چکیده
شرقشناسی از جمله علومی است که آگاهی از فرایندها و علل ایجاد و اهداف آن میتواند برای بسیاری از پرسشهای موجود در جهان شرق، پاسخهای معقولی را فراهم آورد. فهم ارتباط میان شرقشناسی و استعمار و در نتیجه توسعهنیافتگی بسیاری از کشورهای جهان شرق، به کشف بنیانها و فرایندهای مستعمرهسازی کشورهای شرقی از سوی کشورهای غربی یاری میرساند. در این مقاله زمینهها و علل شکلگیری شرق شناسی و مکاتبی که در پرتو آن به وجود آمدهاند را بررسی مینماییم تا با این نگاه اجمالی، عللِ توجه غرب به شرق و واپسگرایی شرق را بتوانیم توضیح دهیم. به عبارت دیگر فهم نقش و سهم علم آکادمیک شرقشناسی در شکلگیری رابطهی سلطهگر- سلطهپذیر، میتواند در چگونگی ارتباط شرق- غرب در روابط بین الملل کنونی راهگشا باشد.
کلید واژگان: شرقشناسی، مکاتب شرقشناسی، روابط بین الملل.
مقدمه
چشمی که نیمنگاهی بر گذشته داشته باشد میتواند فهم دقیقی از حال به دست آورد و آینده را با حدسها و پیشبینیهایش مسخر نماید. شناخت تاریخ، سهم بهسزایی در سعادت دنیا و آخرت انسان خواهد داشت. درسهایی که میتوان از تلاشهای مردمان پیش از خود آموخت، فرایند دستیابی به کامیابیها را کوتاه و از تکرار ناکامیهای دیگران جلوگیری مینماید.
استشراق یا همان شرقشناسی از جمله علومی است که شناخت فرایند آن میتواند بسیاری از پرسشهای موجود در جامعهی ما را رمزگشایی نماید. این که چگونه و چرا استعمار و استثمار شدیم؟ استعمار گرایان چه فرایندهایی را پیمودند تا توانستند از راههای مختلف، موفق به غلبه و سلطه بر بخشهای دیگر جهان گردند؟ و یا به عبارت دیگر تاریخ چه عقبهی تئوریکی را برای استعمارگران نشان میدهد؟ و یا این که اصولا در این سوی عالم چرا بسیاری از کشورها با وجود عقبهی تمدنی و تاریخی درخشان، تبدیل به کشورهایی جهانسومی و مورد هجوم و چپاول زورگویان واقع شدند؟ چگونه به جوامعی، هویتِ پستتر داده شد تا فرایند سلطه را هموار نمایند؟ چه نیرویی سربازان بریتانیا را در قرن هجدهم قانع نموده که با بیرحمی تمام، وارد سرزمینهای شرق گردند و به قتل و استعمار بپردارند؟ و یا این که سربازان امریکایی که سلاح خود را در گوشه وکنار جهان به روی ملتهای دیگر نشانه گرفتهاند از چه دیدگاهی نسبت به آنها برخوردارند و منشأ این دیدگاهها کجاست؟ [1]و دیگر پرسشهایی از این قبیل که برای دستیابی به پاسخ آن نیازمندیم که تاریخ را با سبکی دیگر مطالعه نماییم. بنابراین برای شناخت موقعیت و وضعیت فعلی خود، لازم است رابطهی «خود»[2] را با «دیگران»[3] بهوضوح روشن نماییم و اطلاع مناسبی از فرآیند شکلگیری انحاء گوناگون روابط در نظام بین الملل به دست دهیم. از جمله موضوعاتی که میتواند در این مسیر کمک کار باشد، مدخل شرق شناسی است که با شناخت صحیح آن میتوان فرآیند حضور «دیگران» در عرصهی «ما» را تبیین نمود. بنابراین شناختِ تاریخ شرقشناسی، اهداف و دستآوردهای آن، میتواند برای بسیاری از پرسشهای موجود در جوامع شرقی، پاسخی منطقی فراهم آورد.
همانگونه که در شرقشناسی مشاهده میشود، روش کلی مواجههی غرب با شرق در عصر حاضر تغییر نیافته است، به عبارت دیگر غرب همواره تلاش نموده است که قبل از اقدام به اتخاذ هرگونه استراتژی و رویکردی نسبت به شرق، با انجام مطالعاتی زمینهای و مقدماتی، آگاهی و اطلاعات جامعی از ابعاد مختلف آن به دست آورد تا بتواند در تنظیم و اجرای رفتارهای خود با شرق بهترین شیوه را به نمایش بگذارد تا نهایتا بیشترین اهداف و منافع خود را حاصل نماید.
شرقشناسی و زمینههای شکلگیری آن
شرقشناسی (orientalism) عموما به فعالیتهای جمعی از دانشمندان اشاره دارد که برای شناخت بهتر جهان پر رمز و راز شرق، مطالعات وسیعی را آغاز نمودند. به عبارت دیگر شرقشناسی بهعنوان دانش مهمی که به زبان، تاریخ، دین و... ملتهای مشرقزمین میپردازد، دارای سابقهای ممتد و طولانی است و تأثیر عمدهای بر سیر مطالعات و پژوهشهای حوزهی تمدن اسلامی داشته است.[4] شرقشناسى گفتمانى غربى و غیرتساز با هدف هویتبخشى به غرب از طریق تعریف آن در تقابل شرق و بر اساس «تفاوت» و «تمایز» با آن است. عموما اندیشمندان بر این باورند که مطالعات نخستین در باب شرقشناسی به قرون وسطی باز میگردد اما با این حال، عمدهمطالعاتی که تاثیرات خاصی بر روابط شرق و غرب نهاد، مطالعات قرن نوزدهم بود که پیامدهای قابل توجهی داشت.[5] اگر چه محور اصلی این مطالعات، اسلام و مسلمانان بود اما به جای نامگذاری تحت عنوان اسلامشناسی، به عنوان شرقشناسی معرفی گردید.[6] کرسی مطالعات اسلام در سال 1632م در دانشگاه کمبریج و در سال 1636م در دانشگاه آکسفورد در انگلستان تأسیس گردید.[7] زمینههای مطالعاتی مستشرقان بسته به نیازها و مکاتب مختلف متفاوت بوده است اما تمامی آنها در مطالعات زبانشناسی، ادبیات، تاریخ، دین و جغرافیای جهان شرق مشترکند.[8] مهمترین عوامل، علل و انگیزههایی که میتوان برای شکلگیری و استمرار مطالعات شرقشناسی بیان نمود به طور خلاصه عبارتند از:
1. جغرافیا: نخستین عاملی که در برقراری ارتباطهای اولیه میان جهان شرق و غرب تاثیرگذار بوده است قرابت و نزدیکی مکانی است که سبب علاقهمندی غربیان به علوم اسلامی و شرقی گردید. مکتب اسپانیا و برخی از دیگر مکاتب شرقشناسی تحت تاثیر همین عامل متولد گردیدند و به جهت حشر و نشر جغرافیایی و فرهنگی با مسلمانان - که پس از فتح آندلس به وجود آمد و تا چندین قرن این ارتباط به صورت تنگاتنگ با اروپا و مخصوصا با اسپانیا وجود داشت - شاهد گرایشات مدونی در این مکاتب نسبت به شرق هستیم. مکتب روسیه نیز از جمله مکاتبی است که به سبب همجواری با کشورهای مسلمان و نیز حضور اقلیتی مسلمان در این کشور، مطالعات شرقشناسی را به سبک خاص خود یعنی «تکیهی صرف بر زبان و ادبیات عربی» آغاز نمود.
2. انگیزههای ذاتی: مراد از انگیزههای ذاتی انگیزههایی است نظیر کسب علم از جهان اسلام و علاقهمندی و گرایش به فرهنگ و آداب رسوم مسلمانان. مهمترین شاخصههای این بخش را میتوان در عهد ترجمه مشاهده نمود زیرا پس از آن که مسلمانان متون فلسفیِ یونان را به عربی برگرداندند و با فلسفهی غرب آشنا شدند. توانستند با تکیه بر علم غنی اسلامی و خلاقیت خاص اندیشمندان خود، بر غنای آن بیفزایند و به خلق و ابداعاتی جدید در بسیاری از زمینههای علمی دست یابند، در نتیجه اروپاییان به علم حاضر در جهان اسلام احساس نیاز نمودند و کلید فهم علم اسلامی و شرقی را فراگیری زبان و ادبیات عربی دانستند و از این رو مطالعات شرقشناسی از حرارت خاصی برخوردار گردید. به عبارت دیگر فعالیتهای پژوهشمحور، یکی از نخستین گامهای شرقشناسی را تشکیل دادند. مکتب اسپانیا و مکتب آلمان، جزء بارزترین مکاتب علمی شرق شناسیاند که با تلاشهای بیوقفهی خود در این مسیر آثار گرانبهایی را از خود به جا نهادند.[9] البته به دور از انصاف است که تلاشهای مستشرقانی که با عشق و علاقه و با انگیزههای علمی مطالعه و تحقیق نمودهاند را نادیده گرفت![10]
نکتهای که در این جا رابطهی میان تحقیقات علمی با رخدادهای درونی موضوعِ مورد مطالعه قابل توجه است. به عبارت دیگر توجه اندیشمندان به موضوعی خاص نشان از پویایی درونی و اهمیت آن پویایی دارد. یعنی تولد و سپس تحولات درونی علم شرقشناسی وابسته به تحولات جهان شرق بوده است. بنابراین یکی از عمدهترین دلایلی که سبب تولد علم شرقشناسی و سپس فربه شدن آن گردید و بر غنای آن افزود و اندیشمندان مختلفی را به سوی خود جلب نمود، حجم انبوه تولیدات علمی در جهان اسلام بوده است زیرا مسلمانان با توجه به تاکیدات دین اسلام، بر علمآموزی توجه داشتند. همچنین با گسترش علوم و معارف مختلف توسط پیامبر اکرم(ص) و ائمهی اطهار(ع) و صحابه و بسیاری از فقها و علمای صدر اسلام و قرنهایِ پس از آن مسلمانان توانستند به ابداعات و اختراعات علمی در ابواب مختلف علمی دست یابند به گونهای که بخش قابلتوجهی از تلاشهای مستشرقان، درباب نسخه نویسی و ثبت کتابها و رسائل منتشره در جهان اسلام، معطوف بوده است. جویندگان علم همواره نگاهشان به مناطقی معطوف است که پویشهای درونی آن، حاکی از تولید علم باشد تا بتوانند ادراکات ذهنی خود را به تثبیت برسانند و مرزهای سابق علم را گسترش دهند. در برداشتی معکوس از این عبارات میتوان این گونه گفت که از جمله دلایل گرایش کشورهای جهان سوم در عصر حاضر به غرب همین عامل است یعنی «عدم تولید علم در شرق و در مقابل تولید علم در غرب» که این جوامع را به سمت علم غربی و در نهایت تمامی آداب و رسومات غربی متمایل ساخته است. مسالهی جهان شرق، فقدان علم نیست، عدم تولید علم است؛ به عبارت دیگر، وجود حجم انبوهی از رسالهها و منابع دست اول و ... نمیتواند پاسخگوی نیاز جوامع باشد بلکه تدوین و تتبع هدفمند و نظاممند است که به تولید علم منجر میگردد. از جمله مسائل دیگری که در دهههای پایانی قرن بیستم، شرقشناسی را وارد فاز جدیدی نمود، حوادثی نظیر انقلاب اسلامی و جنبشهای اسلامی و سایر جنبشهایی است که در جهان شرق به نحو چشمگیری فعال شدهاند.[11] تولیدات مختلف پیرامون انقلاب اسلامی از سوی مکاتب شرقشناسی قابل توجه است. بهعنوان مثال میتوان از کتابِ تاریخ انقلاب ایران که از سوی انستیتوی شرقشناسی روسیه، تالیف دانشمندان مشهور شرقشناسی روسیه نظیر «ال.ی.اودیوا» انجام گرفت نام برد.[12] پس مطالعات و پژوهشها همواره مسالهی محور بوده و در راستای فهم مساله و یا پاسخ به چگونگی وقوع امری ایجاد شدهاند.
3. انگیزههای مذهبی: یکی از بارزترین وجوه شکلگیری مطالعات شرقشناسی را میتوان در انگیزههای مذهبی مشاهده نمود. در راستای تقابل میان اسلام و مسیحیت، مبلغان و دانشمندان مسیحی اروپایی برای ایجاد تنفر مردم از اسلام، تبلیغات ضد اسلام را رهبری کردند که به وقوع هشت جنگ طولانی به نام جنگهای صلیبی در سالهای (690-489 ه ق / 1291-1096 م) بین لشکرهای مهاجم مسیحی از اروپا و مسلمانان، برای اشغال سرزمین فلسطین انجامید.[13] زمانی که جهان مسیحیت نتوانست در بُعد جنگ سخت و نظامی، با دین و جهان اسلام مقابله نماید و حتی شکستهای بسیاری را نیز متحمل شد، به منظور تصرف معنوی و مسیحیسازی جهان شرق و مسلمانان، فعالیتهای تبشیری و تبلیغی گستردهای را آغاز نمود تا بلکه بتواند در میدان جنگ نرم بر مسلمانان فائق آید. علمای مسیحی لازمهی تبلیغ در جهان اسلام را آشنایی با زبان، فرهنگ و آداب و رسوم مسلمانان میدانستند زیرا بر این باور بودند که با شناخت زبان عربی میتوان به آسانی در بین اعراب نفوذ کرد و آنها را به سمت مسیحیت کشاند.[14] میتوان این گونه گفت که مسیحیان فرمان خداوند در قران کریم مبنی بر تبلیغ بر اساس لسان قوم را سرلوحهی فعالیت دستگاه تبلیغاتی خود قرار دادند اما با این وجود جهان مسحیت، به علت وجود علما و اندیشمندان فراوان در جهان اسلام و نیز وجود بنیانهای منطقی در دستگاه تبلیغی دین اسلام، نسبت به کلیت جهان اسلام به موفقیت چندانی دست نیافت. دین اسلام در سدههای نخستین برای دفاع از حریم فکری و اعتقادی خود در جنگ نرم و پاسخ به شبهات و دفع تبلیغات سایر ادیان، از قدرت کافی برخوردار بود و تبلیغ مسیونرهای مذهبی اروپایی جایگاهی نیافت. البته این فعالیتها در نواحی تازهمسلمانشده نظیر «اندلس» به موفقیت نسبی دست یافت؛ این کامیابی و موفقیت سبب شد که شاهد استمرار فعالیتهای تبشیری مسیحیت در جهان اسلام تا عصر حاضر باشیم که جملگی بر اساس ادراکات ذهنیای صورت گرفته که از تحقیقات مستشرقان پدید آمده بود. در عصر حاضر، جهان غرب با استفاده از این معلومات و بهکارگیری امکانات ارتباطاتی قدرت نرم خود، جنگ نرم وسیعی را علیه جهان اسلام به راه انداخته است و تلاش مینماید تا چهرهی جهان اسلام را مخدوش سازد. «ادوارد سعید» مستشرق فلسطینی میگوید: «آن اسلامی که غرب به جهان معرفی مینماید اسلام رسانههاست نه اسلام حقیقی و غرب در پناه همین اسلام رسانهها توانسته هر گونه تجاوز و جنایتی را علیه اسلام توجیه نماید.»[15] به عبارت دیگر در نگاه ادوارد سعید، شرقشناسی به مثابه گفتمانی است که شناخت مورد نیاز غرب از شرق را در طول چند قرن برای غربیها، دولتهای استعماری، دانشگاهها و برنامهسازان غربی فراهم میآورده است.[16]در واقع این مطالعات؛ به همراه تقابل میان ادیان، مواد خام اولیه را برای تجهیز شدن و موفقیت در نبردهای صلیبی دوران پیش مدرن، دوران مدرن و پست مدرن – جنگهای سخت و نرم – را مهیا نمود و همین مطالعات است که جنگهای مخصوص به هر عصر را ایجاد مینماید.
رویکرد دیگری که در مطالعات شرقشناسی با انگیزههای مذهبی میتوان بدان اشاره نمود، تضاد کاتولیکها و پروتسانهاست که سبب رابطهی پروتستانها و دین اسلام گردید و مطالعات مذهبی شرقشناسی را شدت بخشید؛ به عبارت دیگر بُعد دیگر مطالعات مذهبی شرقشناسی مربوط به تحولات درونی دین مسحیت است.[17]
4. انگیزههای نظامی: مطالعات شرقشناسی در برخی از موارد بدین منظور صورت گرفت تا سیاستمداران غربی بتوانند طرح و نقشههای نظامی خود را دربارهی جهان شرق عملی نمایند. شاید نخستین حمله که برای انجام آن، مطالعاتی خاص صورت گرفت حملهی ایتالیا به لیبی و اتیوپی باشد.[18] کشورهایی نظیر پرتغال، انگلیس و فرانسه که از استیلای نظامی برخوردار بودند پس از آشنایی با قوت و ضعفهای جهان شرق و یا منطقهای خاص، با زیر پا نهادن اصول انسانیت، اقدام به حضور فیزیکی در کشورهای شرقی نمودند که پیش زمینهی این حضور را چند قرن مطالعات مستشرقان فراهم نموده بود و پس از فتح خاک با استفاده از اطلاعات کافی از آداب و رسوم ساکنان این مناطق - که از پژوهشهای شرقشناسی بهدست آورده بودند - توانستند حضور خود را تثبیت نمایند. این مطالعات، اطلاعاتی از جغرافیای مناطق تا باورها و سنتها و ادیان و شیوههای حکومتی و ... را به صورت مدون در اختیار حاکمانی قرار داد که درصدد تعرض به این سرزمینها بوده اند. بنابراین فعالیتهای آکادمیکی که در طی چند قرن در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی این قبیل کشورها سازماندهی شده بود در اختیار سیاستمداران قرار گرفت و مقدمهای شد برای تغییر روند تاریخِ بخشی از جهان و عقب نگه داشتن آنها برای ایجاد سلطهای مستمر.
5. انگیزههای استعماری: از دیگر زمینههایی است که دولتهای غربی را ترغیب و تشویق نمود تا با ایجاد مراکزی برای شناخت بسترهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی در شرق حضور یابند و اقدام به استعمار و استثمار آنها نمایند. لازمهی این کار، تغییر باورهای شرقیان در مورد «خود» و نیز در مورد غربیان(دیگران) بوده است. بسیاری از نظریهپردازان، شرقشناسی را نمادی از حضور، سیادت علمی، فرهنگی و سیاسی غرب در سرزمینهای شرقی میدانند و میگویند: «هدف برنامهی شرقشناسی، اثبات این پندار است که غرب از حیث عقل و اندیشه و دانش بر شرق برتری داشته است.»[19] مواد خام بیبدیل در جهان شرق میتوانست منبعی بینظیر برای ترقی صنایع اروپایی محسوب گردد لذا مطالعات شرقشناسی این بار با هدفی متفاوت آغاز گشت. استعمارگران با توجه به اطلاعات کامل مستشرقان خود و با استفاده از حربههای متفاوت، توانستند در جهان شرق حضور یابند. توسعهی اروپا در سدهی نوزدهم به روابط شرق و غرب، بُعدی کاملا تازه بخشید و طرح استعماری، «تحقیقات شرقی و استعماری» بهعنوان حوزهی مطالعاتی مستقلی تثبیت گردید.[20] در نتیجهی این مطالعات اروپائیان برای ورود به شرق از هیچ حربهای فروگذار نکردند، از تطمیع و تهدید گرفته تا رشوه به کار پردازان و.... راههایی بود که به وسیلهی آن توانستد بدون پرداخت کمترین عوارض و مالیات، مواد خام مختلف و منابع غنی را به ثمن بخس خریداری نمایند و به کارخانههای خود برسانند و آهنگ پیشرفت خود را تندتر نمایند. هر چه منابع با نیازهای این دسته از کشورها هماهنگتر بود استعمار پیچیدهتر و عمیقتر میگردید و مطالعات از کمیت وکیفیت بیشتری برخوردار میشد. مثلا با کشف نفت در خاورمیانه این مطالعات در قرن بیستم جان تازهای یافت که نتیجهی آن را در حضور مداوم در اشکال مختلف در مناطق نفتخیز شرق مشاهده مینماییم.
بنابراین میتوان برای آغاز مطالعات شرقشناسی علل و انگیزههای متفاوتی را برشمرد که هر یک فرآیند این مطالعات را به سمتی و مقصودی خاص سوق داد. هنگامی که این اهداف و انگیزههای مختلف وارد سیستمهای مختلف سیاسی، آموزشی و ... گردید بروندادهای مختلفی را به نمایش گذاشت. به عبارت دیگر در فضاهای آکادمیک، بسته به انگیزهها، میزان خلاقیتها، تقاضا، نیازمندیها، گرایشات فکری موجود در آنها و همچنین علایق و سلایق متفکرین، این مطالعات سبک و سیاق خاصی به خود گرفت و در شکل مکاتبِ مختلف ظهور یافت. حاصل این پژوهشهای مدون، تولد رویکردهای مختلفی در شرقشناسی بوده است که اگر چه در کلیت و اصل موضوع مورد مطالعه مشترکاند اما هر یک روششناسی خاص خود را اتخاذ نمودند تا به اهداف خود نائل گردند.
شکلگیری کنگرههای مختلف شرقشناسی که از سال م1873 آغاز به کار کردند[21] و همچنین ایجاد کتابخانههایی نظیر «ملکام» [22]نماد اهمیت این مطالعات برای نهادهای مختلف در کشورهای اروپایی بوده است. در اصل، تولد مکاتب مختلف شرقشناسی در اروپا جلوهای از پاسخ به نیازهای بخشهای مختلف جامعه اعم از حکومت، کلیسا، دانشگاه و... بوده است که هر یک در نمودها و نمادهایی خاصی تبلور یافت. در بخش بعدی به طور اجمالی به برخی از این مکاتب و ویژگیهای آنها اشاره میشود.
[1] شرق سودای غرب/ پرسش از «شرقشناسی»، گفتوگو با دکتر حسین کلباسی، ماهنامهی زمانه، سال دوم، آذر 1382 - ش 15
[2] self
[3] others
[4] شریفی، علی، سیر تاریخی شرقشناسی، مجلهی گلستان قرآن ،مرداد 1381 - ش 120.
[5]فریتاگ، الریکه، نقد شرقشناسی، ترجمه مرتضی گودرزی، سخت سمت، ش 11، پاییز 1382، ص 105.
[6] orientalisem
[7] ضابط، حیدررضا؛ تاریخ و فرهنگ اسلامی، مطالعات اسلام در ایالات متحدهی آمریکا از جمهوری تا امپراتوری(1)، فصلنامهی مشکوه، ش 78 ، 1388، ص 5.
[8] الزیادی، فتحالله، نگاهی به مکاتب شرق شناسی در اروپا، ترجمه: حسن حسینزاده شانه چی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، ش20، 1383.
[9] الزیادی، همان.
[10] خوشنویس، حمد، معرفی کتابهای شرقشناسی،آیینهی پژوهش، 1378
[11] ثقفی، سیدمحمد، سیری در شرقشناسی، مکتب اسلام، ش 10، سال 1363.
[12] بایتمف، لقمان، معرفی کتاب؛ تاریخ انقلاب ایران، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، 1372.
[13] ضابط، همان، ص 58.
[14] خوشنویس همان.
[15] سعید، ادوراد، شرقشناسی، ترجمهی دکتر عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371، ص 85.
[16] زائری، قاسم، ادوارد، سعید؛ شرقشناسی ضد شرق شناسیو شرقشناسی وارونه، راهبرد، ش سی و هفتم،پاییز 1384
[17] مارتینو، پیتر، شرق در ادبیات قرن هفدهم و هجدم فرانسه؛ پژوهشی در بارهی شرق، آغاز شرقشناسی، ترجمه و تلخیص جلال ستاری، هنر و مردم ش 162.
[18] نقیبزاده، احمد، تاریخ دیپلماسی و روابط بین الملل،1385،ص 125.
[19] قزلسفلی، محمدتقی، ایران از منظر شرقشناسی، فصلنامهی سیاسی اقتصادی، ش 151 و152
[20] فریتاگ، همان، ص 100.
[21] نراقی، احسان، راهیابی نو برای شرقشناسی، راهنمای کتاب، 1354، ص2.
[22] کیانوش بیاتی، ملکام؛ کمیتهی کتابخانههای شرقشناسی انگلستان، آذر و دی 1381.