نویسنده

بررسی زندگی اجتماعی بشر نشان می‌دهد که روابط انسان‌ها بر تعامل آنان با یک­دیگر استوار است و چگونگی تنظیم و سازمان­دهی این تعامل، بخشی از دغدغه‌های اصلی زندگی هر انسانی است. به تبع آن، حکومت‌ها و قدرت‌های اجتماعی تأثیرگذار در عرصه­ی روابط اجتماعی، توجه بسیاری به چگونگی پیوندها و ارتباطات و تعاملات دارند. در این میان نهاد «خانواده» از اصیل­ترین و قدیمی­ترین نهادهایی است که اجتماع بشری آن را تجربه کرده. اگر سرمنشأ و فلسفه­ی وجودی تشکیل نهادها را نیازهای «ساخت­یافته» بدانیم، به یقین خانواده نهادی است که یکی از طبیعی­ترین و پای­دارترین نیازهای انسان را به صورتی ساخت­یافته و تعریف­شده تأمین می­کند. خانواده به عنوان اصلى­ترین نهاد اجتماعى و زیربناى جوامع و منشأ فرهنگ­ها و تمدن­ها در تاریخ بشر بوده است. پرداختن به این بناى مقدس و بنیادین و حمایت و هدایت آن به جایگاه واقعى و متعالى­اش، همواره سبب اصلاح خانواده­ی بزرگ انسانى و غفلت از آن، موجب دورشدن بشر از حیات حقیقى و سقوط به ورطه­ی هلاکت و ضلالت بوده است.

انسان موجودى اجتماعى است که پیش از هر چیز به خانواده نیاز دارد؛ چنان که براى تحقق بخشیدن به فرایند رشد و تکامل خویش به ارتباط با دیگران نیازمند است. تشکیل خانواده در اسلام، مسئله‏اى حیاتى و برنامه‏اى عالى است که اگر چه بر مبناى مقررات و قوانین قرآنى، روایى و شرعى جامه­ی عمل مى‏پوشد امّا نخستین مایه‏هاى آن به صورت غریزه، محبّت، عاطفه و اشتیاق متقابل زوج، به اراده‏ى حکیمانه­ی حضرت بارى تعالى در نهاد انسان قرار داده شده است. ایجاد آرامش و مودت بر اثر ازدواج از نشانه‏هاى لطف خداوند است.[1]

به علاوه محکم‏ترین و برترین برنامه براى جلوگیرى از گناه و صیانت جامعه و نجات دادن نسل جوان از سقوط در باتلاق منکرات، ابتذال و فحشاء ازدواج است. بر این اساس در مرحله­ی اوّل بر والدین، اقوام و نهادهاى مرتبط واجب است که نسبت به ایجاد مقدمات این سنت الهى و حرکت پسندیده اقدام کنند و با دستان خویش با ساده‏ترین روش، زمینه­ی پیمانى پاک را فراهم آورند. در مرحله­ی بعد بر پسران و دختران است که بناى زندگى و سعادت­مندانه‏اى را به دور از تکلّفات و با اجتناب از شرایط سخت برپا نمایند.  نوزاد انسان بیش از هر موجود دیگر نیازمند پدر و مادر و حمایت آن دو است و نمى­تواند به تنهایى به زندگى ادامه دهد، در حالی که جان­داران دیگر مى­توانند پس از تولد نیازهاى اولیه خود را تا اندازه­اى تأمین کنند. در این مسئله گرچه نیازهاى جسمى کودک مانند غذا, لباس و مصونیت در برابر خطرها مورد نظر است اما بعد دیگر وجود او یعنى روان و شخصیت کودک نیز اهمیت دارد زیرا شخصیت و روحیات او نیز در این مرحله شکل مى­گیرد و نخستین سنگ بناى آن گذاشته مى شود.[2]

اهمیت خانواده و نقش آن در جامعه­ی بشرى از ره­آورد تأمل و تفکر در این دو بعد وجود کودک، آشکار مى­گردد.[3] خانواده یک واحد اجتماعى است که هدف از آن در نگاه قرآن، تأمین سلامت روانى براى سه دسته است؛ زن و شوهر، پدر و مادر و فرزندان. همچنین هدف، ایجاد آمادگى براى برخورد و رویارویى با پدیده­هاى اجتماعى است.

«والذین یقولون ربّنا هب لنا من أزواجنا و ذریاتنا قرّه أعین و اجعلنا للمتقین إماماً؛

و کسانى که مى­گویند خداى ما، همسران و فرزندان ما را مایه­ی روشنی چشم­مان و ما را پیشوای پرهیزکاران گردان.»[4]

این آیه بر اهمیت خانواده و پیش­آهنگى آن در تشکیل جامعه­ی نمونه­ی انسانى اشاره دارد، وپیوندهاى سالم و درخشان خانوادگى را ایده­آل پرهیزکاران معرفى مى­کند.

ضرورت تشکیل خانواده

خداوند متعال مى­فرماید: «مردان و زنان بى­همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درست­کارتان را اگر فقیر و تنگ­دست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بى­نیاز مى­سازد. خداوند گشایش­دهنده و آگاه است.» [5]

این آیه تأکید مى­کند که همه باید به امر ازدواج افراد مجرد همت گمارند و تنها به دلیل مشکلات اقتصادى از تشکیل خانواده نهراسند، چرا که خداوند وعده­ی گشایش داده است. پیامبراسلام(ص) نیز فرموده: «هر کس ازدواج را از ترس فقر، ترک کند، گمان بد به خدا برده است زیرا خداوند متعال مى­فرماید: «اگر آن­ها فقیر باشند خدا آن­ها را از فضل خود بى­نیاز مى­سازد.»[6] و همچنین حضرت على(ع) فرموده است: «بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر براى امر ازدواج میانجی­گرى کنى تا این امر به سامان برسد.»[7]

جایگاه خانواده‏

خانواده هسته­ى نخستین تشکیل ساختمان جامعه به شمار مى‏رود و عواملى چون عشق و محبت و عاطفه را در وجود انسان‏ها ریشه­دار مى‏­کند. با رعایت موازین ارزشى اسلامى، زندگى خانوادگى شکوفا مى‏گردد و آیین اسلام حقوقى براى اعضاى آن به وجود مى‏آورد که با مراعات و اجراى آن، صفا و صمیمیت چون چشمه‏اى جوشان در خانواده جارى مى‏گردد. در خصوص مناسبات اخلاقى و روابط بین اعضاى خانواده، حضرت امام رضا(ع) یک اصل کلّى، جالب و داراى پیامى روان­شناختى را مطرح مى‏فرمایند: «اجْعلْ مُعاشرَ تَکَ مَعَ الصغیرو الکبیر؛ یعنى برخورد خود را با افراد کوچک و بزرگ، زیبا و نیکو گردان»[8] این اصل در حُسن معاشرت و بهبودى آن تأثیرى فراوان دارد، این سخن مى‏تواند برگرفته از فرمایش رسول اکرم(ص) باشد که مى‏فرمایند: «خیرکم خیرکم لاهله و انا خیرکم لاهلى؛ بهترین شما کسى است که براى اهل خانه‏اش نیکو باشد و من نیکوترین شما براى خانواده‏ام هستم. [9]مرد خانه حق ندارد به هر دلیلى ارتباط با همسر خویش را بیش از چهار ماه ترک نماید. گروهى به محضر حضرت امام رضا(ع) آمدند و عرض کردند: «اى پسر رسول خدا(ص) مردى زنى جوان دارد و چون مصیبتى متوجه‏اش گردیده، مدت چند ماه و بلکه یک سال است که ارتباط با همسر خویش را ترک کرده است. البته این کار به دلیل اذیت، آزار و انتقام نبوده بلکه به علت اندوه و افسردگى خاطر از این معاشرت اجتناب کرده است. آیا با این عمل عصیان و ترک گناهى مرتکب شده است؟» امام فرمودند: «بلى، ترک این ارتباط بیش از چهار ماه گناه دارد.»[10]

جایگاه خانواده درایران:

در ایران ما در گذشته­های نه چندان دور اعضای یک  فامیل در یک محله کنار یک­دیگر زندگی می‌کردند و در کنار این مجموعه، اعضای خانواده شامل پدربزرگ، مادربزرگ، پدر، مادر، فرزند و نوه‌ها نیز در یک مجموعه­ی ساختمانی به سر می­بردند.[11] نتیجه­ی طبیعی چنین وضعیتی نوعی تقسیم طبیعی کار بین اعضای خانواده بود.

این تقسیم کار شامل کسب درآمد، تنظیم اقتصادی خانواده، ترتیب دادن ازدواج، تربیت فرزندان، فعالیت‌های آموزشی و تأمین امنیت خانواده می‌شد.

مثلاً در بسیاری از خانواده‌ها تهیه­ی نان و خرید برای خانواده، تکلیف پدربزرگ بود و نگه­داری از فرزندان را مادربزرگ‌ها بر عهده می‌گرفتند و فرزندان ارشد کار می‌کردند.

همچنین در خانواده­ی گسترده، نیازهای اقتصادی به مراتب کمتر از نیاز خانواده­ی مستقل و ناپیوسته است زیرا خانواده­ی گسترده به یک سفره، یک یخچال، یک تلویزیون،‌ یک لباس­شویی و... نیاز دارد.

با هسته­ای­شدن خانواده­ها و علی­رغم تاثیر فراوانی که خانواده می­تواند در تربیت و جامعه­پذیری فرد و در واقع اصلاح و پیش­رفت همه جانبه­ی جامعه داشته باشد و با توجه به این که خانواده، دین، سنت و جامعه ارتباط عمیق و پیچیده­ای با یک­دیگر دارند، بعضا مسئله­ی خانواده از دید محققین اجتماعی غافل مانده است. تجربه و تحقیقات اجتماعی ثابت کرده است که عواملی چون تربیت غلط در خانواده، خانواده­های­ نامستحکم، خانواده­ها­ی طلاق و... در انواع ناهنجاری­های اجتماعی نقش مستقیم و به­سزایی دارند.

امروز که در حال بازگشت به خانه بودم، در پیاده­رو دو مادر را دیدم که دست کودکان خردسال­شان را گرفته بودند. یکی از بچه­ها خیلی گریه می­کرد و نق می­زد و دیگری ساکت بود ... مادر بچه­ای که ساکت بود به آن مادر گفت: «یک خورده دعواش کن یا یک کتکی بهش بزن تا ساکت بشه!» (معلوم شد چرا دیگری ساکت است!!!) اما مادر اولی گفت: «این قدر زدمش ولی ساکت نمی شه! این قدر با مشت تو کله­اش کوبیدم ولی حالیش نمیشه دیگه!!!» دیگه مادر اولی دلش سوخت و گفت: «حالا تو کله­اش نزن! ...» این یک جور تربیت کردن!

به نظر می­رسد علی­رغم این که در عصر مدرن و در جوامع مدرن، تاثیر و کارکردهای خانواده کمتر از قبل شده اما هنوز هم یکی از مهم­ترین نهادهای اجتماعی است که در حیات شخصی و اجتماعی هر کس در هر جا و هر زمان نقش حیاتی دارد اما نکته­ی قابل توجه در خانواده­های ایرانی پدیده­ای به نام «فرزندسالاری» است.

اصطلاح فرزندسالاری بار معنایی منفی دارد و از آن، حکومت فرزندان در خانواده، برنده­شدن فرزندان در رویارویی با والدین، حرف­شنوی نداشتن فرزندان از والدین و امثال آن­ها مستفاد می­شود و با اصطلاح فرزندمحــوری که در آن بیشتر فعالیت­های والدین بر محور خواسته­ها و برنامه­های فرزندان تنظیم می­شود، متفاوت است. فرزندسالاری، با شدت کمتر، به معنی برآورده کردن زیاده از حد خواسته­های فرزندان یا به اصطلاح، وقف کودکان شدن است؛ و در حالت افراطی به صورت سلطه­ی مستقیم و دیکتاتوری فرزندان در خانه آشکار می­شود.

در حالت اول، که معمولا در سنین کودکی (سنین دبستان و راهنمایی) رایج است، فرزندسالاری معمولا به صورت لوس بازی، زیاده­خواهی، بی­ادبی و بی­نظمی بروز می­یابد. حالت دوم، که اغلب در سنین نوجوانی و جوانی (سنین دبیرستان، دانشگاه و بالاتر) قابل مشاهده است، با تحکم، زورگویی، وقاحت و قلدری فرزندان در خانه همراه است.

از میزان گستردگی این پدیده در ایران اطلاع دقیقی نداریم و همین قدر می­دانیم که همه­ی خانواده­ها بدان گونه که تعریف کردیم فرزندسالار نیستند با این حال، با توجه به اظهارات عامه­ی مردم و صاحب نظران، می­توان گفت که رواج این پدیده به درجه­ای است که نه تنها می­توان آن را مسئله­ای اجتماعی نامید بلکه تقریبا برای همگان شناخته شده است زیرا افراد یا خود درگیر آن هستند یا مواردی از آن را از نزدیک دیده­اند. در ضمن با این که دقیقا نمی­توان گفت کدام گروه­های اجتماعی با این مسئله روبه­رو هستند، می توان گفت که این پدیده بیشتر در میان اقشار متوسط تحصیل­کرده­ی شهری رواج دارد.

به طور کلی می­توان گفت که در زمینه­ی ارتباط فرزندان با خانواده و بالعکس، در مقایسه با گذشته، تحول بزرگی رخ داده است. افراد سال­خورده می­گویند: «در زمان ما الگویی حکم­فرما بود که امروزه آن را پدرسالاری می­نامند و حال وضعیتی حکم­فرماست که آن را فرزندسالاری نامیده­اند». موارد بسیاری حاکی از این تغییر است. شاید بارها شنیده­ایم که در قدیم، بزرگ­ترها قسمت­های بهتر غذا را می­خوردند، وسایل بهتر خانه متعلق به بزرگ­ترها بود، بزرگ­ترها در جای بهتر خانه می­نشستند و… اما این روزها همه چیز برعکس شده است.

فرزندسالاری پیامدهایی دارد که شامل مواردی همچون: بی­توجهی والدین به یک­دیگر، ائتلاف فرزند با یکی از والدین، تنفر والدین از فرزندان و عدم آمادگی فرزندان برای ورود به عرصه­ی زندگی است.

 جایگاه خانواده در غرب:

«انقلاب صنعتی» را می­توان یکی از رخ­دادهای مهم تاریخ حیات بشر به حساب آورد؛ از آن رو که کمتر روی­دادی در جهان می­توان یافت که تا بدین حد در ساحت­های گوناگون زندگی انسان اثر گذاشته باشد. شیوه­های زندگی و اساساً طرز فکرها در رابطه با آن دگرگون شدند. اندیشه­های جدیدی درباره­ی حیات نوین پدید آوردند که شعاع آن­ها از کشورهای صنعتی گذشت و کشورهای غیرصنعتی را نیز زیر پوشش خود قرار داد. اخلاق، که در گذشته بیشتر جنبه­ی تعیینی داشت، به مرحله­ی استنباطی رسید و هر گروه و طرف­دار مکتبی کوشید آن را بر اساس دید و برداشت خود تعیین کند. در انقلاب صنعتی، چنین اتفاقات بزرگی روی داد. ارزش­های گذشته، به­ویژه در زمینه­ی روابط، زیر سؤال رفتند و از جمله نهادهایی که در سایه­ی این تحوّل بزرگ دگرگون گردیدند، نهاد خانواده بود.

هر قدر جوامع فرایند صنعتی شدن را بیشتر سپری کرده باشند، با بحران خانواده بیشتر درگیر خواهند شد؛ زیرا جهان صنعتی شده وضعیتی برای این جوامع پیش می­آورد که ابتدا خانواده موقعیت حداقلی پیدا کرده، به تدریج، با بحران معناداری مواجه می­شود. اما نقطه­ی عطف بحران خانواده در دنیای امروز، از دست رفتن ارزش­های ذاتی خانواده است. خانواده در جوامع غیرصنعتی، مسئولیت­های چندگانه­ای داشته است؛ مراقبت از نوزادان، تربیت و نگه­داری فرزندان و نگه­داری سالمندان، از جمله مسئولیت­های خانواده بود و زن به عنوان مادر خانواده، مسئولیت تمام این امور را به دوش می­کشید. اما با صنعتی و نهادینه شدن اصل تقسیم کار، بسیاری از این وظایف به نهادهای صنعتی، خدماتی، بهداشتی و آموزشی که مستقل از خانواده عمل می­کنند، سپرده شده است. با بحرانی شدن موقعیت خانواده در جهان نوسازی شده (صنعتی) بیشترین زیان آن متوجه زنان گردیده است زیرا حتی در خانواده­هایی که زن منزلتی نداشت، عملا به عنوان مادر خانواده، از نقش محوری برخوردار بود. اما با ویران شدن جایگاه خانواده در دنیای نوین، چنین نقشی از زنان گرفته شده است.

بى­توجهى خانواده­ها به تفاوت نسل­ها:

«به­روز» بودن والدین و آشنایى آن­ها به مسئله­ی تفاوت نسل­ها و تغییرات ناشى از گذر زمان در فرایند تربیت، از مهم­ترین عوامل موفقیت در تربیت است که متأسفانه ما امروز این خلأ را به­وضوح در کانون­هاى تربیتى و بالاخص خانواده­ها احساس مى­کنیم. پرهیز از اصرار بر آداب و شیوه­هاى تربیتى گذشته، نکته­اى است که هم از سوى پیشوایان دینى مورد تأکید قرار گرفته است و هم از سوى دانشمندان علوم روان­شناسى و تعلیم و تربیت که نمونه­اى از هر کدام ذیلاً اشاره مى­شود.

امام على(ع) مى­فرماید: «لاتقسروا اولادکم لادابکم لانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم؛ فرزندان خودتان را مجبور نکنید آداب زمان شما را رعایت کنند چرا که آن­ها در زمانى غیر از زمانى که شما در آن خلق شده­اید، به دنیا آمده­اند.» همچنین «پستالوزى» در خطابه­اى که براى فراگیران خود ایراد مى­کرد به نیکى این نکته را متذکر مى­شود. او خطاب به فراگیران خود گفت: «علیه مقاصد یا تمایلات شما هیچ کینه­اى احساس نمى­کنیم و نسبت به آن­ها تجاوزى را روا نمى­داریم. دور باد از ما که بخواهیم شما را همانند خودمان یا اکثر معاصران­مان تربیت کنیم. شما باید به یارى مراقبت­هاى ما آن گونه که طبیعت شما اقتضا مى­کند، تربیت شوید.»

بدیهى است اگر به هر دلیل در روابط فرزندان (به­ویژه جوانان و نوجوانان) و والدین شاهد این تباین و دوگانگى باشیم، جلوه­هاى رفتارى حاصل از این دوگانگى فرهنگى که خود را در قالب دورویى، نفاق، چاپلوسى، تملق، رفتارهاى دوگانه و... ظاهر می­کند. زمینه­هاى تربیتى ناخوشایندى را فراهم مى­سازد که مؤثرترین و نافذترین ابزارها و شیوه­هاى تربیتى نیز در مواجهه با آن­ها کارایى خود را از دست خواهند داد.

بنابراین لازم است که از طریق یک بازنگرى جدى در روش­ها و شیوه­هاى برخورد با مسائل فرزندان و در یک کلام شناخت دقیق و عمیق نسبت به ویژگى­ها، نیازها و روحیات آن­ها و نیز شناخت عمیق نسبت به زبان و زمان آن­ها (ادبیات ویژه و مقتضیات زمانى آن­ها)، شرایط مطلوب براى درک متقابل فراهم آید و موجبات نگرانى از میان رخت بربندد. امید است با برچیده­شدن سفره­ی افسردگى و غم­زدگى، اضطراب و دلهره، شاهد جهیدن برق امید و نشاط و شادابى و طربناکى در چشمان پرامید فرزندان این مرز و بوم و اطمینان خاطر و آرامش روحى و تسکین قلوب سرشار از لطف و محبت پدران و مادران آن­ها باشیم.



[1] ـ روم، آیه­ی 12.

[2] ـ احمد ،بهشتى، خانواده در قرآن ، مرکز انتشارات و تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، ۱۳۸۵.

[3] ـ بانوى اصفهانى، مخزن العرفان در علوم قرآن، نشر تهران، نهضت زنان مسلمان، ج۲.ص۳۱۰.

[4] ـ  فرقان، آیه­ی 74

[5] ـ نور، آیه­ی ۳۲.

[6] ـ شیخ عبد على بن جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نور الثقلین، نشر قم، مطبعه العلمیه، چاپ دوم، ج ،۳ ص ۵۹۵.

[7] ـ ناصر، مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، نشر تهران، دار الکتاب الاسلامیه ،ج،۱۴ ص۴۵۷

[8] ـ صحیفه الرضا، ص 400.

[9] ـ جامع السعادات، ج 2، ص 139.

[10] ـ شیوه­ی همسردارى، علامه سید محمدحسین فضل الله، ترجمه­ی لطیف راشدى، ص‏111.

[11] ـ پیتر، آوری، تاریخ ایران، ترجمه­ی مهدی رفیعی مهرآبادی، مؤسسه­ی انتشاراتی عطایی، تهران.