرد؛ اگر دوستش در مسافرت نبود، به دیدنش می‌شتافت؛ و اگر بیمار بود، عیادتش می‌کرد.27

حکایتِ همنشین خوب، به­سانِ عطرفروش است که اگر عطر خویش به تو ندهد، بوی خوش آن در تو خواهد ماند؛ و حکایت همنشین بد نظیر آهنگر است که اگر شرار آتش او تو را نسوزاند،‌ بوی بد آن در تو خواهد مانْد.28

از افراد می‌خواست کمتر به دیدن همدیگر بروند تا محبوبیت خود را حفظ کنند.29

به یارانش می‌فرمود: «بدی‌های همدیگر را نزد من بازگو نکنید زیرا من دوست دارم با دلی آرام و خالی از کدورت نزد شما بیایم».30

کهن­سالان

می‌فرمود: «احترام به پیرمرد ]و پیرزن[ مسلمان، بزرگ­داشت خداوند است.»31

جوانان را به احترام نهادن به کهن­سالان تشویق می‌کرد و می‌فرمود: «هیچ جوانی کهن­سالی را به خاطر پیری‌اش گرامی نمی‌دارد، جز آن که هنگام پیری خودش، خداوند کسی را برایش فراهم می‌کند که احترامش گذارَد.»32

امام صادق(ص) فرمود: «روزی دو مرد نزد حضرت آمدند. یکی پیر و دیگری جوان. مرد جوان پیش از همراهِ کهن­سالش لب به سخن گشود. پیامبر(ص) فرمود: «]ابتدا[ بزرگ]تر[ و بزرگ]تر[»33

خانواده‌ها را به احترامِ پیران فرامی‌خوانْد و می‌فرمود: «کهن­سال در میان خاندانش، به سانِ پیامبر در میان امتش است34. از ما نیست کسی که کهن­سالان ما را احترام نکند.»35

برکت با بزرگان شماست.36

18 . مردم

از همه کس مهربان‌تر و دل­سوزتر به مردم بود.37 خود می‌فرمود: «همانا برای شما به سانِ پدر برای فرزندان خود هستم.»38 با مردم انس می‌گرفت و ]بی‌دلیل[ آنان را از خویش نمی‌رانْد ... . از خود مردم حال­شان را می‌پرسید.39

از آن‌جا که با همه نوع انسانی سر و کار داشت، در مسائل شخصی از بسیاری موارد چشم‌پوشی می‌کرد و می‌فرمود: «خدایم به من فرمان داد با مردم مدارا کنم؛ همچنان که به انجام واجبات فرمان داده است.»40 خردمندترین مردمان را کسی می‌دانست که بیشتر از همه با مردم ]در مسائل غیردینی[ به نرمی رفتار کند.41 و نرمی با مردم را، نیمی از زندگی می‌دانست.42

از انسان‌های خشن و بی‌عاطفه رنج می‌کشید و می‌فرمود: «کسی که به مردم رحم نکند، خداوند به او رحم نخواهد کرد. به آنچه ]از مردمان و جانوران[ در روی کره­ی زمین است مهربانی کنید، تا آن که در آسمان‌هاست به شما رحم آورَد.»43

بر مردمان بی‌کنیه، کنیه می‌نهاد و دیگران نیز آنان را بدان کنیه صدا می‌زدند.44

مهربان‌ترین، سودمندترین و بهترین کس برای مردمان بود.

در رابطه با مردم، از سه کار، خود را دور نگه می‌داشت: نه از کسی بدگویی می‌کرد نه عیب کسی را بر زبان می‌آورْد و نه در پیِ یافتن عیب و لغزش یاران بود.45

همه­ی مردم نان­خور خداوندند؛ پس محبوب‌ترین فرد نزد پروردگار، کسی است که بیشترین نیکی را به نان­خورهای آفریدگار روا دارد.

آن که در دنیا مردم را بیشتر بیازارد، عذابش در روز رستاخیز در نزد پروردگار از همه­ی مردم سخت‌تر است.46

بهترین کارها پس از ایمان به خداوند، مهربانی با مردم است.47

بی‌آن که خوش‌رویی‌اش را از کسی دریغ ورزد، باز از مردم خود را بر حذر می‌داشت.48

می‌فرمود: «با بدگمانی ]معقول و منطقی[، از ]خطرات ارتباط با[ مردم در امان باشید.»49

تشکر از مردم

کسی که از مردم تشکر نکند، از خداوند تشکر و سپاس­گزاری نکرده است.

انواع مردم

مردمان چند گونه آفریده شده‌اند: برخی از آن‌ها دیر به خشم می‌آیند و زود خشنود می‌شوند؛

بعضی از آن‌ها زود خشمگین می‌شوند و زود هم برمی‌گردند؛ این به آن در!

گروهی از مردم به سرعت عصبانی می‌شوند و گروهی دیگر به سرعت خرسند؛ آگاه باشید بهترین مردم کسانی هستند که دیر به خشم می‌آیند و زود راضی می‌شوند و بدترین‌شان آنانی که زود عصبانی می‌شوند و دیر خرسند.50

مردمان چهار دسته‌اند:

بخشنده، جوان­مرد، تنگ‌چشم و فرومایه؛

بخشنده آن است که بخورد و بخوراند؛

جوان­مرد آن است که نخورد و بخوراند؛

تنگ‌چشم آن است که بخورد و نخوراند؛

و فرومایه آن است که نه بخورد و نه بخوراند.51

بعضی از مردم کلید خیرند و قفل شرّ برخی دیگر کلید شرّند و قفل خیر؛ خوشا به حال کسی که خداوند کلید خیر را در دست او قرار داده و بدا به حال کسی که پروردگار کلید شرّ را ]بر اثر رفتارهای زشتش[ به دست او سپرده است.52

مردم ]به­سانِ[ معادن ]متفاوت[اند؛ چون معدن‌های طلا و نقره.

بدترینِ مردم

آیا شما را از بدترین مردمان آگاه کنم؟ او کسی است که:

]به خاطر تنفر از میهمان،[ تنهایی غذا می‌خورَد؛

بخشش خود را دریغ می‌دارد؛

و برده‌اش را کتک می‌زند.

آیا شما را با فردی بدتر از او آشنا کنم؟ او کسی است که:

به خیرش امیدوار و از شرّش در امان نیستی.

آیا شما را از کسی بدتر از وی مطلع سازم؟ او فردی است که:

مردمان را ]بی‌جهت[ دشمن می‌دارد و مردم نیز ]به خاطر گفتار و رفتارش[ از وی نفرت دارند.

بدترین مردمان کسی است که مردم از هراس بددهنی‌اش احترامش کنند.53

خوارترین مردم فردی است که مردم را خوار شمارد.54

بهترینِ مردم

بهترین مردم کسانی هستند که:

قرآن بهتر خوانند؛

در کار دین داناتر باشند؛

]به خاطر کوتاهی‌شان در انجام وظایف[ از خدا بیشتر بیم داشته باشند؛

به نیکی بیشتر فرمان دهند؛

از بدی بیشتر جلوگیری کنند؛

و با خویشاوندان ]خود[ بیشتر نزدیک شوند.55

بدانید بهترین مردمان کسی است که دیر به خشم آید و آسان خشنود شود... 56

بهترین مردم، فردی است که سودمندترین کس برای مردم است.57

رمز محبوبیت میان مردم

از اموال مردم چشم بپوش تا تو را دوست داشته باشند.58

ارجمندترین مردمان کسی است که در آن چه به وی مربوط نیست دخالت نکند.59

هنگامی که پروردگار والا بنده‌ای را ]به­دلیل کارهایش[ دوست بدارد، جبرئیل را فرا می‌خوانَد و می‌گوید: «من فلانی را دوست دارم، او را دوست بدار»؛ و جبرئیل او را دوست خواهد داشت، سپس ]جبرئیل[ در آسمان ندا دهد و گوید: «خداوند فلانی را دوست دارد، او را دوست بدارید».

اهل آسمان نیز آن فرد را دوست خواهند داشت و سپس در زمین نیز محبوب مردمان می‌شود.60

مهربان باشید تا شما را ستایش کنند.

کسی که رابطه‌اش را با خداوند نیکو سازد، یزدان رابطه­ی وی با مردم را سامان می‌بخشد.61

کسی که ستایش مردم را به ]بهای[ نافرمانی خداوندگار بخواهد، ستایشگرانش نکوهش­گرانش شوند.62

دوری از بدگمانی مردم

روزی با یکی از همسرانش بود. مردی عبور کرد. حضرت فرمود: «فلانی! این زن همسر من است!» مرد گفت: «ای فرستاده­ی خدا! ... من گمان بد به تو نبردم.» رسول خدا پاسخ داد: «شیطان، به­سانِ خون در ]وجود[ آدمی جریان می‌یابد.»63

خواهش نکردن از مردم

خواهش کردن از مردم را خوش نمی‌داشت و می‌فرمود: «عزت مؤمن، در بی‌نیازی او از مردم است.»64

خواهش از مردم روا نیست جز در سه مورد: کسی که سخت تهی­دست شده؛ گرفتاری که به ستوه آمده؛ و بده­کار خون‌بهای گزاف.

کیست که تعهد کند از مردم چیزی نخواهد تا من بهشت را برای او تعهد کنم! 65

پی نوشت:

1.              بحار الانوار، ص16، ص228، مناقب آل ابی‌ طالب، ج 1، ص127.

2.              السنن  الکبری، ص8، ص11.

[1]3. ریاض الصالحین، ص645؛ سنن ابی ‌داود، ج2، ص276، سنن ترمذی، ج2، ص198، سنن نسائی، ج8، ص130، صحیح ابن حبّان، ج 7، ص421، مسند احمد، ج3، ص269، نصب الرایه، ج3، ص191.

4.  جامع ‌الصغیر، ج 2، ص494، صحیح ابن حبّان، ج10، ص153، مسند أبی ‌یعلی، ج3، ص51، موارد الضمآنص293.

5. جامع الصغیر، ج2، ص358، کنز العُمّال، ج7، ص138؛ مجمع‌ الزوائد، ج2، ص249، مسند احمد، ج3، ص500.

6. بحار الانوار، ج59، ص291، تذکره الموضوعات، ص191.

[1]7. جامع الصغیر، ج1، ص56، ریاض الصالحین، ص543، شرح معانی الإثار، ج 4، ص357، کشف الخفاء، ج1، ص69، صحیح بخاری، ج 3، ص125، مسند ابن  الجعد، ص478، مسند ابن‌ راهویه، ج1، ص151، مسنداحمد، ج1، ص446.

8. شرح اصول کافی (مازندرانی)، ج 9، ص202.

9. مستدرک الوسائل، ج 9، ص206، مشکاه  الانوار، ص290.

10. مجمع ‌الزوائد، ج 8، ص149.

11. بحار الانوار، ج 73، ص42، نوادر، ص136.

12. بحار الانوار، ج 59، ص295.

13. دعائم الاسلام، ج 2، ص60، مستدرک الوسائل، ج13، ص374.

14. بحار الانوار، ج71، ص89، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص16.

15. تذکره  الموضوعات، ص203، جامع الصغیر، ج2، ص95، کنز العُمّال، ج 3، ص359.

16. اصول کافی، ج 4، ص10، تهذیب الاحکام، ج4، ص106، ثواب الاعمال، ص142، روضه الواعظین، ص357.

17. نگاهی دوباره به سیمای پیامبر(ص)، ص55.

18.  اصول کافی، ج2، ص47، التمحیص، ص66؛ مکارم الاخلاق، ج2، ص320، من لایحضره الفقیه، ج4، ص354.

19. مستدرک الوسائل، ج8، ص281، نزهه الناظر، ص34.

20. سنن النبی، ص123.

21. بحار الانوار، ج73، ص23.

22. معانی الاخبار، ص196، من لایحضره الفقیه، ج4، ص395.

23. بحار الانوار، ج71، ص198، تحف العقول، ص368، مسند الشهاب، ج 2، ص73، نزهه الناظر، ص39.

24. فیض القدیر، ج5، ص204.

25. سنن النبی، ص123.

26. اصول کافی، ج2، ص671، بحار الانوار، ج16، ص280، حلیه الابرار، ج1، ص179.

27. مکارم الاخلاق، ج1، ص55.

28. امثال الحدیث المرویه عن النبی(ص)، ص113، مسند الشهاب، ج2، ص287.

29. بحار الانوار، ج30، ص414، شرح اصول کافی، ج2، ص312، فتح الباری، ج10، ص416، مجمع ‌الزوائد، ج8، ص175.

30. بحار الانوار، ج59، ص143، وسائل الشیعه (چ اسلامیه)، ج12، ص73.

31. اصول کافی، ج2، ص165، بحار الانوار، ج72، ص137، سنن ابی داود، ج2، ص444

32. سنن ترمذی، ج3، ص251، العمر و الشیب، ص53، مشکاه الانوار، ص293، المعجم الاوسط، ص94.

33. مجمع الزواید، ج8، ص15، مستدرک الوسایل، ج8، ص393، مشکاه الانوار، ص294.

34. جامع الصغیر، ج2، ص90، کنز العمال، ج15، ص664، مشکاه الانوار، ص295.

35. اصول کافی، ج2، ص165، بحار الانوار، ج72، ص138، شرح الاخبار، ج2، ص488، عوالی اللئالی، ج1، ص108.

36..بحار الانوار، ج72، ص137، صحیح ابن حبّان، ج2، ص319، مجمع الزوائد، ج8، ص15، مسند الشهاب، ج1، ص57.

37.. سنن النبی، ص114.

38.. سنن ابن ماجه،، ج1، ص114، صحیح ابن خزیمه، ج1، ص44.

39.. سنن النبی، ص104.

40.. همان، ص126.

41.. الاربعون جدیثا، ص56، مشکاه الانوار، ص382، معانی الاخبار، ص196.

42.. اصول کافی، ج2، ص117، دعائم الاسلام، ج2، ص254.

43.. سنن ترمذی، ج3، ص217، مسند ابن مبارک، ص165؛ مسند احمد، ج2 ص160.

44.. سنن النبی، ص123.

45. همان، ص104.

46. الآحاد و المثانی ج2، ص154، المستدرک، ج3، ص290.

47.. جامع الصغیر، ج1، ص186، کشف الخفاء، ج1، ص152.

48.. بحار الانوار، ج16، ص151، مجمع الزوائد، ج8، ص274، معانی الاخبار، ص82.

49.. بحار الانوار، ج74، ص158، تحف العقول،ص54، سنن کبری(بیهقی)، ج10، ص129، مجمع الزوائد، ج8، ص89.

50. تحفه الاحوذی، ج6، ص357، العهود المحمدیه، ص479.

51. بحار الانوار، ج68، ص356.

52. جامع الصغیر، ج1، ص377، السنه، ص127. سنن ابن ماجه، ج1، ص86، کنز العمال، ج3، ص696.

53. شرح کلمات امیر المومنین علی(ع)، ص36؛ عوالی اللئالی، ج1، ص101، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص396.

54. امالی، ص73تحفه الاحوذی، ج6، ص357، العهود المحمدیه، ص479.

51. بحار الانوار، ج68، ص356.

52. جامع الصغیر، ج1، ص377، السنه، ص127. سنن ابن ماجه، ج1، ص86، کنز العمال، ج3، ص696.

53. شرح کلمات امیر المومنین علی(ع)، ص36، عوالی اللئالی، ج1، ص101، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص353

54. امالی، ص73؛ مشکاه الانوار، ص399، معانی الاخبار، ص196، من لایحضره الفقیه، ج4، ص396.

55. کنز العمال، ج1، ص153.

56. جامع الصغیر، ج1، ص246، مسند احمد، ج3، ص19.

57. کنز العمال، ج1، ص142، مستدرک الوسائل، ج12، ص391.

58. المستدرک(حاکم)، ج4، ص313، شرح مسلم (نووی)، ج11، ص27، المعجم الکبیر، ج6، ص193.

59. روضه الواعظین، ص432، معانی الاخبار، ص196، من لا یحضره الفقیه ج4، ص395.

60. ریاض الصالحین، ص228، صحیح مسلم، ج8، ص41، مسند ابی داود (طیالسی) ص319، فیض القدیر، ج6، ص49.

61. کنز العمال، ج 3، ص25، فیض القدیر، ج6، ص49.

62. بحار الانوار، ج74، ص178، العهود المحمدیه، ص797، مجمع الزوائد، ج10، ص225، مسند الشهاب، ج1، ص299.

63. مسند احمد، ج3، ص156.

64. خصال، ص7.

65. مسند ابی داود (طیالسی) ص133، مسند احمد، ج5، ص275، المصنف، ج11، ص91، معجم الکبیر ج2، ص98.