خلاصهی قسمت اول
در قسمت پیشین، نویسنده ضمن تعریف عفت کلام آن را در ابعاد «آهنگ صدا»، «کیفیت القا و لحن گفتار» و «محتوا و درونمایهی سخن» مورد بررسی قرار داده است.
در ادامه، زیرمجموعه و مصادیق محتوا را میشناسید.
سخنان زشت
پرهیز از سخنان زشت، مهمترین اثر عفت در گفتار است. کسی که دارای صفت عفت در گفتار است هیچ گاه حرف زشت و ناپسند به زبان نمیآورد. سخن زشت مصادیق زیادی داشته، به صورتهای مختلف میتواند بروز و ظهور داشته باشد: فحش و دشنام، دروغ، غیبت، سخنچینی، اهانت به مردم، زخم زبان به دیگران، سخنان لغو و بیهوده، تملق و چاپلوسی و ... افرادی که از عفت در گفتار برخوردار هستند از همهی مصادیق سخن زشت پرهیز نموده، هیچ یک از آنها را به زبان نمیآورند.
امام سجاد(ع) در مقام بیان حقوق اعضا و جوارح انسان در بارهی حق زبان میفرماید: «اما حق اللسان فاکرامه عن الخنی و تعویده الخیر و حمله علی الادب؛ حق زبان آن است که آن را از زشتگویی باز داشته و به گفتار نیک عادت دهی و او را به رعایت ادب وادار سازی.»1
براساس این بیان نورانی، بازداشتن زبان از سخنان زشت و عادت آن به گفتن حرفهای نیک و گفتار همراه با ادب از حقوق زبان و به عهدهی انسان هستند.
نحوهی سخن گفتن افراد نشاندهندهی شخصیت آنان بوده، مردم براساس آن دربارهی آنها قضاوت خواهند کرد. از این رو امام علی فرمود: «قولوا الخیر فتعرفوا به؛ خوب بگوید تا به خوبی معروف شوید.»2
همان طور که سخنان نیک به انسان شخصیت میدهد، سخنان زشت، گوینده را در نظر دیگران کوچک میسازد. ابهت و موقعیت او را متزلزل و آبرومندان باشخصیت را از او میرنجاند چنان که امام علی(ع) فرمود: «سوء المنطق یزری بالقدر و یفسد الاخوه؛ بدزبانی و گفتار زشت از مقام انسان میکاهد و برادری را تباه میسازد.»3
سخنان زشت انسان را از جمع خوبان جدا ساخته، به بدان ملحق میسازد. چنان که امام علی(ع) فرمود: «ایاک و ما یستهجن من الکلام فانه یجس علیک اللئام و ینفر عنک الکرام؛ بپرهیز از سخن زشت و زننده افراد پست را به تو میبندد و نیکان را از تو رنجانده و پراکنده میسازد.»4
براساس این روایات سخنان زشت شخصیت انسان را در جامعه کوچک ساخته، او را در نزد افراد نیک به بدی معروف میسازد. علاوهی بر آن، سخنان زشت باعث ایجاد کینه در دلها میشود و باعث اختلاف در جامعه میگردد. امیرمومنان(ع) فرمود: «ایاک و مستهجن الکلام فانه یوغرالقلوب؛ بپرهیز از سخن زشت که آن دلها را به کینه میآورد.»5
سخن زشت باعث میگردد که شخصیت انسان در نظر مردم کوچک و اعتبار او کاهش یابد. امام علی(ع) میفرماید: «سوءالمنطق یزری بالبهاء و المروه؛ بدزبانی ارزش و بهای انسان را در میان مردم از بین برده، مروت او را نابود میکند.»6 در روایات اسلام، گفتن سخن زشت و رکیک از روش انسانهای پست معرفی شده امام علی(ع) فرمود: «سنه اللئام قبح الکلام؛ روش انسانهای پست، گفتن سخنانی زشت است.»7
براساس آموزههای دینی، گفتن سخنان زشت از نمودهای برجستهی بیعفتی در گفتار است. سخن زشت مفهوم عامی دارد و شامل بسیاری از گفتارهای ضد اخلاقی میشود. سخنان بیهوده و بیفایده نیز از دیدگاه اسلام ناپسند بوده و از مصادیق بیعفتی در گفتار شمرده میشود. در روایات اسلامی از این گونه سخنان نیز نهی شده است چنان که امام علی(ع) فرمود: «اجتنب الهذر فایسر جنایته الملامه؛ از بیهودهگویی برحذر باش چرا که آسانترین زیان آن سرزنش است.»8
سخنان بیهوده نیز هر چند ممکن است در ابتدا حرام نباشد ولی سرانجام به حرام منتهی خواهد شد. چنان که امام علی(ع) فرمود: «ایاک و الهذر فمن کثر کلامه آثامه؛ بر تو باد به دوری از بیهودهگویی زیرا هر که سخن او زیاد شود گناهان او فراوان است.»9
آن چه در منابع دینی به آن توصیه شده گفتن سخنان پاکیزه است. چنان که پیامبر فرمود: «ان فی الجنه غرفایری ظاهرها من باطنها من ظاهرها یسکنها من امتی من اطاب الکلام ...؛ در بهشت غرفههای است که درون آن از بیرون و بیرون آن از درون آن دیده میشود کسانی از امت من ساکن آن میشوند که سخنان پاکیزه میگویند.»10
در بیان دیگر فرمود: «ثلاثه من ابواب البر: سخاء النفس و طیب الکلام و العبر علی الذی؛ سه چیز از درهای نیکی است، سخاوت، سخن پاکیزه و صبر در برابر اذیت مردم.»11
سخن بدون آگاهی
یکی از مواردی که به عفت محتوای سخن آسیب میرساند، سخن گفتن بدون علم و آگاهی است. در منابع دینی بهشدت از اظهار نظر دربارهی چیزی که انسان اطلاع کافی دربارهی آن ندارد نهی شده است.
سخن گفتن بدون علم و آگاهی در همهی موارد ناپسند و مذموم است ولی اظهار نظر بیجا در امور دینی و قضاوت دربارهی بندگان خدا، بیش از همه ناپسند بوده و به شدت بیشتری نهی شده است. راز مذمت این گونه اظهارنظرها، مفاسدی است که بر آن مترتب میگردد.
اظهارنظر نمودن و دخالت کردن در رشتههایی که انسان در آن تخصصی لازم ندارد ممکن است گرفتاری و مشکلاتی را به همراه داشته باشد که به سادگی قابل ترمیم و جبران نیست.
مسائل دینی نیز مانند هر رشتهی دیگر نیاز به آگاهی و تخصصی لازم دارد و اظهار نظر بدون داشتن تخصص لازم با خطا و اشتباه بیشتری همراه خواهد بود. اظهار نظر بدون آگاهی دربارهی مسائل دینی باعث گمراه شدن افراد و انواع گرفتاریها و زیانهای مادی و معنوی میگردد؛ دچار شدن آنها به ضررهایی که گاه جبرانناپذیر خواهد بود. بسیاری از مسائل با ایمان، جان، مال، آبرو، و روابط خانوادگی و دیگر شئون زندگی مردم ارتباط دارد و سخن گفتن بدون تفکر در این موارد، همهی زندگی فرد را به خطر میاندازد در روایت آمده است.12
«من افتی الناس بغیر علم کان ما یفسده اکثر ما یصلحه؛ کسی که برای مردم بدون علم و آگاهی فتوا دهد، خرابکار یاو در دین بیشتر از اصلاح او است.»13
به همین دلیل اولیای دین به پیروان خود توصیه کردهاند که از این بپرهیزند و در مواردی که شناخت و آگاهی لازم ندارند اظهارنظر نکنند.
قضاوت دربارهی بندگان خدا بدون داشتن و آگاهی لازم و براساس شایعه و شنیدهها نیز باعث گرفتاریها و گناهان متعدد میشود. چنین افرادی با یک کلمهی ناسنجیده، آبرو و حیثیت مردم را در معرض خطر، قرار میدهند.
اسلام برای پیشگیری از مفاسد و عواقب ناگواری که بیان گردید مسلمانان را از هر گونه اظهار نظر جاهلانه و بدون صلاحیت برحذر داشته است. قرآن کریم در مذمت افرادی که بدون علم و آگاهی سخن میگویند فرموده است: «اذ تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم مالیس به علم و تحسبونه هینا و هو عندالله عظیم؛ به یاد آورید زمانی که این شایعه را از زبان یکدیگر میگرفتید و با دهان خود سخنی میگفتید که به آن یقین نداشتید و آن را کوچک میپنداشتید در حالی که نزد خداوند بزرگ است.»14
«در آیهی بالا تلقی قول، به معنای گرفتن و پذیرفتن سخنی است که به انسان القا میشود و اگر تلقی مقید به السنه شده به این دلیل است که دلالت کند بر این که داستان «السنه» صرف انتقال سخن از زبانی به زبانی دیگر است؛ بدون این که دربارهی آن تدبرکرده و تحقیقی به عمل آورده باشند.
باز اگر گرفتن را مقید به دهانها کرد برای اشاره به این نکته است که این داستان، سخن گفتن بدون تحقیق و تبین قلبی بوده، جز دهانها ظرف و موطنی ندارد و از فکر و اندیشه و تحقیق سرچشمه نمیگیرد. و معنای آیه این است که شما بدون تحقیق دربارهی شنیدهی خود آن را پذیرفتید و در آن خوض کرده و دهان به دهان گردانیده و منتشر ساختید. شما این رفتار خود را کار ساده پنداشتید، در حالی که در نزد خدا کار بزرگی است زیرا بهتان و افترا، به پیامبر است.»15
در روایات اسلامی نیز بهشدت از صحبت گفتن بدون آگاهی نهی شده است. چنان که امام علی(ع) میفرماید: «ایاک و الکلام فیما لاتعرف طریقته ولا تعلم حقیقته فان قولک یدل علی عقلک و عبادتک تنبی عن معرفتک فتوق من طول لسانک ماامنته واختصر من کلامک مااستحسنته فانه بک اجمل و علی فضلک ادل؛ بر تو باد به دوری از سخن گفتن دربارهی چیزی که راه و روش آن را نمیشناسی و حقیقت آن را نمیدانی زیرا قول تو دلیل بر عقل تو است و عبادتهایی که انجام میدهی، حاکی از میزان شناخت تو. بنابراین زبانت را از درازی آن چنان که در امان باشی نگه دار و سخنت را تا آن جا که نیکو میشماری کوتاه کن که برای تو زیباتر و بر مقام فضل تو دلالت کنندهتر خواهد بود.»16
براساس این بیان نورانی سخن گفتن بدون آگاهی و علم باعث میگردد که گوینده به عنوان فردی کمعقل معرفی شود زیرا کلام، بیانگر عقل انسانها و نشاندهندهی میزان آگاهی آنهاست. از آن جا که گفتار بدون علم و آگاهی به طور معمول از استحکام و اتقان کافی برخوردار نیست، از ضعف عقل گوینده حکایت میکند.
علاوه بر آن، گفتار بدون علم و آگاهی انسان را از اعتبار ساقط کرده، اعتماد مردم را به او کاهش میدهد. در نتیجه مردم به حرفهایی که او از روی علم و آگاهی میگوید نیز اعتماد نخواهند کرد. امام علی (ع) میفرماید: «لاتقل ما لا تعلم فتتهم باخبارک بما تعلم؛ آن چه را نمیدانی مگو که در مورد دانستههای خود نیز متهم به ندانستن میشوی.»17
براساس روایات اهل بیت گفتار بدون علم و آگاهی نشانهی ضعف ایمان انسان و سخن گفتن در محدودهای که علم و آگاهی دارد بیانگر کمال ایمان او است. چنان که امام صادق(ع) فرمود: «ان من حقیقه الایمان ان لایجوز منطقک علمک؛ از جملهی حقیقت ایمان آن است که گفتارت از علمت بیشتر و فزونتر نباشد.»18
انسان مسلمان وظیفه دارد بر زبان خود کنترل داشته و هر چه دل او خواست نگوید. امام موسی بن جعفر(ع) در این رابطه فرمود: «لیس لک لان الله عزوجل یقول «لا تقف ما لیس لک به علم»؛ تو نمیتوانی هر چه میخواهی بگویی زیرا خداوند میفرماید: «از آن چه علم نداری پیروی نکن.»19
براساس آموزههای دینی اعضا و جوارح انسان هر کدام وظایفی دارد و انسان باید آنها را در همان محدوده بهکار ببرد. از این رو لازم است مواظب زبان خود باشد و نه تنها سخن بدون علم و آگاهی نگوید بلکه نسبت به آن چه میداند نیز با احتیاط رفتار نماید. امام علی(ع) میفرماید: «لاتقل مالا تعلم بل لا تقل کل ما تعلم فانالله عزوجل فرض علی جوارحک کلها فرائض یحتج بها علیک یوم القیامه؛ چیزی را که نمیدانی مگو بلکه همهی آن چه را میدانی نیز مگو زیرا خداوند بر همهی اعضا و جوارح تو واجباتی قرار داده که در قیامت از تو بازخواست خواهد کرد.»20
در روایات اسلامی گفتار بدون آگاهی و گفتن تمام آن چه انسان میداند نشانهی نادانی معرفی شده است چنان که امام علی(ع) فرمود: «لا تتکلم بکل ما تعلم فکفی بذلک جهلا؛ تمام آن چه را میدانی مگو چرا که آن نشاندهندهی جهل و نادانی تو خواهد بود.»21
در نقطهی مقابل نگفتن همهی آن چه انسان میداند نشانهی کمال عقل انسان معرفی شده است چنان که امام علی(ع) میفرماید: «من عقل الرجل ان لایتکلم بجمیع ما احاط به علمه؛ از نشانههای عقل انسان این است که همهی آن چه را میداند، صحبت نکند.»22
گفتار بدون آگاهی و علم گاه باعث میگردد که انسان در برابر حق قرار بگیرد و حق برخلاف گفتهی او باشد. چنان که امیرمومنان علی(ع) میفرماید: «فلا تقولوا بما لاتعرفون فان اکثر الحق فیما تنکرون؛ پس آن چه را نمیدانید مگویید چرا که بسیاری از حقایق در چیزهایی است که انکار میکنید.»23
به دلیل اهمیت این دستور اخلاقی اسلام، امیرالمومنین(ع) فرزندش امام مجتبی(ع) را نیز از سخن گفتن بدون آگاهی نهی کرده و به او توصیه است که بدون اطلاع از چیزی، دربارهی آن اظهار نظر نکند. «دع القول فیما لاتعرف؛ در بارهی چیزی که به آن آگاهی نداری سخن مگو.»24
از آن چه بیان گردید به این حقیقت پی میبریم که از دیدگاه قرآن کریم و پیشوایان معصوم(ع) یگانه معیار و مجوز سخن گفتن علم و یقین است. سخنانی که بر پایه و اساس، گمان، شک، شایعه، اجتهاد و قضاوت کورکورانه باشد فاقد اعتبار و ارزش بوده، از نظر دین ناپسند و مذموم است؛ بهویژه اگر پای مسایل دینی و آبروی مسلمانان در میان باشد. براین اساس یکی از جلوههای عفت در گفتار سخن گفتن براساس علم و آگاهی و اظهار نظر نمودن بر مبنای تخصص و اطلاع کافی در موضوع سخن است.
سخن بیارتباط
یکی از نشانههای عفت در گفتار از نظر اسلام سخن نگفتن در بارهی چیزهایی است که ارتباطی به انسان ندارد. اولیای گرامی دین به مسلمانان توصیه کردهاند که از این کار بپرهیزند زیرا مشکلات اجتماعی را در پی خواهد داشت. گاه افراد در مسایل اظهارنظر میکنند که به آنها ارتباطی ندارد. از آن بالاتر گاه افرادی خارج از مسئولیت و صلاحیتهای علمی خود در بارهی مسائل دینی سخن گفته و فتوا میدهند.
مشکل دیگری که دامنگیر بسیاری از افراد است، سخنگفتن دربارهی اموری است که مربوط به زندگی دیگران بوده، پیامدهای منفی و زیانها و خسارتهای زیادی را متوجه جامعه میسازد.
با توجه به پیامدهای منفی این گونه سخنگفتن، اولیای گرامی اسلام به شدت پیروان خود را از این کار نهی کردهاند. امام علی(ع) فرمود: «دع الکلام فیما لایعنیک و فی غیر موضعه فربّ کلمه سلبت نعمه و لفظه أتت علی مهجه؛ سخنگفتن در آن چه به تو ارتباطی نداشته و جای آن نیست را ترک کن چرا که ممکن است یک کلمه باعث سلب نعمت و زمینهساز درگیری و اختلاف گردد.»25
از لقمان حکیم پرسیده شد: نشانهی حکمت تو چیست؟ او در پاسخ گفت: «از چیزی که ضرورت ندارد سوال نمیکنم و در کار و سخنی که به من ارتباط ندارد خود را به زحمت نمیاندازم.»26
سخن نگفتن دربارهی چیزهایی که به انسان مربوط نیست از ویژگیهای افراد بهشتی است. روزی پیامبر فرمود: «نخستین فردی که از این در وارد میشود، مرد بهشتی است. پس از لحظهای مردی به نام عبدالله وارد شد. از یاران پیامبراکرم(ص) برخاسته به طرف او رفتند و جریان را به او خبر دادند. گفتند: ما را از مطمئنترین کاری که انجام میدهی و به آن امیدوار هستی خبر بده.
آن مرد گفت: من مردی ضعیف هستم و مطمئنترین عملی که از آن به خدا امیدوارم، سلامتی سینه از اندیشهی بد و ترک سخنی که به من ارتباطی ندارد، است.»27
پرهیز از سخنی که به انسان ارتباط ندارد، باعث سنگین شدن میزان انسان در قیامت گردیده، باعث سعادت و خوشبختیاش را رقم میزند. چنان که از ابوذر نقل شده که گفت: «قال لی رسول الله: آلا أعلمک بعمل خفیف علی البدن ثقیل فی المیزان قلت: بلی یا رسول الله. قال: هو الصمت و حسن الخلق و ترک ما لایعنیک؛ آیا دوست داری به تو عملی را بیاموزم که برای بدن سبک و در میزان عمل سنگین است. گفتم بله ای رسول خدا. فرمود: سکوت، اخلاق نیک و ترک سخنی بیربط.»28
در جایی دیگر پیامبر اکرم فرمود: « من حسن اسلام المرء ترکه مالا یعنیک؛ از اخلاق پسندیدهی انسان دخالت نکردن در چیزی است که به او ارتباطی ندارد.»29
در مقابل، سخنان بیربط به شدت در آموزههای دینی مذمت و به عنوان یکی از موانع سعادت انسان معرفی شده است. چنان که از انس بن مالک نقل شده است: «در جنگ احد غلامی از ما مسلمانان شهید شد. بعد از شهادت او ما دیدیم که از شدت گرسنگی سنگی را به شکم خود بسته است. مادر آن غلام کنار بدن فرزند خود آمد و گرد و غبار از چهرهی او پاک کرد. او خطاب به فرزندش گفت: «هنیئا لک الجنه یا بنی؛ فرزندم بهشت برایت گوارا باد. پیامبر فرمود: ما یدریک لعله کان یتکلّم بما لایعنیه؛ از کجا میدانی فرزندت به بهشت میرود شاید او سخنانی که به او ارتباط نداشت میگفت.»30
با توجه به اهمیت این آموزههای اخلاقی، پیشوایان دینی همواره به پیروان خودشان توصیه میکردند تا به اموری که به آنها ربطی ندارد سخن نگویند. چنان که امیرمومنان علی(ع) در این رابطه میفرماید: «فتکلّم بما یعنیک و دع مالا یعنیک؛ دربارهی آن چه به تو مربوط است سخن بگو و آن چه به تو ارتباطی ندارد را ترک کن.»31 همچنین در توصیه به فرزندشان امام مجتبی(ع) میفرماید: «و الخطاب فیما لم تکلّف؛ آن چه به تو مربوط نیست به زبان میاور.»32
امیر مومنان(ع) فرمود: «عجبت لمن یتکلّم بما لاینفعه فی دنیاه و لا یکتب له فی اجره فی أخراه؛ عجب دارم از کسی که به چیزی سخن گوید که در دنیایش سودی نمیبخشد و در آخر مزدی برایش در قبال آن عمل نوشته نمیشود.»33
براساس این بیان نورانی باید انسان دربارهی چیزی سخن بگوید که یا در زندگی دنیا نفعی به حال او داشته باشد و یا در آخرت.
1. تحف العقول.
2. همان، ص219.
3. عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص؟
4. همان، ص401.
5. همان، ص400
6. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج8، ص436.
7. همان، ص436.
8. حسین شیخ الاسلام، گفتار امیرمومنان(ع)، ج2، ص157.
9. همان، ص1571.
10. محمد محمدی ری شهری، غرر الحکم، ج8، ص450.
11. میزان الحکمه، ج8، ص45.
12. فقیه ایمانی، نقش زبان در سرنوشت انسان، ص59.
13. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص121.
14. نور، آیهی 15.
15. عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص210.
16. محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمهی محمدباقر مجلسی، ج15،
ص133.
17. عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص 202.
18. محمدحسن حر عاملی، وسایل الشیعه، ج18، ص16.
19. همان، ص17.
20. نهج البلاغه، حکمت182.
21. حسین شیخ الاسلام، گفتار امیرمومنان، ج2، ص1222.
22. عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص213.
23. نهج البلاغه، خ87.
24. همان، نامهی 31.
25. عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص213.
26. همان، ص202.
27. محسن فیض کاشانی، محجه البیضا، ح5، ص301.
28. همان، ص201.
29. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج4، ص409.
30. محسن فیض کاشانی، محجه البیضا، ج5، ص200.
31. محمد بن حسن حر عاملی، وسایل الشیعه، ج12، ص197.
32. نهج البلاغه، نامهی 31.
33. حسین شیخ الاسلام، گفتار امیرمومنان، ج2، ص1218.
ا