چرا اباعبدالله الحسین(ع) همانند پدر یا برادر بزرگوار خویش در مقابل طاغوت زمان سکوت نکرد؟
1. طاغوت زمان او، انسانى متجاهر به فسق، آلوده، شرابخوار و زناکار بود، در حالى که در زمان حضرت على(ع) و یا امام حسن مجتبى(ع)، چنین وضعى وجود نداشت. کردارهاى ناپسند یزید بهعنوان زمامدار حکومت اسلامى پىآمد ناگوارى براى جامعهى اسلامى داشت. در این صورت، چنین رفتارى کمکم مشروعیت مىیافت و همهى ارزشهاى اسلامى زیر سؤال مىرفت و مسلمانان نیز آلوده مىشدند.
2. حکومت اسلامى در زمان دو امام اول، نو بنیاد بود و هر گونه کشمکشى بر سر قدرت، به تشویش اذهان عمومى مىانجامید و با مخالفت مردم روبهرو مىشد. بنابراین، مردم از باور خود به ائمهى اطهار(ع) روىگردان مىشدند.
3. همچنین کشمکشهاى درونى مسلمانان بر سر زمامدارى، بهانهى خوبى براى دشمنان خارجى مانند یهودیان بود تا آشکارا به تضعیف مسلمانان بپردازند و اساس اسلام را با خطرى جدى روبهرو سازند.
بارى، اوضاع زمان امام حسین(ع) با زمان خلفا و معاویه تفاوت داشت؛ زیرا حکومت اسلامى استقرار یافته بود، ولى انسانى فاسق بر جامعه حکم مىراند. بنابراین امام واجب مىدانست که با این بدعت خطرناک رویارو شود. ایشان در پاسخ به پیشنهاد بیعت با یزید مىفرماید:
عَلَى الإسلامِ السَّلامُ إذَا بُلِیَتِ الأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثل یَزید؛ حال که فرمانروایى مسلمانان به یزید فاسق واگذار شده است، باید فاتحهى اسلام را بخوانیم.1
دعوت مردم کوفه تا چه اندازه در انگیزهى قیام امام حسین(ع) اثر داشت؟
امر به معروف و نهى از منکر از عوامل اصلى شکلگیرى قیام امام حسین(ع) بود. امام از آغاز، نهضت خود را از هر گونه انگیزهى غیرخدایى و اتهامهایى که دربارهى خروج ایشان از مدینه بر سر زبانها بود، پاک ساخت. ایشان با ندایى رسا فرمود هدفش از این حرکت، احیاى سنتهاى فراموش شدهى نبوى و پاسداشت امر به معروف و نهى از منکر در جامعه است. بنابراین، حتى اگر کوفیان براى حضرت نامه نمىنوشتند، ایشان دست به این قیام مىزد. البته در این صورت، ممکن بود مکان درگیرى با نیروهاى مخالف تغییر کند، ولى در مسیر و هدف مبارزه تغییرى ایجاد نمىشد. در این میان، مردم کوفه در روند آزمون الهى قرار گرفتند ولى سربلند بیرون نیامدند. جنبههاى گوناگون این قیام بسیار فراتر از جغرافیاى زمانى و مکانى کوفه بود. دعوت مردم کوفه در این جریان، نقشى فرعى داشت. امام حسین(ع) بدون اطمینان و تکیه به این دعوت، قیام خود را آغاز کرد و از آن تنها بهعنوان مسئلهاى عمومى براى مخالفت با حکومت سراسر فسق و فجور وقت، بهره گرفت.
چرا حضرت امام حسین(ع) قیام خود را در زمان معاویه آغاز نکرد؟
الف) امام حسین(ع) در پى فرصتى بود تا افکار عمومى، با ایشان همراه شود. صلح امام حسن(ع) خود، زمینهساز این مسئله بود. ایشان نیز از این آرامش بهره برد تا جامعه را براى انقلاب آماده سازد. ایشان با اعتراض به حکومت وقت(معاویه) و نوشتن نامههایى به بزرگان و سران شهرهاى دیگر و تجمع در منا، براى گوشزد کردن وضع نابهسامان دستگاه حکومتى، بستر را براى آغاز انقلاب خود فراهم مىکرد.
ب) سیاست معاویه با یزید بسیار تفاوت داشت و دلیل آن نیز فسق و فجور یزید بود. همین مسئله سبب شده بود امام حسین(ع) در زمان یزید، نسبت به کیان اسلام، خطر جدىترى احساس کند. افزون بر آن، معاویه فرد بانفوذى بود و از نظر اجتماعى و سیاسى به دلیل قدرت، جوسازى و عوامفریبى در میان عوام و خواص، جایگاه ویژهاى داشت. این مسئله، باورهاى عمومى را براى دفاع از معاویه در برابر هر گونه حرکتى قوام بخشیده بود.
چه کسانى با قیام امام حسین(ع) مخالفت کردند و پیشنهاد انصراف از قیام یا بیعت با یزید به ایشان دادند؟
در آغاز حرکت امام حسین(ع)، بسیارى از افراد با ایشان مخالفت کردند و به گفتهى خود، آن حضرت را نصیحت مىکردند که خون خویش را در این راه هدر ندهد. این پیشنهادها از همه سو صورت مىگرفت؛ از نزدیکان حضرت، مانند «عبداللّه بن جعفر»، «ام سلمه»، «محمد بن حنیفه» و «عبدالله بن عباس» گرفته تا مردم کوى و برزن. البته آنان با آگاهى از نیت امام حسین(ع)، ایشان را از روى دلسوزى، علاقهمندى به اسلام یا ترس، از این کار باز مىداشتند. آنان از عمق واقعیت نهضت امام حسین(ع) آگاه نبودند. و اگر امام حسین(ع) به پیشنهاد آنان جامهى عمل مىپوشاند، کار به سود دشمنان واقعى اسلام پایان مىیافت. برخى از دوستداران امام حسین(ع) مانند: «فرزدق»، «طرماح بن عدى» و اشخاصى مانند: «عبدالله بن عمر» و «عبداللّه بن زبیر» که با حکومت یزید مخالف بودند، ایشان را از بر پا داشتن قیام بر ضد یزید بر حذر مىداشتند. با این حال، امام حسین(ع) با تکیه بر جایگاه امامت خویش به سخن هیچ یک از آنان توجه نکرد.
چرا امام حسین(ع) در آغاز حرکت، مکه را بهعنوان مقصد اصلى خود برگزید؟ با این حال، به چه دلیل تغییر مسیر داد؟
الف) مکه، پایتخت مسلمانان بود و امام حسین(ع) با حضور در آن شهر مىتوانست با جهان اسلام در ارتباط باشد و نداى حقّانیت خود را به گوش همهى مسلمانان برساند.
ب) به گفتهى شهید مطهرى در کتاب حماسهى حسینى، امام حسین(ع) با حضور در مکه بهعنوان پناهگاه، پناهندگى و امنیت نداشتن خود را اعلام کرد؛ زیرا هر کس به مکه پناه مىآورد، بىدفاع بودن خود را در حرم امن الهى اعلام مىداشت تا از چنگ دشمنان در امان بماند. با این حال امام حسین(ع) در هنگام طواف دریافت که مأموران حکومتى در زیر لباس احرام خویش، شمشیر بستهاند و قصد جان ایشان را دارند. آن حضرت نیز براى حفظ حرمت خانهى خدا و پیشگیرى از خونریزى، حج خود را به عمره تبدیل کرد و به سوى کوفه به راه افتاد. البته ایشان، به بىراهه نرفت و فرارى نگردید تا مبادا دشمنان بر قیام ایشان برچسب ترس بزنند. به همین دلیل، امام حسین(ع) مسیر خود را تغییر داد.
چرا امام حسین(ع) پس از رسیدن به لشکر «عمر سعد»، پیشنهاد بازگشت را مطرح مىکند؟ آیا انگیزهى ایشان از بازگشت، مصالحه و سازش بود؟
امام حسین(ع) در کربلا چند بار، بازگشت به وطن و ترک مخاصمه را پیشنهاد مىکند، مانند: زمان رویارویى با لشکر «حرّ»، در گفتوگو با عمر سعد و در روز عاشورا در برابر لشکریان دشمن. هدف ایشان از این پیشنهاد موارد زیر بود:
الف) تمام کردن حجت بر لشکر دشمن و نشان دادن این که وى قصد جنگ و خونریزى ندارد. هدف ایشان این بود که نشان دهد هیچ گاه آغازگر جنگ نیست.
ب) به کار بستن تاکتیک نظامى براى پیشگیرى از تبلیغات مسموم امویان. آنان مىخواستند قیام حضرت را مخدوش سازند و به او نسبت شورشى دهند. در واقع، راهکار امام، حرکتى ارشادى و در راستاى رسوایى یزیدیان بود. ایشان با این کار به همگان فهماند که او هیچ گونه امنیتى ندارد؛ زیرا پیشنهاد مصالحهى ایشان را رد کردند و حتى اجازهی برگشت هم به ایشان ندادند و تنها یک راه باقى گذاشتند و آن کشتن ایشان بود.
آیا کسى از لشکر امام حسین(ع) به دشمن پیوست؟
در هیچ منبع تاریخى چنین مطلبى نیامده است. البته آن هنگام که خبر شهادت مسلم(ع) به حضرت رسید، شمارى از یاران حضرت جدا شدند، ولى کسى به لشکر مقابل نپیوست. آنان خود را از مهلکهى نبرد نحات دادند و گریختند. شهید مطهرى مىگوید:
کسى از اصحاب و یاران امام حسین(ع) با توجه به گرفتارى که داشتند، به لشکر دشمن ملحق نشدند.2
کسانى که روز عاشورا در برابر دشمن صفآرایى کردند، همگى شهید شدند. البته شخصى به نام «هرثمه بن سلیم» در روز عاشورا از لشکر امام جدا شد و از منطقه گریخت. او نخستین کسى بود که هنگام بازگشت على(ع) از جنگ صفین، خبر شهادت امام حسین(ع) و یارانش را در سرزمین کربلا از حضرت على(ع) شنید. او همچنین آخرین کسى بود که به بهانهى عائلهمندى و... از جمع یاران امام حسین(ع) جدا شد.3
چرا امام حسین(ع)، با علم به عدم پیروزى نظامى و ضرورت انجام قیام با بهرهگیرى از اعجاز، حکومت یزید را سرنگون نکرد؟
در پاسخ باید گفت:
الف) پیامبر یا امام در همهى کارها مانند دیگران عمل مىکند و مسائل را از مجراى طبیعى آن مىگشاید و تنها براى اثبات نبوت و یا امامت خود از معجزه بهره مىگیرد. این در حالى است که در واقعهى عاشورا، هیچ کس منکر امامت حضرت نشد و همگى به امامت و جایگاه والاى ایشان اقرار داشتند. حتى حضرت در روز عاشورا در آخرین لحظهها براى چندمین بار خود را معرفى و مقام منیع خود را براى همه بازگو مىکند. پس به معجزه نیازى نبود.
ب) اگر حضرت مىخواست این کار را با معجزه به انجام برساند، حجت بر کسى تمام نمىشد و کار نقص پیدا مىکرد؛ زیرا ایشان مىخواست با شهادت خود و یاران باوفاىشان، از ستم یزیدیان پرده بردارد و درس شهادت و آزادگى و ایستادگى در برابر ستم را به همگان، بهویژه امتهاى آینده بیاموزد. چنین کارى با معجزه عملى نبود و نهضت عاشورا را با ایستایى روبهرو مىساخت.
آیا مبارزهى امام حسین(ع) با حکومت یزید تا پاى جان واجب بود و این مسئله با شرایط امر به معروف منافات ندارد؟
یکى از شرایط امر به معروف و نهى از منکر، نداشتن زیان مالى یا جانى و خطرى براى شخص امر به معروف کننده است و اگر براى او زیانى داشته، یا حتى احتمال ضررى باشد، امر به معروف از عهدهى او ساقط است. این سخن در جایى است که اصل دین در خطر سقوط قرار نگرفته و اجراى آن منکر از محدودهى فرد و یا یک اجتماع کوچک فراتر نرفته باشد، ولى اگر اصل آن با خطر رو به رو شود، دفاع از آن حتى بر زنان واجب مىشود.
چرا امام حسین(ع)، اهل بیت و زنان و فرزندان خود را به کربلا آورد؟
بى شک، امام حسین(ع) از شهادت خود و یارانش و اسارت اهل بیتش آگاه بوده با این حال، آنان را با خود به کربلا برد تا:
الف) نقش اطلاعرسانى را بهعهده بگیرند و پیام حقّانیت کربلا را به مردم برسانند. اگر چنین نمىکرد، خبر این فاجعه به گوش کسى نمىرسید. شهر به شهر گرداندن اسیران، به جاى آن که به خوارى اهل بیت(ع) بیانجامد، پیام عاشورا را بهآسانى به مردم رساند. مردم با دیدن وضع اسفناک اسیران و شنیدن خطبههاى آتشین حضرت زینب(ع) و امام سجاد(ع) از عمق فاجعهها آگاه شدند. اگر مردم از آن آگاه نمىشدند، در برابر تبلیغات مسموم دشمن، اصل رویداد منحرف مىگردید و جنایتهاى امویان پنهان مىماند.
ب) شهادت بعضى از کودکان در کربلا و اسارت اهل بیت امام حسین(ع)، چهرهى ستمگر و پلید دشمنان اهلبیت(ع) را بیش از پیش آشکار ساخت؛ در واقع شهادت کودکان، خود سند گویایى بر مظلومیت و حقانیت امام و بىشرمى و ظلم دشمن بود.
چرا یاران امام حسین(ع) برترین یاران هستند؟
حضرت امام حسین(ع) در خطبهاى در کربلا چنین فرمود:
من یارانى باوفاتر از یاران خود نمىشناسم و خاندانى نیکوتر و مهربانتر از خاندان خود سراغ ندارم پس خدا شما را بهدلیل[یارى نمودن] من پاداش نیکو دهد. بدانید که من [فردا را] روز آخر زندگىمان به خاطر اینان (دشمن) مىدانم و به شما اجازه مىدهم که همگى آزادانه بازگردید و از من بر گردن شما چیزى نیست. این تاریکى شب که شما را در بر گرفته، مرکب خود کنید (از تاریکى شب استفاده نمایید).4
در پاسخ باید گفت: زیرا حجت بر همهى آنان تمام بود و آنان مىدانستند که فردا کشته خواهند شد، با این حال، رهبر خویش را رها نکردند و تا آخرین لحظه بر پیمان خود باقى ماندند. شهید مطهرى در این باره مىگوید: «وضع اصحاب ابا عبداللّه(ع) طورى بود که بر همهى اصحاب و شهداى پیشین، سبقت گرفتند؛ چون اصحاب ابا عبداللّه(ع) هم از طرف دوست آزاد بودند و هم از طرف دشمن. اما از طرف دوست به علت این که اباعبداللّه(ع) فرمود: "آنها به غیر از من کارى ندارند و شما مىتوانید از تاریکى شب استفاده کنید و بروید..." و از طرف دشمن هم در تنگنا نبودند... پس اصحاب امام حسین(ع) بر بدریّون پیغمبر(ص) و صفّیون على(ع) ترجیح داشتند».5
آیا امام حسین(ع) تنها براى این که گناهان امتهاى بعدى بخشیده شود به شهادت رسید؟
بعضى افراد با دیدن احادیثى که ثمرهى سوگوارىها را بخشش گناهان و رسیدن به شفاعت امام حسین(ع) مىدانند، به این اندیشهى اشتباه گرفتار شدهاند که هر کس در رثاى اهل بیت(ع) و امام حسین(ع) بگرید، گناهانش بدون حساب و کتاب بخشیده مىشود. حتى گاهى سوگوارى و گریهى آنان با بعضى واجبات اسلامى نیز منافات پیدا مىکند. این گونه افراد ناخواسته به نهضت خونین حضرت خدشه وارد مىکنند و سبب تحریف آن مىشوند و آب به آسیاب دشمنان امام حسین(ع) مىریزند. شهید مطهرى در این زمینه مىگوید:
«بدون شک این یک تفکر مسیحى است که در میان ما رایج شده است. این فکر است که امام حسین(ع) را به کلى مسخ مىکند و او را به صورت سنگر گناهکاران!! در مىآورد. قیام او را کفارهى عمل بد دیگران قرار مىدهد. امام حسین(ع) کشته شد که گناهکاران از عذاب الهى بیمه شوند؟! جوابگوى معصیت معصیتکاران باشد؟!»6
چند تن از بنیهاشم در کربلا شهید شدند؟
شمار شهیدان بنی هاشم در کربلا، هفده تن بود که در حدیثى از امام سجاد(ع) نیز آمده است. اسامی آنان عبارت است از:
الف. فرزندان امام حسین(ع)، حضرت على اکبر و على اصغر(ع).
ب. حضرت قاسم، عبداللّه و ابوبکر فرزندان امام حسن مجتبى(ع).
ج. حضرت عباس، عبداللّه، جعفر، عثمان، و محمد(ع) پسران امالبنین(ع) و برادران امام حسین(ع).
د. عون و محمد(ع) فرزندان حضرت زینب(س).
ه’ . عبداللّه بن مسلم، محمد بن مسلم، جعفر بن عقیل، عبدالرحمان بن عقیل و محمد بن ابى سعید بن عقیلعلیهمالسلام (فرزندان مسلم و عقیل).7
انگیزهى امام حسین(ع) از برداشتن بیعت خویش از سپاه چه بود؟
هدف حضرت این بود که تنها کسانى که با انگیزههاى صددرصد الهى به آن جا گرد آمدهاند، باقى بمانند و هر کس تردید دارد، آن جا را ترک گوید؛ زیرا مىخواست سطح معنوى قیام خود را بیش از پیش ارتقا بخشد. در این صورت:
الف. نام این قیام هماره بهعنوان قیام الهى در تاریخ ثبت شد و شایبهى هر گونه آشوبطلبى از آن زدوده گردید.
ب. با آزموده شدن اخلاص و یقین یاران امام حسین(ع) دفاع از حق و حقیقت، بر هماهنگى و یکرنگى لشکر امام حسین(ع) افزوده شد و آنان به وحدت بیشترى دست یافتند.
چه کسانى از همراهان امام حسین(ع) پس از واقعهى عاشورا زنده ماندند؟
از روایتهاى تاریخى به دست مىآید که تن از یاران امام حسین(ع) زنده ماندند که عبارت بودند از:
1. عقبه بن سلمان: غلام حضرت رباب که عمر سعد او را آزاد کرد.
2. مرقع بن قمامه: قبیلهى او از عمر سعد امان گرفتند. عبیدالله بن زیاد نیز او را به بحرین تبعید کرد.
3. مسلم بن ریاح: پس از شهادت امام حسین(ع) از کربلا گریخت.
4. حسن بن حسن(ع) معروف به حسن مثنى: او مجروح شده بود و به دلیل خویشاوندى با عمر سعد، او را نکشتند.
5 . عمر بن حسن(ع).
6. قاسم بن عبدالله.
7. محمد بن عقیل.
8 . زید بن حسن(ع).8
عمر سعد بهعنوان فرماندهى لشکر ابن زیاد، پس از شهادت امام حسین(ع) به چه جنایتهایى دست یازید؟
او پس از شهادت امام حسین(ع) به فجایعى دست زد که کمتر از مبارزه با آن حضرت نبود، مانند: آب ندادن به زنان و کودکان، برهنه کردن بدن امام حسین(ع) به طمع لباس، در آوردن زیور زنان، آویختن سر شهیدان به گردن اسبان، دشنام به اهل بیت(ع)، اسب تاختن بر بدن شهیدان، ضرب و جرح اسیران، سوار کردن اسیران بر شترهاى بىجهاز، به زنجیر بستن امام سجاد(ع)، روبهرو کردن اسیران با سرهاى بریده براى آزار آنان، جسارت به سر امام حسین(ع)، کشتن برخى از زنان در کربلا مانند «امّوهب»9 گذراندن اسیران از کنار گودال قتلگاه براى آزار روحى آنان، آتش زدن خیمهگاه، غذا ندادن به اسیران.10
تأثیر تبلیغى اهل بیت امام حسین(ع) در مدت اسارتشان چگونه بود؟
حکومت بنىامیه مىکوشید با به اسارت در آوردن و گردانیدن اسیران در شهرهاى گوناگون، قیام کربلا را مخدوش سازد و اهل بیت امام حسین(ع) را به گونهاى خوار کند. با این حال، بر خلاف انتظار آنان، اسارت اهل بیت(ع)، قیام کربلا را تکمیل کرد و بر رشد و تعالى آن افزود؛ زیرا دشمنان ناخواسته، پیام کربلا را به وسیلهى اسیران به گوش همهى مسلمانان رساندند. این کار، حکومت بنى امیه را رسوا کرد و مردم را از جنایتهاى آنان، آگاه ساخت. همین مسئله، زمینهساز قیامهایى شد که پس از عاشورا رخ داد. خطبههاى حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در کوفه و شام نیز از فرازهاى روند پیامرسانى اهل بیت(ع) به مردم بود.
نقش زنان در قیام کربلا چگونه بود؟
زنان نیز در قیام کربلا سهم بهسزایى داشتند و با همیارىهاى عاطفى و روحى خود، دوشادوش مردان در افزایش سطح معنوى قیام همت گماردند. امام حسین(ع) در بسیارى از موارد از دلدارىهاى حضرت زینب(ع) و احساس همدردى ایشان، بهره مىجست. نمونهى این گفته در صحنهى شهادت على اکبر و على اصغر(ع) دیده مىشود. در جاىجاى تاریخ عاشورا آمده است زینب(ع) براى دلدارى دادن امام حسین(ع) پس از شهادت هر شهیدى، به کمک ایشان مىشتافت، ولى هنگام شهادت فرزندان خود از خیمه بیرون نیامد تا مبادا حسین(ع) شرمندهى او شود. همچنین دو تن از زنان، در جریان زد و خوردهاى کربلا به شهادت رسیدند ام وهب و «جناده بن حارث» براى دفاع از امام حسین(ع) به میدان رفتند و کشته شدند. افزون بر آن وظیفهى پیامرسانى قیام نیز بر عهدهى امام سجاد(ع) و زنانى چون حضرت زینب حضرت سکینه، حضرت امکلثوم و حضرت رباب(ع) بود که با خطبهها و فریادهاى خویش، این وظیفه را بر دوش گرفتند.
پس از قیام عاشورا چه قیامهاى دیگرى براى مبارزه با فساد حکوتهاى ستمکار رخ داد؟
پس از شهادت آن حضرت، چهار قیام بزرگ رخ داد که عبارتند از:
الف. قیام حَرّه: مردم مدینه پس از بازگشت اسیران اهل بیت(ع) به مدینه، از جنایتهاى یزید آگاه گشتند. از این رو به خونخواهى امام حسین(ع) و یاران باوفایش به پا خاستند که این قیام به دلیل نداشتن بنیهى دفاعى لازم بهشدت از سوى یزید سرکوب شد و این نخستین قیام پس از عاشورا به شمار مىرود که در سال 63 هجرى رخ داد.11
ب. قیام عبداللّه بن زبیر: هر چند این حرکت، با انگیزهى قیام مکتبى رخ نداد، ولى بىشک از حرکت امام حسین(ع) تأثیر پذیرفته بود. انگیزهى عبداللّه بن زبیر از این قیام، آن بود که قدرت خود را به حکومت مرکزى نشان دهد. او، امام حسین(ع) را رقیب خود مىدانست و نمىتوانست ببیند که ایشان قیام کرده ولى او همچنان در کنج خانه نشسته است. از این رو، براى قدرتنمایى و دستیابى به قدرت، سر به شورش برداشت. با این حال، در جنگ شکست خورد و به خانهى خدا پناه برد. لشکریان یزید خانهى خدا را به منجنیق بستند و مسجد الحرام را ویران کردند. این حرکت یزید در خدشهدار شدن چهرهى امویان نزد افکار عمومى و شتاب گرفتن روند سرنگونى آنان، سهم مهمى داشت. در بحبوحهى سرکوب شورش، یزید درگذشت و جنگ متوقف شد.
ج. قیام توّابین: توابین کسانى بودند که به دلیل پشیمانى از یارى نکردن امام حسین(ع) دست به این قیام زدند. سرپرستى این گروه چهار هزار نفرى را «سلیمان بن صرد خزاعى» با شعار «یا لَثاراتِ الحُسین» بر عهده داشت. عبیداللّه بن زیاد با لشکرى سى هزار نفرى به رویارویى با آنان پرداخت و شمار فراوانى از آنان را به شهادت رساند.
د. قیام مختار: مختار پس از ورود مسلم بن عقیل(ع) به کوفه، او را به خانهى خود خواند. عبیداللّه بن زیاد از ماجرا آگاه شد و او را به زندان افکند. مختار در زندان به شوهر خواهر خود، عبداللّه بن عمر نامهنگارى کرد و خواستار میانجىگرى او پیش یزید شد. میانجىگرى عبداللّه بن عمر نتیجه داد و مختار از زندان آزاد شد. آزادى او پس از واقعهى عاشورا بود. مختار با برگزارى جلسات خصوصى و پنهانى با شیعیان و سران توابین که سرکوب شده بودند، دست به قیام زد. وى، کوفه را از کارگزاران اموى و مسببان شهادت شهیدان کربلا پاکسازى کرد و براى جنگ با سپاه شامیان آماده شد. فرماندهى سپاه مختار «ابراهیم بن مالک اشتر» بود و فرماندهى لشکر یزید را عبیداللّه بر عهده داشت. در این جنگ لشکر شام شکست خورد و ابراهیم، سر عبیداللّه را براى مختار فرستاد.
پینوشتها:
1. حماسهى کربلا، خسرو تقدسىنیا، قم، انتشارات ائمه، 1376ه. ش، ص37.
2. مرتضى مطهرى، حماسهى حسینى، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و نهم، 1377 ه.ش، ج3، ص74.
3. بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، دار الوفاء، 1403ه.ق، ج44، ص255 و ج32، ص419؛
ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، 1378 ه.ق، ج3، ص169.
4. فَإنِّى لا اَعلَمُ اَصحَاباً اَوْفى وَ لا خَیْراً مِنْ اَصحَابِى وَ لا اَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لا اَوْصَلَ مِنْ اَهلِ بَیتِى فَجَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّى خَیْراً ألا وَ اِنِّى لأَظُنُّ اَنَّهُ آخِرُ یَوْمٍ لَنَا مِن هؤُلاءِ ألا وَ اِنِّى قَد اَذِنْتُ لَکُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِیعاً فِى حِلٍّ لَیْسَ عَلَیْکُم مِنِّى ذِمَامٌ. هذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُم فَاتَّخِذُواهُ جَمَلاً
الشیخ المفید، الارشاد، تهران، انتشارات علمیه الاسلامیه، بى تا، ج2، ص93؛ محمد بن على بن الحسین بابویه القمى، الشیخ الصدوق، الامالى، بیروت، دار الاعلمى للمطبوعات، بى تا، ص156؛ السید محسن الامین العاملى، اعیان الشیعه، دمشق، بىنا، 1356 ه’.ق، ج1، ص600؛ بحار الانوار، ج44، ص316.
5. حماسهی حسینى، ج3، ص56.
6. همان، ج3، ص256.
7. شیخ عباس قمى، منتهى الامال، قم، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1374 ه’.ش، ج1، ص400.
8. ابوالفرج على بن الحسین الاصبهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، المطبعه الحیدریه، چاپ دوم، 1965م، ص75.
9. اعیان الشیعه، ج3، ص482؛ الشیخ محمد السماوى، ابصار العین فى انصار الحسین(ع)، قم، مکتبه بصیرتى، بى تا، ص61.
10. حماسهى حسینى، ج3، ص168.
11. ابن اثیر الجزرى، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار احیاء التراث، بى تا، ج4، ص111.