امر به‌معروف و نهى‌از‌منکر در سیره‌ی عملى معصومان(ع)

 اشاره:

 امربه‌معروف و نهى‌از‌منکر از جمله فروع دین و واجبات اسلام است که در اسلام سفارش فراوانى نسبت به آن صورت گرفته و از جای‌گاه و اهمیت والایى برخوردار است. چه بسا نهال‌هایی که پس از غرس، در مسیر رشد خود در معرض آفت‏ها و تندبادهایى قرار گیرد که عدم توجه به آن آفات و آسیب‏ها سبب از بین رفتن و پژمردن آن‌ها ‏گردد. آسیب‌زدایى از جامعه‌ی اسلامى نیز از جمله وظایف هر فرد مسلمان است. واجب است که آحاد مردم با امر به‌معروف و نهى‌از‌منکر، تداوم حیات جامعه‌ی خویش را تضمین نمایند.

 در سال جارى به‌دلیل بهار شمسى و ربیع قمرى، نیکوست توجه ویژه‏اى به این فریضه‌ی الهى در مسافرت‏ها و تعطیلات داشته باشیم.

 امر به‌معروف و نهى‌از‌منکر در قرآن

 در قرآن کریم آیات فراوانى نسبت به این موضوع آمده که ضرورت آن را مشخص می‌کند: کسانى که به خدا و روز رستاخیر ایمان دارند و امر به‌معروف و نهى‌از‌منکر مى‏کنند و آنان رستگارانند.1

 خداوند در جاى دیگر امر به‌معروف و نهى‌از‌منکر را از سوى خود دانسته و در ضرورت آن مى‏فرماید: به‌درستى که پروردگار دستور به عدل و احسان و نیکى به نزدیکان داده و از فحشا و منکر نهى نموده است.2

 امر به‌معروف و نهى‌از‌منکر در سخن معصومان(ع)

 سخنان گهربار معصومان(ع) بهترین تفسیر‌کننده‌ی آیات الهى است و از برآیند آن، ضرورت این موضوع بیشتر آشکار مى‏شود. براى امر به‌معروف در سخنان معصومان (ع) کارکردهاى آشکار و نهان بسیارى بر‌شمرده می‌شود. از جمله‌ی آن، سربلندى مسلمانان و عدم تسلّط اشرار بر شئون جامعه‌ی اسلامى است. امیرمؤمنان (ع) در این باره مى‏فرماید: «امر به‌معروف و نهى‌از‌منکر را ترک نکنید که اشرار [قوم] شما بر شما مسلط خواهند شد.»3

 حتى این مسئله سبب عدم استجابت دعاى خوبان نیز شده، جامعه را در مخمصه‏اى تاریک و رهایى‏ناپذیر مى‏اندازد. رسول خدا (ص) مى‏فرماید: «اگر [مؤمنان] امر به‌معروف و نهى‌از‌منکر نکنند خداوند اشرار را بر آنان مسلط مى‏گرداند به‌گونه‏اى که خوبان آنان دعا مى‏کنند ولى دعای‌شان مستجاب نمى‏شود.»4

 امر به‌معروف در سیره‌ی عملى اهل‏بیت‌(ع)

 سیره و رفتار معصومان(ع)، خود کتابى روشن از برترین و والاترین آموزه‏هاى اخلاقى است و رفتار آنان برترین الگو براى بشریت است. در ادامه، به خوبى روشن مى‏شود که امر به معروف آموزه‏اى بلند از اخلاق و عرفان معصومان (ع) است.

 1. برترین پند:

 سفارش‏هاى معصومان (ع) به مردم، به‌ویژه نسل جوان، راهنماى خوبى براى زندگى است، نوشته‏اند حسن بن ابی الحسن جوانى از اهالى کوفه بود. وقتى حکومت امیر‌مؤمنان-(ع) استقرار یافت روزى امام را در کوچه‏هاى کوفه دید و به‌دنبال او به‌ راه افتاد. امام متوجه شد که کسى به‌دنبال او مى‏آید. ایستاد و پشت سرش را نگریست و فرمود: «اى جوان! آیا کارى داشتى؟» او پاسخ داد: «آرى اى پیشواى مؤمنان! دوست دارم به من پندى بیاموزى که پروردگارم مرا بدان سود بخشد.» امام در پاسخش فرمود: «اى جوان! هر کس با خداى خویش با راستى رفتار نماید شجاعت مى‏یابد و هر کس نسبت به دین خود بهراسد از هلاکت سالم مى‏ماند و هر کس به‌ دنیا با زهد روى آورد چشمش به‌ دیدن پاداش پروردگارش روشن مى‏شود. آیا بیش از این برایت بگویم؟» او با اشتیاق پاسخ داد: «آرى مولاى من.» امام ادامه داد: «هر کس سه ویژگى را دارا باشد دنیا و آخرتش سالم مى‏ماند: اول آن که امر به‌معروف کند و خود نیز به آن معروف گردن نهد. دوم کسى که نهى از منکر نماید و خود نیز از آن منکر دورى گزیند. سوم آن که در همه حال دامن به ‌گناه نیالاید و از حدود الهى مراقبت نماید.»5

 2. عرضه دین: از جمله عادات پسندیده‏ى نزدیکان معصومان-(ع)، عرضه کردن دین به امام خویش بود. بدین نحو که به-محضر امام شرفیاب مى‏شدند و معتقدات خود را بیان داشته، از امام مى‏خواستند تا با ارشاد و امر به‌معروف خویش، کاستى و نقصان آن را گوشزد نمایند. نوشته‏اند «عمرو بن حریث» خدمت امام صادق‌(ع) رسید. مقابل امام نشست و عرض کرد: «فدایت شوم! آیا دین خود را به شما عرضه بنمایم؟» امام سرش را تکان داد و فرمود: «آرى! بیان کن!» گفت: «من شهادت مى‏دهم که جز خداى یگانه خداى دیگرى شایسته‌ی پرستش نیست و محمد‌(ص) بنده و فرستاده‌ی اوست و روز قیامت در پیش است و هیچ شکى در آمدن آن نیست. نماز و روزه و حج و زکات نیز بر بندگان خدا واجب است و ... من بر این روش زندگى مى‏کنم و با همین دید از دنیا خواهم رفت.» امام در پاسخ او فرمود:

 اى عمرو بن حریث! به خدا سوگند دین من و پدران من نیز همین است. پرهیزگار باش! و زبانت را جز بر سخن خیر نگه‏دار! و نگو من به اراده‌ی خودم هدایت شدم بلکه پروردگار تو را هدایت کرده است؛ پس شکرگزار پروردگار خویش و نعمت هدایت باش. از کسانى مباش که حاضر است سرزنشش کنند و چون غایب شود پشت سر او غیبت نمایند. مردم را بر دوش خود سوار مکن و گناه دیگرى را به گردن خود مگیر و بر خویشتن مسلّط مساز؛ زیرا ممکن است کمرت را بشکند و در زندگى خودت درمانده شوى.»6

 3. واپسین امربه‌معروف: مسلماً هر کسی در واپسین لحظات عمر خویش تلاش مى‏کند تا مهم‏ترین سخنان خود – که همان آخرین وصایا هستند - را با بازماندگان عنوان نماید. چه زیباست که مى‏بینیم حضرات معصومان(ع) ما، در واپسین لحظات نیز دیگران را امر به‌معروف مى‏نمایند و براى آنان خیر و نیکى و هدایت طلب مى‏کنند. نوشته‏اند «ابا بصیر» براى عرض تسلیت درگذشت امام صادق‌(ع) به خانه‌ی ایشان رفت و به همسر امام «حمیده» شهادت ایشان را تسلیت گفت. همسر امام به‌محض دیدن او گریست و از گریه‌ی حمیده اشک او نیز سرازیر شد. حمیده گفت: «اى ابا بصیر! اگر در واپسین لحظات در کنار بستر امام حضور مى‏داشتى اتفاق عجیبى را مى‏دیدى!»

 او پرسید: «چه اتفاقى؟» حمیده گفت: «دقایق واپسین عمر امام بود که براى لحظه‏اى چشمان خود را گشود و فرمود: "همین حالا تمامى خویشان و بستگان مرا حاضر کنید." ما همگى در کنار بستر او جمع شدیم تا ببینیم امام با ما چه کار دارد.

 او نگاهى به همگى حاضران کرد و ما را به انجام معروفى سترگ دستور داد. امام فرمود: "کسانى که نماز را سبک بشمارند هرگز از شفاعت ما برخوردار نخواهند شد."»7

 این توصیه برترین ارشاد و امر به‌معروف براى جامعه‌ی مسلمانان است که امام ترجیح داد آخرین سخنان خود را به آن اختصاص دهد.

 برخى شرایط امر به‌معروف در سیره‌ی اهل‏بیت‌(ع)

 1. عامل بودن به‌معروف: از جمله مهم‏ترین شرایط امر به-معروف این است که فرد آمر در درجه‌ی اول، عامل به معروف باشد.

 نوشته‏اند روزى حسن بصرى در مقابل گروهى از مردم ایستاده بود و با سخنان خود آنان را امر و نهى مى‏کرد و به اصطلاح خود آنان را پند مى‏داد. امام سجاد‌(ع) سخنان او را شنید و نزد او رفت و با اشاره دست فرمود: «اى حسن بصرى! اندکى ساکت بمان تا من از تو سؤالى بکنم. تو که این‌گونه مردم را به ‌قول خود ارشاد مى‏کنى آیا در سرانجام کار از این حال که بین خود و خدا دارى راضى خواهى بود؟» پاسخ داد: «خیر راضى نخواهم بود.» امام دوباره پرسید: «آیا در فکر تغییر و اصلاح این وضع خودت هستى تا به وضع و حال شایسته‏اى برسى یا نه؟» حسن بصرى سر به ‌زیر انداخت و گفت: «هر بار که تصمیم مى‏گیرم که وضع خود را تغییر دهم شکست مى‏خورم و همیشه عهدم در حد حرف باقى مى‏ماند.» امام فرمود: «آیا امید دارى بعد از محمّد‌(ص) پیامبرى بیاید که تو سابقه‌ی آشنایى با او را داشته باشى؟» پاسخ داد: «نه!» امام دوباره پرسید: «در مورد این جهان چه، آیا فکر مى‏کنى غیر از این جهان، جهان دیگرى بیاید تا تو کار نیک در آن انجام دهى؟» پاسخ، منفى بود. امام فرمود: «اگر کسى اندکى هم عقل داشته باشد به همین اندازه که تو راضى هستى راضى خواهد بود. تو که تلاشى در درست کردن وضع خود ندارى پس چرا مردم را امر به‌معروف و نهى‌از‌منکر مى‏نمایى؟»

 حسن بصرى سرش را پایین انداخت و شرمنده شد و از آن پس هرگز کسى ندید که او مردم را این ‌گونه پند دهد.8

 2. ملایمت در برخورد: از دیگر شرایط مهم امر به‌معروف که زمینه‌ی پذیرش را در فرد خطاکار فراهم مى‏آورد، این که است که با ملایمت و رویى گشاده امر به‌معروف و اشتباهش را گوشزد کند.

 نوشته‏اند روزى در بین مردم آواز در دادند که خلیفه «منصور عباسى» قصد دارد بیت المال را بین مردم تقسیم نماید. مردم به‌سوى بیت المال هجوم آوردند تا سهم خود را بگیرند. امام صادق‌(ع) از کوچه‏اى مى‏گذشت که نگاهش به «شقرانى» افتاد. او و پدرانش آزاد کرده رسول خدا‌(ص) بودند. او تلاش زیادى مى‏نمود تا زودتر خود را به محل تقسیم برساند و سهم خویش را بگیرد. وقتى متوجه امام شد، جلو آمد و سلام نمود و عرض کرد: «فدایت شوم! من غلام شما شقرانى هستم.»

 امام نگاه محبت‏آمیزى به او کرد و شقرانى دلیل حضور خود را در آن جا گفت. امام کیسه‏اى سکه به او داد و سپس با لحن ملایمى به او فرمود: «اى شقرانى! کار خوب از هر کسى خوب است اما چون تو را به ما نسبت مى‏دهند و وابسته به خاندان پیامبر هستى، از تو خوب‏تر است؛ و کار زشت از هر کسى زشت است اما از تو به‌دلیل نسبت با ما، زشت‏تر و ناپسندتر است.» امام مى‏دانست که او شراب مى‏نوشد و اعمال زشت انجام مى‏دهد، به همین علت با لحنى کنایه‏آمیز به او فهماند که بایستى از کار زشت خود دست بردارد و توبه نماید. عرق شرم بر پیشانى شقرانى نشست و امر به‌معروف امام در او اثر کرد و رفتار خود را تغییر داد.9

 3. شجاعت در امر به‌معروف

 گاه لازم است که فرد با تشخیص صحیح خود، شجاعانه حق را بگوید و بدون هیچ واهمه‏اى جلوى انحراف را در جامعه بگیرد و بدون هیچ گونه سازشی نداى اصلاح و ارشاد سر دهد. نوشته‏اند روزى منصور دوانیقى به امام صادق‌(ع) نامه‏اى نوشت، با این مضمون که چرا مانند دیگران نزد ما نمى‏آیى و با ما نمى‏نشینى؟

امام قلم را برداشت و به مرکّب زد و نوشت: «ما از دنیا چیزى نداریم که به‌خاطر آن از تو بترسیم و تو نیز از فضایل و برترى‏هاى آخرت چیزى ندارى که ما برای آن به تو امیدوار باشیم. نه تو در نعمتى هستى که بخواهیم براى تبریک گفتن آن نزد تو بیائیم و نه ما در مصیبتى هستیم که نیازى به تسلیت‌گویى تو داشته باشیم. پس براى چه نزد تو بیایم؟»

 نامه‌ی امام به ‌دست منصور عباسى رسید. منصور نامه‌ی امام را گشود و با دیدن کلمات تند امام لحن خود را تغییر داد تا بتواند امام را به دربار بکشاند. از این رو نگاشت: «بیائید و ما را به‌معروف رهنمون شوید.»

 امام دوباره با لحنى تند براى او نوشت: «هر کس اهل دنیا باشد تو را نصیحت نمى‏کند؛ زیرا هر کار بخواهى ‌می-کنى و هر کس هم اهل آخرت باشد براى رهنمون شدن تو نزدت نمى‏آید زیرا اثرى در آن نخواهد دید.»10

 4. قاطعیت در بیان حق: امام باقر (ع) فرمود: «امربه-معروف و نهى‌از‌منکر واجبى است که دیگرواجبات بدان استوارى مى‏یابد.»11

 حال که اسلام این گونه قاطعانه از امر به معروف پشتیبانى مى‏نماید، بر مسلمان واجب است او نیز با قاطعیت تمام حق را بگوید و با مفسدان کنار نیاید. نوشته‏اند یکى از کارگزاران منصور دوانیقى «شبیه بن غفال» نام داشت. مسجد پیامبر‌(ص) آکنده از نمازگزاران روز جمعه بود. او بر فراز منبر رفت و به دلیل کینه‏اى که از اهل‏ بیت پیامبر‌(ص) داشت گفت:

 على بن ابى‏طالب میان مسلمانان تفرقه انداخت و با مؤمنان جنگید. هدف او دست‌یابى به حکومت بود تا نگذارد حکومت به دست اهلش برسد. اما پروردگار او را محروم ساخت و او را در آرزوى خلافت میراند. پس از او فرزندش حسن و پس از او دیگران سر بر سرکشى برداشتند و خواهان حکومت شدند و این جریان ادامه یافت. به‌همین دلیل است که در هر گوشه‏اى، فرزندان آن‌ها در خون مى‏غلطند.

 سخنان یاوه‌ی شیبه بر اهالى مدینه بسیار گران آمد، اما کسى جرئت اعتراض پیدا نکرد. در این هنگام مردى تنومند با عبایى بر دوش و صدایى رسا و دل‌نشین برخاست و گفت:

 ما پروردگار را سپاس مى‏گوییم و بر پیامبر او و همه‌ی پیامبرانش درود مى‏فرستیم. اما آن چه که تو از خوبى‏هاى ما گفتى، سزاوار او هستیم اما آن چه از زشتى به ما نسبت دادى، خود تو و کسى که تو را بر این مردم گمارده (منصور) به آن سزاوارترید.

 آگاه باش و درست دقت کن! اى کسى که بر مرکب دیگرى سوار شده‏اى و نان دیگرى را مى‏خورى، سرافکندگى و شرم‌سارى سزاوار توست.

 سپس رو به مردم کرد و با صدایى رسا گفت:

 آیا شما را آگاه نسازم که چه کسى در روز رستاخیز میزان اعمالش از همگان سبک‏تر و بیشتر از همه‌ زیان‌کار است؟ آن کس که آخرت خویش را به دنیاى دیگرى بفروشد. این فرماندار فاسق نیز چنین است و آخرت خود را به دنیاى اربابان خود فروخته است.

 کلمات او به اندازه‏اى توفنده و سهمگین بود که هیچ کس از مردم جرئت نکرد سخنان او را تأیید نماید و سکوت بر جمعیت پرده انداخت.

 فرماندار نیز که خیره خیره مرد را نگاه مى‏کرد چاره‏اى ندید جز این‏ که مسجد را ترک گوید. سپس از کسى پرسیدند: «این سخن‌گو که بود که این گونه با فرماندار سخن گفت و سخنان کوبنده‏اى بر زبان راند؟» پاسخ گفتند: «او جعفر بن محمّد‌(ع) است!»12

 

 پى‏نوشت‏ها:

 1. یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ یَأمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ آل عمران (3) آیه‌ی 114.

 2. اِنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاحْسانِ وَ ایِتاءِ ذِى القربى وَ یَنْهى عَنِ الفَحشاءِ وَ الْمُنْکَرِ؛ نحل (16) آیه‌ی 90.

 3.  لا تَتْرُکُوا الأمْرَ بِالْمَعرُوفِ وَ الْنَهى عَنِ المُنْکَرِ فَیُوَلِّ عَلَیْکُمْ أشرارُکُم؛ نهج البلاغه، نامه‌ی 47.

 4.  اِذْ لَمْ یَأمُرُوا بِالْمَعرُوفِ وَ لَمْ یَنْهُوا عَنِ المُنْکرِ سَلَّطَ اللّهُ عَلَیهِم شِراراً فَیَدعُوا عِندَ ذلِکَ خِیارُهُم فَلا یُستجابُ لَهُم؛ حسن بن الشعبة الحرانى، تحف العقول، بیروت، دار الطباعة و النشر، 1410 ه. ق، ص 53.

 5. محمد بن محمد بن النعمان البغدادى، الشیخ المفید، الامالى، قم، کنگره، شیخ مفید، 1413 ه.ق، ص 118.

 6. محمد باقر المجلسى، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه‌ی الرساله، چاپ دوم، 1403 ه. ق، چ 69، ص 5.

 7. همان، ج 6، ص 154؛ ج 44، ص 297.

 8. همان، ج 46، ص 116.

 9. همان، ج 47، ص 349.

 10. همان، ج 47، ص 184.

 11. اِنَّ الأمْرَ بِالمعرُوفَ وَ النَّهىِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضةٌ عَظیمٌ بِها تُقامُ الفرائضُ؛ حر عاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار الطباعه و النشر، 1403 ه.ق، ج 11، ص 395.

 12. بحار الانوار، ج 47، ص 165.