عنوان فیلم: ورود آقایان ممنوع فیلمنامهنویس: پیمان قاسمخانی کارگردان: رامبد جوان
نقشآفرینان: ویشکا آسایش، پگاه آهنگرانی، رضا عطاران، مانی حقیقی، بهاره رهنما
فیلمهای «اسپاگتی در هشت دقیقه» و «پسر آدم، دختر حوا» و چند سریال طنز تلویزیونی، همه نشانهی قابلیتها و روحیهی طنزپرداز رامبد جوان است. وی در آخرین فیلمش موفقیت خود را بار دیگر در این نوع به اثبات میرساند و با توجه به عنوان پر از ابهام و ایهام اثر-که هر مخاطب عامی را به خود جذب میکند- بار دیگر تماشاگر را مجذوب فیلمش میکند.
آن چه در این فیلم بیش از همه به چشم میآید، شخصیتپردازی قهرمان اثر و تحول سریع اوست. با توجه به ساختار سهپردهای در فیلمنامه، هر چهقدر شخصیت در ارادهاش راسختر باشد بهطور یقین از میانهی اثر به بعد، ایجاد تحول در او سختتر است. همان قدر که نویسنده برای تثبیت شخصیت اصلی زمان صرف کرده است، باید همان قدر هم تلاش کند تا بهصورت منطقی تغییر و تحولات جدید او را در بستر زمان لازم نشان دهند؛ چیزی که در «ورود آقایان ممنوع» طی یک شب ایجاد میشود.
قهرمان فیلم مدیر یک مدرسهی پیشدانشگاهی دخترانه است که بهشدت فمینیسم است. وی ضد ازدواج، مرد، مادر شدن و خانهنشینی زنان است. اولین بحران فیلم از وقتی شروع میشود که یکی از دانشآموزان زرنگ مدرسه در شرف برگزاری امتحانات المپیاد شیمی، ازدواج میکند و مدیر،گویا فقط به خاطر عقایدش و نه قوانین آموزش و پرورش، علیرغم التماسهای مادر دانشآموز و دوستان وی، او را اخراج میکند.
مدیر معقتد است زنان برتر از مردان هستند و شایستهی مدیریت؛ و ازدواج تنها مانع بر سر راه موفقیتهای علمی است. به نظر او در ازدواج خلاقیت دختران با بشور و بساب از بین میرود و به علت دور افتادن از جامعه، موجب عدم پیشرفت کشور هم میشوند. ورد زبان او هم این است که مردها مانع پیشرفت زنان هستند و «پیر کوری» تنها مردی بود که به همسرش اجازهی کار داد و در نهایت «ماری کوری» از خود او هم جلو افتاد!
در مقابلِ احساساتِ عاشقانهی دختران نوجوان مدرسه هم نظرش این است که عشق فیزیولوژی بین زن و مرد معنایی ندارد و در کل، عشق فقط در عشق بنده به خدا و عشق مادر به فرزندش خلاصه میشود. وی ورزش و دوش آب سرد را داروی ضد عشق مینامد؛ دارویی که در نهایت برای خودش افاقه نمیکند و او را بیشتر در دام عشق میاندازد!
بحران بعدی فیلم، زایمان زودرس دبیر شیمی مدرسه است که به دانشآموزان المپیادی مدرسه درس میدهد. مدیر که ورود مردان را به مدرسه غدغن کرده است؛ پس از تلاش برای یافتن یک دبیر شیمی زن، مجبور به پذیرش حضور یک دبیر مرد در مدرسهاش میشود. تنها توجیه نویسنده هم برای اولین تخطی مدیر از قوانین خودش، چشم و همچشمی وی با مدیران مدارس پسرانه است که در ادارهی آموزش و پرورش او را مسخره میکنند و المپیاد، بهخصوص المپیاد شیمی را خاص پسران میدانند. با این تمسخر، مدیر طی بحرانی مجبور به انتخاب تنها دبیر مرد شیمی بیکار میشود. از دگر سو عمل مدیران مرد، نشان از شخصیت ضعیف آنان حتی در پستهای مدیریتی دارد؛ آنان با تحقیر و تمسخر زنان سعی در تضعیف روحیهی حریف داشته، سعی میکنند زنان را مجبور به خانهنشینی کنند و تمام موفقیتهای عالم را از آن خود بدانند!
فیلم در تلاش است تا نشان دهد چهار دانشآموز المپیادی مدرسهی این مدیر، از چنان قدرتی برخوردار هستند که بهخاطر حمایت از دوست اخراجشدهشان، مدیر مدرسه را دست بیندازند و او را عاشق دبیر شیمی سادهلوحشان کنند. با وجود مدیر سختگیری چون خانم دارابی و معاونش که همه چیز را تحت کنترل دارند، این چهار دانشآموز با کمک دبیر ادبیات که هیچ انگیزهای برای کارش ندارد، طرح انتقام را برنامهریزی میکنند و بدون دغدغهی درس، مدرسه و زندگی و المپیاد سخت پیشرویشان، شروع به تحریک دبیر شیمی میکنند تا عاشق خانم دارابی شود.
از این پس، فیلم و فیلمنامه یادش میرود که قصهی اصلی و فرعیاش چیست. اولین بحران با طرد دانشآموز زرنگ مدرسه است و تلاش دوستان وی برای بازگرداندن او به مدرسه. هر چند در هیچ کجای فیلم اثری از دوستی خاصی بین این پنج نفر دیده نمیشود که در ادامه با رفتن یکی، چهار نفر دیگر زمین و زمان را به هم بدوزند تا او برگردد؛ از دگر سو دختر اخراجشده از همه زرنگتر است و با بودن او، احتمال برنده شدن دیگران کمتر است؛ اما معلوم نیست دختران به چه دلیل برای خودشان رقیب میتراشند و کودتا میکنند و با هم، همقسم میشوند تا دوستشان بتواند امتحان المپیاد را با موفقیت پشت سر بگذارد. با وجود این داستان اصلی -که قانون علیت بهدرستی در آن حاکم نیست- یک داستان فرعی نیز ایجاد میشود که همان عاشق کردن خانم دارابی است. اما در ادامهی فیلم، این داستان فرعی چنان پررنگ میشود که همه چیز در راستای آن پیش میرود و داستان اصلی فیلم فراموش میشود.
خانم دارابی در اثر سوءتفاهم و یا توهمی که برایش ایجاد شده است، میانگارد دبیر شیمی از او تقاضای ازدواج میکند اما خبر ندارد که وی تنها در اثر تحریکات دانشآموزانش در پی استخدام خود در آن مدرسه است. فیلمنامهنویس از این موقعیت استفاده کرده، استخدام موقت و دائم دبیر را از دیدگاه دارابی با ازدواج موقت و دائم همسان میکند و با یکسری شوخیهای کلامی زننده، موجب تحول خانم مدیر میشود. معلوم نیست خانم دارابی سرسخت چهطور طی جملات دبیر شیمی -که او به اشتباه خواستگاری تصورش میکند و از وقیحانه بودن آنها ناراحت میشود- ناگهان تصمیم میگیرد تغییر قیافه دهد و خود را به موجودی ظریف و لطیف در نظر مردان تبدیل کند! وی طی همان شبی که میانگارد دبیر شیمی از او تقاضای ازدواج کرده است، اخلاق و رفتارش صددرصد عوض میشود. نوع حرفزدن، ریتم صدا، نوع لباس پوشیدن و آرایش و در کل تغییر فاحش شخصیت، چنان بهچشم میآید که از شخصیتی چون دارابی کاملا غیر قابل باور است. او با تغییرات ناگهانی بهسرعت زیباییهای شخصیت درونیاش را کشف میکند و با هیبتی جدید، زیبا و لحنی بسیار گرم و گیرا به مدرسه میآید که موجب تعجب تمام دبیران و دانشآموزان مدرسه میشود.
مدیری که حتی حاضر نیست ذرهای از مواضع کاری و اعتقادی خود کنار بکشد، چون کودکی درگیر بازی دانشآموزانش میشود و برای یک دبیر سادهلوح که کارش فقط خرابکاری و گیجبازی است، تغییر شخصیت میدهد و تصمیم به ازدواج میگیرد و حتی بر سر این که دبیر شیمی از او کوتاهقدتر است، با وی بگو مگو میکند.
نویسنده که مدیر، مدرسه و آموزش و پروش را لنگ طرح و توطئهی این چهار دانشآموز کرده است، تازه وقتی به یاد داستان اصلی میافتد که مخاطب کاملاً درگیر حادثهی فرعی و جذابتر فیلم شده است. چهار دختر طی یک کودتای دیگر، اعتصاب امتحان میکنند و تنها در صورتی حاضر به دادن امتحان المپیاد شیمی میشوند که دوست اخراج شدهشان همپای آنها در جلسه حضور پیدا کند. مدیر هم فقط به دلیل همان نقطه ضعفش که کوتاه نیامدن در مقابل مدیران مدارس پسرانه است، قوانین اداری و شخصی خود را زیر پا گذاشته و با امتحان دادن دختر اخراجی موافقت میکند.
با توجه به آن که اخراج دانشآموزان از مدرسه همیشه با وقوع یک خطا و خلاف از سوی دانشآموز نشان داده میشود، در این فیلم اخراج از دید دانشآموزان ناعادلانه است چرا که بهانهی اخراج زرنگترین شاگرد و بهترین دختر مدرسه فقط کردن پیش از اتمام تحصیل است. نویسنده میخواهد مخاطب را شیرفهم کند که ازدواج و تحصیل مخالف هم نیستند و عاقبت کسانی که مخالف این نظریه هستند، خودشان پشیمان میشوند و کوتاه میآیند.
از دگر سو، فیلم تلاش دارد تا از سوءاستفادهی مردان هم، پرده بردارد. پدر یکی از دانشآموزان المپیادی که دکتر زنان است - و در طول فیلم از سوی مدیر متهم به نگاه ابزاری به زنان میشود - به لطف شکسته شدن قانون ورود ممنوع مردان به مدرسهی دخترش، مشتری دائمی دفتر مدیر میشود؛ همان دکتری که قبلاً بهخاطر زشتی و سختگیری دارابی، از دیدن چهرهی او کراهت داشت و حال با تغییر قیافهاش، عاشق او شده است. از سوی دیگر با تشکیل یک مربع عشق، پس از آن همه کش و قوس بین مدیر و دبیر شیمی، این جناب دبیر دست و پا چلفتی که بازیچهی دانشآموزانش شده است، عاشق دبیر عاشقپیشهی ادبیات میشود. تمام تعلیقها و هول و ولاهای فیلم تنها در خدمت شکلگیری همین مربع عشق بین مدیر، دکتر و دو دبیر شیمی و ادبیات است.
همه چیز در خدمت این است که مخاطب از خنده رودهبر شود، اما تمام قوانین عرفی و اداری زیرپا گذاشته شود تا چهار دختر که دوتای آنها بیشتر آتش میسوزانند، موفق شوند قوانین مدرسه وجامعه را به نفع خود تغییر دهند و همه را دست بیندازند.
خانم دارابی بداخلاق و نکتهسنج هم که دیگر عشق را بر مدیریت ترجیج میدهد، با تعجب تمام، تنها خواستهاش از شوهر آیندهاش داشتن قدی بلند است. او که بنا به حرفهایش همیشه خود را بزرگتر و بلندتر از مردان میداند، معلوم نیست چرا هنگام ازدواج حاضر نیست با مردی کوتاهتر از خودش کنار بیاید. این نکته در پایان بیننده را دچار این سوءتفاهم میکند که گویا مقاومت دارابی در برابر ازدواج، تنها نیافتن مردی بلندقد بوده و بس.
نویسنده و کارگردان، دست در دست هم میگذارند تا یخ تمام قوانین و اصول در برابر حرارت عشق، ذوب شود و بزرگان در مقابل توطئههای آشکار و غیرآشکار کوتاه بیایند و چهار دختر، کل نظام آموزشی را زیر سؤال ببرند و نشان دهند که قدرتی مافوق قدرت مدیرشان دارند و میتوانند با حربهی عشق، همه را از راه به در کنند. به زعم نویسنده و کارگردان، گرهی تمام مشکلات با ایجاد محبت و عشق باز میشود و هیچ کس را توان آن نیست که بتواند با این جذابیت ظاهری کنار بیاید و به مبارزه با آن برخیزد.
سازندگان «ورود آقایان ممنوع» به روشنی با فیلمشان نشان میدهند که ورود آقایان برخلاف خانمها، هیچ کجا ممنوع نیست و اصولا با وجود آنهاست که هر درام و طنزی شکل میگیرد و داستانهای اصلی و فرعی خلقت پیش میروند.
در واقع تنها نکتهای که موجب موفقیت فیلم و پیش بردن حواث آن میشود، همان بهرهگیری از لحن و گونهی طنز است؛ چرا که در غیر این صورت، «ورود آقایان ممنوع» توهینی آشکار به شخصیت زن و امر ازدواج تلقی میشد که تنها بهانهای برای ایجاد جذابیت کاذب و کشاندن مخاطبان به سینماست.
از دگر سو موفقیت دیگر فیلم، پا گذاشتن بر روی خط قرمزها و مطرح کردن سوژهای است که به نسبت در سینمای ایران بکر و تازه به نظر میرسد. هر چند نباید از موفقیت دیگر فیلم چشمپوشی کرده، بازیهای دلنشین نقشآفرینان را منکر شد؛ نقشآفرینیهایی که منجر به کسب جایزهی اول بازیگری زن برای هنرنمایی در نقش خانم دارابی شد.
حال باید دید با وجود ساخته شدن فیلمهای فمینیستی، پس از این، بعد از «ورود آقایان ممنوع» چند فیلم ضد فمینیستی دیگر به روی پرده خواهند آمد که با دیدگاه طنز و جدی خود ریشه به تیشهی قوانین فمینیسم غربی بزنند و ازدواج را بهترین سوژهی زندگی و فیلم نشان دهند؛ حتی ازدواجی که در اثر یک شیطنت و توهم شکل بگیرد.