پایه قرار دادنِ «دانستهها» برای کشف و ره بردن به «ندانستهها» روزبهروز بر رشد علمی انسان میافزاید.
آن چه بهعنوان یک «مانع»، این راه را میبندد، «غرور» نسبت به دانستهها و «کبر» نسبت به پرسیدن و آگاه شدن است.
«احساس بینیازی»، نه تنها در قلمرو ثروت، بلکه درگسترهی دانش هم فسادآور است و شخص را به «طغیان» و «حرمان» میکشد.
این که گفتهاند: علوم بشری با این همه رشد و شکوفایی، تنها توانسته خراشی کوچک بر دیوارهی عظیم مجهولات بیندازد، سخن درستی است و قبول آن، «غرورشکن» است.
و این که گفتهاند: نهایت علم و دانایی انسان آن است که به این نتیجه برسد که چیزی نمیداند، این نیز گویی در «کبرزدایی» از دل است.
گفتنِ «نمیدانم»، از سپرهای حفاظتی انسان در برابر کبر و غرور علمی است. آنان که فاقد این سپر و جوشن ضدغرورند، زود آسیب میبینند و برای حفظ وجههی موهوم و پرستیژ خیالی، به حرفهای بیمدرک و سخنان خام و نپخته روی میآورند؛ حتی از بافتن دروغهای بزرگ نیز پروا نمیکنند.
این سخن نغز از «ابن مسعود»، صحابی بزرگوار رسول خدا(ص) نقل شده است که: «دیوانه کسی است که دربارهی هر چه از او بپرسند، نظر و فتوا دهد. «نمیدانم» سپر انسان داناست».1
اگر پیرو مکتب امام صادق(ع) هم باشیم، این کلام از آن حضرت است: «اِذا سُئل الرّجُلُ مِنکم عمّا لا یَعلَمُ فَلیَقُل: لا اَدری؛2 اگر از یکی از شما چیزی پرسیدند که نمیداند، بگوید: نمیدانم.»
این آموزه و عمل به آن، «شجاعت» میخواهد. هر کس طاقت و تاب تحمل بار سنگین «نمیدانم» را ندارد.
این نکته از علامهی طباطبایی که از چهرههای پرفروغ دانش فلسفه و عرفان و تفسیر است، شنیدنی است.
یکی از شاگردان وی در خاطراتش از استاد، میگوید:
« در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز کلمهی «من» از ایشان نشنیدم. در عوض، عبارتِ «نمیدانم» را بارها در پاسخ سوالات، از ایشان شنیدهام؛ همان عبارتی که افراد کممایه، ازگفتن آن عار دارند، ولی این دریای پرتلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتنی به آسانی میگفت. جالب اینجاست که به دنبال آن، پاسخ سوال را به صورت احتمال و با عبارت «به نظر میرسد» بیان میکرد.»3
این گونه مردان خودساخته، الگوی سلوک علمیاند؛ آنان که «علم»، مغرورشان نمیسازد و تواضع علمی زینتبخش حیات علمی آنان است.
کسی که فکر میکند همه چیز را میداند و قادر به تحلیل همه چیز است و در همهی زمینهها آگاهی دارد و در هر موضوعی اظهار نظر میکند و روی نظرها و دیدگاههایش نیز جزمیت نشان میدهد و هیچ گونه انعطافی ندارد، علاوه بر آن که بیظرفیتی خویش را میشناساند، از رشد و ارتقا به درجات بالاتر هم محروم میماند.
علمزدگان مغرور، همهی هستی را با متراژ دانستههای خویش محاسبه میکنند. تنها چیزی را میپذیرند که در فضای علمی و در محدودهی تنگ ذهنشان بگنجد. ناچار، بسیاری از حقایق عالم را تنها به این سبب که در محاسبات علمی آنان نمیگنجد، رد میکنند.
غرور علمی، گاهی فرد را به رد و انکار روشنترین حقایق و بدیهیترین واقعیات میکشاند. عناد و لجاجت در بحث و زیربار «حق» نرفتن در مناظرات و گفتوگوها، ریشه در همین غرور دارد. کسانی به توجیه یک خطا و اشتباه میپردازند، که شهامت پذیرش حق و اعتراف به ضعف آگاهی را ندارند.
سالهای نخست ورود به محیطهای دانش (چه در مقطع ابتدایی، چه دانشگاه) همراه با این «غرور» است. اگر هر چه دانش بیشتر شد، تواضع هم افزوده گشت و به موازات ارتقای سطح علمی، برای دانشجو روشن گشت که چیزی نمیداند و دانستههایش بسیار بسیار ناچیز است، این را میتوان شاهدی بر «مسیر درست» در علمآموزی دانست.
باری، گفتن «نمیدانم» هم نشانهی شجاعت است، هم دلیل خودساخته بودن.
وقتی چیزی را نمیدانیم، بیجهت آسمان و ریسمان به هم نبافیم و دیگران را هم به اشتباه نیندازیم و اطلاعات غلط ندهیم و به «بافندگی» نپردازیم که چنین بافتههایی بسیار پوسیده است و زود از هم وا میرود.
فروتنی، زمینهساز رشد علمی و معنوی است.
پیامبر خدا(ص) فرموده است: «تواضَعوا لِمَن تَعَلّمُونَ مِنه، و تواضَعُو لِمَن تُعَلمونه؛4 تواضع، هم نسبت به استادی داشته باشید که از او دانش میآموزید، هم نسبت به شاگردی که به او علم میآموزید.»
این فروتنی، در پاسخ به سوال دیگران هم خود را نشان میدهد، آن هم با گفتن «نمیدانم».
چه بسیار کسانی که از جوابهای بیحساب و بدون تامل خویش، پشیمان شدهاند. بیدرنگ جواب گفتن هم، نوعی خودخواهی و غرور است ...
«مزن بیتامل به گفتار، دم»
انسان، نه دانای همه چیز است نه بینیاز از پرسیدن. اعتراف به جهل، نوعی کمال اخلاقی است.
کسی که از گفتن «لا ادری» شرم دارد اما بدون شرم، حرفهای حسابنکرده و نادرست میگوید، گرفتار نوعی احساس کاذب شخصیت و دچار غروری است که گاهی صاحبش را با مغز بر زمین میکوبد.
کدام یک شرمآورتر است؟ گفتن «نمیدانم» یا دروغبافی و نظر دادن دربارهی مباحثی که از حوزهی علم و تخصص انسان بیرون است؟
دریغا که گاهی شیطان، چگونه از انسان سواری میکشد و او را به «مردم فریبی» یا حتی «خود فریبی» سوق میدهد.
از حضرت علی(ع) روایت شده است: «هرگاه از کسی سوالی شد دربارهی چیزی که نمیداند، از گفتن «نمیدانم» شرم نکند.»5
این گام سلوک را از یاد نبریم.
این، عصایی است که در مسیر طولانی علمآموزی، به شدت به آن محتاجیم و بدون آن، زمین میخوریم.
1. محجه البیضاء، ج1، ص146.
2. همان، ص147.
3. یادنامهی علامهی طباطبایی (نشریهی شمارهی 47 حزب جمهوری اسلامی)، ص61.
4. نهج الفصاحه، کلام 1185.
5. غرر الحکم، ج6، ص277.
ا