قصه‌های شما(136)

نویسنده


حوریه بزرگی -                        کشف میدان مین

سعیده زادهوش - اصفهان            یک بغل شربت

ناهیدسادات حیاتی- قزوین         خانه تا بیابان

 

حوریه بزرگی

دوست عزیز، امیدواریم پس از سال­ها که باز به داستان و بخش دل­خواه­تان در مجله بازگشته­اید، بتوانید با توجه به کوله­باری که در دانشگاه پر کرده­اید، موفق­تر از قبل عمل کنید.

مشکل عمده­ی داستان شما در وهله­ی اول نامشخص بودن زمان، مکان و زمینه­چینی ناقص است. کل داستان چند گفت­و­گوی طولانی بین سه نفر است که با بهره­گیری از فضای جنگ خواسته­اید مشابه­سازی انجام دهید؛ اما موفق نبوده­اید. در اثر شما، مبارزه با نفس اماره به مبارزه با دشمن تشبیه شده و شخصیت اصلی شما در مبارزه با دیو نفس، به گونه­ای یادآور مبارزه در هنگام دفاع مقدس است.

وقتی کل اثر گفت­­وگوست و هیچ اشاره­ای به صحنه نمی­شود و در  واقع اصلاً صحنه­پردازی وجود ندارد، مخاطب چه طور باید با داستان شما ارتباط برقرار کند؟ می­توانستید با مشخص کردن زمان و مکان، مثلاً به اعتکاف سه روزه­ی یک بسیجی جانباز در مسجدی اشاره کنید که در زمان حال، هنگام مبارزه با نفس خود برای رسیدن به تزکیه­ی روح، به یاد خاطراتش در دوران جنگ هم می‌افتد.

از دگر سو گفت­وگوی شخصیت­ها بیشتر از آن که دیالوگ باشد و در خدمت کشف ابعاد وجودی شخصیت­ها و پیش­برنده­ی حادثه و داستان، فقط یک­سری مستقیم­گویی درباره­ی خوبی و بدی، زشتی و زیبایی، دوست و دشمن و ... است.

باید سعی کنید گفت­­وگوهای دل­چسبی برای شخصیت خود بنویسید که در عین سادگی و قابل فهم بودن، دو پهلو و ایهام­دار باشند، تا بتوانید هر دو منظور خود را بیان کنید.

در ضمن نوشته­اید در مورد شخصیت­پردازی قهرمان نمی­توانید درست عمل کرده، روحیات مرد داستان­تان را توصیف کنید. در شرایط حاضر بهترین راه حل برای شما، مطالعه­ی بیشتر داستان کوتاه و رمان و دقت در شخصیت­پردازی مردان آن­هاست. اگر فکر می­کنید با این روش هم نمی‌توانید به­راحتی از پس معرفی دقیق شخصیت برآیید، می­توانید جنسیت قهرمان را عوض کنید؛ مثلاً یک زن معتکف به یاد وقتی بیفتد که در پشت جبهه پرستار بوده است.

سعی کنید پس از مدت­ها که به فضای داستان برگشته­اید با دقت کامل و مطالعه­ی زیاد دست به قلم ببرید و از عناصر داستانی بهترین و بیشترین بهره را بگیرید.

به­طور حتم می­توانید با تخیل بیشتر و فضاسازی مناسب بار دیگر داستان را بازنویسی کنید. جهت آشنایی بیشتر با داستان­نویسی، کتاب­های آموزش داستان­نویسی را مطالعه کنید و یا رمان‌هایی را که در ارتباط با جنگ نوشته شده­اند، بخوانید. در حال حاضر اثر شما بیشتر شبیه یک قطعه­ی ادبی است. در ضمن می‌توانید با خواندن «آثار سید­مهدی شجاعی» به توصیفات دل­خواه خود برسید.

موفق باشید

 

سعیده زادهوش - اصفهان

خواهر گرامی با توجه به استعدادی که از شما سراغ داریم و داستان­هایی که قبلاً ارسال کرده­اید، انتظار بیشتری از شما برای نگارش این داستان، می­رفت.

در ابتدا باید گفت سوژه­ی اصلی این داستان بسیار قدیمی است و حتی به سال­های اول انقلاب باز می‌گردد و خانواده­های فقیری که در منطقه­ی خاصی از کشور، نان­شان را با شربت تقویتی خیس می­کردند و می­خوردند.

با توجه به اشاره به بزرگ­راه­ها و کمربندی شهر، مشخص است که زمان وقوع داستان حال است و خودتان بهتر می‌دانید در حال حاضر با توجه به شرایط روز، احتمالاً قیمت دارو گران­تر از نان، سیب­زمینی و پیاز است و یک خانواده­ی فقیر نمی­تواند به مرور280 شیشه­ی شربت و کلی قرص بخرد و به­عنوان غذا بخورد.

خوب بود با توجه به شرایطی خاص، موقعیتی جذاب خلق می­کردید و این سوژه را طوری با زمان حال سازگار می­کردید که مخاطب بتواند داستان شما را باور کرده، با آن ارتباط برقرار کند. می‌توانستید با فضاسازی لازم، موضوع را به سال­ها قبل عودت دهید، اما در آن شرایط هم باید طوری عناصر را در کنار هم قرار دهید تا مخاطب با شخصیت­های شما درست ارتباط برقرار کند و باورش شود، این اتفاقات می­تواند در طول یک داستان بسیار کوتاه عملی شود.

علاوه بر توصیف مناسب زمان و مکان، رابطه­ی علت و معلول نیز در داستان جا نمی­افتد. داروخانه‌چی پس از مدت­ها به­خاطر شکی که به پسرک پیدا کرده است به­دنبال او راه می­افتد تا بداند برای چه آن همه داروی بدون نسخه می­خرد و در نهایت پس از پشت سر گذاشتن کلی خیابان و بیابان، بدون این که خسته شود و یا پسرک پی به تعقیب او ببرد، به بیرون شهر می­رسد و متوجه­ ماجرا می­گردد.

تنها صحنه­ی تقریباً جذاب داستان شما، صحنه­ای است که مرد به اطرافش نگاه می­کند تا اثری از پسرک در قبرستان بیابد. شما آن صحنه را درست مانند پلان یک فیلم تصور کرده­اید، ولی از پرداخت دیگر صحنه­های داستان غافل مانده و اثری بسیار کوتاه با حرفی بزرگ نوشته­اید.

موفق باشید

 

ناهید­سادات حیاتی – قزوین

دوست عزیز اولین داستانی که از شما به دست­مان رسیده است، نشانه­ی ذوق و استعداد­تان در زمینه­ی داستان­نویسی است. البته کاملاً آشکار است که آموزشی در این رشته ندیده­اید و اثرتان در برخی قسمت­ها شبیه فیلم­نامه شده است.

اولین مشکل داستان شما عدم شخصیت­پردازی درست است. زنی پس از هفت سال زندگی مشترک، تصمیم به جدایی از همسرش گرفته است و خاطرات خود را مرور می­کند؛ خاطراتی که هیچ کدام دلیل تنفر زن از زندگیش را نشان نمی­دهد و علت طلاق را روشن نمی­کند. این خاطرات باید نگاهی به مشکلات گذشته­ی زن داشته باشد و به ریشه­ی اختلافات او و همسرش اشاره کند و سپس همان طور که زن دارد وسایلش را جمع می­کند و به شوهرش می­نگرد، کشمکش آن­ها اوج بگیرد و با توجه به اصول داستان­نویسی و بحث گره­افکنی و گره­گشایی، بقیه­ی داستان پیش برود.

در حال حاضر مشکل اصلی این زوج و تصمیم­گیری­های آن­ها برای مخاطب غیر­قابل درک و باور است. مرد بسیار منفعل است و زن به­راحتی و بدون این که کسی ما­نعش شود، از خانه می­رود.

حال تصور کنید که اگر مرد همسرش را دوست داشت و یا تمایلی به طلاق دادن وی نداشت چه اتفاقی می­افتاد و درگیری بین این دو شخصیت و پایان داستان به چه صورتی پیش می­رفت. همیشه سخت­ترین شخصیت­پردازی و تصمیم­گیری و گره­افکنی را برای اثرتان انتخاب کنید، نه این که گره­ی اصلی داستان، کوچک و بی­اهمیت باشد و بدون رسیدن به اوج و فرود لازم، داستان گره­گشایی شده، پایان یابد.

امیدواریم آثار جدید خود را با توجه به عناصر داستان­نویسی و ایجاد پیچ و تاب­های لازم در داستان، زیباتر از «خانه تا بیابان» بنگارید.

موفقیت همواره با شما باد