خلاصه­ی قسمت دوم

 در دو قسمت گذشته، نویسنده ضمن تعریف عفت کلام، آن را در ابعاد «آهنگ صدا»، «کیفیت القا و لحن گفتار» و «محتوا و درون­مایه­ی سخن» مورد بررسی قرار داد و از «سخنان زشت»، «سخن بدون آگاهی» و «سخن بی ارتباط» در بعد «محتوای سخن» بحث کرد.

در آخرین بخش با دیگر موارد مربوط به «محتوا و درون مایه­ی سخن» آشنا می­شوید.

پرحرفی

در نظام اخلاق اسلامی اندازه و مقدار سخن نیز مورد توجه قرار گرفته و زیاد حرف زدن به­عنوان یکی از آفات زبان شمرده شده است. زیاد سخن گفتن شامل حرف­های بی­فایده و سخن بیش از قدر حاجت می­شود. کسی که می­تواند منظور خود را با یک واژه بیان کند، اگر دو واژه به­کار ببرد، واژه­ی دوم زیادی و بیش از حد نیازست. زیاد حرف زدن حتی اگر گناه و حرام نباشد ولی مذموم و ناپسند است. راز مذموم بودن آن در این نکته نهفته که باعث تباه شدن وقت انسان و مانع ذکر خدا و اندیشه می­شود.

کسی که ذکر خدا و اندیشه درباره­ی شگفتی­های قدرت او را ترک کرده و مشغول کار مباح و بی­فایده شود، گرچه ممکن است گناهی نکرده باشد ولی سود بزرگی را از دست داده است؛ زیرا سرمایه­ی اصلی او فرصت­های زندگی است و چون آن را ذخیر نکرده، در حقیقت سرمایه­ی خود را تباه ساخته است.1

از این رو در منابع اسلامی به­شدت از پرحرفی نهی شده چنان که امیرمومنان(ع)  فرمود: «ان احببت سلامه نفسک و ستر معایبک فاقلل کلامک و اکثر صمتک؛ اگر دوست داری از سلامت نفس برخوردار شده و عیوب و کاستی­هایت پوشیده بماند، کمتر سخن بگو و بیشتر خاموش باش.»2

براساس این کلام نورانی زیاد حرف زدن باعث افشا شدن عیب­ها و آشکار شدن نقاط ضعف انسان گردیده، او را دچار لغزش و اشتباه می­سازد.

همین حقیقت در بیان دیگری از امیرمومنان(ع) آمده است. چنان که می­فرماید: «من کثر کلامه کثر خطائه و من کثر خطاؤه قلّ حیاؤه و من قلّ ورعه و من قلّ ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النّار؛ کسی که زیاد سخن می­گوید اشتباه و لغزش او فراوان می­گردد؛ کسی که خطا و لغزش او فراوان گردد، حیای او کاهش خواهد یافت؛ و کسی که حیای او کم شود، پرهیزگاری­اش کاهش می­یابد؛ و کسی که ورعش کم شود قلبش می­میرد و سرانجام کسی که قلبش بمیرد، داخل آتش دوزخ می­گردد.»3

براساس مفاد این بیان نورانی امام علی(ع) زیاد سخن گفتن باعث افزایش لغزش­ها، کاهش یافتن حیا، کم شدن تقوا و پرهیزگاری، مردن دل انسان و سرانجام سبب ورود او به آتش دوزخ می­گردد.  پیامدهای منفی­ای که در این روایت آمده، هر کدام به­تنهایی می­تواند تاثیر بسیار نامطلوبی در سرنوشت انسان داشته و به سعادت او آسیب برساند. چه رسد به این که همه­ی آن­ها یک­جا متوجه انسان گردد.

پرحرفی همچنین انسان را دچار یاوه­گویی می­کند چنان که این نکته در بیان نورانی امام علی(ع) آمده است: «من اکثرء اهجر؛ هر کس پر حرفی کند یاوه می­گوید.»4

شاید علت این امر در این نکته نهفته باشد که کسی که زیاد حرف می­زند کمتر فکر کند، از این رو دچار اشتباه و یاوه­گویی می­شود. کسی که بخواهد سخنی خالی از اشتباه و به دور از یاوه و حرف­های بیهوده بگوید، باید قبل از سخن گفتن تدبر و فکر نماید. اما کسی که زیاد سخن می­گوید فرصت تدبر و تفکر پیدا نمی­کند.

اجتناب از پرحرفی یکی از حقوق زبان شمرده شده است و انسان وظیفه دارد آن را رعایت نماید. چنان که امام سجاد(ع) در رساله­ی حقوق خود بیان داشته است: «و ترک الفضول التی لافائده لها؛ یکی از حقوق زبان، ترک نمودن سخنان زیادی است که هیچ گونه سودی ندارد.»5

در روایات اسلامی سخن گفتن به دارو تشبیه شده است چنان که امام علی(ع) می­فرماید: «الکلام کالدواء قلیله ینفع و کثیره قاتل؛ سخن مانند دارو است که اندک آن شفابخش و بسیارِ آن، کشنده است.»6

همان گونه که دارو اگر به اندازه مصرف شود مفید و شفابخش بوده و اگر زیاد و بیش از اندازه استفاده شود باعث افزایش بیماری و در برخی موارد زمینه­ساز فوت فرد می­گردد. سخن گفتن نیز اگر به اندازه و به­جا گفته شود، مفید و سازنده و اگر بیش از اندازه سخن باشد ناپسند و ضررساز خواهد بود.

سخن گفتن می­تواند معیاری برای تشخیص میزان عقل و هوش افراد قرار بگیرد. در بیانی از امام علی(ع) آمده: «من امسک عن فضول المقال شهدت بعقله الرحال؛ کسی که از زیاد حرف زدن پرهیز می­کند مردمان به عقل و هوش او گواهی می­دهند.»7

متعاقبا اگر کسی زیاد و بیش از اندازه سخن بگوید مردم به اندک بودن عقل او قضاوت می­کنند و زیاد و بدون مطالعه حرف زدن او را نشانه­ی بی­عقلی او می­دانند. امیرمومنان(ع) در این باره می­فرماید: «اذا قلت العقول کثر الفضول؛ زمانی که عقل­ها کم شود سخن گفتن زیاد می­گردد.»8

پیشوایان دینی پیروان خود را از زیاد سخن گفتن برحذر داشته­اند زیرا معتقدند باعث آشکارشدن عیوب آن­ها و تحریک شدن دشمنان بر ضد آنان می­شود. همان طور که امیرمومنان(ع) می­فرماید: «از گفتار زیاد و غیر لازم بپرهیز چرا که این کار عیب­های باطنی تو را آشکار کرده و دشمنان آرام را بر ضد تو تحریک می­کند.9

در جایی دیگر آمده است: «سخن گفتن کم عیب­ها را پوشانیده،گناهان انسان را کاهش خواهد داد.»10 راز این امر در این نکته نهفته است که کسی به اندازه حرف می­زند لغزش­های او کاهش می­یابد. در نتیجه گناهان او نیز کم می­شود.

در سخن دیگری از امام علی(ع) با صراحت بیشتری به این امر اشاره شده است: «من قلّت کلامه قلّت آثامه؛ کسی که سخن او کاهش یابد گناهان او نیز کم می­گردد.»11

این خطر تنها متوجه افراد معمولی نبوده، بلکه آدم­های باسواد و دانشمند را هم شامل می­شود. در سخنی از امیرمومنان(ع) آمده است: «پرگویی دانشمندان را می­لغزاند و فرد بردبار را ملول می­سازد. پس پر مگوی که رنجش آرد و کوتاهی مکن که خواری به همراه آورد.»12

براساس روایات اسلامی، کنترل زبان و به­اندازه حرف زدن، نشانه­ی ایمان انسان به معاد و روز رستاخیز است: «هر که بداند و باور داشته باشد که در برابر گفتارش مواخذه می­شود باید سخن گفتن خود را کوتاه سازد.»13

از آن چه بیان گردید استفاده می­شود که به­اندازه و به­جا سخن گفتن یکی از نشانه­ها و جلوه­های عفت در گفتار است در حالی پرحرفی و بیش از اندازه سخن گفتن از آفت­های زبان و از نشانه­های بی­عفتی در گفتار شمرده می­شود. پرگویی آثار نامطلوبی در پی دارد و باعث زیاد شدن لغزش­های انسان و قساوت قلب او می­گردد. در منابع دینی کم­حرفی از نشانه­های خوش­بختی و سعادت شمرده شده است: «هرگاه خداوند صلاح بنده­اش را اراده کند، کم سخن گفتن را به او الهام می­کند.»14

در بیان دیگری می­فرماید: «من علم ان کلامه من عمله؛ قلّ کلامه الا فیما ینفع؛ هر که بداند کلامش از عمل اوست، سخن نمی­گوید، مگر آن چیزهایی که سود داشته باشد.»15

قسی القلب شدن انسان بر اثر پرگویی در این کلام پیامبر(ص) آمده است که فرمود: «لا تکثروا الکلام بغیر ذکرالله فان کثره الکلام بغیر ذکرالله تقسوا القلب؛ به جز ذکر خدا زیاد سخن نگویید چرا که زیاد حرف زدن به جز ذکر خدا باعث قساوت قلب انسان می­گردد.»16

 

سخنان خنده­آور

یکی دیگر از نشانه­های عفت در گفتار، پرهیز از گفتن سخن خنده­آور است. سخنان خنده­آور علاوه بر وقت­گذرانی و اتلاف عمر، باعث از بین رفتن هیبت و شخصیت انسان می­شود، و به­طور معمول، خالی از غیبت، عیب­جویی و سخره کردن نیست. از این رو در منابع دینی به­شدت از آن نهی شده است.

چنان که امام علی(ع) در توصیه­ای به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) می­فرماید: «ایاک ان تذکر من الکلام ما کان مضحکا و ان حکیت ذلک عن غیرک؛ از سخنان بی­ارزش و خنده­آور بپرهیز، گرچه آن را از دیگران نقل کرده باشی.»17

امام می­فرماید: «از گفتن سخنان خنده­آور بپرهیز گرچه آن را از دیگران نقل کنی زیرا انتساب سخنان باطل و بیهوده به دیگران، قبح و زشتی آن را از بین برده، مجوزی برای تمسخر نمی­گردد» علاوه بر این، خنده­ی زیاد نیز مذموم و ناپسند بوده، در روایات اسلامی از آن نهی شده است. چنان که امام علی(ع فرمود: «من کثر ضحکه ذهبت هیبته؛ کسی که خنده­­ی او زیاد باشد هیبتش از بین می­رود.» و در جای دیگر می­فرماید: «من کثر ضحکه مات قلبه؛ کسی که خنده­اش زیاد باشد دلش نیز می­میرد.»18

براساس مفاد این دو روایت، خنده­ی زیاد عامل از بین رفتن وقار و هیبت انسان و باعث مرگ دل او می­گردد از این رو لازم است انسان مومن از خنده­ی زیاد بپرهیزد.

علاوه بر آن چه بیان شد، در بعضی روایات، از مزاح کردن نیز منع شده است و به برخی از تبعات و آثار منفی آن اشاره شده است. امام علی(ع) فرمود: «دع المزاح فانه لقاح الضیعنه؛ از مزاح بپرهیز که آن عامل دشمنی می­گردد.19 امام صادق(ع) فرمود: «ایاکم و المزاح فانه یذهب بماء الوجه و مهابه الرجال؛ از مزاح بپرهیزید که آن آبرو و ابهت آدمی را از بین می­برد.»20

بنابراین سخنان خنده­آور نیز از این جهت که از مصادیق مزاح است، مذموم و ناپسند بوده، باید از آن اجتناب نمود.

باید توجه داشت که معنای این که در منابع دینی از گفتن سخنان خنده­آور منع شده و مزاح نیز به دلیل تبعات و آثار منفی آن مذموم و ناپسند دانسته شده است، این نیست که اسلام دین خشونت است و عبوس بودن را تایید می­کند. بلکه مومن باید بشاش باشد و با خوش­رویی با برادران دینی خود برخورد کند چنان که اما صادق(ع) فرمود: «صنایع المعروف و حسن البشر یکسبان المحبه و یدخلان الجنه و البخل و عبوس الوجه یبعدان من الله و یدخلان النار؛ انجام کارهای معروف و پسندیده و با چهره­ی شاد با مردم برخورد کردن، باعث جلب محبت آن­ها و سبب داخل شدن انسان به بهشت می­شود. در حالی که بخل و با چهره­ی عبوس با مردم برخورد کردن سبب دوری انسان از رحمت خدا و جهنمی شدن انسان می­گردد.»21

باید توجه داشت که آن چه در اسلام پسندیده محسوب می­شود و در روایات اسلامی از آن به­عنوان اخلاق یاد شده تبسم است. چنان که معصوم(ع) فرمود: «ضحک المومن التبسم؛ خنده­ی مومن تبسم است.»22

همچنین مزاح کردن با رعایت ادب و حفظ حدود الهی امر پسندیده­ای است چنان که امیرمومنان(ع) فرمود: «انی لامزح و لا اقول الا حقا؛ من مزاح می­کنم و به جز حرف حق به زبان نمی­آورم.»23

براساس آن چه بیان شد می­توان گفت که یکی از نشانه­های عفت در گفتار پرهیز از سخنان خنده­آور است. سخنان خنده­آور باعث کوچک شدن شخصیت انسان و شکسته شدن ابهت او در انظار مردم می­گردد.

علاوه بر آن، در بسیاری مواقع با عیب­جویی، دروغ، مسخره کردن دیگران، گفتن سخنان بیهوده و برخی گناهان دیگر همراه است. از این رو ادب و اخلاق اسلامی می­طلبد که انسان از گفتن این کلمات بپرهیزد و به فرموده­ی قرآن، گفتار معروف، سدید و کریمانه داشته باشد.

سخنان زمینه­ساز گناه

یکی از چیزهایی که به عفت در گفتار آسیب می­رساند، سخنانی است که زمینه­ساز انحراف و آلوده شدن افراد به گناه می­شود، برای مثال در روایات اسلام آمده که نباید زیبای­های زنی را برای مرد نامحرم بیان کرد تا او فریفته و شیفته­ی او گردیده، به گناه بیفتد. پیامبر(ص) در این زمینه فرمود: «من وصف امراه لرجل فافتتن بها الرجل و اصاب منها فاحشه لم یخرج من الدنیا الا مغضوبا علیه؛ کسی که زیبایی­های زنی را برای مردی بیان نماید و آن مرد به او علاقه­مند شده و با او ارتباط نامشروع برقرار نماید، در حالی از دنیا بیرون می­رود که مورد خشم و غضب خداوند قرار گرفته است.»24

مورد دیگری که در روایات توصیه شده، آن است که مسلمان نباید رازهای جنسی خود با همسرش را با دیگران حکایت کنند.  چرا که این هم می­تواند زمینه­ساز گناه و آلودگی شود. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «نهی الرسول ان تحدث المراه و المراه مما تخلو به مع زوجها؛ پیامبر نهی فرموده از این که زنی برای زن دیگر آن اسراری را که مربوط به خلوت با شوهرش است بیان کند.»25

آفت بودن این موضوع به آن جهت است که مسئله­ی زن و شوهر و روابط همسری مانند بسیاری از دیگرچیزها دارای حد و مرزی است که نباید اسرار و ویژگی­های آن از محدوده­ی خود خارج شود. بدون شک بازگو کردن این گونه امور گاهی سر نخ فتنه به دست افراد ساده لوح و شیطان صفت می­دهد که پیامدهای زشت و زیان­بار آن، خواه ناخواه قبل از همه دامن­گیر همان زن و شوهر خواهد شد. ممکن است به تیره شدن روابط آن­ها و از هم گسستن پیوند خانوادگی آن­ها منجر شود. به همین دلیل است که رسول گرامی اسلام از این گونه سخنان نهی کرده است. گرچه در این روایت، زنان از بازگو کردن مسائل محرمانه­ای که مربوط به هنگام خلوت آن­ها با شوهرشان است برحذر داشته شده­اند، و مطمئناً سخن گفتن مردان نیز از خلوت با همسرش همین پیامد را خواهد داشت.

یکی از چیزهایی که زمینه­ساز گناه و انحراف است شوخی زن و مرد نامحرم با همدیگر است. شوخی و مزاح راه­ها را برای برقراری ارتباط بین آن زن و مرد هموار نموده، بستر مناسب برای اقدامات بعدی آن­ها را فراهم می­سازد. در این مورد پیامبر اکرم(ص) می­فرماید: «من فاکه امراه لایملکها حبسه­الله بکل کلمه کلّمها فی الدنیا الف عام؛ هر کس با زنی که همسرش نیست شوخی کند خداوند برابر هر واژه­ای که در دنیا با آن زن صحبت کرده هزار سال او را در دوزخ حبس خواهد کرد.»26

بنابراین یکی از آسیب­هایی که ممکن است به عفت در گفتار وارد می­شود گفتن سخنانی است که زمینه­ساز آلوده شدن افراد به گناه و باعث تشویق و تحریک آنان به سمت انحراف اخلاقی        می­گردد.

پیشوایان دینی همواره دوستان خود را از این کار برحذر می­داشتند. چنان که از ابی بصیر نقل شده است: «کنت اعلمها القرآن فما زحتها بشی قدمت علی ابی جعفر(ع) فقال لی: ای شیء قلت للمراه؟ فغطیت وجهی فقال: لا تعودنّ الیها؛ من زنی را قرآن می­آموختم. با او شوخی کردم. خدمت امام باقر(ع) آمدم. امام خطاب به من فرمود: "چه گفتی به  آن زن؟" صورت خودم را از شرم پوشاندم. امام به من فرمود: "دوباره به سوی او برنگردی".»27

اظهار نیاز

یکی دیگر از آسیب­های عفت در گفتار در آموزه­های دینی، اظهار نیاز و سوال از مردم است. به مسلمانان توصیه شده که خواسته­ها و نیازهای خود را تنها در پیشگاه خداوند مطرح نمایند و احتیاجات خود را از  مردم تقاضا نکنند. در قرآن کریم از مومنان نیازمندی که از مردم چیزی نمی­خواهند ستایش شده است: «للفقراء الذین احصروا فی سبیل­الله لایستطیعون ضربا فی الارض یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفّف تعرفهم بسیماهم لایسئلون الناس الحافا ...؛ انفاق شما باید مخصوص نیازمندانی باشد که در راه خدا، در سختی قرار گرفته­اند. نمی­توانند مسافرتی کنند و سرمایه­­ای به دست آورند و از شدت خویشتن­داری، افراد ناآگاه آن­ها را بی­نیاز می­پندارند. آن­ها را از چهره­های­شان می­شناسی و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی­خواهند ... .»28

واژه­ی «تعفّف» به معنای آن است که عفت «صفت» آدمی شده باشد. «سیما» به معنای علامت و نشانه و «الحاف» نیز به معنای اصرار در سوال است.29

«یحسبهم الجاهل اغنیا» یعنی کسی که از حال­شان اطلاع ندارد، به دلیل شدت عفتی که دارند آن­ها را توان­گر و ثروتمند می­پندارند. چرا که آن­ها با وجود این که فقیر و نیازمند هستند، هیچ گاه نیازمندی­های خود را اظهار نمی­دارند. این آیه دلالت دارد بر این که مومنان تا آن جا که          می­توانند تظاهر به فقر نمی­کنند و علامت­های فقر را - جز آن مقداری که نمی­شود پوشاند - پنهان می­دارند. از این رو مردم پی به حال آن­ها نمی­برند، مگر آن زمانی که شدت فقر رنگ و روی آن­ها را زرد کند و یا این که لباس کهنه و مندرس بپوشند.

مراد از جمله­ی «لا یسئلون الحافا»  این است که فقرای مومن دریوزگی نمی­کنند تا منجر به اصرار در سوال شود. چرا که اگر روی کسی به سوال باز شود، برای بارهای بعدی صبر و تحمل نداشته، نفس او از تلخی فقر و نیازمندی به جزع می­آید. در نتیجه عنان اختیار خود را از کف داده از مردم سوال می­کند و به مرور زمان به این کار عادت خواهد کرد.30

در  بیان دیگری آمده است: «فقرای آبرومند به گونه­ای زندگی می­کنند که ناآگاهان به احوال آنان می­پندارند که آن­ها توانگر هستند. زیرا هرگز با درخواست یا پوشیدن لباس مندرس، فقر خود را آشکار نمی­سازند. عفت خود را حفظ می­کنند مگر آن که به خودی خود فقر آنان آشکار گردد. مانند این که به جز لباس کهنه پوشش دیگری نداشته باشند و یا از شدت گرسنگی چهره­ی آنان زرد شود.»31

در روایات اسلامی نیز سوال کردن از مردم مذمت شده و به­شدت از آن نهی شده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «یا اباذر ایاک و السوال فانه ذل حاضر و فقر تتعجله و فیه حساب طویل یوم القیامه؛ ای ابوذر بپرهیز از سوال که در دنیا، مایه­ی خواری و فقر و در قیامت حساب آن طولانی است.32

سوال کردن از مردم، از منظر روایات باعث ذلت انسان شده، شخصیت را لکه­دار می­سازد. چنان که امام علی(ع) می­فرماید: «المساله طوق المذله سلب العزیز عزه و الحسیب حسبه؛ درخواست کردن از مردم، گردن­بند خواری است که عزت را از عزیز و بزرگی را از بزرگ­زاده سلب می­کند.»33

بردن نیاز نزد مردم، سبب از بین رفتن عزت و حیا از انسان می­گردد. در این باره امام سجاد(ع) می­فرماید: «طلب الحوائج الی الناس استلاب للعزه و مذهبه للحیاء؛ دست نیاز به سوی مردم دراز کردن باعث از بین رفتن عزت انسان شده، حیا را از او می­گیرد.»34

سوال نکردن از مردم باعث کمال انسان، جلب محبت و دوستی خدا می­شود چنان که از امام باقر(ع) نقل شده است: «اتخذالله ابراهیم خلیلا لانه لم یرد احدا و لم یسال احدا غیرالله عزوجل؛ خداوند ابراهیم را خلیل و دوست خود برگزید چون دست رد به سینه­ی هیچ سائلی نمی­زد و دست نیاز به سوی احدی جز خداوند عز و جل  دراز  نکرد.»35

براساس روایات اهل بیت(ع) نزدیک شدن انسان به خداوند به­واسطه­ی سوال از او و شخصیت یافتن در نزد مردم به واسطه­ی ترک سوال از آنان است. امام علی (ع) می­فرماید: «للتقرب الی الله بمسالته و الی الناس بترک السوال؛ مقرب شدن نزد خداوند متعال با درخواست کردن از اوست و مقرب شدن نزد مردم با ترک سوال و درخواست از آن­هاست.»36

براساس روایات اهل بیت، تقاضا از مردم، آثار و پیامدهای نامطلوبی از نظر اخلاقی دارد. بردن نیاز به سوی مردم مهم­ترین سرمایه­ی انسان را که عزتش است، از او سلب نموده، شخصیت او را در پیش مردم کوچک می­کند و حیا را - که مهم­ترین صفت اخلاقی است - کاهش می­­دهد. در روایات اسلامی توصیه شده تا حد امکان از کسی درخواست نکنند چنان که امام حسن(ع) فرموده است: «ان المساله لا تحل الا فی احدی ثلاث؛ دم مفجع، او دین مقرح او فقر مدقع؛ درخواست از مردم جز در سه مورد حلال نیست: خون­بهای سنگین که به عهده­ی بی­چاره­ای است یا وام سنگین یا فقر و نیازی است که انسان را به مذلت می­کشاند.»37

درخواست از مردم نه تنها پیامدهای منفی در زندگی دنیایی انسان دارد بلکه در قیامت نیز اثر آن بروز خواهد کرد. امام باقر(ع) می­فرماید: «من سأل بظهر غنی لقی الله مخموشا وجهه یوم القیامه؛ هر کس با وجود بی­نیازی، از مردم سوال کند، در روز قیامت با چهره­ای خراشیده خدا را  دیدار نماید.»40

بنابراین ترک نیاز از مردم از نشانه­های عفت در گفتار و طلب تقاضا از مردم از جلوه­های بی­عفتی در گفتار است.

 

جمع­بندی و نتیجه­گیری

از آن چه بیان گردید استفاده می­شود که عفت در گفتار از منظر اسلام اهمیت زیادی داشته، یکی از صفات مهم اخلاقی به حساب می­آید. عفت در گفتار به معنای پاکیزه بودن سخن از آلودگی­ها و آراستن به زیبای­هاست. چنان که بیان گردید عفت در گفتار دارای سه مرحله و سه جنبه است و کسی که می­خواهد از عفت در سخن برخوردار باشد، باید تلاش نماید در این سه مرحله سخن خود را از آسیب­ها مصون بدارد.

«آهنگ و نوای سخن»، «شیوه­ی ادا و القای آن» و «محتوا و درون­­مایه­ی سخن» مراحلی است که یک سخن می­تواند داشته باشد. آن گفتاری از عفت برخوردار است که هم از نظر آهنگ و آوا آلوده نباشد، هم از نگاه شیوه­ی بیان و کیفیت ادا از سلامت برخوردار باشد و هم محتوا و درون­­مایه­ی آن پاکیزه و از هر گونه آلودگی مصون باشد. سخنان زشت، پرحرفی ، گفتار بدون آگاهی، بیان مسائلی که به انسان ارتباطی ندارد، سخنان خنده­آور، بیان اموری که بدآموزی دارد و زمینه­ی انحراف و گمراهی افراد را فراهم می­سازد و نیز اظهار نیاز نزد مردم، از مصادیق بی­عفتی در گفتار شمرده می­شود که انسان مومن باید از آن پرهیز نماید.

1.      محمدمهدی نراقی، ج2، ص185.

2.      عبد الواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص216.

3.      تحف العقول.

4.      نهج البلاغه، نامه­ی 31.

5.      محمدحسن طبرسی، مکارم الاخلاق، ج2، ص328.

6.      عبد الواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص211.

7.      همان، ص212.

8.      حسین شیخ الاسلام، گفتار امیرمومنان(ع)، ج2، ص1228.

9.      آمدی، پیشین، ص115.

10. همان، ص213.

11. آمدی، پیشین، ص151.

12. عبد الواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص88.

13. همان، ص213.

14. همان، ص211.

15. تحف العقول، ص94.

16. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج76، ص100.

17. نهج البلاغه، نامه­ی 31.

18. عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص328.

19. همان، ص282.

20. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج2، ص665.

21. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج12، ص160.

22. محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ص664.

23. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج9، ص140.

24. محمد­حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص83.

25.  

26. محمدحسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص198.

27. همان، ج20.

28. بقره، آیه­ی273.

29. محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه­ی محمدباقر موسوی، ج2، ص913.

30. همان، ص613.

31. جوادی آملی، تسنیم تفسیر قرآن کریم، مرکز اسرا، چاپ اول، 1386، ج12، ص500.

32. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ترجمه­ی رضا شیخی، ج5، ص162.

33. همان.

34. همان، ص163.

35. محمدی ری­شهری، میزان الحکمه، ترجمه­ی رضا شیخی، ج5، ص165.

36. همان، ص163.

37. همان، ج5، ص167.

38. همان، ص168.