قصه های شما

نویسنده



مرد ایل                 هاجر عرب – فرخ شهر

عشایر یاغی شده         سیداحمد موسوی – زنجان

هاجر عرب – فرخ شهر

دوست عزیز، داستان مرد ایل، بیشتر از آن که داستان مردی در ایل باشد، داستان زنی خانه‌دار است که دوست دارد درباره‌ی یک مرد ایلیاتی علاقه-مند به داستان‌نویسی، داستان بنویسد.

اصل مهم در هر داستان کوتاه، خلق یک شخصیت و ایجاد چالش و مشکل برای آن شخصیت در رسیدن به خواسته‌اش است. در اثر شما، «لیلا» شوهر بی‌احساسی دارد که او را به نوشتن تشویق نمی‌کند؛ اما کاری هم به کارش ندارد و او با خیال راحت داستانش را می‌نویسد. شما باید از همین آغاز داستان، شخصیت مخالفی در مقابل شخصیت اصلی خود ایجاد می‌کردید تا قهرمان برای رسیدن به آن چه دل‌خواهش است، تلاش کند و مخاطب از چگونگی تلاش و نحوه‌ی رسیدن قهرمان به خواسته‌اش، لذت ببرد.

از دگرسو با توجه به این که اثرتان را با شیوه‌ی داستان در داستان پیش می‌برید، داستانی هم که در بطن داستان اصلی اتفاق می‌افتد، بدون حادثه است. «یاشار» جوانی است که علاقه‌مند به ازدواج با «گلنار» است و به خواسته‌اش می‌رسد. از طرفی چون علاقه به داستان‌نویسی دارد، می‌ترسد مردان ایل به-دلیل این که او به جای اسب و اسلحه، قلم به دست گرفته، مسخره‌اش کنند. اما گلنار به او قول می‌دهد که به هیچ کس نگوید. وی غرق در رویاهایش است و داستان می‌نویسد.

نه در داستان اصلی و نه در داستان فرعی، هیچ کشمکشی بین شخصیت‌ها نیست و همه به‌راحتی به خواسته‌های خود می‌رسند. خواندن چنین آثاری دیگر برای مخاطب امروزی جذاب نیست؛ چرا که او منتظر حادثه و هیجان است و می‌خواهد شاهد جدال بین شخصیت‌ها باشد، نه این که شما فقط یک روایت ساده و بدون پیچ و تاب را برای او تعریف کنید.

مشکل دیگر داستان شما اضافه‌گویی است. دقیقاً یک-پنجم داستان به این مسئله می‌پردازد که لیلا به یک کتاب‌فروشی رفته تا با توجه به علاقه‌اش به داستان، کتابی بخرد و آخرش هم دست خالی بیرون می‌آید. در داستان برای آوردن کوچک‌ترین امری، باید دلیل و علتی قابل قبول داشت. تنها کارکرد بخش کتاب‌فروشی داستان شما، نشان دادن علاقه‌ی لیلا به نوشتن است که قبل و بعد از آن، بارها به آن اشاره می‌شود و لزومی ندارد مخاطب بیهوده در کتاب‌فروشی خلق‌شده‌ی شما قدم بزند و آخرش هم بدون هیچ نکته و عنصری که باعث پیش‌رفت ماجرای داستان شود، از آن جا بیرون بیاید.

به فرض اگر قهرمان شما سوژه‌ای برای نوشتن نداشت و یا دنبال موضوع، کتاب و یا ... می‌گشت و آن را در کتاب‌فروشی پیدا می‌کرد، آن وقت آوردن آن صحنه‌ی طولانی و پر از شخصیت می‌توانست کارکرد داستانی و نمایشی بیابد. در شکل فعلی بهتر است آن قسمت را حذف کرده، با توجه به اندیشه‌تان بین شخصیت‌های داستان اول یا دوم تنش ایجاد کنید تا داستان در مسیر واقعی خود پیش برود. منتظر داستان‌ بازنویسی‌شده‌ی شما هستیم.

موفق باشید.

سیداحمد موسوی – زنجان

برادر محترم، داستانی که ارسال کرده‌اید، سوژه‌ی جالبی دارد، در عین حال باید کمی در پرداخت آن دقت به‌خرج بدهید تا مناسب چاپ شود.

اول از همه این که عنوان داستان علاوه بر آن که اوج داستان را به‌گونه‌ای لو می‌دهد، خوش‌آهنگ نیست و بهتر است عنوان زیباتری برای کارتان انتخاب کنید. دوم این که روی شخصیت‌پردازی افراد دقت بیشتری بکنید. مثلاً نشان دهید که گروهبان از همان اول مرموز است و مدام درباره‌ی دفعات قبل که به چادر عشایر آمده است، سخن می‌گوید. با این روش مخاطب را به شخصیت گروهبان علاقه‌مند کرده، او خواندن داستان گروهبان را ادامه خواهد داد. همچنین زنی که شخصیت مقابل گروهبان است، باید از همان ابتدا متوجه حالت‌ها و برخوردهای مشکوک گروهبان بشود، نه این که ناگهان برآشوبد و گروهبان را زخمی کند. البته در شکلی دیگر، زن می‌تواند به رفتارهای گروهبان بی‌تفاوت باشد، اما باید کدهایی در داستان ارائه شود که مخاطب متوجه منظور گروهبان گردد.

داستان شما جا دارد که کمی بیش از این به شخصیت-پردازی و صحنه‌سازی لازم اشاره داشته باشد تا خواننده درگیر حس و حال شخصیت‌ها و چگونگی قرار گرفتن چادرهای ایل شود.

نکته‌ی تکان‌دهنده‌ی اثر شما همان پایان آن است که گروهبان همه چیز را برخلاف آن چه که اتفاق افتاده به سروان گزارش می‌دهد و همین امر موجب ایجاد یک کشمکش آتی بین ژاندارمری و عشایر می‌شود.

با توجه به این که در سال‌های پیش از انقلاب، وقوع چنین اتفاقاتی در میان دشت و صحرا امری بعید نبوده، می‌توانید روی این نکته هم اشاره‌ای داشته باشید که داستان در چه زمانی اتفاق می‌افتد. حتی زن می‌تواند نوزادی کوچک داشته باشد که بخواهد به بهانه‌ی او از چادر خارج شود و یا ... .

در شرایط فعلی به نظر می‌رسد زن، شخصیت کامل و جا افتاده‌ای دارد که قادر است آن همه درباره‌ی گروهبان و سربازان سخن بگوید، پس چنین زنی می-تواند چند بچه هم داشته باشد که وضعیت حضور آن‌ها باید مشخص شود. اگر هم تازه‌عروسی کم سن و سال است، بعید است که بخواهد آن همه زبان بریزد و یا گروهبان را به صبحانه دعوت کند.

به هر حال پس یک بازنویسی و دقت در جمله‌بندی و زبان داستان، اثر شما تبدیل به داستانی جذاب خواهد شد. موفق و سربلند باشید.