عفت در گفتار(قسمت دوم)


خلاصه­ی قسمت اول

در قسمت پیشین، نویسنده ضمن تعریف عفت کلام آن را در ابعاد  «آهنگ صدا»،  «کیفیت القا و لحن گفتار» و «محتوا و درون­مایه­ی سخن» مورد بررسی قرار داده است.

در ادامه، زیرمجموعه و مصادیق محتوا را می­شناسید.

سخنان زشت

پرهیز از سخنان زشت، مهم­ترین اثر عفت در گفتار است. کسی که دارای صفت عفت در گفتار است هیچ گاه حرف زشت و ناپسند به زبان نمی­آورد. سخن زشت مصادیق زیادی داشته، به صورت­های مختلف می­تواند بروز و ظهور داشته باشد: فحش و دشنام، دروغ، غیبت، سخن­چینی، اهانت به مردم، زخم زبان به دیگران، سخنان لغو و بیهوده، تملق و چاپلوسی و ... افرادی که از عفت در گفتار برخوردار هستند از همه­ی مصادیق سخن زشت پرهیز نموده، هیچ یک از آن­ها را به زبان نمی­آورند.

امام سجاد(ع) در مقام بیان حقوق اعضا و جوارح انسان در باره­ی حق زبان می­فرماید: «اما حق اللسان فاکرامه عن الخنی و تعویده الخیر و حمله علی الادب؛ حق زبان آن است که آن را از زشت­گویی باز داشته و به گفتار نیک عادت دهی و او را به رعایت ادب وادار سازی.»1

براساس این بیان نورانی، بازداشتن زبان از سخنان زشت و عادت آن به گفتن حرف­های نیک و گفتار همراه با ادب از حقوق زبان و به عهده­ی انسان هستند.

نحوه­ی سخن گفتن افراد نشان­دهنده­ی شخصیت آنان بوده، مردم براساس آن درباره­ی آن­ها قضاوت خواهند کرد. از این رو امام علی فرمود: «قولوا الخیر فتعرفوا به؛ خوب بگوید تا به ­خوبی معروف شوید.»2

همان طور که سخنان نیک به انسان شخصیت می­دهد، سخنان زشت، گوینده را در نظر دیگران کوچک می­سازد. ابهت و موقعیت او را متزلزل و آبرومندان باشخصیت را از او می­رنجاند چنان که امام علی(ع) فرمود: «سوء المنطق یزری بالقدر و یفسد الاخوه؛ بدزبانی و گفتار زشت از مقام انسان می­کاهد و برادری را تباه می­سازد.»3

سخنان زشت انسان را از جمع خوبان جدا ساخته، به بدان ملحق می­سازد. چنان که امام علی(ع) فرمود: «ایاک و ما یستهجن من الکلام فانه یجس علیک اللئام و ینفر عنک الکرام؛ بپرهیز از سخن زشت و زننده افراد پست را به تو می­بندد و نیکان را از تو رنجانده و پراکنده می­سازد.»4

براساس این روایات سخنان زشت شخصیت انسان را در جامعه کوچک ساخته، او را در نزد افراد نیک به بدی معروف می­سازد. علاوه­ی بر آن، سخنان زشت باعث ایجاد کینه در دل­ها می­شود و باعث اختلاف در جامعه می­گردد. امیرمومنان(ع) فرمود: «ایاک و مستهجن الکلام فانه یوغرالقلوب؛ بپرهیز از سخن زشت که آن دل­ها را به کینه می­آورد.»5

سخن زشت باعث می­گردد که شخصیت انسان در نظر مردم کوچک و اعتبار او کاهش یابد. امام علی(ع) می­فرماید: «سوءالمنطق یزری بالبهاء و المروه؛ بدزبانی ارزش و بهای انسان را در میان مردم از بین برده، مروت او را نابود می­کند.»6 در روایات اسلام، گفتن سخن زشت و رکیک از روش انسان­های پست معرفی شده امام علی(ع) فرمود: «سنه اللئام قبح الکلام؛ روش انسان­های پست، گفتن سخنانی زشت است.»7

براساس آموزه­های دینی، گفتن سخنان زشت از نمودهای برجسته­ی بی­عفتی در گفتار است. سخن زشت مفهوم عامی دارد و شامل بسیاری از گفتارهای ضد اخلاقی می­شود. سخنان بیهوده و بی­فایده نیز از دیدگاه اسلام ناپسند بوده و از مصادیق بی­عفتی در گفتار شمرده می­شود. در روایات اسلامی از این گونه سخنان نیز نهی شده است چنان که امام علی(ع) فرمود: «اجتنب الهذر فایسر جنایته الملامه؛ از بیهوده­گویی برحذر باش چرا که آسان­ترین زیان آن سرزنش است.»8

سخنان بیهوده نیز هر چند ممکن است در ابتدا حرام نباشد ولی سرانجام به حرام منتهی خواهد شد. چنان که امام علی(ع) فرمود: «ایاک و الهذر فمن کثر کلامه آثامه؛ بر تو باد به دوری از بیهوده­گویی زیرا هر که سخن او زیاد شود گناهان او فراوان است.»9

آن چه در منابع دینی به آن توصیه شده گفتن سخنان پاکیزه است. چنان که پیامبر فرمود: «ان فی الجنه غرفایری ظاهرها من باطنها من ظاهرها یسکنها من امتی من اطاب الکلام ...؛ در بهشت غرفه­های است که درون آن از بیرون و بیرون آن از درون آن دیده می­شود کسانی از امت من ساکن آن می­شوند که سخنان پاکیزه می­گویند.»10

در بیان دیگر فرمود: «ثلاثه من ابواب البر: سخاء النفس و طیب الکلام و العبر علی الذی؛ سه چیز از درهای نیکی است، سخاوت، سخن پاکیزه و صبر در برابر اذیت مردم.»11

 

سخن بدون آگاهی

یکی از مواردی که به عفت محتوای سخن آسیب می­­رساند، سخن گفتن بدون علم و آگاهی است. در منابع دینی به­شدت از اظهار نظر درباره­ی چیزی که انسان اطلاع کافی درباره­ی آن ندارد نهی شده است.

سخن گفتن بدون علم و آگاهی در همه­ی موارد ناپسند و مذموم است ولی اظهار نظر بی­جا در امور دینی و قضاوت درباره­ی  بندگان خدا، بیش از همه ناپسند بوده و به ­شدت بیشتری نهی شده است. راز مذمت این گونه اظهارنظرها، مفاسدی است که بر آن مترتب می­گردد.

اظهارنظر نمودن و دخالت کردن در رشته­هایی که انسان در آن تخصصی لازم ندارد ممکن است گرفتاری و مشکلاتی را به همراه داشته باشد که به سادگی قابل ترمیم و جبران نیست.

مسائل دینی نیز مانند هر رشته­ی دیگر نیاز به آگاهی و تخصصی لازم دارد و اظهار نظر بدون داشتن تخصص لازم با خطا و اشتباه بیشتری همراه خواهد بود. اظهار نظر بدون آگاهی درباره­ی مسائل دینی باعث گمراه شدن افراد و انواع گرفتاری­ها و زیان­های مادی و معنوی می­گردد؛ دچار شدن آن­ها به ضررهایی که گاه جبران­ناپذیر خواهد بود. بسیاری از مسائل با ایمان، جان، مال، آبرو، و روابط خانوادگی و دیگر شئون زندگی مردم ارتباط دارد و سخن گفتن بدون تفکر در این موارد، همه­ی زندگی فرد را به خطر می­اندازد در روایت آمده است.12

«من افتی الناس بغیر علم کان ما یفسده اکثر ما یصلحه؛ کسی که برای مردم بدون علم و آگاهی فتوا دهد، خراب­کار یاو در دین بیشتر از اصلاح او است.»13

به همین دلیل اولیای دین به پیروان خود توصیه کرده­اند که از این بپرهیزند و در مواردی که شناخت و آگاهی لازم ندارند اظهار­نظر نکنند.

قضاوت درباره­ی بندگان خدا بدون داشتن و آگاهی لازم و براساس شایعه و شنیده­ها  نیز  باعث گرفتاری­ها و گناهان متعدد می­شود. چنین افرادی با یک کلمه­ی ناسنجیده، آبرو و حیثیت مردم را در معرض خطر، قرار می­دهند.

اسلام برای پیش­گیری از مفاسد و عواقب ناگواری که بیان گردید مسلمانان را از هر گونه اظهار نظر جاهلانه و بدون صلاحیت برحذر داشته است. قرآن کریم در مذمت افرادی که بدون علم و آگاهی سخن می­گویند فرموده است: «اذ تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم مالیس به علم و تحسبونه هینا و هو عندالله عظیم؛ به یاد آورید زمانی که این شایعه را از زبان یک­دیگر می­گرفتید و با دهان خود سخنی می­گفتید که به آن یقین نداشتید و آن را کوچک می­پنداشتید در حالی   که نزد خداوند بزرگ است.»14

«در آیه­ی بالا تلقی قول، به معنای گرفتن و پذیرفتن سخنی است که به انسان القا می­شود و اگر تلقی مقید به السنه شده به این دلیل است که دلالت کند بر این که داستان «السنه» صرف انتقال سخن از زبانی به زبانی دیگر است؛ بدون این که درباره­ی آن تدبرکرده و تحقیقی به عمل آورده باشند.

باز اگر گرفتن را مقید به دهان­ها کرد برای اشاره به این نکته است که این داستان، سخن گفتن بدون تحقیق و تبین قلبی بوده، جز دهان­ها ظرف و موطنی ندارد و از فکر و اندیشه و تحقیق سرچشمه نمی­گیرد. و معنای آیه این است که شما بدون تحقیق درباره­ی شنیده­­ی خود آن را پذیرفتید و در آن خوض کرده و دهان به دهان گردانیده و منتشر ساختید. شما این رفتار خود را کار ساده پنداشتید، در حالی که در نزد خدا کار بزرگی است زیرا بهتان و افترا، به پیامبر است.»15

در روایات اسلامی نیز به­شدت از صحبت گفتن بدون آگاهی نهی شده است. چنان که امام علی(ع) می­فرماید: «ایاک و الکلام فیما لاتعرف طریقته ولا تعلم حقیقته فان قولک یدل علی عقلک و عبادتک تنبی عن معرفتک فتوق من طول لسانک ماامنته واختصر من کلامک مااستحسنته فانه بک اجمل و علی فضلک ادل؛ بر تو باد به دوری از سخن گفتن درباره­ی چیزی که راه و روش آن را  نمی­شناسی و حقیقت آن را نمی­دانی زیرا  قول تو دلیل بر عقل تو است و عبادت­هایی که انجام می­دهی، حاکی از میزان شناخت تو. بنابراین زبانت را از درازی آن چنان که در امان باشی نگه دار و سخنت را تا آن جا که نیکو می­شماری کوتاه کن که برای تو زیباتر و بر مقام فضل تو دلالت کننده­تر خواهد بود.»16

براساس این بیان نورانی سخن گفتن بدون آگاهی و علم باعث می­گردد که گوینده به عنوان فردی کم­عقل معرفی شود زیرا کلام، بیان­گر عقل انسان­ها و نشان­دهنده­ی میزان آگاهی آن­هاست. از آن جا که گفتار بدون علم و آگاهی به طور معمول از استحکام و اتقان کافی برخوردار نیست، از ضعف عقل گوینده حکایت می­کند.

علاوه­ بر آن، گفتار بدون علم و آگاهی انسان را از اعتبار ساقط کرده، اعتماد مردم را به او کاهش می­دهد. در نتیجه مردم به حرف­هایی که او از روی علم و آگاهی می­گوید نیز اعتماد نخواهند کرد.  امام علی (ع) می­فرماید: «لاتقل ما لا تعلم فتتهم باخبارک بما تعلم؛ آن چه را نمی­دانی مگو که در مورد دانسته­های خود نیز متهم به ندانستن می­شوی.»17

براساس روایات اهل بیت گفتار بدون علم و آگاهی نشانه­ی ضعف ایمان انسان و سخن گفتن در محدوده­ا­ی که علم و آگاهی دارد بیان­گر کمال ایمان او است. چنان که امام صادق(ع) فرمود: «ان من حقیقه الایمان ان لایجوز منطقک علمک؛ از جمله­ی حقیقت ایمان آن است که گفتارت از علمت بیشتر و فزون­تر نباشد.»18

انسان مسلمان وظیفه دارد بر زبان خود کنترل داشته و هر چه دل او خواست نگوید. امام موسی بن جعفر(ع) در این رابطه فرمود: «لیس لک لان الله عزوجل یقول «لا تقف ما لیس لک به علم»؛ تو نمی­توانی هر چه می­خواهی بگویی زیرا خداوند می­فرماید: «از آن چه علم نداری پیروی نکن.»19

براساس آموزه­های دینی اعضا و جوارح انسان هر کدام وظایفی دارد و انسان باید آن­ها را در همان محدوده به­کار ببرد. از این رو لازم است مواظب زبان خود باشد و نه تنها سخن بدون علم و آگاهی نگوید بلکه نسبت به آن چه می­داند نیز با احتیاط رفتار نماید.  امام علی(ع) می­فرماید: «لاتقل مالا تعلم بل لا تقل کل ما تعلم فان­الله عزوجل فرض علی جوارحک کلها فرائض یحتج بها علیک یوم القیامه؛ چیزی را که نمی­دانی مگو بلکه همه­ی آن چه را می­دانی نیز مگو زیرا خداوند بر همه­ی اعضا و جوارح تو واجباتی قرار داده که در قیامت از تو بازخواست خواهد کرد.»20

در روایات اسلامی گفتار بدون آگاهی و گفتن تمام آن چه انسان می­داند نشانه­ی نادانی  معرفی شده است چنان که امام علی(ع) فرمود: «لا تتکلم بکل ما تعلم فکفی بذلک جهلا؛ تمام آن چه را می­دانی مگو چرا که آن نشان­دهنده­ی جهل و نادانی تو خواهد بود.»21

در نقطه­ی مقابل نگفتن همه­ی آن چه انسان می­داند نشانه­­ی کمال عقل انسان معرفی شده است چنان که امام علی(ع) می­فرماید: «من عقل الرجل ان لایتکلم بجمیع ما احاط به علمه؛ از نشانه­های عقل انسان این است که همه­ی آن چه را می­داند، صحبت نکند.»22

گفتار بدون آگاهی و علم گاه باعث می­گردد که انسان در برابر حق قرار بگیرد و حق برخلاف گفته­ی او باشد. چنان که امیرمومنان علی(ع) می­فرماید: «فلا تقولوا بما لاتعرفون فان اکثر الحق فیما تنکرون؛ پس آن چه را نمی­دانید مگویید چرا که بسیاری از حقایق در چیزهایی است که انکار می­کنید.»23

به دلیل اهمیت این دستور اخلاقی اسلام، امیرالمومنین(ع) فرزندش امام مجتبی(ع) را نیز از سخن گفتن بدون آگاهی نهی کرده و به او توصیه  است که بدون اطلاع از چیزی، درباره­ی آن اظهار نظر نکند.  «دع القول فیما لاتعرف؛ در باره­ی چیزی که به آن آگاهی نداری سخن مگو.»24

از آن چه بیان گردید به این حقیقت پی می­بریم که از دیدگاه قرآن کریم و پیشوایان معصوم(ع) یگانه معیار و مجوز سخن گفتن علم و یقین است. سخنانی که بر پایه­ و اساس، گمان، شک، شایعه، اجتهاد و قضاوت کورکورانه باشد فاقد اعتبار و ارزش بوده، از نظر دین ناپسند و مذموم است؛ به­ویژه اگر پای مسایل دینی و آبروی مسلمانان در میان باشد. براین اساس یکی از جلوه­های عفت در گفتار سخن گفتن براساس علم و آگاهی و اظهار نظر نمودن بر مبنای تخصص و اطلاع کافی در موضوع سخن است.

سخن بی­ارتباط

یکی از نشانه­های عفت در گفتار از نظر اسلام سخن نگفتن در باره­ی چیزهایی است که ارتباطی به انسان ندارد. اولیای گرامی دین به مسلمانان توصیه کرده­اند که از این کار بپرهیزند زیرا مشکلات اجتماعی را در پی خواهد داشت. گاه افراد در مسایل اظهارنظر می­کنند که به آن­ها ارتباطی ندارد. از آن بالاتر گاه افرادی خارج از مسئولیت و صلاحیت­های علمی خود در باره­ی مسائل دینی سخن گفته و فتوا می­دهند.

مشکل دیگری که دامن­گیر بسیاری از افراد است، سخن­گفتن درباره­ی اموری است که مربوط به زندگی دیگران بوده، پیامدهای منفی و زیان­ها و خسارت­های زیادی را متوجه جامعه می­سازد.

با توجه به پیامدهای منفی این گونه سخن­گفتن، اولیای گرامی اسلام به شدت پیروان خود را از این کار نهی کرده­اند. امام علی(ع) فرمود: «دع الکلام فیما لایعنیک و فی غیر موضعه فربّ کلمه سلبت نعمه و لفظه أتت علی مهجه؛ سخن­گفتن در آن چه به تو ارتباطی نداشته و جای آن نیست را ترک کن چرا که ممکن است یک کلمه باعث سلب نعمت و زمینه­ساز درگیری و اختلاف گردد.»25

از لقمان حکیم پرسیده شد: نشانه­ی حکمت تو چیست؟ او در پاسخ گفت: «از چیزی که ضرورت ندارد سوال نمی­کنم و در کار و سخنی که به من ارتباط ندارد خود را به زحمت نمی­اندازم.»26

سخن نگفتن درباره­ی چیزهایی که به انسان مربوط نیست از ویژگی­های افراد بهشتی است. روزی پیامبر فرمود: «نخستین فردی که از این در وارد می­شود، مرد بهشتی است. پس از لحظه­ای مردی به نام عبدالله وارد شد. از یاران پیامبراکرم(ص) برخاسته به طرف او رفتند و جریان را به او خبر دادند. گفتند: ما را از مطمئن­ترین کاری که انجام می­دهی و به آن امیدوار هستی خبر بده.

آن مرد گفت: من مردی ضعیف هستم و مطمئن­ترین عملی که از آن به خدا امیدوارم، سلامتی سینه از اندیشه­ی بد و ترک سخنی که به من ارتباطی ندارد، است.»27

پرهیز از سخنی که به انسان ارتباط ندارد، باعث سنگین شدن میزان انسان در قیامت گردیده، باعث سعادت و خوش­بختی­اش را رقم می­زند. چنان که از ابوذر نقل شده که گفت: «قال لی رسول الله: آلا أعلمک بعمل خفیف علی البدن ثقیل فی المیزان قلت: بلی یا رسول الله. قال: هو الصمت و حسن الخلق و ترک ما لایعنیک؛ آیا دوست داری به تو عملی را بیاموزم که برای بدن سبک و در میزان عمل سنگین است. گفتم بله ای رسول خدا. فرمود: سکوت، اخلاق نیک و ترک سخنی بی­ربط.»28

در جایی دیگر پیامبر اکرم فرمود: « من حسن اسلام المرء ترکه مالا یعنیک؛ از اخلاق پسندیده­ی انسان دخالت نکردن در چیزی است که به او ارتباطی ندارد.»29

در مقابل، سخنان بی­ربط به شدت در آموزه­های دینی مذمت و به عنوان یکی از موانع سعادت انسان معرفی شده است. چنان که از انس بن مالک نقل شده است: «در جنگ احد غلامی از ما مسلمانان شهید شد. بعد از شهادت او ما دیدیم که از شدت گرسنگی سنگی را به شکم خود بسته است. مادر آن غلام کنار بدن فرزند خود آمد و گرد و غبار از چهره­ی او پاک کرد. او خطاب به فرزندش گفت: «هنیئا لک الجنه یا بنی؛ فرزندم بهشت برایت گوارا باد. پیامبر فرمود: ما یدریک لعله کان یتکلّم بما لایعنیه؛ از کجا می­دانی فرزندت به بهشت می­رود شاید او سخنانی که به او ارتباط نداشت می­گفت.»30

با توجه به اهمیت این آموزه­های اخلاقی، پیشوایان دینی همواره به پیروان خودشان توصیه می­کردند تا به اموری که به آن­ها ربطی ندارد سخن نگویند. چنان که امیرمومنان علی(ع) در این رابطه می­فرماید: «فتکلّم بما یعنیک و دع مالا یعنیک؛ درباره­ی آن چه به تو مربوط است سخن بگو و آن چه به تو ارتباطی ندارد را ترک کن.»31 همچنین در توصیه­ به فرزندشان امام مجتبی(ع) می­فرماید: «و الخطاب فیما لم تکلّف؛ آن چه به تو مربوط نیست به زبان میاور.»32

امیر مومنان(ع) فرمود: «عجبت لمن یتکلّم بما لاینفعه فی دنیاه و لا یکتب له فی اجره فی أخراه؛ عجب دارم از کسی که به چیزی سخن گوید که در دنیایش سودی نمی­بخشد و در آخر مزدی برایش در قبال آن عمل نوشته نمی­شود.»33

براساس این بیان نورانی باید انسان درباره­ی چیزی سخن بگوید که یا در زندگی دنیا نفعی به حال او داشته باشد و یا در آخرت.

1.      تحف العقول.

2.      همان، ص219.

3.      عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص؟

4.      همان، ص401.

5.      همان، ص400

6.      محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج8، ص436.

7.      همان، ص436.

8.      حسین شیخ الاسلام، گفتار امیرمومنان(ع)، ج2، ص157.

9.      همان، ص1571.

10. محمد محمدی ­ری شهری، غرر الحکم، ج8، ص450.

11. میزان الحکمه، ج8، ص45.

12. فقیه ایمانی، نقش زبان در سرنوشت انسان، ص59.

13. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص121.

14. نور، آیه­ی 15.

15. عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص210.

16. محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه­ی محمدباقر مجلسی، ج15،

ص133.

17. عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص 202.

18. محمدحسن حر عاملی، وسایل الشیعه، ج18، ص16.

19. همان، ص17.

20. نهج البلاغه، حکمت182.

21. حسین شیخ الاسلام، گفتار امیرمومنان، ج2، ص1222.

22. عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص213.

23. نهج البلاغه، خ87.

24. همان، نامه­ی 31.

25. عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص213.

26. همان، ص202.

27. محسن فیض کاشانی، محجه البیضا، ح5، ص301.

28. همان، ص201.

29. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج4، ص409.

30. محسن فیض کاشانی، محجه البیضا، ج5، ص200.

31. محمد بن حسن حر عاملی، وسایل الشیعه، ج12، ص197.

32. نهج البلاغه، نامه­ی 31.

33. حسین شیخ الاسلام، گفتار امیرمومنان، ج2، ص1218.

 

ا