لی های پ ا ره پ ا ر ه

نویسنده




ناهنجاری‌های اجتماعی

روز اولی که توی اتوبوس دختر خانمی را با شلوار لی پاره دیدم خیلی شگفت‌زده شدم. با این که شنیده بودم چنین شلوارهایی مد شده، اما باور نمی‌کردم برخی جوان‌های ما تا به این حد اسیر و پیرو فرهنگ پوچ و بی‌معنای غرب شده باشند که به‌راحتی تسلیم آن شده و از آن الگوبرداری کنند! آخر مگر به هر چیزی که از هر جایی بیاید می‌توان گفت مد؟!

به‌راستی برای جوانان ما چه اتفاقی افتاده است؟ چگونه است که برخی از آنان خودشان را این قدر دست کم گرفته‌اند که حتی حاضر شده‌اند از بی‌معناترین و زشت‌ترین مدهای غرب پیروی کنند؟ آیا تا به حال دیده‌ایم یک شهروند غربی لباس محلی ایرانی به تن کند؟ آیا تاکنون شده است که در پشت ویترین‌های فروشگاه‌های‌شان تبلیغ فرهنگی غیر از فرهنگ خودشان را کنند و یا لباس‌های اقوام دیگر را به فروش برسانند؟ به‌طور مثال آن‌ها حتی اگر به‌صورت مادرزادی با موی مشکی به دنیا آمده باشند معمولاً احساس شرم می‌کنند که چرا شبیه سایر شهروندان بلوندشان نیستند؟ (گاهی از طرف دوستان‌شان با حالتی مسخره، کله‌سیاه خوانده می‌شوند!) آن وقت برخی جوانان ما به خودشان اجازه می‌دهند که رنگ موهای-شان را آبی، بنفش و یا سبز کنند، با هزار سختی و ناراحتی لنز سبز و آبی به چشمان سیاه و زیبای‌شان بزنند و یا شلوارهایی با فاق‌هایی آن قدرکوتاه بپوشند که موقع خم و راست شدن نیمی از بدن‌شان نمایان شود، تا شاید کمی شبیه آن‌ها بشوند!

 و حالا هم شلوارهای پاره پاره...!!!

... با ترمز شدیدی که اتوبوس سر چهارراه کرد، برای لحظه-ای به خود آمدم. هوای دم کرده‌ی اتوبوس نفس کشیدن را سخت کرده بود. فشار و ازدحام جمعیت حاضر در اتوبوس، موجب اذیت و آزار افراد می‌شد، اما برای من مهم چیز دیگری بود. یک بار دیگر چشمم به آن دختر و شلوار پاره‌اش افتاد... با خود اندیشیدم به راستی  این جوانان در خودشان احساس کم-بود می‌کنند؟ غربی‌ها چه دارند که جوانان ما فکر می‌کنند فاقد آن هستند؟ اگر بگوییم علم آن‌ها از ما بیشتر است. درست آن است که علم‌شان را یاد بگیریم، چرا باید عادات و فرهنگ و رفتار و آداب معاشرت‌شان را یاد بگیریم؟ و اگر بگوییم آن‌ها از ما و مردم ما غنی‌تر و پیش‌رفته‌ترند (اصولاً افراد از مردم غنی بیشتر الگو می‌پذیرند تا مردم فقیر، حتی اگر راه و روش و منش افراد غنی، غلط باشد) که باید به‌خوبی آگاه باشیم برخی از این کشورهای به‌ظاهر پیش‌رفته، به‌لحاظ فرهنگی، از سایر کشورهای دیگر، عقب‌افتاده‌تر هم هستند، اما مدام در این فکرند که چگونه می‌توان با زورگویی بر سرزمینی سلطه یافت و ثروت‌های ملی آن‌ها را به چنگ آورد. آن‌ها در پی این هستند که بتوانند جوانان یک ملت را (که سرمایه‌های اصلی آن کشور محسوب می‌شوند) با همین مدهای عجیب و غریب از جمله: آرایش‌های زننده، موهای فشن و فیلم‌های مبتذل شبکه‌های ماهواره‌ای، انواع دودها و افیون‌ها، نوشابه‌های الکلی و... اخیراً همین شلوارهای پاره سرگرم کنند! و یا بهتر بگویم خواب‌شان کنند. ما در این غفلت هستیم که ناگهان سرمایه‌های دزدیده از خودمان را به رخ‌مان می‌کشند و با افتخار توی سرمان می‌کوبند و ما را عقب-مانده می‌خوانند! آن‌ها خوب می‌دانند هوش و ذکاوتی که جوانان ایرانی از آن برخوردارند، هرگز فرزندان مملکت خودشان نداشته و نخواهند داشت. می‌دانند که اگر به جوان ایرانی فرصت دهند و با این ظواهر پوچ سرش را گرم نکنند، ممکن است در هر زمینه‌ای از علم و تکنولوژی، گوی سبقت را از آن‌ها برباید و مانع عرض اندام‌شان شود (نمونه‌ی بارز آن در هشت سال دفاع مقدس و سی سال تحریم کشورمان به اثبات رسیده است). اما آن‌ها یک چیز دیگر را هم خوب می‌دانند و آن این که ایمان جوان ایرانی به او اجازه نمی‌دهد فریب دشمنانش را خورده، تسلیم زیاده‌طلبی‌های آن‌ها گردد.  درست از همین نقطه‌ی حساس یعنی «دزدیدن ایمان و عقاید او» وارد عمل می‌شوند! و از طریق تحمیل کردن این گونه مدها عمل می-کنند! ولو با هزینه‌کردن میلیاردها دلار، چرا که اگر موفق شوند، ثروتی میلیاردها دلار بیش از آن را به چنگ خواهند آورد.

... یک بار دیگر صدای هیاهوی جمعیت مرا به خود آورد. هر کسی با دیگری راجع به چیزی سخن می‌گفت، یکی از گرانی اجناس و دیگری از حمله‌ی قریب الوقوع آمریکا به کشورمان خبر می‌داد! و جالب این که با حالتی مطمئن قسم یاد می‌کرد که شب گذشته خودش از شبکه‌های ماهواره‌ای شنیده است!... احساس کردم گوشم از شنیدن این حرف‌ها پر است؛ حرف‌هایی که گاهی حقیقتی تلخ را در درون خود دارند و گاه در حد شایعاتی بی‌محتوا به اوج خود می‌رسند.

 ... نمی‌دانم چرا فکرم از آن دختر بیرون نمی‌رفت؟! شلوار پاره و نخ‌نمای او مرا به این اندیشه برد که آیا ممکن است این تیپ از جوانان ندانند پوشیدن چنین لباس‌هایی چه قدر در پایین آوردن شخصیت‌شان تأثیرگذار است؟ لباسی که نه به آن‌ها زیبایی می‌دهد، نه عزت و افتخار و نه حتی مورد علاقه‌ی بسیاری از آن‌ها است، (در بسیاری از نظرسنجی‌ها برخی از این جوانان اعتراف کرده‌اند که این مد را اصلاً دوست نداشته و می‌دانند که با آن بدریخت‌تر هم می‌شوند!) اما به صرف این که مد است حاضر می‌شوند از آن استفاده کنند. از آن دردناک-تر فروش شلوارهای مبتذل و پاره در بوتیک‌های کشور است که قلب هر انسان سالم و بااصالتی را به درد می‌آورد. در کنار بعضی از این مغازه‌ها، عکس و بنر بزرگی از یک جوان هیپی که شلوار جین پاره‌پاره‌ای را به تن کرده به‌عنوان مظهر مد و زیبایی نصب شده است!

 ... غرق در این اندیشه‌ها بودم که صندلی کنار آن دختر خالی شد. از فرصت استفاده کرده سلامی کردم و کنارش نشستم. دوست داشتم با او صحبت کنم. با سر و وضع نسبتاً ساده‌ای که داشت به نظر نمی‌رسید از آن دخترهای یک‌دنده و لجوج باشد. دنبال فرصت می‌گشتم که خودش با لحنی مؤدبانه گفت: «ببخشید خانم می‌شود لطفاً این پول را از من بگیرید و به جای من کارت بزنید؟ متأسفانه شارژ کارتم تمام شده.» گفتم: «با کمال میل» پول را نگرفتم و برایش کارت زدم. این کار اثر خودش را گذاشت و سر حرف باز شد. همین طور که با هم حرف می‌زدیم به پارگی شلوارش چشم دوخته بودم و او هم که خیلی خوب متوجه نگاه کنجکاوانه‌ی من شده بود با لبخند معنی‌داری گفت: «مد شده!» با تعجب گفتم: «مد؟!» گفت: «بله مگر خبر نداشتید؟» من‌من کنان گفتم: «... بله ولی ... ولی فکر نمی-کردم که جوان‌های ما حاضر شوند بلافاصله هر چیزی را که به اسم مد وارد بازار می‌شود بخرند و استفاده کنند.» با حالتی حق‌به‌جانب گفت: «خوب مد یعنی همین!» گفتم: «ولی من تعریف دیگری از مد شنیده بودم»... پرسید: «چه تعریفی؟» قبل از این که جواب سؤالش را بدهم از او میزان تحصیلاتش را سؤال کردم. وقتی گفت دانش‌جوی ادبیات است احساس کردم که او می‌تواند به‌خوبی حرف‌های مرا بفهمد؛ برای همین در جواب سؤالش گفتم: «مثلاً این که از نظر روان‌شناسان، مد باید هم هنجار باشد و هم مطلوب جامعه ... و دیگر این که ابتدا بدانیم مد از طرف چه کسانی و به چه منظوری ایجاد شده.» با تعجب پرسید: «می‌توانم سؤال کنم شما چه خوانده-اید؟» گفتم: «روان‌شناسی.» با خوش‌حالی گفت: «من به این رشته خیلی علاقه‌مندم، روان‌شناسان و نظرات‌شان را هم خیلی قبول دارم.» و بعد ادامه داد: «از مد بیشتر بگویید، البته از دید روان‌شناسان!» در جوابش گفتم: «حتماً ... ولی ممکن است شما از بعضی حرف‌هایی که آن‌ها می‌زنند، چندان خوش-تان نیاید! و یا ...» لبخندی زد وگفت: «نه اشکالی ندارد، من خیلی هم بی‌منطق نیستم. قضاوت با خودم است، هر جایش را نپسندم به راحتی رد می‌کنم. اگر هم واقعیت باشد که ناراحتی ندارد.» گفتم: «پس لطفاً به سؤال من جواب بدهید: شما خبر دارید همین شلوارهای لی از کجا آمده و چه تاریخچه‌ای دارند؟» گفت: «نه متأسفانه ... اگر شما اطلاع دارید برایم بگویید.» گفتم: «در مقاله‌ای خواندم که در قرن هجدهم میلادی وقتی کشاورزی رونق زیادی پیدا می‌کند، کارگران مزرعه، لباس‌های جین می‌پوشیدند تا هم رنگ تیره‌تری داشته باشد و دیرتر کثیف شود، و هم استحکام زیادی داشته و به این زودی‌ها از بین نرود. حتی برای محکم‌تر شدن، در قسمت‌هایی از آن که زودتر دچار پارگی دوخت می‌شد، از نوعی پرچ استفاده می‌کردند.» با خوش‌حالی گفت: «درست است وقتی کوچک بودم پرچ شده‌هایش را بر تن پدرم دیده بودم ...» ادامه دادم: «در سال‌های بعد کم‌کم گاوچران‌ها توی فیلم‌های وسترنشان، اکثراً شلوار جین می‌پوشیدند. سرانجام حدود سال  ???0 بود که شلوار جین با تبلیغات تلویزیونی و فیلم‌ها، بین نسل جوان رایج شد. نمونه‌اش هم فیلم «شورشی» بود... و به همین دلیل پوشیدن این شلوارها سمبل طغیان‌گری بین نسل جوان شد. بین سال‌های 1960 و 1970 هیپی‌ها - جوان‌هایی که موهای بلند و ژولیده و اکثراً کثیف داشتند - شلوارهای جین پاره‌پاره و مندرس می‌پوشیدند و دست به انحراف از هنجارها و ارزش‌های متداول جامعه‌شان می‌زدند و متعاقب آن دچار دردسرهای شخصی و اجتماعی گوناگون می‌شدند. سپس با جنگ سرد، مدل‌های مختلف شلوار جین را به بازار ارائه دادند و به همین سبب، در کشورهای غیرغربی، جین به‌عنوان سمبل فساد غرب تبدیل شده بود.»

دختر خانم که با اشتیاق فراوانی به حرف‌های من گوش می‌کرد، وقتی سکوت کوتاه مرا دید گفت: «خوب ادامه بدهید برایم خیلی جالب است.» نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «راستش برای من خیلی دردناک است. از خودم می‌پرسم در جایی که خود غربی‌ها از شلوار لی به‌دلیل مقاوم بودن این نوع پارچه در برابر آسیب‌ها و پارگی‌ها و به قول معروف چرک تاب بودن آن استفاده می‌کنند، حال در وجود جوان‌های ما چه چیزی یافته و یا روی ذهن و فکر آن‌ها چه حسابی باز کرده‌اند که مثل گرگ، با چنگ و دندان و یا هر نوع سلاح برنده‌ای به جان این پارچه‌ی محکم افتاده تا آن را از هم بدرند، بدن نما و یا حتی کثیف و بی‌ریخت کنند و بعد با هزار دوز و کلک به اسم «مد» به آن‌ها عرضه کنند؟» دختر سری تکان داد و با لبخند گفت: «چه با مزه!...»

 گفتم: «من می‌دانم که بچه‌های ما اکثراً دارای سرشتی پاک هستند و اصلاً قصد مقابله با ارزش‌ها را ندارند و این را هم می‌دانم که بسیاری از آن‌ها خبر ندارند که استفاده از بعضی مدها ناهنجاری به حساب می‌آید و ممکن است افراد جامعه به آن‌ها به چشم دیگری نگاه کنند!» دختر که خیلی تحت تأثیر قرار گرفته بود، با تعجب گفت: «منظورتان چیست؟ ... نوعی ناهنجاری؟» گفتم: «البته، شاید شما معنای رایج ناهنجاری را خوب بدانید، اما اجازه دهید از زبان روان‌شناسان توضیح دهم، آن وقت قضاوت باشد به عهده‌ی خودتان. آن‌ها می‌گویند رفتاری نابه‌هنجار است که مطابق با اصول جامعه نباشد و پیامدهای زیان‌باری را برای شخص و یا جامعه به‌دنبال داشته باشد. بعضی از رفتارهای انحرافی ممکن است به خود شخص و یا خوب زندگی کردنش آسیب وارد کند - مثل شخصی که خودکشی می‌کند، اما بعضی از رفتارها برای جامعه زیان‌بارند، مثل رفتارهای طغیانی جوان‌ها و یا مقابله کردن با عرف‌های اجتماعی و... که همه‌ی آن‌ها نابه‌هنجار به حساب می‌آیند. دسته‌ای دیگر از روان‌شناسان در این باره می‌گویند: هر جامعه برای رفتارهای قابل قبول خودش معیارهای معین یا «هنجارهایی» دارد و رفتاری که به‌طور مشخص از این معیارها دور و منحرف شده باشد، رفتار نابه‌هنجار شناخته می‌شود. البته شاید بدانید که معنای به‌هنجاری و نابه‌هنجاری از جامعه‌ای به جامعه‌ی دیگر متفاوت است. رفتاری که در جامعه‌ی معینی بهنجار تلقی می‌شود، ممکن است، در جامعه‌ی دیگری نابه‌هنجار باشد. حال اگر فرض کنیم که پوشیدن شلوار لی پاره در جوامع غربی عرف و هنجار به حساب بیاید - که البته فکر نمی‌کنم چنین باشد، چنان که تا به حال شما هیچ کجا ندیده‌اید که یکی از سران عالی‌رتبه و یا دانشمندان و استادان دانشگاه و یا تجار و بزرگان غربی با موی بلند، شلوار کوتاه و یا لی پاره جلوی چشم عموم ظاهر شده باشند! - ولی آیا ممکن است که بعضی از جوان‌های ما، هنوز متوجه نشده باشند که در چه کشوری و با چه قوانینی زندگی می‌کنند و باید به این قوانین احترام بگذارند؟ و چطور ممکن است خبر نداشته باشند که مخالف استانداردهای جامعه عمل کردن یک نوع بی‌قانونی و یا حتی مبارزه با قانون است و ممکن است که پی‌گرد قانونی داشته باشد؟» دختر خانم گفت: «درست است اما وقتی مد می‌شود، خواه ناخواه همه از آن استفاده می‌کنند، ما هم به ناچار پیروی می‌کنیم.» گفتم: «عزیزم، بزرگ‌ترین اشتباه ما همین است که مدام از کلمه‌ی همه استفاده می‌کنیم. این که جوان‌های ما می‌گویند همه، به اصطلاح یک نوع همانندسازی می‌کنند، اما همانندسازی یعنی این که فرد ویژگی‌ها، نگرش‌ها و الگوهای رفتاری فرد دیگری را برای خودش سرمشق قرار دهد و با تقلید از کارهای او احساس کند که مقداری از قدرت و کفایت او را به دست آورده است! اما آیا ما نباید اول الگوها و سرمشق‌های‌مان را خوب بشناسیم، از هدف و انگیزه‌های‌شان سر درآوریم، سپس از آن‌ها تبعیت کنیم؟ آیا به صرف گفتن این که همه از الگویی تقلید می‌کنند ما هم باید همین کار را انجام دهیم ولو این که غلط باشد؟ حتی اگر برخلاف ارزش‌های جامعه‌مان باشد؟»

دختر خانم جواب داد: «نه ! ... البته که نه... ولی...»

 احساس کردم به‌دنبال جوابی می‌گردد ولی چیزی برای پاسخ دادن پیدا نمی‌کند. گفتم: «به نظر شما، اگر جوان‌های ما از این مسئله آگاه شوند که از نظر روان‌شناسی، یکی از علل دست زدن به کارهای ناهنجار پایین بودن سطح عزت نفس و پذیرش است و اشخاصی که از سازگاری مناسب برخوردار باشند، خودشان تا حدی احساس می‌کنند که موجودی باارزش و مورد قبول اطرافیان‌شان هستند، آیا باز هم خود را مجبور می-دانند که به عقاید گروه (همه) تسلیم شوند؟ جوانان ما نمی دانند که احساساتی از قبیل خود را بی‌ارزش دانستن، از خودبیگانگی و احساس طرد شدن توسط دیگران، در کسانی که نابه‌هنجار شناخته می‌شوند، بسیار رایج است و می‌خواهند که با تبعیت کردن از برخی مدها روی آن سرپوش گذارند. البته اگر من تعریفی هم از بهنجاری برای شما داشته باشم، شناخت ناهنجاری ساده‌تر می‌شود و آن وقت برای جوانان معلوم می-گردد که چه طور با واگذارکردن خودشان به افکار غرب، ناخواسته، برچسب ناهنجار را که نوعی از انواع  اختلالات شخصیتی است، به خود زده‌اند.»

 دختر در حالی که سخت در فکر فرورفته بود با حالتی متفکرانه گفت: «بفرمایید ...» گفتم: «از نظر روان‌شناسی افراد به‌هنجار علاوه بر عزت‌نفس و احساس پذیرش، بسیار واقع-بین هستند و تفسیر و ارزیابی‌های خوبی برای روی‌دادهای اطراف‌شان دارند. افراد به‌هنجار اطمینان کافی دارند که می-توانند رفتارشان را کنترل و اداره کنند. این افراد توانایی آن را دارند که در صورت لزوم انگیزه‌های جنسی و پرخاش‌گری‌های خود را مهار کنند، قدرت آن را دارند که روابط نزدیک و رضایت‌بخش با اطرافیان‌شان برقرار کنند، نسبت به احساسات دیگران حساس هستند و برای ارضای نیازهای خود، دیگران را در فشار نمی‌گذارند. مردم سازگار، توانایی-های خود را در مسیر فعالیت‌های بارور و به‌دردبخور به کار می‌اندازند.»

 ... دختر که انگار برای اولین بار بود چنین حرف‌هایی را می‌شنید گفت: «درست است اما من فکر نمی‌کنم اکثر جوان‌هایی که مثل من از مدهای این چنینی تبعیت می‌کنند، ناهنجار باشند و یا قصد و نیت‌شان مبارزه علیه ارزش‌ها و میدان دادن به دشمن باشد، بلکه احتمالاً از سر ناآگاهی و بی‌اطلاعی و یا سرپوش گذاشتن بر خلاء‌های زندگی‌شان این کار را می-کنند. شاید هم حتی به‌دلیل ناپختگی و هوس‌های زودگذر جوانی و ... هزاران دلیل دیگر که ممکن است ما از آن بی‌خبر باشیم. درست مثل خود من که بهتر از هر کسی خودم را می-شناسم و می‌دانم از این کارم هرگز قصد و نیت سویی ندارم.»

پاسخ دادم: «حتماً همین طور است و کارشناسان هم باید برای حل مسئله تحقیق کرده، مشکل را ریشه‌یابی کنند.» دوباره پرسید: «شما گفتید ما باید از هدف‌های افرادی که چیزی را مد می‌کنند باخبر شویم، به نظر شما کسانی که این مدها را رایج می‌کنند چه هدفی را دنبال می‌کنند؟»

گفتم: «بله، انگیزه‌های مختلفی ممکن است داشته باشند، مثل این که بخواهند فرهنگ خودشان را به دیگران تحمیل کنند و یا بازاری برای اجناس خود داشته باشند، جوامعی که با عقاید آن‌ها مخالفند و می‌خواهند مانع به یغمارفتن ثروت‌شان توسط بیگانگان بشوند را از مسیر صحیح و پاک به انحراف و آلودگی بکشانند، سنت‌های به‌جا و صحیح را از یک ملت بگیرند و سنت‌های ناپسند و بعضاً خرافی خودشان را جای‌گزین کنند. برخی از آن‌ها می‌خواهند با واردکردن سنت‌های خودشان به یک ملت آنان را از درون مسخ کنند، تا راحت‌تر به اهداف اصلی خودشان برسند. بهتر است بدانید که برای ساختن این مدها از متخصصان، روان‌شناسان، جامعه‌شناسان و.... زیادی استفاده می‌کنند. آن‌ها ساعات و زمان‌های زیادی را به مطالعه می‌پردازند تا راجع به تأثیری که مد خاصی می‌تواند در یک جامعه برجای گذارد، آینده‌نگری و تحلیل کنند. سرانجام زمانی که این مد تصویب شد با شگردهای عجیبی از جمله ماهواره و اینترنت و.... به تبلیغ آن می‌پردازند.»

دختر خانم با حالت وسواس‌گونه‌ای گفت: «البته من خودم مسلمانم، اما... اما فکر می‌کنم اسلام با مد و مدگرائی و خودآرائی مخالف است... این طور نیست؟» لبخندی زدم و گفتم: «نه عزیزم شما کاملاً در اشتباه هستید. اگر کمی در متون دینی بیشتر دقت کنید، متوجه خواهید شد که پیشوایان دینی ما در مورد خودآرایی تأکید و سفارشات زیادی داشته-اند. از جمله پوشیدن لباس تمیز و آراسته، شانه کردن موی سر و صورت، نظافت بدن، خوش بو کردن بدن و لباس و ... تا جایی که امام علی(ع) در این مورد می‌فرمایند: «خودآرایی از ویژگی‌های خاص مؤمن است.» چیزی که اسلام با آن مخالفت کرده، پرهیز از کارهایی‌ست که از شأن انسان مؤمن به دور باشد. اسلام، هم به خودآرایی ظاهری توجه دارد هم به آراستگی باطنی. اسلام دوست دارد که مردم را از سطحی‌نگری دور کند و برای در امان ماندن از عوارض منفی افراط و تفریط در خودآرایی و مدگرایی و همچنین رعایت اعتدال، چهارچوب خاصی برایش تعیین کرده. مثلاً تأکید شده است که وسیله‌ی خودآرایی یا محیط‏آرایی باید حلال باشد؛ از راه مشروع تهیه شود؛ باعث اسراف در سرمایه‏ها نشود؛ از شکل تجمل‏پرستی و جنبه‌ی خودنمایی داشتن به دور باشد؛ طوری نباشد که زمینه‌ی تحریک هواهای نفسانی و امیال جنسی دیگران را فراهم کند و به‌صورت تقلید کورکورانه از دیگران انجام نگیرد. شاید شما بدانید که میل به خودآرایی ریشه در کمال‌جویی و زیباپسندی فطری انسان دارد اما اگر از روی غفلت یا زیاده‌روی و یا تحت تأثیر القائات غلط عوامل جانبی، از مسیر درست و اصلی خود خارج شود، سر از خودنمایی و فخرفروشی و خودپرستی و نهایتاً مدپرستی درمی-آورد. خلاصه این که اگر خوب بررسی کنیم می‌بینیم که اسلام نه تنها خودآرایی را منع نمی‏کند، بلکه به شیوه‌ی معقول و منطقی روی آن تأکید هم دارد. در عین حال همیشه و در همه حال، انسان را از افراط و تفریط در هر زمینه‌ای منع می-کند.»

... کم کم اتوبوس به ایستگاه نزدیک می‌شد و دختر جوان که به نظر می‌رسید این دلایل توانسته تا حد زیادی او را متقاعد کند، از من تشکر کرد و گفت: «راستش امروز چیزهای جدیدی شنیدم سعی می‌کنم روی آن‌ها بیشتر فکر کنم... ای کاش پدر و مادرها و بزرگان ما هم برای منع کردن‌مان از کاری و یا تشویق به کار دیگر، با دلیل و برهان با ما حرف می-زدند، نه این که بر سرمان داد و فریاد کنند یا با چپ چپ نگاه کردن به ما یک باره تمام اعتقادات‌مان را زیر سؤال  ببرند! ....»

... دختر خداحافظی کرد در حالی که به نظر می‌رسید هنگام پیاده‌شدن سعی دارد به کمک کیفش پارگی شلوارش را بپوشاند.