ما در چشم دیگران (قسمت اول)/(شرق شناسی چرا و چگونه؟)

نویسنده


 

چکیده

شرق­شناسی از جمله علومی است که آگاهی از فرایندها و علل ایجاد و اهداف آن می­تواند برای بسیاری از پرسش­های موجود در جهان شرق، پاسخ­های معقولی را فراهم آورد. فهم ارتباط میان شرق­شناسی و استعمار و در نتیجه­ توسعه­نیافتگی بسیاری از کشورهای جهان شرق، به کشف بنیان­ها و فرایندهای مستعمره­سازی کشورهای شرقی از سوی کشورهای غربی یاری می­رساند. در این مقاله زمینه­ها و علل شکل­گیری شرق شناسی و مکاتبی که در پرتو آن به وجود آمده­اند را بررسی می­نماییم تا با این نگاه اجمالی، عللِ توجه غرب به شرق و واپس‏گرایی شرق را بتوانیم توضیح دهیم. به عبارت دیگر فهم نقش و سهم علم آکادمیک شرق­شناسی در شکل­گیری رابطه­ی سلطه­گر- سلطه­پذیر، می­تواند در چگونگی ارتباط شرق- غرب در روابط بین الملل کنونی راه­گشا باشد.

کلید واژگان: شرق­شناسی، مکاتب شرق­شناسی،  روابط بین الملل.

   مقدمه

چشمی که نیم­نگاهی بر گذشته داشته باشد می‏تواند فهم دقیقی از حال به دست آورد و آینده را با حدس­ها و پیش­بینی­هایش مسخر نماید. شناخت تاریخ، سهم به­سزایی در سعادت دنیا و آخرت انسان خواهد داشت. درس­هایی که می‏توان از تلاش­های مردمان پیش از خود آموخت، فرایند دست­یابی به کام­یابی­ها را کوتاه و از تکرار ناکامی­های دیگران جلوگیری می‎نماید.

استشراق یا همان شرق­شناسی از جمله علومی است که شناخت فرایند آن می‎تواند بسیاری از پرسش­های موجود در جامعه­ی ما را رمز­گشایی نماید. این که چگونه و چرا استعمار و استثمار شدیم؟ استعمار گرایان چه فرایند­هایی را پیمودند تا توانستند از راه‎های مختلف، موفق به غلبه و سلطه بر بخش­های دیگر جهان گردند؟ و یا به عبارت دیگر تاریخ چه عقبه­ی تئوریکی را برای استعمارگران نشان می‏دهد؟ و یا این که اصولا در این سوی عالم چرا بسیاری از کشورها با وجود عقبه­ی تمدنی و تاریخی درخشان، تبدیل به کشورهایی جهان­سومی و مورد هجوم و چپاول زورگویان واقع شدند؟  چگونه به جوامعی، هویتِ پست­تر داده شد تا فرایند سلطه را هموار نمایند؟  چه نیرویی سربازان بریتانیا را در قرن هجدهم قانع نموده که با بی­رحمی تمام، وارد سرزمین­های شرق گردند و به قتل و استعمار بپردارند؟ و یا این که سربازان امریکایی که سلاح خود را در گوشه وکنار جهان به روی ملت­های دیگر نشانه گرفته­اند از چه دیدگاهی نسبت به آن­ها برخوردارند و منشأ این دیدگاه­ها کجاست؟ [1]و دیگر پرسش­هایی از این قبیل که برای دست­یابی به پاسخ آن نیازمندیم که تاریخ را با سبکی دیگر مطالعه نماییم. بنابراین برای شناخت موقعیت و وضعیت فعلی خود، لازم است رابطه­ی «خود»[2] را با «دیگران»[3] به­وضوح روشن نماییم و اطلاع مناسبی از فرآیند شکل­گیری انحاء گوناگون روابط در نظام بین الملل به دست دهیم. از جمله موضوعاتی که می‏تواند در این مسیر کمک‎ کار باشد، مدخل شرق­­ شناسی است که با شناخت صحیح آن می‎توان فرآیند حضور «دیگران» در عرصه­ی «ما» را تبیین نمود. بنابراین شناختِ تاریخ شرق­شناسی، اهداف و دستآوردهای آن، می‏تواند برای بسیاری از پرسش­های موجود در جوامع شرقی، پاسخی منطقی فراهم آورد.

      همان­گونه که در شرق­شناسی مشاهده می‎شود، روش کلی مواجهه­ی غرب با شرق در عصر حاضر تغییر نیافته است، به عبارت دیگر غرب همواره تلاش نموده است که قبل از اقدام به اتخاذ هرگونه استراتژی و روی­کردی نسبت به شرق، با انجام مطالعاتی زمینه­ای و مقدماتی، آگاهی و اطلاعات جامعی از ابعاد مختلف آن به دست آورد تا بتواند در تنظیم و اجرای رفتارهای خود با شرق بهترین شیوه را به نمایش بگذارد تا نهایتا بیشترین اهداف و منافع خود را حاصل نماید.

 

شرق­شناسی و زمینه­های شکل­گیری آن

شرق­شناسی (orientalism) عموما به فعالیت­های جمعی از دانشمندان اشاره دارد که برای شناخت بهتر جهان پر رمز و راز شرق، مطالعات وسیعی را آغاز نمودند. به عبارت دیگر شرق‏شناسی به‏عنوان دانش مهمی که به زبان، تاریخ، دین و... ملت‏های مشرق­زمین می‏پردازد، دارای سابقه‏ای ممتد و طولانی است و تأثیر عمده‏ای بر سیر مطالعات و پژوهش‏های حوزه­ی تمدن اسلامی داشته است.[4] شرق‏شناسى گفتمانى غربى و غیرت‏ساز با هدف هویت‏بخشى به غرب از طریق تعریف آن در تقابل شرق و بر اساس «تفاوت» و «تمایز» با آن است. عموما اندیشمندان بر این باورند که مطالعات نخستین در باب شرق­شناسی به قرون وسطی باز می‎گردد اما با این حال، عمده­مطالعاتی که تاثیرات خاصی بر روابط شرق و غرب نهاد، مطالعات قرن نوزدهم بود که پیامدهای قابل توجهی داشت.[5] اگر چه محور اصلی این مطالعات، اسلام و مسلمانان بود اما به جای نام­گذاری تحت عنوان اسلام­شناسی، به عنوان شرق­شناسی معرفی گردید.[6] کرسی مطالعات اسلام در سال 1632م در دانشگاه کمبریج و در سال 1636م در دانشگاه آکسفورد در انگلستان تأسیس گردید.[7] زمینه‎های مطالعاتی مستشرقان بسته به نیازها و مکاتب مختلف متفاوت بوده است اما تمامی آن­ها در مطالعات زبان­شناسی، ادبیات، تاریخ، دین و جغرافیای جهان شرق مشترکند.[8] مهم­ترین عوامل، علل و انگیزه­هایی که می‏توان برای شکل­گیری و استمرار مطالعات شرق­شناسی بیان نمود به طور خلاصه عبارتند از:

 

1.  جغرافیا: نخستین عاملی که در برقراری ارتباط­های اولیه میان جهان شرق و غرب تاثیر­گذار بوده است قرابت و نزدیکی مکانی است که سبب علاقه­مندی غربیان به علوم اسلامی و شرقی گردید. مکتب اسپانیا و برخی از دیگر مکاتب شرق­شناسی تحت تاثیر همین عامل متولد گردیدند و به جهت حشر و نشر جغرافیایی و فرهنگی با مسلمانان - که پس از فتح آندلس به وجود آمد و تا چندین قرن این ارتباط به صورت تنگاتنگ با اروپا و مخصوصا با اسپانیا وجود داشت - شاهد گرایشات مدونی در این مکاتب نسبت به شرق هستیم. مکتب روسیه نیز از جمله مکاتبی است که به سبب همجواری با کشورهای مسلمان و نیز حضور اقلیتی مسلمان در این کشور، مطالعات شرق­شناسی را به سبک خاص خود یعنی «تکیه­ی صرف بر زبان و ادبیات عربی» آغاز نمود.

2.  انگیزه­های ذاتی: مراد از انگیزه­های ذاتی انگیزه‎هایی است نظیر کسب علم از جهان اسلام و علاقه­مندی و گرایش به فرهنگ و آداب رسوم مسلمانان. مهم­ترین شاخصه­های این بخش را می­توان در عهد ترجمه مشاهده نمود زیرا پس از آن که مسلمانان متون فلسفیِ یونان را به عربی برگرداندند و با فلسفه­ی غرب آشنا شدند. توانستند با تکیه بر علم غنی اسلامی و خلاقیت خاص اندیشمندان خود، بر غنای آن بیفزایند و به خلق و ابداعاتی جدید در بسیاری از زمینه‏های علمی دست یابند، در نتیجه اروپاییان به علم حاضر در جهان اسلام احساس نیاز نمودند و کلید فهم علم اسلامی و شرقی را فراگیری زبان و ادبیات عربی دانستند و از این رو مطالعات شرق­شناسی از حرارت خاصی برخوردار گردید. به عبارت دیگر فعالیت‎های پژوهش­محور، یکی از نخستین گام­های شرق­شناسی را تشکیل دادند. مکتب اسپانیا و مکتب آلمان، جزء بارزترین مکاتب علمی شرق شناسی­اند که با تلاش­های بی­وقفه­ی خود در این مسیر آثار گران­بهایی را از خود به جا نهادند.[9]  البته به دور از انصاف است که تلاش­های مستشرقانی که با عشق و علاقه و با انگیزه­های علمی مطالعه و تحقیق نموده­اند را نادیده گرفت![10]

نکته­ای که در این جا رابطه­ی میان تحقیقات علمی با رخدادهای درونی موضوعِ مورد مطالعه قابل توجه است. به عبارت دیگر توجه اندیشمندان به موضوعی خاص نشان از پویایی درونی و اهمیت آن پویایی دارد. یعنی تولد و سپس تحولات درونی علم شرق­شناسی وابسته به تحولات جهان شرق بوده است. بنابراین یکی از عمده­ترین دلایلی که سبب تولد علم شرق­شناسی و سپس فربه شدن آن گردید و بر غنای آن افزود و اندیشمندان مختلفی را به سوی خود جلب نمود، حجم انبوه تولیدات علمی در جهان اسلام بوده است زیرا مسلمانان با توجه به تاکیدات دین اسلام، بر علم­آموزی توجه داشتند. همچنین با گسترش علوم و معارف مختلف توسط پیامبر اکرم(ص) و ائمه­ی اطهار(ع) و صحابه و بسیاری از فقها و علمای صدر اسلام و قرن­هایِ پس از آن مسلمانان توانستند به ابداعات و اختراعات علمی در ابواب مختلف علمی دست یابند به گونه­ای که بخش قابل­توجهی از تلاش­های مستشرقان، درباب نسخه نویسی و ثبت کتاب­ها و رسائل منتشره در جهان اسلام، معطوف بوده است. جویندگان علم همواره نگاه­شان به مناطقی معطوف است که پویش­های درونی آن، حاکی از تولید علم باشد تا بتوانند ادراکات ذهنی خود را به تثبیت برسانند و مرزهای سابق علم را گسترش دهند. در برداشتی معکوس از این عبارات می‏توان این گونه گفت که از جمله دلایل گرایش کشورهای جهان سوم در عصر حاضر به غرب همین عامل است یعنی «عدم تولید علم در شرق و در مقابل تولید علم در غرب» که این جوامع را به سمت علم غربی و در نهایت تمامی آداب و رسومات غربی متمایل ساخته است. مساله­ی جهان شرق، فقدان علم نیست، عدم تولید علم است؛ به عبارت دیگر، وجود حجم انبوهی از رساله­ها و منابع دست اول و ... نمی­تواند پاسخ­گوی نیاز جوامع باشد بلکه تدوین و تتبع هدفمند و نظام‏مند است که به تولید علم منجر می‏گردد. از جمله مسائل دیگری که در دهه­های پایانی قرن بیستم، شرق­شناسی را وارد فاز جدیدی نمود، حوادثی نظیر انقلاب اسلامی و جنبش­های اسلامی و سایر جنبش­هایی است که در جهان شرق به نحو چشم­گیری فعال شده­اند.[11] تولیدات مختلف پیرامون انقلاب اسلامی از سوی مکاتب شرق­شناسی قابل توجه است. به­عنوان مثال می­توان از کتابِ تاریخ انقلاب ایران که از سوی انستیتوی شرق­شناسی روسیه، تالیف دانشمندان مشهور شرق­شناسی روسیه نظیر «ال.ی.اودیوا» انجام گرفت نام برد.[12] پس مطالعات و پژوهش­ها همواره مساله­ی محور بوده و در راستای فهم مساله و یا پاسخ به چگونگی وقوع امری ایجاد شده­اند.

3.  انگیزه­های مذهبی: یکی از بارزترین وجوه شکل­گیری مطالعات شرق­شناسی را می‎توان در انگیزه‎های مذهبی مشاهده نمود. در راستای تقابل میان اسلام و مسیحیت، مبلغان و دانشمندان مسیحی اروپایی برای ایجاد تنفر مردم از اسلام، تبلیغات ضد اسلام را رهبری کردند که به وقوع هشت جنگ طولانی به نام جنگ­های صلیبی در سال­های (690-489 ه ق / 1291-1096 م) بین لشکرهای مهاجم مسیحی از اروپا و مسلمانان، برای اشغال سرزمین فلسطین انجامید.[13] زمانی که جهان مسیحیت نتوانست در بُعد جنگ سخت و نظامی، با دین و جهان اسلام مقابله نماید و حتی شکست­های بسیاری را نیز متحمل شد، به منظور تصرف معنوی و مسیحی­سازی جهان شرق و مسلمانان، فعالیت­های تبشیری و تبلیغی گسترده­ای را آغاز نمود تا بلکه بتواند در میدان جنگ نرم بر مسلمانان فائق آید. علمای مسیحی لازمه­ی تبلیغ در جهان اسلام را آشنایی با زبان، فرهنگ و آداب و رسوم مسلمانان می­دانستند زیرا بر این باور بودند که با شناخت زبان عربی می‏توان به آسانی در بین اعراب نفوذ کرد و آن­ها را به سمت مسیحیت کشاند.[14] می‎توان این گونه گفت که مسیحیان فرمان خداوند در قران کریم مبنی بر تبلیغ بر اساس لسان قوم را سرلوحه­ی فعالیت دستگاه تبلیغاتی خود قرار دادند اما با این وجود جهان مسحیت، به علت وجود علما و اندیشمندان فراوان در جهان اسلام و نیز وجود بنیان­های منطقی در دستگاه تبلیغی دین اسلام، نسبت به کلیت جهان اسلام به موفقیت چندانی دست نیافت. دین اسلام در سده­های نخستین برای دفاع از حریم فکری و اعتقادی خود در جنگ نرم و پاسخ به شبهات و دفع تبلیغات سایر ادیان، از  قدرت کافی برخوردار بود و تبلیغ مسیونرهای مذهبی اروپایی جایگاهی نیافت. البته این فعالیت­ها در نواحی تازه­مسلمان­شده نظیر «اندلس» به موفقیت نسبی دست یافت؛ این کام­یابی و موفقیت سبب شد که شاهد استمرار فعالیت­های تبشیری مسیحیت در جهان اسلام تا عصر حاضر باشیم که جملگی بر اساس ادراکات ذهنی­ای صورت گرفته که از تحقیقات مستشرقان پدید آمده بود. در عصر حاضر، جهان غرب با استفاده از این معلومات و به­کارگیری امکانات ارتباطاتی  قدرت نرم خود، جنگ نرم وسیعی را علیه جهان اسلام به راه انداخته است و تلاش می‏نماید تا چهره­ی جهان اسلام را مخدوش سازد. «ادوارد سعید» مستشرق فلسطینی می­گوید: «آن اسلامی که غرب به جهان معرفی می­نماید اسلام رسانه­هاست نه اسلام حقیقی و غرب در پناه همین اسلام رسانه­ها توانسته هر گونه تجاوز و جنایتی را علیه اسلام توجیه نماید.»[15] به عبارت دیگر در نگاه ادوارد سعید، شرق­شناسی به مثابه گفتمانی است که شناخت مورد نیاز غرب از شرق را در طول چند قرن برای غربی­ها، دولت­های استعماری، دانشگاه­ها و برنامه­سازان غربی فراهم می­آورده است.[16]در واقع این مطالعات؛ به همراه تقابل میان ادیان، مواد خام اولیه را برای تجهیز شدن و موفقیت در نبردهای صلیبی دوران پیش مدرن، دوران مدرن و پست مدرن – جنگ­های سخت و نرم – را مهیا نمود و همین مطالعات است که جنگ­های مخصوص به هر عصر را ایجاد می­نماید.

روی­کرد دیگری که در مطالعات شرق­شناسی با انگیزه­های مذهبی می­توان بدان اشاره نمود، تضاد کاتولیک­ها و پروتسان­هاست که سبب رابطه­ی پروتستان­ها و دین اسلام گردید و مطالعات مذهبی شرق­شناسی را شدت بخشید؛ به عبارت دیگر بُعد دیگر مطالعات مذهبی شرق­شناسی مربوط به تحولات درونی دین مسحیت است.[17]

4.  انگیزه­های نظامی: مطالعات شرق­شناسی در برخی از موارد بدین منظور صورت گرفت تا سیاست­مداران غربی بتوانند طرح و نقشه­های نظامی خود را درباره­ی جهان شرق عملی نمایند. شاید نخستین حمله که برای انجام آن، مطالعاتی خاص صورت گرفت حمله­ی ایتالیا به لیبی و اتیوپی باشد.[18] کشورهایی نظیر پرتغال، انگلیس و فرانسه که از استیلای نظامی برخوردار بودند پس از آشنایی با قوت و ضعف­های جهان شرق و یا منطقه­ای خاص، با زیر پا نهادن اصول انسانیت، اقدام به حضور فیزیکی در کشورهای شرقی نمودند که پیش زمینه­ی این حضور را چند قرن مطالعات مستشرقان فراهم نموده بود و پس از فتح خاک با استفاده از اطلاعات کافی از آداب و رسوم ساکنان این مناطق - که از پژوهش­های شرق­شناسی به­دست آورده بودند - توانستند حضور خود را تثبیت نمایند. این مطالعات، اطلاعاتی از جغرافیای مناطق تا باورها و سنت­ها و ادیان و شیوه­های حکومتی و ... را به صورت مدون در اختیار حاکمانی قرار داد که درصدد تعرض به این سرزمین­ها بوده اند. بنابراین فعالیت­های آکادمیکی که در طی چند قرن در دانشگاه­ها و مراکز تحقیقاتی این قبیل کشورها سازماندهی شده بود در اختیار سیاست­مداران قرار گرفت و مقدمه­ای شد برای تغییر روند تاریخِ بخشی از جهان و عقب نگه داشتن آن­ها برای ایجاد سلطه­ای مستمر.

5.     انگیزه­های استعماری: از دیگر زمینه­هایی است که دولت­های غربی را ترغیب و تشویق نمود تا با ایجاد مراکزی برای شناخت بسترهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی در شرق حضور یابند و اقدام به استعمار و استثمار آن­ها نمایند. لازمه­ی این کار، تغییر باورهای شرقیان در مورد «خود» و نیز در مورد غربیان(دیگران) بوده است. بسیاری از نظریه­پردازان، شرق­شناسی را نمادی از حضور، سیادت علمی، فرهنگی و سیاسی غرب در سرزمین­های شرقی می­دانند و می­گویند: «هدف برنامه­ی شرق­شناسی، اثبات این پندار است که غرب از حیث عقل و اندیشه و دانش بر شرق برتری داشته است.»[19] مواد خام بی­بدیل در جهان شرق می­توانست منبعی بی­نظیر برای ترقی صنایع اروپایی محسوب گردد لذا مطالعات شرق­شناسی این بار با هدفی متفاوت آغاز گشت. استعمارگران با توجه به اطلاعات کامل مستشرقان خود و با استفاده از حربه­های متفاوت، توانستند در جهان شرق حضور یابند. توسعه­ی اروپا در سده­ی نوزدهم به روابط شرق و غرب، بُعدی کاملا تازه بخشید و طرح استعماری، «تحقیقات شرقی و استعماری» به­عنوان حوزه­ی مطالعاتی مستقلی تثبیت گردید.[20] در نتیجه­ی این مطالعات اروپائیان برای ورود به شرق از هیچ حربه­ای فروگذار نکردند، از تطمیع و تهدید گرفته تا رشوه به کار پردازان و.... راه­هایی بود که به وسیله­ی آن توانستد بدون پرداخت کمترین عوارض و مالیات، مواد خام مختلف و منابع غنی را به ثمن بخس خریداری نمایند و به کارخانه­های خود برسانند و آهنگ پیش­رفت خود را تند­تر نمایند. هر چه منابع با نیازهای این دسته از کشورها هماهنگ­تر بود استعمار پیچیده­تر و عمیق­تر می‏گردید و مطالعات از کمیت وکیفیت بیشتری برخوردار می‏شد. مثلا با کشف نفت در خاورمیانه این مطالعات در قرن بیستم جان تازه­ای یافت که نتیجه­ی آن را در حضور مداوم در اشکال مختلف در مناطق نفت­خیز شرق مشاهده می­نماییم.

بنابراین می‏توان برای آغاز  مطالعات شرق­شناسی علل و انگیزه­های متفاوتی را برشمرد که هر یک فرآیند این مطالعات را به سمتی و مقصودی خاص سوق داد. هنگامی که این اهداف و انگیزه­های مختلف وارد سیستم­های مختلف سیاسی، آموزشی و ... گردید برون­دادهای مختلفی را به نمایش گذاشت. به عبارت دیگر در فضاهای آکادمیک، بسته به انگیزه­ها، میزان خلاقیت­ها، تقاضا، نیازمندی­ها، گرایشات فکری موجود در آن­ها و همچنین علایق و سلایق متفکرین، این مطالعات سبک و سیاق خاصی به خود گرفت و در شکل مکاتبِ مختلف ظهور یافت. حاصل این پژوهش­های مدون، تولد روی­کردهای مختلفی در شرق­شناسی بوده است که اگر چه در کلیت و  اصل موضوع مورد مطالعه مشترک­اند اما هر یک روش­شناسی خاص خود را اتخاذ نمودند تا به اهداف خود نائل گردند.

       شکل­گیری کنگره­های مختلف شرق­شناسی که از سال م1873 آغاز به کار کردند[21]  و همچنین ایجاد کتاب­خانه­هایی نظیر «ملکام»‌ [22]نماد اهمیت این مطالعات برای نهادهای مختلف در کشورهای اروپایی بوده است. در اصل، تولد مکاتب مختلف شرق­شناسی در اروپا جلوه­ای از پاسخ به نیازهای بخش­های مختلف جامعه اعم از حکومت، کلیسا، دانشگاه و... بوده است که هر یک در نمودها و نمادهایی خاصی تبلور یافت. در بخش بعدی به طور اجمالی به برخی از این مکاتب و ویژگی­های آن­ها اشاره می‏شود.

 



[1] شرق سودای غرب/ پرسش از «شرق­شناسی»، گفت­وگو با دکتر حسین کلباسی، ماهنامه­ی زمانه، سال دوم، آذر 1382 - ش 15

[2] self

[3] others

[4] شریفی، علی، سیر تاریخی شرق­شناسی، مجله­ی گلستان قرآن ،مرداد 1381 - ش 120.

[5]فریتاگ، الریکه، نقد شرق­شناسی، ترجمه مرتضی گودرزی، سخت سمت، ش 11، پاییز 1382، ص 105.

[6] orientalisem

[7] ضابط، حیدررضا؛ تاریخ و فرهنگ اسلامی، مطالعات اسلام در ایالات متحده­ی آمریکا از جمهوری تا امپراتوری(1)، فصلنامه­ی مشکوه، ش 78 ، 1388، ص 5.

[8] الزیادی، فتح­الله، نگاهی به مکاتب شرق شناسی در اروپا، ترجمه: حسن حسین­زاده شانه چی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، ش20، 1383.

[9] الزیادی، همان.

[10] خوشنویس، حمد، معرفی کتاب­های شرق­شناسی،آیینه­ی پژوهش، 1378

[11] ثقفی، سیدمحمد، سیری در شرق­شناسی، مکتب اسلام، ش 10، سال 1363.

[12] بایتمف، لقمان، معرفی کتاب؛ تاریخ انقلاب ایران،  کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 1372.

[13] ضابط، همان، ص 58.

[14] خوشنویس همان.

[15] سعید، ادوراد، شرق­شناسی، ترجمه­ی دکتر عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371، ص 85.

[16] زائری، قاسم، ادوارد، سعید؛ شرق­شناسی ضد شرق شناسیو شرق­شناسی وارونه، راه­برد، ش سی و هفتم،پاییز 1384

[17] مارتینو، پیتر، شرق در ادبیات قرن هفدهم و هجدم فرانسه؛ پژوهشی در باره­ی شرق، آغاز شرق­شناسی، ترجمه و تلخیص جلال ستاری، هنر و مردم ش 162.

[18] نقیب­زاده، احمد، تاریخ دیپلماسی و روابط بین الملل،1385،ص 125.

[19] قزلسفلی، محمدتقی، ایران از منظر شرق­شناسی، فصل­نامه­ی سیاسی اقتصادی، ش 151 و152

[20] فریتاگ، همان، ص 100.

[21] نراقی، احسان، راه­یابی نو برای شرق­شناسی، راهنمای کتاب، 1354، ص2.

[22] کیانوش بیاتی، ملکام؛ کمیته­ی کتاب­خانه­های شرق­شناسی انگلستان، آذر و دی 1381.