4- خانوادهی فمینیستهای اسلامی، برخلاف فمینیستهای غربی که نهاد خانواده و مادری را ساختهی نظام مردسالاری و برای تحکیم اقتدار خویش میدانند، بر حفظ کیان خانواده اصرار و به نقش زن در خانه (به عنوان همسر و مادر) توجه دارند و گاه از دیدگاههای لیبرالیستی به دلیل آن که مصالح جامعه و خانواده را در پای اعتقاد به فردگرایی افراطی قربانی میکنند، انتقاد مینمایند. به همین دلیل مخالفت خود را با همجنسگرایی که به نظر آنان گرایشی افراطی به حساب میآید اعلام کردهاند. از دید آنان نهاد خانواده و مادری، در ذات خود مشکلزا نیست با این حال از خانوادهی سنتی که مبتنی بر سلسلهمراتب و سرپرستی مرد و حامل ارزشهای جامعهی سنتی است، انتقاد میکنند و خواهان خانوادهای براساس برابری نقشها و نفی سرپرستی مرد هستند. هر چند این دفاع از خانواده در مرحلهی نظر است و آن گاه که به مرحلهی عمل میرسند، راهبردهایی پیشنهاد میکنند که بعضاً در جهت تزلزل خانواده است، لذا بهتر است که تعریف خود از خانواده را روشنتر بیان کنند تا امکان داوری بهتر فراهم آید.
استقلال اقتصادی و اشتغال، از مهمترین شعارهای فمینیستهاست که فمینیستهای اسلامی هم بر آن پای میفشارند. به نظر آنان این راهبرد، خودباوری زنان را افزایش میدهد، نگرانی آنان را از آینده تقلیل میدهد و آنان را برای مقابله با نقدیات احتمالی همسر آماده میسازد.
اما آیا بهراستی تاکید بر اشتغال زنان بهطور اساسی به تقویت نظام خانواده کمک کرده است؟!
برای پاسخ به این سوال، به جهت اهمیت فوق العادهی خانواده در نظام اجتماعی، و آموزههای دینی، بهتر است تاثیر «مدرنیزاسیون» بر خانواده را به تفصیل بررسی کنیم. باشد که مروجان ایدهی کمرنگ کردن بنیاد خانواده، بازنگری جدیتری به افکار خویش داشته باشند.
1-4 تاثیر مدرنیزاسیون بر خانواده
آثار دگرگونی در زیست بشر، ابتدا در خانواده بروز میکند زیرا آغاز زندگی از درون خانواده شکل میگیرد و سپس توسعه و تنوع مییابد. در حالت متعادل، خانواده دارای هویت و اصالت است اما با تغییر شرایط، خانواده از معناداری میافتد و با بحران پوچی درگیر میشود. نقطهی عطف بحران خانواده در دنیای امروز، از دست دادن ارزشهای ذاتی خانواده است. خانواده در جوامع غیرصنعتی، مسئولیتهای چندگانهای داشته است. مراقبت، نگهداری و تربیت فرزندان، تغذیه، کار در منزل و نگهداری از سالمندان از جمله مسئولیتهای خانواده و بهویژه زنان بود. با صنعتی شدن و نهادینه شدن اصل تقسیم کار، بسیاری از این وظایف به نهادهای صنعتی، خدماتی، بهداشتی و آموزشی که مستقل از خانواده بودند، محول شده است. اعضای خانواده، غذاهای آماده را از فروشگاههای بزرگ و در بستهبندیهای معینی میخرند و در مدتزمان کوتاهی با وسایل برقی آمادهی خوردن میکنند. گفتوگوی پس از شام، به سرگرمی در بازیها، گوش دادن به موزیک، دیدن برنامههای رادیو و تلویزیون و بازیهای ویدئویی تبدیل شده و پیران خانواده نیز با سپری نمودن بقیهی عمر خویش در خانههای سالمندان، از دیگر اعضای خانواده جدا میشوند و کمتر امکانی برای حمایت جمعی مییابند. در این صورت حمایت روانی، روحی و انسانی دیگر اعضای خانواده برای هر یک از اعضای نیازمند وجود ندارد و به مؤسسات روانکاوی و رواندرمانی سپرده شده است. آنها با دریافت پول، موظفند تا به رفع مشکلات روانی و اخلاقی افراد مبتلا به آسیبهای روانی و اجتماعی بپردازند.1
با بحرانی شدن موقعیت خانواده در جهان نوسازی شدهی صنعتی، بیشترین زیان آن متوجه زنان است زیرا حتی در خانوادههایی که زن منزلتی نداشت، عملاً به عنوان مادر خانواده، نقش محوری داشت، در حالی که با ویران شدن جایگاه خانواده در دنیای مدرن، طبیعتا چنین نقشی از زنان گرفته میشود. براستی باید دید بر اثر دگرگونیهای جدید چه نقشی به زنان اعطا شده که همسنگ با نقش مادری باشد!
در واقع نگاه سرمایهداری جدید به زنان، از جنبهی زنانگی آنها نیست بلکه بهواسطهی پیشرفت و تداوم چرخهی صنعت است و در این میان هر کس - مرد یا زن - به نحو مطلوبتر و مطبوعتر ایفای نقش کند، محبوبتر است. بعضی از گرایشهای فمینیستی، نتیجهی اعتراضی است که زنان جوامع غربی به نگرش سوداگرانهی صاحبان سرمایه به زنان دارند، بنابراین نباید تصور کرد که موقعیت اجتماعی زنان در جامعهی صنعتی، بهتر از دیروز است. یکی از صاحبنظران غربی میگوید: «من فکر آن نیستم که زنان قبلاً مورد رفتار ناشایست و حتی در معرض شکنجه قرار میگرفتند ولی به عقیدهی من وضع آنها هیچگاه به اندازهی امروز که فرمانروای خانه و نیز رقیب اداری مردانند رقتبار نبوده است.»2
اصولاً در نظام سرمایهداری جدید، زنان به دو دلیل باید خارج از خانه اشتغال یابند: 1- حفظ ماهیت مصرفکنندگی خانوادهی هستهای
2- اشتغال زنان ارزانتر و بیدردسرتر است زیرا بسیاری از آنان برای باقی ماندن در کار حاضر به قبول دستمزدهای پایینتر میشوند.
صنعتی شدن در اوایل باعث تعارضهای شدید میان کارگران، بهخصوص کارگران مرد و زن شد. زنان برای باقی ماندن در کار، حاضر به قبول دستمزدهای پایینتر بودند. زن بافندهی ماهر، روزی یک فرانک و مرد ماهر روزی چهار فرانک مزد میگرفت و در سال 1870 متوسط دستمزد زن در پاریس 14/2 فرانک و متوسط دستمزد مردان 75/4 فرانک بود.3
در واقع نگاه سرمایهداری جدید به زنان از آن رو که زن هستند، نیست چنان که به مردان هم نگاه مردانه نمیکند؛ در چنین نظامی جنبههای زنانگی و مردانگی کنار گذاشته میشود. در حقیقت آن چه در جامعهی صنعتی دیده میشود مهندس، تکنسین، مدیر، نقاش، هنرپیشه، فروشنده و دلال، کارگر و غیره است نه مرد یا زن. تنها زمانی مسائل زنانه اهمیت مییابد که چرخهی صنعت با بحران مواجه شود!!
نگاهی به جوامع غربی نشان میدهد که در حال حاضر، جوامع انسانی به موازات صنعتیتر شدن، با ابعاد وسیع و پیچیدهتری از خشونت درگیر است. اگر تا دو، سه دههی قبل در امریکا، خشونت را چندان جدّی نمیگرفتند، امروزه بدان توجه پیدا کردهاند.
«در سال 1976 تنها 10% امریکاییان این پدیده را جدی میدانستند و در سال 1983، 90% آنها خشونت را مهم تلقی کردهاند.»4
آنها در تحقیقی که راجع به خشونت در خانوادههای امریکایی انجام گرفته، اظهار داشتند: «ما در خانوادههای منحرف زندگی میکنیم چرا که در سال 1975 حدود دو میلیون نفر از زنان امریکایی توسط همسرانشان کتک خوردهاند و در سال 1970 بیش از نوزده میلیون نفر از کودکان مورد اذیت قرار گرفتهاند.»5
همچنین تازهترین آمارها در کشور صنعتی شدهی ژاپن بیانگر افزایش شمار همسران قربانی خشونت است. «در نیمهی نخست سال 2000 گزارشهایی که در زمینهی اعمال خشونت از سوی شوهران ژاپنی نسبت به همسرانشان تحویل پلیس داده شده، نسبت به سال پیش دو برابر افزایش یافته است».6
خشونت در محل کار نیز از شایعترین اَشکال خشونت در جوامع پیشرفتهی صنعتی است. در این خشونتها زنان بیشترین قربانیان را دارند. آنان با خشونتهایی مانند تجاوز جنسی، کتک خوردن و مجروح شدن، تهدید و ارعاب، آزار و اذیتهای فیزیکی و روحی و اهانتهای زبانی و غیرزبانی روبهرو هستند. نکتهی مهم در تحقیقات انجام گرفته این است که:
«در دنیای جدید، مشکل زنان، تنها کمتر بودن فرصتهای شغلی و تبعیض در دستمزدها نیست بلکه سوء استفادهی جنسی در محل کار نیز مشکل دیگری است.»7
البته از تجارت فحشا به عنوان کثیفترین و ستمگرانهترین نوع خشونت نمیتوان چشم پوشید؛ این که انسانی را از کرامت، شرافت و حرمت خدادادیاش به زور و خشونت محروم سازند و او را برای ارضای تمایلات نفسانی نامشروع دیگران مجبور سازند.
سوگمندانه باید گفت:
زن اروپایی در غفلت تفکر و تمدن جدید، چنان به بند کشیده شد که نتوانست درک کند عامل پیشرفتهای اقتصادی یا سودآوری هر چه بیشتر صاحبان ثروتهای انبوه گردیده، بدون آنکه در آن سود سهیم باشد.8
ناگفته نماند که حضور فیزیکی زن در بیرون از خانه، با شعار آزادی و نیاز کار خانهداران به آنها و حمایت نظری پر زرق و برق از زنان، چنان جنگ آشکاری را بین زنان و مردان به وجود آورده که تا اعماق خانوادهها رسوخ کرده است. در پرتو این آزادی و تساوی و مقررات حمایتی، زن فارغ از هرگونه مسئولیت خانوادگی و همپای مردان در کارخانهها ساعات بسیاری از عمر خود را هدر داده است. اما در واقع آن چه که نصیب زنان گردیده، محرومیت از کرامت انسانی است.
در این راه، بردگی ماشینی و صاحبان ماشین در کارخانهها، ارزشی بود که زنان به جای کرامت انسانی به آن دست یافتند. از تولیدات دستی و خلاقیتهای هنری و بهکارگیری ذوق خویش محروم شده، به واژگونی نگرشی و ارزشی رسیدند. شغل و درآمدهای ناچیز، جایگزین ارزشهای معنوی گردید. زنی که تا پیش از تولد کارخانهها، محور و ستون خانواده محسوب میشد و خویش را منبع برآورده شدن نیازهای معنوی خانواده میدید حود را در بازارهای کار غرق دیده، از چشمهی جوشان مهر، عشق و ایثار به موجودی بیاساس، خسته و بیرمق تبدیل شد. از مهر مادری تهی گردید و با همسر و فرزندان بیگانه شد. به جای تکیه بر همسر، وابسته به کارخانهها شد و برای کار بیشتر، نداشتن فرزند را حسنی بزرگ و گامی اساسی در راستای آزادی کامل خود برشمرد. خانه خوابگاهی شد که اعضای بیگانه با هم، خسته و بینشاط و در حد ضرورت در آن حاضر میشدند. فرهنگ تجدد با مبانی و اصول خرد و کلان خود، زن را بدین گونه از قالب خویش خارج ساخت و در غفلتی مهیب او را به طرد غریزهی مادری دعوت کرد و زن به گمان خود جادهی پیروزی را پیمود و به تدریج به ابزار وحشتناک تبلیغات تجاری تبدیل گردید و در این عرصه بیش از همه «انسانیت» او لگدمال گردید و دریغ که:
زن آزاد شدهی غربی، امروزه خود را همپای مردان و شاید بالاتر از آنها میداند و در نهایت آزادی، شغلهای محترم دزدی، آدمکشی و سیاست را نیز فراگرفته است.9
البته آن چه که زنان از دست دادهاند، قدرت فکری مستقل، شخصیت کریم و جایگاه رفیع خانواده و ... است و در حقیقت «زن امروزی نمیداند که این آزادی نوین، برایش مشکل پیچیدهای مانند دوران اسارت و بندگی به بار آورده است»10
1. تقی آزاد ارمکی و مهری بهار، بررسی مسائل اجتماعی، (چاپ اول، مؤسسه نشر جهاد، 1377) ص193.
2. باقر ساروخانی، جامعه شناسی خانواده، (چاپ دوم، تهران، سروش، 1375، ص169.
3. شهلا اعزازمی، جامعه شناسی خانواده، (چاپ اول، روشنگران و مطالعات زنان، 1376، ص141)
4. همان، ص203.
5. محمد صفوی «کارگران جنسی «مجموعه مقالات جنس دوم، ج8، 1371، ص96
6. تقی آزاد ارمکی و مهری بهار، بررسی مسائل اجتماعی، ص218.
7.رنکن کپل، خشونت درکار، ترجمه معاونت فرهنگی و امور بین المللی وزارت کار و امور اجتماعی، ص23.
8. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمهی عباس زریاب، ص154.
9. همان، ص158.
10. همان، ص147.