خلاصهی قسمت دوم
در دو قسمت گذشته، نویسنده ضمن تعریف عفت کلام، آن را در ابعاد «آهنگ صدا»، «کیفیت القا و لحن گفتار» و «محتوا و درونمایهی سخن» مورد بررسی قرار داد و از «سخنان زشت»، «سخن بدون آگاهی» و «سخن بی ارتباط» در بعد «محتوای سخن» بحث کرد.
در آخرین بخش با دیگر موارد مربوط به «محتوا و درون مایهی سخن» آشنا میشوید.
پرحرفی
در نظام اخلاق اسلامی اندازه و مقدار سخن نیز مورد توجه قرار گرفته و زیاد حرف زدن بهعنوان یکی از آفات زبان شمرده شده است. زیاد سخن گفتن شامل حرفهای بیفایده و سخن بیش از قدر حاجت میشود. کسی که میتواند منظور خود را با یک واژه بیان کند، اگر دو واژه بهکار ببرد، واژهی دوم زیادی و بیش از حد نیازست. زیاد حرف زدن حتی اگر گناه و حرام نباشد ولی مذموم و ناپسند است. راز مذموم بودن آن در این نکته نهفته که باعث تباه شدن وقت انسان و مانع ذکر خدا و اندیشه میشود.
کسی که ذکر خدا و اندیشه دربارهی شگفتیهای قدرت او را ترک کرده و مشغول کار مباح و بیفایده شود، گرچه ممکن است گناهی نکرده باشد ولی سود بزرگی را از دست داده است؛ زیرا سرمایهی اصلی او فرصتهای زندگی است و چون آن را ذخیر نکرده، در حقیقت سرمایهی خود را تباه ساخته است.1
از این رو در منابع اسلامی بهشدت از پرحرفی نهی شده چنان که امیرمومنان(ع) فرمود: «ان احببت سلامه نفسک و ستر معایبک فاقلل کلامک و اکثر صمتک؛ اگر دوست داری از سلامت نفس برخوردار شده و عیوب و کاستیهایت پوشیده بماند، کمتر سخن بگو و بیشتر خاموش باش.»2
براساس این کلام نورانی زیاد حرف زدن باعث افشا شدن عیبها و آشکار شدن نقاط ضعف انسان گردیده، او را دچار لغزش و اشتباه میسازد.
همین حقیقت در بیان دیگری از امیرمومنان(ع) آمده است. چنان که میفرماید: «من کثر کلامه کثر خطائه و من کثر خطاؤه قلّ حیاؤه و من قلّ ورعه و من قلّ ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النّار؛ کسی که زیاد سخن میگوید اشتباه و لغزش او فراوان میگردد؛ کسی که خطا و لغزش او فراوان گردد، حیای او کاهش خواهد یافت؛ و کسی که حیای او کم شود، پرهیزگاریاش کاهش مییابد؛ و کسی که ورعش کم شود قلبش میمیرد و سرانجام کسی که قلبش بمیرد، داخل آتش دوزخ میگردد.»3
براساس مفاد این بیان نورانی امام علی(ع) زیاد سخن گفتن باعث افزایش لغزشها، کاهش یافتن حیا، کم شدن تقوا و پرهیزگاری، مردن دل انسان و سرانجام سبب ورود او به آتش دوزخ میگردد. پیامدهای منفیای که در این روایت آمده، هر کدام بهتنهایی میتواند تاثیر بسیار نامطلوبی در سرنوشت انسان داشته و به سعادت او آسیب برساند. چه رسد به این که همهی آنها یکجا متوجه انسان گردد.
پرحرفی همچنین انسان را دچار یاوهگویی میکند چنان که این نکته در بیان نورانی امام علی(ع) آمده است: «من اکثرء اهجر؛ هر کس پر حرفی کند یاوه میگوید.»4
شاید علت این امر در این نکته نهفته باشد که کسی که زیاد حرف میزند کمتر فکر کند، از این رو دچار اشتباه و یاوهگویی میشود. کسی که بخواهد سخنی خالی از اشتباه و به دور از یاوه و حرفهای بیهوده بگوید، باید قبل از سخن گفتن تدبر و فکر نماید. اما کسی که زیاد سخن میگوید فرصت تدبر و تفکر پیدا نمیکند.
اجتناب از پرحرفی یکی از حقوق زبان شمرده شده است و انسان وظیفه دارد آن را رعایت نماید. چنان که امام سجاد(ع) در رسالهی حقوق خود بیان داشته است: «و ترک الفضول التی لافائده لها؛ یکی از حقوق زبان، ترک نمودن سخنان زیادی است که هیچ گونه سودی ندارد.»5
در روایات اسلامی سخن گفتن به دارو تشبیه شده است چنان که امام علی(ع) میفرماید: «الکلام کالدواء قلیله ینفع و کثیره قاتل؛ سخن مانند دارو است که اندک آن شفابخش و بسیارِ آن، کشنده است.»6
همان گونه که دارو اگر به اندازه مصرف شود مفید و شفابخش بوده و اگر زیاد و بیش از اندازه استفاده شود باعث افزایش بیماری و در برخی موارد زمینهساز فوت فرد میگردد. سخن گفتن نیز اگر به اندازه و بهجا گفته شود، مفید و سازنده و اگر بیش از اندازه سخن باشد ناپسند و ضررساز خواهد بود.
سخن گفتن میتواند معیاری برای تشخیص میزان عقل و هوش افراد قرار بگیرد. در بیانی از امام علی(ع) آمده: «من امسک عن فضول المقال شهدت بعقله الرحال؛ کسی که از زیاد حرف زدن پرهیز میکند مردمان به عقل و هوش او گواهی میدهند.»7
متعاقبا اگر کسی زیاد و بیش از اندازه سخن بگوید مردم به اندک بودن عقل او قضاوت میکنند و زیاد و بدون مطالعه حرف زدن او را نشانهی بیعقلی او میدانند. امیرمومنان(ع) در این باره میفرماید: «اذا قلت العقول کثر الفضول؛ زمانی که عقلها کم شود سخن گفتن زیاد میگردد.»8
پیشوایان دینی پیروان خود را از زیاد سخن گفتن برحذر داشتهاند زیرا معتقدند باعث آشکارشدن عیوب آنها و تحریک شدن دشمنان بر ضد آنان میشود. همان طور که امیرمومنان(ع) میفرماید: «از گفتار زیاد و غیر لازم بپرهیز چرا که این کار عیبهای باطنی تو را آشکار کرده و دشمنان آرام را بر ضد تو تحریک میکند.9
در جایی دیگر آمده است: «سخن گفتن کم عیبها را پوشانیده،گناهان انسان را کاهش خواهد داد.»10 راز این امر در این نکته نهفته است که کسی به اندازه حرف میزند لغزشهای او کاهش مییابد. در نتیجه گناهان او نیز کم میشود.
در سخن دیگری از امام علی(ع) با صراحت بیشتری به این امر اشاره شده است: «من قلّت کلامه قلّت آثامه؛ کسی که سخن او کاهش یابد گناهان او نیز کم میگردد.»11
این خطر تنها متوجه افراد معمولی نبوده، بلکه آدمهای باسواد و دانشمند را هم شامل میشود. در سخنی از امیرمومنان(ع) آمده است: «پرگویی دانشمندان را میلغزاند و فرد بردبار را ملول میسازد. پس پر مگوی که رنجش آرد و کوتاهی مکن که خواری به همراه آورد.»12
براساس روایات اسلامی، کنترل زبان و بهاندازه حرف زدن، نشانهی ایمان انسان به معاد و روز رستاخیز است: «هر که بداند و باور داشته باشد که در برابر گفتارش مواخذه میشود باید سخن گفتن خود را کوتاه سازد.»13
از آن چه بیان گردید استفاده میشود که بهاندازه و بهجا سخن گفتن یکی از نشانهها و جلوههای عفت در گفتار است در حالی پرحرفی و بیش از اندازه سخن گفتن از آفتهای زبان و از نشانههای بیعفتی در گفتار شمرده میشود. پرگویی آثار نامطلوبی در پی دارد و باعث زیاد شدن لغزشهای انسان و قساوت قلب او میگردد. در منابع دینی کمحرفی از نشانههای خوشبختی و سعادت شمرده شده است: «هرگاه خداوند صلاح بندهاش را اراده کند، کم سخن گفتن را به او الهام میکند.»14
در بیان دیگری میفرماید: «من علم ان کلامه من عمله؛ قلّ کلامه الا فیما ینفع؛ هر که بداند کلامش از عمل اوست، سخن نمیگوید، مگر آن چیزهایی که سود داشته باشد.»15
قسی القلب شدن انسان بر اثر پرگویی در این کلام پیامبر(ص) آمده است که فرمود: «لا تکثروا الکلام بغیر ذکرالله فان کثره الکلام بغیر ذکرالله تقسوا القلب؛ به جز ذکر خدا زیاد سخن نگویید چرا که زیاد حرف زدن به جز ذکر خدا باعث قساوت قلب انسان میگردد.»16
سخنان خندهآور
یکی دیگر از نشانههای عفت در گفتار، پرهیز از گفتن سخن خندهآور است. سخنان خندهآور علاوه بر وقتگذرانی و اتلاف عمر، باعث از بین رفتن هیبت و شخصیت انسان میشود، و بهطور معمول، خالی از غیبت، عیبجویی و سخره کردن نیست. از این رو در منابع دینی بهشدت از آن نهی شده است.
چنان که امام علی(ع) در توصیهای به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: «ایاک ان تذکر من الکلام ما کان مضحکا و ان حکیت ذلک عن غیرک؛ از سخنان بیارزش و خندهآور بپرهیز، گرچه آن را از دیگران نقل کرده باشی.»17
امام میفرماید: «از گفتن سخنان خندهآور بپرهیز گرچه آن را از دیگران نقل کنی زیرا انتساب سخنان باطل و بیهوده به دیگران، قبح و زشتی آن را از بین برده، مجوزی برای تمسخر نمیگردد» علاوه بر این، خندهی زیاد نیز مذموم و ناپسند بوده، در روایات اسلامی از آن نهی شده است. چنان که امام علی(ع فرمود: «من کثر ضحکه ذهبت هیبته؛ کسی که خندهی او زیاد باشد هیبتش از بین میرود.» و در جای دیگر میفرماید: «من کثر ضحکه مات قلبه؛ کسی که خندهاش زیاد باشد دلش نیز میمیرد.»18
براساس مفاد این دو روایت، خندهی زیاد عامل از بین رفتن وقار و هیبت انسان و باعث مرگ دل او میگردد از این رو لازم است انسان مومن از خندهی زیاد بپرهیزد.
علاوه بر آن چه بیان شد، در بعضی روایات، از مزاح کردن نیز منع شده است و به برخی از تبعات و آثار منفی آن اشاره شده است. امام علی(ع) فرمود: «دع المزاح فانه لقاح الضیعنه؛ از مزاح بپرهیز که آن عامل دشمنی میگردد.19 امام صادق(ع) فرمود: «ایاکم و المزاح فانه یذهب بماء الوجه و مهابه الرجال؛ از مزاح بپرهیزید که آن آبرو و ابهت آدمی را از بین میبرد.»20
بنابراین سخنان خندهآور نیز از این جهت که از مصادیق مزاح است، مذموم و ناپسند بوده، باید از آن اجتناب نمود.
باید توجه داشت که معنای این که در منابع دینی از گفتن سخنان خندهآور منع شده و مزاح نیز به دلیل تبعات و آثار منفی آن مذموم و ناپسند دانسته شده است، این نیست که اسلام دین خشونت است و عبوس بودن را تایید میکند. بلکه مومن باید بشاش باشد و با خوشرویی با برادران دینی خود برخورد کند چنان که اما صادق(ع) فرمود: «صنایع المعروف و حسن البشر یکسبان المحبه و یدخلان الجنه و البخل و عبوس الوجه یبعدان من الله و یدخلان النار؛ انجام کارهای معروف و پسندیده و با چهرهی شاد با مردم برخورد کردن، باعث جلب محبت آنها و سبب داخل شدن انسان به بهشت میشود. در حالی که بخل و با چهرهی عبوس با مردم برخورد کردن سبب دوری انسان از رحمت خدا و جهنمی شدن انسان میگردد.»21
باید توجه داشت که آن چه در اسلام پسندیده محسوب میشود و در روایات اسلامی از آن بهعنوان اخلاق یاد شده تبسم است. چنان که معصوم(ع) فرمود: «ضحک المومن التبسم؛ خندهی مومن تبسم است.»22
همچنین مزاح کردن با رعایت ادب و حفظ حدود الهی امر پسندیدهای است چنان که امیرمومنان(ع) فرمود: «انی لامزح و لا اقول الا حقا؛ من مزاح میکنم و به جز حرف حق به زبان نمیآورم.»23
براساس آن چه بیان شد میتوان گفت که یکی از نشانههای عفت در گفتار پرهیز از سخنان خندهآور است. سخنان خندهآور باعث کوچک شدن شخصیت انسان و شکسته شدن ابهت او در انظار مردم میگردد.
علاوه بر آن، در بسیاری مواقع با عیبجویی، دروغ، مسخره کردن دیگران، گفتن سخنان بیهوده و برخی گناهان دیگر همراه است. از این رو ادب و اخلاق اسلامی میطلبد که انسان از گفتن این کلمات بپرهیزد و به فرمودهی قرآن، گفتار معروف، سدید و کریمانه داشته باشد.
سخنان زمینهساز گناه
یکی از چیزهایی که به عفت در گفتار آسیب میرساند، سخنانی است که زمینهساز انحراف و آلوده شدن افراد به گناه میشود، برای مثال در روایات اسلام آمده که نباید زیبایهای زنی را برای مرد نامحرم بیان کرد تا او فریفته و شیفتهی او گردیده، به گناه بیفتد. پیامبر(ص) در این زمینه فرمود: «من وصف امراه لرجل فافتتن بها الرجل و اصاب منها فاحشه لم یخرج من الدنیا الا مغضوبا علیه؛ کسی که زیباییهای زنی را برای مردی بیان نماید و آن مرد به او علاقهمند شده و با او ارتباط نامشروع برقرار نماید، در حالی از دنیا بیرون میرود که مورد خشم و غضب خداوند قرار گرفته است.»24
مورد دیگری که در روایات توصیه شده، آن است که مسلمان نباید رازهای جنسی خود با همسرش را با دیگران حکایت کنند. چرا که این هم میتواند زمینهساز گناه و آلودگی شود. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «نهی الرسول ان تحدث المراه و المراه مما تخلو به مع زوجها؛ پیامبر نهی فرموده از این که زنی برای زن دیگر آن اسراری را که مربوط به خلوت با شوهرش است بیان کند.»25
آفت بودن این موضوع به آن جهت است که مسئلهی زن و شوهر و روابط همسری مانند بسیاری از دیگرچیزها دارای حد و مرزی است که نباید اسرار و ویژگیهای آن از محدودهی خود خارج شود. بدون شک بازگو کردن این گونه امور گاهی سر نخ فتنه به دست افراد ساده لوح و شیطان صفت میدهد که پیامدهای زشت و زیانبار آن، خواه ناخواه قبل از همه دامنگیر همان زن و شوهر خواهد شد. ممکن است به تیره شدن روابط آنها و از هم گسستن پیوند خانوادگی آنها منجر شود. به همین دلیل است که رسول گرامی اسلام از این گونه سخنان نهی کرده است. گرچه در این روایت، زنان از بازگو کردن مسائل محرمانهای که مربوط به هنگام خلوت آنها با شوهرشان است برحذر داشته شدهاند، و مطمئناً سخن گفتن مردان نیز از خلوت با همسرش همین پیامد را خواهد داشت.
یکی از چیزهایی که زمینهساز گناه و انحراف است شوخی زن و مرد نامحرم با همدیگر است. شوخی و مزاح راهها را برای برقراری ارتباط بین آن زن و مرد هموار نموده، بستر مناسب برای اقدامات بعدی آنها را فراهم میسازد. در این مورد پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «من فاکه امراه لایملکها حبسهالله بکل کلمه کلّمها فی الدنیا الف عام؛ هر کس با زنی که همسرش نیست شوخی کند خداوند برابر هر واژهای که در دنیا با آن زن صحبت کرده هزار سال او را در دوزخ حبس خواهد کرد.»26
بنابراین یکی از آسیبهایی که ممکن است به عفت در گفتار وارد میشود گفتن سخنانی است که زمینهساز آلوده شدن افراد به گناه و باعث تشویق و تحریک آنان به سمت انحراف اخلاقی میگردد.
پیشوایان دینی همواره دوستان خود را از این کار برحذر میداشتند. چنان که از ابی بصیر نقل شده است: «کنت اعلمها القرآن فما زحتها بشی قدمت علی ابی جعفر(ع) فقال لی: ای شیء قلت للمراه؟ فغطیت وجهی فقال: لا تعودنّ الیها؛ من زنی را قرآن میآموختم. با او شوخی کردم. خدمت امام باقر(ع) آمدم. امام خطاب به من فرمود: "چه گفتی به آن زن؟" صورت خودم را از شرم پوشاندم. امام به من فرمود: "دوباره به سوی او برنگردی".»27
اظهار نیاز
یکی دیگر از آسیبهای عفت در گفتار در آموزههای دینی، اظهار نیاز و سوال از مردم است. به مسلمانان توصیه شده که خواستهها و نیازهای خود را تنها در پیشگاه خداوند مطرح نمایند و احتیاجات خود را از مردم تقاضا نکنند. در قرآن کریم از مومنان نیازمندی که از مردم چیزی نمیخواهند ستایش شده است: «للفقراء الذین احصروا فی سبیلالله لایستطیعون ضربا فی الارض یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفّف تعرفهم بسیماهم لایسئلون الناس الحافا ...؛ انفاق شما باید مخصوص نیازمندانی باشد که در راه خدا، در سختی قرار گرفتهاند. نمیتوانند مسافرتی کنند و سرمایهای به دست آورند و از شدت خویشتنداری، افراد ناآگاه آنها را بینیاز میپندارند. آنها را از چهرههایشان میشناسی و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمیخواهند ... .»28
واژهی «تعفّف» به معنای آن است که عفت «صفت» آدمی شده باشد. «سیما» به معنای علامت و نشانه و «الحاف» نیز به معنای اصرار در سوال است.29
«یحسبهم الجاهل اغنیا» یعنی کسی که از حالشان اطلاع ندارد، به دلیل شدت عفتی که دارند آنها را توانگر و ثروتمند میپندارند. چرا که آنها با وجود این که فقیر و نیازمند هستند، هیچ گاه نیازمندیهای خود را اظهار نمیدارند. این آیه دلالت دارد بر این که مومنان تا آن جا که میتوانند تظاهر به فقر نمیکنند و علامتهای فقر را - جز آن مقداری که نمیشود پوشاند - پنهان میدارند. از این رو مردم پی به حال آنها نمیبرند، مگر آن زمانی که شدت فقر رنگ و روی آنها را زرد کند و یا این که لباس کهنه و مندرس بپوشند.
مراد از جملهی «لا یسئلون الحافا» این است که فقرای مومن دریوزگی نمیکنند تا منجر به اصرار در سوال شود. چرا که اگر روی کسی به سوال باز شود، برای بارهای بعدی صبر و تحمل نداشته، نفس او از تلخی فقر و نیازمندی به جزع میآید. در نتیجه عنان اختیار خود را از کف داده از مردم سوال میکند و به مرور زمان به این کار عادت خواهد کرد.30
در بیان دیگری آمده است: «فقرای آبرومند به گونهای زندگی میکنند که ناآگاهان به احوال آنان میپندارند که آنها توانگر هستند. زیرا هرگز با درخواست یا پوشیدن لباس مندرس، فقر خود را آشکار نمیسازند. عفت خود را حفظ میکنند مگر آن که به خودی خود فقر آنان آشکار گردد. مانند این که به جز لباس کهنه پوشش دیگری نداشته باشند و یا از شدت گرسنگی چهرهی آنان زرد شود.»31
در روایات اسلامی نیز سوال کردن از مردم مذمت شده و بهشدت از آن نهی شده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «یا اباذر ایاک و السوال فانه ذل حاضر و فقر تتعجله و فیه حساب طویل یوم القیامه؛ ای ابوذر بپرهیز از سوال که در دنیا، مایهی خواری و فقر و در قیامت حساب آن طولانی است.32
سوال کردن از مردم، از منظر روایات باعث ذلت انسان شده، شخصیت را لکهدار میسازد. چنان که امام علی(ع) میفرماید: «المساله طوق المذله سلب العزیز عزه و الحسیب حسبه؛ درخواست کردن از مردم، گردنبند خواری است که عزت را از عزیز و بزرگی را از بزرگزاده سلب میکند.»33
بردن نیاز نزد مردم، سبب از بین رفتن عزت و حیا از انسان میگردد. در این باره امام سجاد(ع) میفرماید: «طلب الحوائج الی الناس استلاب للعزه و مذهبه للحیاء؛ دست نیاز به سوی مردم دراز کردن باعث از بین رفتن عزت انسان شده، حیا را از او میگیرد.»34
سوال نکردن از مردم باعث کمال انسان، جلب محبت و دوستی خدا میشود چنان که از امام باقر(ع) نقل شده است: «اتخذالله ابراهیم خلیلا لانه لم یرد احدا و لم یسال احدا غیرالله عزوجل؛ خداوند ابراهیم را خلیل و دوست خود برگزید چون دست رد به سینهی هیچ سائلی نمیزد و دست نیاز به سوی احدی جز خداوند عز و جل دراز نکرد.»35
براساس روایات اهل بیت(ع) نزدیک شدن انسان به خداوند بهواسطهی سوال از او و شخصیت یافتن در نزد مردم به واسطهی ترک سوال از آنان است. امام علی (ع) میفرماید: «للتقرب الی الله بمسالته و الی الناس بترک السوال؛ مقرب شدن نزد خداوند متعال با درخواست کردن از اوست و مقرب شدن نزد مردم با ترک سوال و درخواست از آنهاست.»36
براساس روایات اهل بیت، تقاضا از مردم، آثار و پیامدهای نامطلوبی از نظر اخلاقی دارد. بردن نیاز به سوی مردم مهمترین سرمایهی انسان را که عزتش است، از او سلب نموده، شخصیت او را در پیش مردم کوچک میکند و حیا را - که مهمترین صفت اخلاقی است - کاهش میدهد. در روایات اسلامی توصیه شده تا حد امکان از کسی درخواست نکنند چنان که امام حسن(ع) فرموده است: «ان المساله لا تحل الا فی احدی ثلاث؛ دم مفجع، او دین مقرح او فقر مدقع؛ درخواست از مردم جز در سه مورد حلال نیست: خونبهای سنگین که به عهدهی بیچارهای است یا وام سنگین یا فقر و نیازی است که انسان را به مذلت میکشاند.»37
درخواست از مردم نه تنها پیامدهای منفی در زندگی دنیایی انسان دارد بلکه در قیامت نیز اثر آن بروز خواهد کرد. امام باقر(ع) میفرماید: «من سأل بظهر غنی لقی الله مخموشا وجهه یوم القیامه؛ هر کس با وجود بینیازی، از مردم سوال کند، در روز قیامت با چهرهای خراشیده خدا را دیدار نماید.»40
بنابراین ترک نیاز از مردم از نشانههای عفت در گفتار و طلب تقاضا از مردم از جلوههای بیعفتی در گفتار است.
جمعبندی و نتیجهگیری
از آن چه بیان گردید استفاده میشود که عفت در گفتار از منظر اسلام اهمیت زیادی داشته، یکی از صفات مهم اخلاقی به حساب میآید. عفت در گفتار به معنای پاکیزه بودن سخن از آلودگیها و آراستن به زیبایهاست. چنان که بیان گردید عفت در گفتار دارای سه مرحله و سه جنبه است و کسی که میخواهد از عفت در سخن برخوردار باشد، باید تلاش نماید در این سه مرحله سخن خود را از آسیبها مصون بدارد.
«آهنگ و نوای سخن»، «شیوهی ادا و القای آن» و «محتوا و درونمایهی سخن» مراحلی است که یک سخن میتواند داشته باشد. آن گفتاری از عفت برخوردار است که هم از نظر آهنگ و آوا آلوده نباشد، هم از نگاه شیوهی بیان و کیفیت ادا از سلامت برخوردار باشد و هم محتوا و درونمایهی آن پاکیزه و از هر گونه آلودگی مصون باشد. سخنان زشت، پرحرفی ، گفتار بدون آگاهی، بیان مسائلی که به انسان ارتباطی ندارد، سخنان خندهآور، بیان اموری که بدآموزی دارد و زمینهی انحراف و گمراهی افراد را فراهم میسازد و نیز اظهار نیاز نزد مردم، از مصادیق بیعفتی در گفتار شمرده میشود که انسان مومن باید از آن پرهیز نماید.
1. محمدمهدی نراقی، ج2، ص185.
2. عبد الواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص216.
3. تحف العقول.
4. نهج البلاغه، نامهی 31.
5. محمدحسن طبرسی، مکارم الاخلاق، ج2، ص328.
6. عبد الواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص211.
7. همان، ص212.
8. حسین شیخ الاسلام، گفتار امیرمومنان(ع)، ج2، ص1228.
9. آمدی، پیشین، ص115.
10. همان، ص213.
11. آمدی، پیشین، ص151.
12. عبد الواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص88.
13. همان، ص213.
14. همان، ص211.
15. تحف العقول، ص94.
16. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج76، ص100.
17. نهج البلاغه، نامهی 31.
18. عبدالواحد آمدی، تصنیف غرر الحکم، ص328.
19. همان، ص282.
20. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج2، ص665.
21. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج12، ص160.
22. محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ص664.
23. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج9، ص140.
24. محمدحسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص83.
25.
26. محمدحسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص198.
27. همان، ج20.
28. بقره، آیهی273.
29. محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمهی محمدباقر موسوی، ج2، ص913.
30. همان، ص613.
31. جوادی آملی، تسنیم تفسیر قرآن کریم، مرکز اسرا، چاپ اول، 1386، ج12، ص500.
32. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ترجمهی رضا شیخی، ج5، ص162.
33. همان.
34. همان، ص163.
35. محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ترجمهی رضا شیخی، ج5، ص165.
36. همان، ص163.
37. همان، ج5، ص167.
38. همان، ص168.