نویسنده

از سویی به­کارگیری مزدبگیران را پیش از آگاه کردن آنان از دست­مزد، ممنوع اعلام کرده بود[1] و از سوی دیگر، فرمود: «پیش از خشک شدن عرق آن‌ها، دست­مزدشان را بدهید.»[2]

هماره به پرداخت دست­مزد مزد بگیران سفارش می‌کرد و می‌فرمود:

کسی­ که در دست­مزد به مزد بگیری ستم کند، پروردگار کارهای
]نیک[ او را نابود و بوی بهشت را بر او حرام می‌سازد؛ بوی خوشی که از فاصله­ی پانصدساله به مشام می‌رسد! [3]

ای علی! نفرین خداوند بر کسی باد که دست­مزد مزدبگیر را ندهد.[4]

آفریدگار همه­ی گناهان را می‌بخشد، جز گناه کسی را که ... مزد مزدبگیری را غصب کرده باشد.[5]

انس می‌گوید: «پیامبر به هیچ مزدبگیری ستم نکرد.[6]»

 

* مهمانان

مهمان را گرامی می‌داشت و می‌فرمود: «یکی از حقوق مهمان بر میزبان آن است که با او تا دَم در برود.[7]»

اگر به مهمانی دادن تشویق می‌کرد، ابعاد دیگر را نیز در نظر می‌گرفت و می‌فرمود:

خود را برای مهمان به زحمت نیفکنید زیرا این کار باعث می‌شود او را دشمن بدارید؛ و کسی که مهمان را دشمن بدارد، خداوند را دشمن می‌دارد؛ و کسی که از خداوند نفرت داشته باشد، پروردگار ]نیز[ او را دشمن می‌دارد.

تا مهمان دست از خوردن نمی‌کشید، ایشان نیز دست از خوردن برنمی‌داشت.[8]

محبوب‌ترین غذا نزد پروردگار را غذایی می‌دانست که دست‌های زیادی برای خوردن آن دراز می‌شوند.[9]

می‌فرمود: «در کسی که مهمانی نمی‌دهد خیری نیست.[10]»

از کم‌خِرَدی انسان آن است که مهمان خویش را به خدمت گیرد و به کار وادارد.[11]

 

* . همسایگان

با توجه به نقش بسیار نیرومند همسایه در آرامش روانی و یا اضطراب آدمی، مردم را به نقش مهم همسایگی توجه می‌داد و می‌فرمود: «پیش از خرید خانه، همسایه]ی نیک[ بجویید.[12]

هماره جبرئیل دربار­ه­ی همسایه سفارش می‌کرد تا بدان جا که گمان کردم همسایه به زودی میراث‌بَر خواهد شد. کسی که به پروردگار و روز رستاخیز باور دارد، همسایه‌اش را نیازارد. نیازردن همسایه را تا بدان جا گسترش داد که فرمود: «اگر سگ همسایه‌ات را بزنی، همسایه‌ات را آزرده‌ای.[13]» و در نبرد تبوک فرمود: «کسی که همسایه‌اش را می‌آزارد، همراه ما نیاید!»

بدو گفتند فلان خانم روزها روزه می‌دارد و شب‌ها برای نیایش به پا می‌ایستد و در راه خدا انفاق می‌کند اما همسایه‌اش را با زبانش ]نه در حد عملی[ می‌آزارد. فرمود: «خیری در او نیست و از دوزخیان است!»

گفتند: خانم دیگری است که تنها نمازهای واجبش را می‌خوانَد و تنها ماه مبارک رمضان روزه می‌دارد، اما همسایه‌اش را نمی‌آزارد. فرمود: «او از بهشتیان است.[14]»

روزی از یارانش پرسید: «آیا می‌دانید حق همسایه چیست؟ جز اندکی از آن را نمی‌دانید؛ آگاه باشید کسی که همسایه‌اش از گزند او در امان نباشد، به آفریدگار و قیامت ایمان ندارد. حق همسایه بر آدمی این است:

اگر همسایه‌اش از او پول طلبید، ]در صورت امکان[ به او وام دهد؛

اگر به همسایه‌اش نیکی‌ای رسید، به او تبریک بگوید؛

اگر به همسایه‌اش گزندی رسید، دلداری‌اش دهد؛

اگر میوه‌ای می‌خرد، به او هدیه دهد و اگر به رایگان چیزی نمی‌بخشد، پس آن را پنهانی به خانه­ی خویش بَرَد؛

خانه‌اش را چنان بلند نسازد که مانع عبور باد و نسیم شود، مگر با اجازه­ی او؛

به فرزندش چیزی ندهد که بچه‌های همسایه ]به دلیل محرومیت از آن چیز، غمگین و[ خشمگین شوند؛»

سپس فرمود: «همسایه‌ها سه دسته‌اند: دسته­ی اول سه حق دارد: حق مسلمان بودن، حق همسایگی و حق خویشاوندی. دسته­ی دوم دو حق دارد: حق اسلامی و حق همسایگی. گروه سوم نیز همسایگان کافرند که تنها از حق همسایگی برخوردارند.[15]»

خوش­همسایگی را باعث افزایش درآمد و عمران و آبادی روستاها و شهرها می‌دانست و می‌فرمود: ... همسایه­ی خوب بودن، باعث افزونی رزق و سامان یافتن و آباد شدن شهرها و سرزمین‌ها ]و در روایتی دیگر: دنیا[ می‌شود.[16]»

می‌فرمود: «اگر دو همسایه ]همزمان[ مرا دعوت کنند، دعوت کسی را می‌پذیرم که خانه‌اش نزدیک‌تر است؛ زیرا او به همسایگی نزدیک‌تر است و اگر یکی زودتر مرا دعوت کند، دعوت او را می‌پذیرم.[17]»

آزار همسایگان را امری طبیعی می‌پنداشت و می‌فرمود: «تا روز رستاخیز، هرجا مؤمنی وجود داشته باشد، همسایه‌ای هم خواهد بود که او را آزار دهد.[18]»

تا چهل خانه از هر طرف را همسایه اعلام کرد.[19]

همسایه را گرامی بدار، گرچه کافر باشد.

احترام همسایه، همانند احترام مادر است![20]

وقتی کسی می‌خواهد مِلک خویش را بفروشد، باید نخست به همسایه­ی خویش پیش­نهاد دهد.[21]

کسان و همسایگان دانشمند، از همه­ی مردم به او بی‌رغبت‌ترند.

 

*. همسران

عایشه می‌گوید: «رسول خدا(ص) همواره در تقسیم، ]اوقات و حقوق همسرانش[ به عدالت رفتار می‌کرد و می‌فرمود: «خداوندگارا! این سهم من است در آن چه بر آن اختیار دارم؛ پس در آن چه اختیارش به عهده‌ام نیست ]= قلبم[ و تو مالک آن هستی، مرا سرزنش نکن.[22]»

وقت خویش را میان همسرانش تقسیم می‌کرد ... همه، هر شب، در خانه­­ی همسری که نوبت او بود، جمع می‌شدند.[23]»

هنگامی که با همسرانش خلوت می‌کرد، نرم‌خوترین، بزرگوارترینِِ مردمان و بسیار خنده‌رو بود.[24]

عایشه می‌گوید: «در ماندن نزد ما، کسی را بر دیگری ترجیح نمی‌داد. کم بود روزی که او به همه­ی ما سر نزند. بدون برقراری ارتباط جنسی با همسرانش دیدار می‌کرد تا به همسری می‌رسید که آن روز نوبت او بود. پس نزدش می‌مانْد.[25]»

 

*. یتیمان

همیشه نسیم مهربانی‌اش بر یتیمان می‌وزید:

آیا دوست داری دلت نرم شود و به حاجت خود برسی؟ بر یتیم مهر ورز، او را نوازش کن و از غذای خویش بدو بخوران تا دلت نرم شود و به حاجت خود برسی.[26]

محبوب‌ترین خانه‌های شما در نظر خداوند، خانه‌ای است که در آن به یتیمی احترام نهاده شود.[27]

در بهشت خانه‌ای به نام «خانه­ی شادمانی» هست؛ تنها و تنها کسی به این خانه می‌رود که یتیمان دین‌باور را شاد سازد.[28]


]         وفای به عهد

در وفای به عهد، پیامبر از همگان پیشی گرفته و امین‌ترین مردم به پیمان بود.

امام رضا(ع) فرمود: «ما خاندانی هستیم که وعده‌ای را که می‌دهیم، به­سانِ بدهی می‌دانیم و باید به آن وفا کنیم؛ همچنان که رسول خدا چنین می‌کرد.[29]»

در تمامی پیمان‌هایی که با قبایل گوناگون عرب، یهود و تَرسا بست، هیچ کدام از آن‌ها را پای­مال نکرد و تا زمانی که آن‌ها پیمان را نشکستند، عهد را محترم شمرد؛ گرچه مورد انتقاد یاران نزدیکش قرار گرفت.

هنگامی که در صلح حدیبیه، میان مسلمانان و کافران قریش پیمان بسته شد، یکی از مواد آن این بود که اگر مسلمانی از دست مکّیان گریخت و به مسلمانان مدینه پناه آورْد، او را به آنان پس دهند. «ابو جندل» نیز گریخت و به مسلمانان پناهنده شد. شخصی به حضرت یادآوری کرد: «چنان پیمانی داریم.» ایشان پاسخ فرمود: «راست می‌گویی!» و ابوجندل را تحویل اهل مکه داد. فریاد ابوجندل چهره­ی وجدان مسلمانان را می‌خراشید. او با صدای بلند می‌گفت: «ای مسلمانان! آیا مرا به مشرکان باز پس می‌دهید؟!» پیامبر فرمود: ««ای أ‌با جندل! شکیبایی پیشه کن. پروردگار برای تو و دیگر مستضعفان راه گریزی قرار می‌دهد. میان ما و آنان پیمانی است و به همین دلیل تو را بر می‌گردانیم و ... ما به آن‌ها نیرنگ نمی‌ورزیم.»

پیمان‌شکنی را گناهی بس بزرگ می‌شمرد و می‌فرمود:

کسی که یهودی یا ترسایی را که با دولت اسلامی پیمان دارد بکشد، بوی بهشت را ـ که از فاصله­ی چهل سال استشمام می‌شود ـ نخواهد بویید.[30]

«عمار» پسر «یاسر»، می‌گوید: «هم من گوسفند خانواده‌ام را می‌چراندم و هم پیامبر چوپانی می‌کرد. ]روزی[ به او گفتم: «فخ» را دیده‌ای؟ مرغزاری درخشان است.»

فرمود: «آری. فردا صبح که رفتم، دیدم او پیش از من به آن جا رسیده اما مانع چریدن گوسفندانش شده است.» حضرت فرمود: «چون با تو قرار داشتم، دوست نداشتم پیش از تو گوسفندانم را بچرانم.[31]»

روز فتح مکه، کلید کعبه را از «عثمان» پسر «طلحه» ـ رئیس کعبه ـ گرفت. بت‌های نصب شده بر کعبه و داخل آن را شکست. بعد پرسید: عثمان کجاست؟ صدایش کردند. حضرت فرمود: «بیا کلیدت را بگیر؛ امروز روز نیکی و وفا ]ی به عهد[ است.[32]»

وعده دادن، به­سانِ وام به عهده گرفتن است؛ وای بر آن که وعده دهد و تخلف کند وای بر آن که وعده دهد و تخلف کند وای بر آن که وعده دهد و تخلف کند!

 

وفای به همسر

در بیست و پنج سالگی با خدیجه­ی چهل ساله ازدواج کرد. خدیجه، یاور و پشتیبان او پیش و پس از بعثت بود. ثروتش را در اختیارش نهاد و آرامش‌بخش روزهای تنهایی او بود. در دهه­ی هفتاد عمرش، چشم از جهان فرو بست و پیامبر این همه را پاس می‌داشت و به آن وفادار بود؛ هم در حیات خدیجه و هم پس از آن

جوانی‌اش را با خدیجه به سر بُرد، بی آن که همسری دیگر برگزیند؛

و پس از مرگ نیز هماره از نیکی‌های او یاد می‌کرد تا جایی که عایشه، خود، می‌گوید:

خدیجه را ندیدم اما به او حسادت می‌کردم. حضرت از او بسیار یاد می‌کرد. خیلی از اوقات، گوسفندی را سر می‌بُرید و قطعه­قطعه می‌کرد و آن‌ها را برای دوستان خدیجه می‌فرستاد. بسیار می‌شد که می‌گفتم: «گویا در دنیا زنی جز خدیجه نیست!» حضرت می‌فرمود: «او زنی بود با ویژگی‌های فراوان ... و از او فرزند داشتم.[33]»

عایشه در روایتی دیگر می‌گوید: «به هیچ زنی به اندازه­ی خدیجه حسادت نمی‌کردم. سه سال پیش از ازدواجم مُرده بود. فراوان می‌شنیدم که حضرت از ایشان یاد می‌کرد. خدا به حضرت گفته بود که خدیجه را به خانه‌ای از نی در بهشت مژده دهد.[34]»

در روایتی دیگر، عایشه می‌گوید: «... با حسادت گفتم: چه قدر از عجوزه‌ای از پیرزنان قریش یاد می‌کنی! زنی با پوستی سرخ در زیر گونه و کناره­ی دهان. سال‌هاست مُرده و خداوند بهتر از او را به تو داده است.[35]»

و رسول(ص) پاسخ می‌داد: «پروردگار بهتر از او را به من نداده است. وی زمانی به من ایمان آورد که مردمان کافر بودند. او مرا راست­گو شمرد، هنگامی که مردم مرا دروغ­گو شمردند ... .[36] »

 



[1] . بحار الانوار،  ج73، ص331.

[2] . اصول کافی، ج5، ص289؛ تهذیب الاحکام، ج7، ص211؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص817؛ عوالی اللئال، ج 3، ص253.

[3] . وسائل الشیعه (چ اسلامیه) ج13، ص247.

[4] . بحار الانوار، ج 74، ص53 ، من لایحضره  الفقیه، ج 4، ص362.

[5] . اصول کافی 5/382؛ بحار الانوار،ج69، ص218.

[6] . مسند أبی‌ یعلی 6/374؛ مسند احمد، ج 3، ص177.

[7] . بحار الانوار، ج 72، ص451؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص75.

[8] . اصول کافی ج6 ، ص286؛ حلیه­ الابرار، ج 1ص39، مسائل علی ‌بن جعفر ص341.

[9] . جامع الصغیر، ج 1، ص38؛ العهود المحمدیه، ص373؛ کشف الخفاء، ج 1، ص52.

[10] . مجمع ‌الزوائد، ج 8، ص175.

[11] . جامع الصغیر، ج 2، ص50؛ کنز العُمّال، ج  9، ص248.

[12] .جامع الصغیر، ج1، ص237؛ مسند الشهاب، ج1، ص412؛ مجمع‌ الزوائد، ج8، ص164؛ معجم‌ الکبیر، ج4، ص269.                                                                                                                                                  

[13] . مستدرک  الوسائل، ج 8، ص 423.

[14] . بحار الانوار، ج، 68، ص394؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص423؛ کنز العُمّال، ج 9، ص187؛ مشکاه الانوار، ص375.

[15] . روضه الواعظین، ص388؛ مستدرک الوسائل، ج 8، ص424؛ مشکاه الانوارص373.

[16] . الاصول سته عشر، ص77.

[17] . سنن ابی‌ داود، ج 2، ص199؛ مسند احمد، ج 5، ص408.

[18] . مستدرک  الوسائل، ج 8، ص423.

[19] . اصول کافی، ج2، ص666؛ بحار الانوار، ج 71، ص152؛ مشکاه الانوار، ص376.

[20] . بحارالانوار، ج 19، ص168؛ شرح اصول کافی، ج 11، ص151.

[21] . جامع الصغیر، ج 1، ص66.

[22] . سنن ابن ماجه، ج 1، ص633؛ سنن ابی ‌داود، ج 1، ص473؛ سنن دارمی، ج 2، ص144؛ مسند احمد، ج 6، ص144.

[23] . صحیح مسلم، ج 4، ص174؛ معجم‌ الکبیر، ج 9، ص69.

[24] . جامع الصغیر، ج 2، ص329؛ کنز العُمّال، ج 7، ص222؛ مسند ابن ‌راهویه، ج 3، ص1007.

[25] . ارواء الغلیل، ج7، ص85؛ المستدرک (حاکم)، ج 1، ص135؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج1، ص123؛ سنن ابی‌ داود، ج1، ص474؛ فتح الباری، ج9، ص255؛ المعجم  الاوسط، ج 5، ص259؛ نصب الرایه، ج3،  ص94.

[26] . جامع الصغیر، ج1، ص20؛ مجمع ‌الزوائد، ج8، ص160؛ منتخب مسند عبد بن حمید، ص417؛ المصنف، ج 11، ص97.

[27] . جامع الصغیر، ج1، ص39؛ عهود المحمدیه، ص431؛ کنز العُمّال، ج 3، ص168؛ مسند الشهاب، ج 2، ص229.

[28] . جامع الصغیر، ج 2، ص433؛ کشف  الخفاء، ج 2، ص150؛ کنز العُمّال، ج 2، ص14.

[29] . بحار الانوار،  ج72، ص97؛ تحف العقول، ص446؛ سنن النبی، ص397.

[30] . سنن ابن ماجه، ج 2، ص896؛ صحیح بخاری، ج 4، ص65.

[31] . بحارالانوار، ج 16، ص224.

[32] . الغیبه، ص308.

[33] . الإحاد و المثانی، ج 5، ص386؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص643؛ صحیح بخاری ج4، ص230؛ صحیح مسلم، ج 7، ص134.

[34] . صحیح بخاری، ج 4، ص231.

[35] . صحیح مسلم، ج 7، ص134.

[36] . کنز العُمّال، ج 12، ص132؛ فتح  الباری، ج 7، ص107.