روانشناسی معاصر میگوید:« هر چه از موضوعی یا شخصیتی بیشتر بدانید، به آن علاقهمند تر میشوید. شخصیت هر فرد را از دو راه «حرف»ها و «رفتار»ش میتوان شناخت؛ گرچه این دو، تنها قطرهای از دریای شخصیت آدمی است، نه تمام آن.
مقالهای پیدرپی امیر گلها، نگاهی نو دارد به زندگی و شخصیت امیرمؤمنان(ع) در چهار بعد: ارتباط با «خویشتن» با «خدا»، با «دیگران» و با «طبیعت».
مو
در دوران نوجوانى مویش بسیار بود، تا بدان جا که آن را مىبافت. امّا هنگام بزرگسالى، موهاى جلوى سرش ریخته بود. خود، سبب آن را استفادهی بسیار از کلاهخود و شمشیر زدن با هماوردانش [در نبردها] مىدانست.
ابرو
ابروانى نازک و بلند داشت.
چشم
چشمانى درشت، مشکى، امّا متمایل به رنگِ میشى یا عسلى و [نگاهى] نافذ داشت.
بینى
بینىاش کوچک، راست و تیغهاى بود.
ریش
ریشى انبوه داشت. محاسن سپید و بسیارش سینهاش را پوشانده بود.
رخسار
زیباچهره بود؛ رخسارش بهسانِ ماهِ شب چهارده مىدرخشید.
از او پرسیدند: «چهرهی نیایشگران هماره زردرنگ است، امّا شما رخسارى روشن، سپید و پیشانى گلرنگى دارید. راز این تفاوت در چیست؟»
پاسخ داد: «دیگر عابدان در هراس و بیماند که آیا آفریدگار از آنان خرسند است یا نه، امّا من بدان پایه رسیدهام که هم خداوند محبوب من است و هم من محبوب او؛ از این روى، از هراس در امانم.»
نشان سجده بر پیشانىاش، چون پینههاى زانوى شتر آشکار بود.
گردن
گردنش از سپیدى، همانند ابریقى نقرهفام مىدرخشید.
شانه
شانههایى پَهن داشت.
استخوانهاى برجستهی شانهاش، همانند استخوانهاى [شانه] حیوان شکارى بود.
دست
کفِ دستش از کار کردن زبر و خشن بود.
چنان بازویش با آرنجش یکى شده بود که از یکدیگر تشخیص داده نمىشد. اگر دست مردى را مىگرفت، نفسش بند مىآمد. بازو و دستانى نیرومند داشت.
شکم
شکمش برآمده بود.
پا
عضلههاى ساقهایش پهن، امّا مچهایش باریک بودند.
اندام
قامتش نه بسیار بلند بود و نه بسیار کوتاه؛ میانه بود؛ گرچه به کوتاهى نزدیکتر بود.
پوست
گندمگون بود و اندکى به سرخى مىزد.
خفتن
مىفرمود: «هرگاه یکى از شما مىخواهد بخوابد، دست راست را زیر گونهی راست خود قرار دهد.» خواب را درهم شکنندهی تصمیمهاى روزانه مىدانست.
به روى شکم خوابیدن را منع مىکرد و از دیگران نیز مىخواست کسى را که این گونه خفته، بیدار کنند.
چون به بستر مىرفت، هفت بار این جمله را مىخواند: «به کسى پناه مىبرم که آسمان را نگه داشت تا بر زمین فرو نیفتد، جز به فرمانش، از [شر] شیطانِ رانده شده.»
خندیدن
بسیار خندان بود. معاویه در دیدارى که «قیس بن سعد» با وى داشت، امام را چنین توصیف مىکند: «خداوند ابا الحسن را بیامرزد! خوش و خندان و بسیار شوخ طبع بود.»
خوردن
آداب
در آغاز و فرجام خوردن، خداوند را مىستود.
مىفرمود: «کسى که مىخواهد از غذا [خوردن] زیانى نبیند، تا گرسنه نشده چیزى نخورَد؛ چون مىخورَد با نام خداوند آغاز کند؛ خوب بجود؛ و سیر نشده دست از غذا بکشد.»
وضو گرفتن براى غذا خوردن را نیکو مىشمرد.
از افراد مىخواست صبر کنند تا غذاى داغ خنک شود، سپس بخورند.
دمیدن در غذا و نوشیدنى را خوش نمىداشت.
به «کمیل» سفارش مىکرد وقت کافى به خوردن اختصاص دهد؛ و مىخواست دیگران را مجبور نکنند شتابزده غذایشان را بخورند.
مىفرمود: «هرگاه غذایت را تمام کردى، از خداوند برای آنچه به تو داده است سپاسگزارى کن؛ آن هم با صداى بلند تا دیگران نیز او را بستایند و پاداش تو بسیار شود.»
تندرستى را در کم [و به اندازه] خوردن مىدانست.
بسیار دربارهی شکمبارگى هشدار مىداد و مىفرمود:
کسى که [بیش از اندازه] سیر مىشود، سه مجازات در انتظار اوست:
بر دلش پوششى [از سنگدلى] مىافتد، و خواب بر چشمش و تنآسایى بر بدنش.
شکمبارگى را باعث بیمارى بسیار و کابوس دیدن اعلام کرد.
پُرخورى را مانع زیرکى مىدانست و مىفرمود:
شکم را از زیادى غذاها تهى نگه دارید که هرگز عزم استوار با سورچرانى فراهم نیاید.
کسى که شکمش هماره انباشته است، چگونه اندیشهاش زلال مىشود؟
چه خوب یاورى است پُرخورى [که برانگیزانندهی شهوت جنسى و سست کنندهی ارادهی آدمى است] براى گناهان.
خوردن با حال جنابت را ناخوش مىشمرد.
میوهها و مواد غذایى مورد علاقهی حضرت
انار
خوراندن انار به بچهها را باعث زودتر به حرف آمدن آنان مىدانست.
خود چون انار مىخورد، دستمالى مىگستراند [تا آنچه را بر آن مىریخت نیز بخورد].
هم خود انار را با پى آن مىخورد و هم به دیگران مىفرمود چنین کنند و این کار را باعث پاکسازى معده مىدانست.
هر دانهی انار را زندگىبخش دل و روشنىبخش روان مىدانست.
یکى از یاران حضرت مىگوید: «شبهنگامى پس از شام خدمت ایشان رسیدم. حضرت فرمود: "جلو بیا و از این انارها بخور." گفتم: "شام خوردهام." امام قسمتى از انارى را که در دست داشت به من داد و فرمود:
"انار را با پىِ آن بخور که بیمارى لثه و دندانها را از بین مىبرد. التهابهاى دهان را درمان مىکند و جان را شاداب مىسازد."»
انجیر
انجیر مىخورد و به دیگران سفارش مىکرد انجیر بخورند.
آن را پاک کنندهی روده، نرم کنندهی مواد مانده در معده مىدانست.
مىفرمود: «در روز فراوان و در شب اندک بخورید.»
انگور
انگور را دوست مىداشت، با نان مىخورد و آن را خورش، میوه، و غذا مىدانست.
بنفشه
بنفشه را در درمان تب مؤثّر مىدانست و از زبان محبوبش پیامبر خدا(ص) نقل مىکرد:
اگر مردم مىدانستند گل بنفشه چه فوایدى دارد، آن را چون خورش با غذا مىخوردند.
تخممرغ
خوردن تخممرغ را در تکثیر نسل مؤثّر مىدانست.
ترنج
مىفرمود: «قبل و بعد از غذا ترنج بخورید که خاندان محمّد(ص) چنین مىکردند.
خرما
خوردن روزى هفت عدد خرماى «عجوه» را براى پالایش دستگاه گوارشى بدن سفارش مىکرد.
خرما را روى لقمهی غذا مىنهاد و مىفرمود: «این خورش آن است.»
خربزه
خربزه را با شکر مىخورد و مىفرمود: «خربزه، میوهی زمین است، نه در آن بیمارى است و نه نگرانى [از خوردنش].»
روغن حیوانى
روغن گاوى را دارو، بلکه شفا مىدانست. مصرف آن را در تابستان بهتر از مصرفش در زمستان مىدانست و مىفرمود: «چیزى همانند آن [از جهت مفید بودن] وارد معده نشده است.»
روغن زیتون
از رسول گرامى(ص) نقل مىکرد: «بر شما باد به خوردن روغن زیتون که ... عصب را محکم مىکند، اخلاق را نیکو مىسازد، دهان را خوشبو مىگرداند و اندوه را مىزداید.»
هنگام فرمانروایى، نان را با روغن زیتون مىخورد.
زعفران
خوردن زعفران را در تقویت حافظه بسیار مؤثّر مىدانست و مىفرمود: «کسى که اندکى از زعفران، اندکى از سُعد بگیرد و عسل به آنها بیفزاید و هر روز دو مثقال از آن را بخورد، بیم آن مىرود که از حافظهی بسیار جادوگر شود!»
سبزى
سفرهاى را دوست داشت که در آن سبزى بود.
مىفرمود: «دلهاى دینباوران، به سبزى تمایل دارد!»
از کاسنى چنان ستایش مىکرد که مىفرمود: «برترى کاسنى بر دیگر سبزىها، همانند برترى ما اهل بیت است بر مردمان معمولى!»
تربچه، بلغم را ریشهکن و غذا را هضم مىکند و برگ آن ادرارآور است.
ریحان را دوست مىداشت.
سرکه
چه خوب خورشى است سرکه؛ صفرا را مىشکند و ... دل را زنده مىکند.
سیب
سیب بخورید که باعث سلامتى کامل معده است.
سیر
از زبان حضرت رسول(ص) نقل مىکرد:
اى على! سیرِ خام بخور؛ اگر نه آن بود که با فرشته نجوا مىکنم، حتماً آن را مىخوردم.
سیر بخورید و با آن خویشتن را مداوا کنید؛ که در آن بهبود هفتاد بیمارى است.
عسل
عسل را داروى هر دردى مىدانست.
براى تقویت حافظه، آمیختگى آن را با زعفران خالص و سُعد سفارش مىفرمود.
عنّاب
عنّاب را تببُر اعلام کرد.
برترى عناب بر دیگر میوهها را همانند برترى اهل بیت بر مردمان عادى مىدانست.
قارچ
زینب - دختر پیامبر اسلام(ص) و خواهر زن امام على(ع) مىگوید:
در شامگاه ماه مبارک رمضان، حضرت به خانهی ما آمد؛ در حالى که مقدارى خرما و قارچ همراه خود آورده بود و از آنها مىخورد؛ امام هماره قارچ را دوست مىداشت.
کاهو
کاهو را هضم کنندهی غذا، امّا خوابآور مىدانست.
کدو
کدو را دوست مىداشت و آن را از جاهاى مختلف غذا برمىچید.
خوردن آن را به دیگران نیز سفارش مىکرد.
مىفرمود: «کدو خِرَد را تقویت مىکند.»
کشمش
تشویق به خوردنِ روزى بیست و یک عدد کشمش قرمز مىفرمود و آن را سبب تندرستى بدن بهشمار مىآورد.
کُندُر
جویدن کندر را باعث استحکام دندانها و ... زُداینده بوى [بد] دهان اعلام کرد.
مردى نزدش شتافت و از کمحافظگى شکایت کرد. حضرت از وى خواست از کندر بهره گیرد و آن را عامل تقویت حافظه معرّفى کرد.
گردو
خوردن گردو در زمستان را باعث گرماى بدن و کلیهها مىشمرد، امّا خوردنش را در تابستان توصیه نمىفرمود و سبب آن را نیز تولید حرارت بسیار در بدن و تولید دُمَل بیان مىفرمود.
گلابى
گلابى براى دلِ ضعیف نیرو است. معده را پاکیزه مىسازد. بر نیروى دهان [آروارهها] مىافزاید. ترسو را دلیر مىکند و فرزند را زیبا مىگرداند.
خوردن گلابى بر نیروى مردانگى مىافزاید و ناتوانى را از بین مىبرد.
از قول رسول خدا نقل مىکرد: «بوى پیامبران، عطر گلابى است.»
گلپر
همیشه مىفرمود: «گلپر معده را پاک مىکند؛ آن چنان که حوله بدن را.»
گوشت:
بر شما باد به [خوردن] گوشت. گوشت، گوشت مىرویاند. کسى که چهل روز گوشت نخورَد، بداخلاق مىشود.
پیامبرى به خداوند از ضعف امّت خود شکایت کرد. آفریدگار فرمان داد گوشت و شیر بخورند. چنین کردند و نیرومند شدند؛ امّا زیادهروى در خوردن مداوم گوشت را خوش نمىداشت و مىفرمود براى بدن زیانآور است.
الف) گوشت دُرّاج
از زبان رسول گرامى(ص) نقل مىکرد: «کسى که خوش دارد کم عصبانى شود، پس باید درّاج بخورد.
ب) گوشت گاو
گوشت گاو را خوش نمىدانست و آن را بیمارىزا مىدانست.
ج) گوشت ماهى
با آن که از گوشت ماهى بدگویى علمى نمىکرد، امّا افراد را از بسیار و مداوم خوردن آن بازمىداشت و مىفرمود بسیار خوردن آن، بدن را لاغر مىکند.
هنگامى که در کوفه خلیفه بود، سوار استر رسول گرامى(ص) مىشد و به بازار ماهىفروشان مىرفت و بانگ برمىآورد:
ماهى بىپولک را نه بفروشید و نه بخورید.
د) گوشت مرغ
روزى در جمعى نشسته بود که سخن از گوشت مرغ به میان آمد. فرمود: «پاکیزهترین گوشت، گوشت جوجه است.»
نان
نان را گرامى بدارید؛ همانا خداوند والا آن را از برکتهاى آسمان فروفرستاده است.
از او پرسیدند: «گرامىداشت نان چگونه است؟»
- وقتى آن را آوردند، [به خوردن مشغول شوید و] منتظر چیز دیگرى نباشید.
[و در روایت دیگر مىفرمود: «بزرگداشت نان به آن است که] نه آن را [با چاقو] بِبُرید و نه آن را زیر پا اندازید.»
نمک
نمک را بسیار مىستود و سفارش مىکرد خوردن غذا را [با اندکى] از آن آغاز کنند.
اینک پزشکان براى درمان گلودرد و دندانپزشکان براى تسکین دندان درد، قرقرهی آب نمک را توصیه مىکنند، امّا حضرت هزار و چهار صد سال پیش، براى تسکین درد گلو و دندان، نمک را سفارش فرمود.
هلیم
بر شما باد به خوردن هلیم که نیروى چهل روز عبادت را فراهم مىآورد.
با آن که انواع گوشتها را مىخورد، در دوران فرمانروایى، غذاى معمولش نان، روغن زیتون و خرماى «عجوه» بود. خود، سبب متوسّط بودن غذایش را رهبرى اجتماع اعلام مىکرد: خداوند مرا پیشواى مردمان قرار داد. پس بر من ضرورى دانست که در خوردن، نوشیدن و پوشیدن بهسانِ مردم بینوا رفتار کنم تا بینوایان به من اقتدا کنند و ثروتمند از ثروتمندى سرکشى نکند.
به مردمان نان و گوشت مىداد.
از افراد مىخواست غدههاى گوشت را نخورند؛ زیرا بیمارىزا هستند.
زمان شام خوردنِ پیامبران را پس از تاریک شدن هوا مىدانست. از دیگران مىخواست خوردن شام را ترک نکنند که سبب بیمارى بدن مىشود.
نوشیدن
آب
آب، سَرور نوشیدنىهاى این جهان و آن جهان است.
خوش نمىداشت یک نَفس آب را بنوشد؛ در دو یا سه نفَس آن را مىنوشید.
بیش از اندازه آب نوشیدن - به ویژه پس از خوردن غذاى چرب - را نمىپسندید و نقل مىفرمود:
شیوهی پیامبر بزرگوار(ص) آن بود که فورى پس از خوردن گوشت آب نمىخورد. برخى از اعضاى خانواده از او سبب این کار را پرسیدند:
- چقدر کم روى گوشت آب مىنوشید؟
- گواراتر و لذیذتر است.
توصیه مىکرد در روز ایستاده آب بخورند.
خوش نمىداشت از دسته یا قسمت شکستهی ظرف آب بنوشد و آنها را جایگاه شیطان [میکروب] مىدانست.
فوت کردن به نوشیدنى را خوش نمىدانست.
از افراد مىخواست به جاى نوشیدن یکبارهی آب، آن را اندک اندک بمکند.
الف) آب باران
توصیه مىکرد آب باران بنوشند و آن را زُدایندهی انواع بیمارىها و دردهاى بدن مىدانست.
هنگامى که باران آغاز مىشد، زیر باران مىرفت، بدان گونه که سر، محاسن و پیراهنش خیس مىشد. بدو مىگفتند: «اى امیر دینباوران! خود را [از باران] بپوشان.»
مىفرمود: «این آبى است که به عرش خداوند نزدیک است.»
چون قطرههاى باران بر سرش مىخورد مىفرمود:
برکتى است از آسمان که نه دستى بدان رسیده [و آن را آلوده] و نه بیمارى [و میکربى].
ب) آب زمزم
آب زمزم را بهترین آب زمینى مىدانست.
ج) آب فرات
[آب] فرات، سَرور آبهاى این سرا و آن سراست.
شیر
شیر را درمان همه نوع بیمارى اعلام کرد.
شیر گاو را شفابخش مىشمرد.
افطار با شیر را مستحب به شمار مىآورد.
نشستن
جایگاه خاصّى در مجلس نداشت. همواره مىفرمود:
در صدر مجلس ننشیند جز کسى که در او سه ویژگى باشد:
هرگاه از وى [هرچه] بپرسند، بتواند پاسخ دهد؛
هر زمان دیگران از حرف زدن درماندند، سخن گوید؛
و نظرى دهد که مصلحت مردمان در آن باشد؛
پس کسى که یکى از این امتیازها در او نیست و در صدر مجلس بنشیند، نادان است.
آراستگى
با توجّه به روایاتى که از ایشان نقل شده است، دانشمندان اسلامى اصلاح چهره را مستحب اعلام کردند.
مىفرمود: «لباسهاى خویش را بشویید؛ موهایتان را اصلاح کنید؛ مسواک بزنید؛ خود را بیارایید و پاکیزه باشید.»
خود را براى برادران دینى چنان بیارایید که دوست دارید بیگانه شما را در بهترین حالت ببیند.
انگشتر
چهار انگشتر داشت که آنها را به دست مىکرد: یاقوت، فیروزه، آهن چینى و عقیق.
هم در دست راست انگشتر داشت، هم در دست چپ.
انگشترى نقرهاى داشت.
نگین شیشهاى را مىستود.
از یارانش مىخواست انگشتر جَزْع یمانى در دست کنند.
به استفاده از انگشترى با یاقوت زرد سفارش مىکرد.
هم از بزرگسالان مىخواست انگشتر طلا در دست نکنند و از ظرف نقرهاى نیاشامند، هم مىخواست به دست بچهها انگشتر آهنى نکنند.
خوشبویى
چه بسا از عطر بانوانش استفاده مىکرد.
دربارهی رسول گرامى نقل مىکرد که هیچ گاه عطر را رد نمىکرد.
روغن مالیدن
روغن مالیدن باعث نرم شدن پوست، افزایش نیروى تفکّر، ...، رفع چروک پوست و نیکویى رنگ آن مىشود.
از زبان حضرت رسول نقل مىکرد:
روغن بنفشه بمالید که در تابستان خنک و در زمستان گرمکننده است.
سرمه کشیدن
«مدرک بن حجاج» مىگوید: «در چشمان على(ع) آثار سرمه را دیدم.»
از رسول گرامى شنیده بود که فرموده بود: «هنگام خواب، در هر چشم سه بار سرمه بکشید.»
بر شما باد سرمه کشیدن که رویانندهی مو و زدایندهی پلیدى است و موجب تقویت بینایى مىشود.
ناخن گرفتن
گرفتن ناخن را پیشگیرى از بیمارى بزرگ مىدانست.
بهداشت دهان و دندان
مسواک، پاکیزه کنندهی دهان و سبب خشنودى خداوند است.
دو رکعت نماز با مسواک، نزد پروردگار محبوبتر از هفتاد رکعت نمازِ بىمسواک است.
هم خود همواره از «خلال» استفاده مىکرد و هم دیگران را به این کار تشویق مىکرد. از همین روى دانشمندان اسلامى «خلال کردن» را مستحب اعلام کردند.
افزون بر مسواک و خلال، فرمان به دهانشویه مىداد که سومین قانون دندانپزشکى نزد دندانپزشکان جهان است.
بهداشت بدن
با ستایش از حمام، مردمان – بهویژه مردمان آن روزگار - را تشویق به حمام رفتن مىکرد: چه خوب خانهاى است حمام؛ آتش [دوزخ] را به یاد مىآورد و چرک را مىبَرد.
خود، روزهاى جمعه، عرفه، عید فطر، عید قربان و هرگاه مىخواست از حمام بیرون بیاید، غسل مىکرد.
براى ترویج فرهنگ غسل جمعه، هرگاه مىخواست کسى را نکوهش کند به او مىفرمود: «سوگند به خداوند! تو از کسى که غسل جمعه را ترک مىکند عاجزترى!»
تا بدان جا به سلامتى بدن اهمّیّت مىداد که فرمود: «هیچ نعمتى در دنیا بزرگتر از طول عمر و سلامتىِ بدن نیست.»
اندکى حسادت و روزه گرفتن را از عوامل تندرستى برمىشمرد.
با تندرستى است که لذّت [زندگى] کامل مىشود.
از افراد بیمار مىخواست با خویشتندارى و پرهیز غذایى، به تندرستى دست یابند. مىفرمود: «کسى که بر سختى پرهیز تاب نیاورد، بیمارىاش طولانى خواهد شد.»
سفارش مىکرد با اندک بیمارى، سراغ دارو نروند. خوردن و نوشیدن دارو را مانند صابون براى لباس مىدانست؛ آن را پاکیزه، امّا در عین حال فرسوده و پلاسیده مىکند. مىفرمود: چه بسا دارویى که خود درد است. امّا از سویى دیگر، توصیه مىکرد در صورت لزوم حتماً به پزشک مراجعه کنند و خود به درمان نپردازند: کسى که بیمارىاش را از طبیب پنهان کند، به پیکرش خیانت کرده است.
در سخنى علمى، دربارهی تأثیر روان بر جسم - که از ویژگىهاى پزشکى امروز است - مىگفت: «کسى که اندوهش بسیار شود، بدنش بیمار مىشود.»
بر سفره منشین، جز این که گرسنه باشى؛
وقتى هنوز اشتهاى خوردندارى، دست از خوردن بکش؛
[لقمه را] خوب بجو؛
هرگاه خواستى به بستر روى، دستشویى برو؛
اگر این گفتهها را به کار گیرى، از پزشک بىنیاز مىشوى.
هرگاه یکى از شماها [ناگزیر شد] در آفتاب بنشیند، پشت به آن بنشیند. پرتو خورشید، بیمارى پنهان را آشکار مىکند.
آب در دهان و بینى گرداندن را روش پیامبر(ص) و مایهی پاکیزگى دهان و بینى مىشمرد و روغن «بان» یا خردل را باعث بهبود سر[درد]، پاکیزگى بدن و دیگر سردردها مىدانست.
برکت غذا، در وضوى پیش و پس از آن است. شیطان [میکرب] بسیار به چربى علاقهمند است؛ هرگاه یکى از شما مىخواهد به بستر برود، دستش را از بوى چربى بشوید. به دلیل همین، دانشمندان اسلامى شستن دست پیش و پس از غذا خوردن را مستحب اعلام کردند.
[دستان] کودکانتان را از چربى بشویید؛ شیطان [میکرب] چربى را بو مىکشد ... .
خوابیدن در حمام را خوش نمىداشت و آن را سبب آب شدن پىهاى کلیه مىدانست.
با توجّه به فواید بسیار ختنه - از جمله پیشگیرى از سرطان رحم بانوان - به پدران و مادران فرموده بود: پسرانتان را روز هفتم ختنه کنید. نه گرما مانع کار شما شود و نه سرما. ختنه، پاکیزگى بدن است.
اهمیت شستن گوشت قبل از مصرف را با بیان این حکایت واقعى تاریخى بازگو مىکرد: حضرت عیسى - علیه السلام - از روستایى عبور کرد. دید مردمانش چشمانى کبود و چهرهاى زردرنگ دارند. آنها با دیدن عیسى از بیمارى خود شکایت کردند. حضرت به آنان فرمود:
شما گوشت را نَشسته مىپزید؛ از این به بعد، ابتدا آن را بشویید و بعد مصرف کنید که از این بیمارى نجات یابید.
دربارهی انسانهاى تبدار مىفرمود: «اگر زمستان است، بنفشهی دَم کرده به آنها بدهید؛ و اگر تابستان است، با ریختن آب سرد بر بدنشان، تبشان پایین مىآید.»
عناب را نیز تببُر مىدانست.
شستن سر با گل خطمى را باعث زدودن چرکها و کثیفىها اعلام کرد.
مالیدن حنا بر بدن را مهمترین عامل در پیشگیرى بدن از بیمارى جذام و خوره معرّفى مىکرد.
از زبان پیامبر(ص) براى مردم بیان مىکرد:
از موهاى شقیقه و گونههایتان برچینید و موهاى محاسن را فروآویزید و بیارایید. موى پشت سر را اصلاح کنید، شاربها را کوتاه نمایید، ناخنها را بگیرید. کسى از شما شارب، موهاى زیر بغل و زیر شکم خود را بلند نکند که شیطان [میکرب] آن را پناهگاه خویش مىگیرد، در آن جا پنهان مىشود. کسى که خداوند و رستاخیز را باور دارد، زدودن موى بدن را از چهل روز به تأخیر نیفکند.
زدودن موى زیر بغل را باعث از بین رفتن بوى بد، نشاطآورى و پاکیزگى بدن مىشمرد.
از سویى از مردم مىخواست کسى را که در دستشویى نشسته است، براى زودتر بیرون آمدن شتابزده نکنند و از سویى دیگر بىضرورت به درازا کشاندن نشستن در دستشویى را سبب بیمارى زخم مقعد برمىشمرد.
طهارت با آب سرد را باعث بهبود بواسیر مىدانست.
بهداشت محیط
از مردم مىخواست خانههایشان را از تارهاى عنکبوت تهى سازند و موهاى چیدهشده را دفن کنند.
از زبان رسول گرامى(ص) نقل مىکرد که خاکروبه را پشت در خانه انباشته نکنند که پناهگاه شیطان [میکرب] خواهد بود؛ و پارچهی چرب را نیز در منزل نیاویزند که چراگاه شیطان [میکرب] خواهد بود.
مردم را از بول کردن در آب جارى باز مىداشت و مىفرمود: «موجودات زنده در آب زندگى مىکنند.»
با عنایت به انتقال میکربهاى پنهان از طریق سگ مىفرمود: «خیرى در سگها نیست، جز سگ شکارى یا سگ گله.»
پوشاک
جنس
روزى گروهى پشمینهپوش را دید. به آنان فرمود: «لباس پنبهاى بپوشید که تنپوش رسول خدا(ص) و بهترین لباسى بود که او مىیافت. لباس پنبهاى لباس ماست. پیامبر جز در حال ضرورت لباس پشمى نمىپوشید.
کرباس و [لباس] زِبْر (خشن) مىپوشید.
«حمّاد بن عثمان» مىگوید: «خدمت امام صادق(ع) بودم. مردى از وى پرسید: "خداى سامانت دهد. فرمودى امام على لباس زِبْر (خشن) مىپوشید؛ لباس چهار درهمى و مانند آن؛ [امّا] ما لباس نو بر شما مىبینیم [چرا]؟"
حضرت پاسخ داد: "امام زمانى آن لباس را مىپوشید که بر او بد نمىشمردند و اگر امروزه آن را مىپوشید، انگشت نما مىشد؛ پس، بهترین لباس هر دوره، لباس مردمان آن روزگار است ..."» .
در روایتى دیگر، امام صادق(ع) پس از بیان سه نوع لباس براى امام على(ع) مىفرمایند: «امّا مسلمانان نمىتوانند امروزه این لباسها را بپوشند. اگر آنها را بپوشیم مردم ما را دیوانه مىپندارند و خواهند گفت [گروهى] ریا کاریم.»
از مردمان مىخواست لباس بدننما نپوشند و مىفرمود: «کسى که لباسش نازک شود، دینش نازک [و آسیبپذیر ]خواهد شد.»
رنگ
بیشتر اوقات سپید مىپوشید.
«ابا ظبیان» مىگوید: «روزى حضرت بر ما وارد شد، در حالى که لنگى زردرنگ بر خویش داشت.
مىفرمود: [لباس] مشکى نپوشید که تنپوش فرعون بود.»
گاه عمامهی مشکى مىبست.
پاکیزگى
شستن لباس را سبب برطرف شدن غم و اندوه مىدانست.
و از زبان رسول گرامى نقل مىکرد: «کسى که تنپوشى مىگیرد، باید آن را پاکیزه نگه دارد.»
عمامه
روزى پیامبر براى ایشان عمامه بست. یک طرف آن را روى سینهاش آویخت و طرف دیگر را به اندازهی چهار انگشت از پشت سر رها کرد. به امام فرمود: «برگرد.» حضرت برگشت. فرمود: «روى کن.» امام رو کرد. پیامبر فرمود: «عمامهی فرشتگان چنین است.»
کلاه
کلاهى سپید، لطیف و لایىدار داشت.
ردا و پیراهن
گاهى ردایش بُرد نجرانى بود و پیراهنش بلندِ جلو باز بود. طول لباسش به اندازه بود و به زمین کشیده نمىشد.
کفش
در انتخاب کفش دقّت مىکرد و مىفرمود: «مرغوب بودن کفش، باعث نگهدارى بدن [از سُر خوردن و میکربها] مىشود.
نعلینش از لیف خرما بود.
در سفر چکمه مىپوشید.
تنپوش تازه که مىپوشید خدا را مىستود و مىفرمود:
سپاس پروردگارى راست که مرا با جامهی فاخر و پاکیزه پوشانید و در میان مردم مرا زیبا ساخت. خداوندگارا! این لباس را لباس خجستگى قرار ده تا عمرم را در خرسندى تو به سر برم و مسجدهاى تو را آباد کنم. سپس مىفرمود: «از رسول گرامى شنیدم کسى که لباس نو مىپوشد، این جملهها را بگوید.»