به رنگ و بوی گل

نویسنده


در «راه زندگی» نیازمند همراهیم.

دوستان، می­توانند بعضی از همراهان ما باشند و «دوستی» می­تواند کمکی برای بهتر پیمودن این مسیر باشد؛ چه در زمینه­ی دانش­جویی و علم­آموزی، چه زندگی و معیشت و چه بعد فکری، روحی و اخلاقی.

آنان که نمی­توانند با کسی «طرح دوستی» بریزند و دیگران دوست ندارند با آنان همدم و همنشین و همراه شوند، دارای نقاط ضعف­ و خصلت­های اخلاقی خاص هستند که عامل گریز یا نفرت یا جذب نشدن دیگران است. شاید نوع رفتار و اخلاق بد، یکی از این عوامل باشد.

از قدیم گفته­اند که دکان عسل­فروش بداخلاق، خلوت و بی­مشتری است و دکان سرکه­فروش خوش­اخلاق، پر مشتری؛ یعنی فقط نوع کالای مورد عرضه نیست که عامل جذب یا دفع است، بلکه کیفیت عرضه و نوع برخورد و اخلاق هم مؤثر است.

چه­ قدر شیرین است این سخن حکیمانه­ی مولا­علی­(ع) که فرمود:

«اَعجزُ الناسِ مَن عَجَزَ عَن اکتساب الاخوانِ و اَعجزُ مِنهُ مَن ضَیّعَ مَن ظَفربهِ مِنهم1؛ ناتوان­ترین مردم کسی است که از دوست­یابی ناتوان باشد و ناتوان­تر از او کسی است که دوستانش را نتواند نگه دارد.»

و چه­ قدر زیبا سعدی این مفهوم را بازگو کرده است که: «دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.»2

پس، هم یافتن دوست و داشتن روحیه­ی جمعی و همکاری و همراهی و همدلی و همدردی مهم است و یک «هنر» محسوب می­شود، هم حفظ دوستان و دوستی­ها و تحکیم رابطه­ها و تقویت پیوندها. به­خصوص، دوستان خوب و باکمال دوران دانش­جویی را نباید به این سادگی فراموش کرد و از دست داد.

این هم از حرف­های کهنه و در عین حال نو و به­روز است که دوستی با هر کس نشاید و دوستی با بدان نباید و دوستی­های بر سر هوس نپاید و این که دوست خوب و بد داریم و:

همنشین تو از تو بِه باید     تا تو را عقل و دین بیفزاید

پس ضروری است که «دوست» را از «دوست­نما» بشناسیم و از آنان که اهل تملق و ریا و دورویی و نقش بازی کردن و چاپلوسی و اهل بردن دل و دین­اند، بپرهیزیم و به دوستی تکیه و اعتماد کنیم که بتواند تکیه­گاه ما باشد، نه آن که خودش هم بی­ریشه و پوک و سست و بسته به جای دیگر باشد!

دوست، همدم تنهایی­های انسان، شریک غم­ها وشادی­های او، بازوی یاری­رسان در نیازمندی­ها، تکیه­گاهی مناسب در مشکلات و گرفتاری­ها و مشاوری خیرخواه در لحظات تردید و ابهام است؛ و در واقع، یک «سرمایه­ی معنوی» است، نامش دوست.

و اگر چنین نبود، دوست نیست، ره­زنی در نقاب دوست است.

چه کسی شایسته­ی عنوان قشنگ و دوست­داشتنی «دوست» است؟

چه ملاک­هایی می­تواند مورد نظر در انتخاب دوست یا ادامه­ی یک دوستی باشد؟

چه بخواهیم چه نخواهیم، از دوستان و همنشینان­مان رنگ و اثر می­پذیریم و خصلت­های ما به شکل خلق و خوی آنان در می­آید. گاهی هم (البته اگر ما قوی­تر و اثرگذارتر باشیم) می­توانیم خصلت­های دوستان خود را تغییر دهیم.

باز هم یک حرف قدیمی اما همیشه تازه:

تو اول بگو با کیان زیستی        پس آن­که بگویم که تو کیستی

این، یعنی ­معیار دیگران در قضاوت نسبت به ما، دوستان­ما هستند؛ یعنی دیگران، خوی و بدی و صلاح و فساد ما را از دوستان و معاشران­مان می­شناسند.

پیامبر خوبی­ها و زیبایی­ها، حضرت رسول اکرم(ص) می­فرمایند:

«مَثَل همنشین خوب و شایسته، مَثَل عطار است که اگر از عطر خودش هم به تو ندهد ولی از بوی خوش او به تو می­رسد و معطر می­شوی و مثل هم­نشین بد، همچون کوره­ی آهنگری است که اگر لباس تو را هم نسوزاند و جرقه­های آتش بر جامه­ات نیفتد، بوی کوره و دود و دم آهنگری تو را هم می­گیرد.»3

و چه خوب این نکته­ی حکیمانه­ در کلام سعدی و در شعر «گلی خوش­بوی در حمام، روزی ...» انعکاس یافته، آن جا که گِل ناچیز، در اثر همنشینی با گُل، خوش­بو می­شود و دیگران را از بوی دلاویز خویش سرمست می­کند و سبب آن را هم مصاحبت چند روزه با گُل معرفی می­کند.

تمثیل زیبای دیگری در اثرگذاری دوست یا تأثیرپذیری از دوست، کلام مولا علی(ع) است که می­فرماید:

«همنشینی با نیکان، برای انسان،  نیکی به همراه می­آورد؛ مثل بادی که بر پوستان معطر می­گذرد، با خودش بوی خوش به همراه می­برد. همنشینی با بدان، برای انسان شر و بدی می­آورد؛ مثل بادی که بر لجنزار و فضای متعفن می­گذرد، با خودش عفونت و بوی بد می­برد.»4

شگفت از برخی ساده­لوحان است که مغرورانه می­پندارند خود­ساخته­اند و خطر از آنان گذشته و اگر با  هر کس و هر گروه و جمعی رفاقت و همنشینی کنند، رنگ نمی­گیرند. شاید هم از تعبیر «ساده­لوح» برآشوبند و برنجند ولی رنجش آنان واقعیت را تغییر نمی­دهد.

چه بسیار کسانی که به قصد نجات غریق رفته­اند اما خودشان طعمه­ی امواج شده­اند. چه بسیار کسانی که به قصد اصلاح یک معتاد، جلو رفته­اند ولی خودشان هم دچار اعتیاد شده­اند.

وسوسه­های ابلیس، بسیار رنگارنگ و جذاب است.

بعضی­ها دوست دارند هر چیز را «تجربه» کنند و گاهی همین تجربه­ها آنان را از هستی ساقط می­کند و گرفتار ندامت جبران­ناپذیر می­شوند. مگر می­شود «زهر» را خورد، به انگیزه­ی این که «ببینیم چه می­شود؟»

نگاه به اطراف و دور و بری­ها سازنده و مفید است، ارزیابی دوستان هم لازم.

یک دم به خود آ و ببین چه کسی؟    به که بسته دل و به که همنفسی؟

حال که از «دوستی» گفتیم و از دوستان، چند نکته­ی سودمند هم از سالکان و ره­پویان و راه­نمایان بشنویم و بخوانیم:

-         از هر چیز تازه­اش را انتخاب کن و از دوست، قدیمی­اش را.

-         از نشانه­های بزرگواری انسان، حفظ دوستان قدیمی است.

-         دوست خود را زیاد عتاب و سرزنش نکنید که «کینه» می­آورد.

-         دوست واقعی کسی است که عیب دوست خود را در نهان و به خود او بگوید نه آشکارا و نزد دیگران.

-         خداوند، تداوم دوستی­ها را دوست دارد، پس بر دوستی­های خود استمرار بخشید.

-         محبت و دوستی خود را بی­جا و بی­مورد مصرف نکنید که این گونه دوستی­ها در معرض گسستن است.

-         حق دوستان خود را به بهانه­ی دوستی و رفافت، ضایع نکنید.

-         افراد را بیازمایید، آن گاه از آنان دوست برگزینید.

-         حُسن­ خلق، موجب افزایش دوستان می­شود و بداخلاقی، انسان را تنها می­سازد.

-         با فرومایگان دوست نشوید چون بر خوشی­ها و نعمت­های شما حسد می­ورزند و در گرفتاری­ها زبان به ملامت می­گشایند.

-         همنشینی و دوستی با احمق، عذاب روح است.

-         از دوستی با کسی که فکرش خوب ولی عملش بد است بپرهیز، چرا که انسان را با همنشین می­شناسند.

-         کسی که به فرومایگان و شروران و بدان نزدیک شود، مورد اتهام قرار می­گیرد.

همه­ی این نکته­های نغز و ره­نمودهای کاربردی، از سخنان امام سالکان، حضرت علی­(ع) است.

باری ... ناگفته نماند که همه­ی این دوستی­ها و رفاقت­ها وقتی ارزشمند است و قابل تحسین و تقدیس که مبنای صحیح عقلانی و دینی داشته باشد و آلوده به گناه و بیرون از دایره­ی آیین وحی و رضای خدا نباشد و تا هست، چنین باد!

 

1.      نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 11.

2.      گلستان سعدی، باب هشتم.

3.      میزان الحکمه، ج9، ص50.

4.      غررالحکم، ج4، ص202 و 205.