اهمیت ورزش و صعود بانوان به قله‌ی اورست

خیلی خوش‌حالم که یک بار دیگر با شما کوه‌نوردان عزیر ملاقات می‌کنم. اهمیت فوق العاده‌ای که دیدار این دفعه دارد، این است که در جمع شما ورزش‌کاران سرافراز، خانم‌های فاتح قله‌ی اورست هم حضور دارند. واقعاً انسان احساس افتخار می‌کند از این که زنان جوان باایمان ما یک چنین حرکت عظیم و ارزشمندی را می‌توانند به‌‌وجود بیاورند و مایه-ی افتخار برای جامعه‌ی ایرانی بشوند.

من خبر را که شنیدم، لذت بردم؛ وقتی هم که عکس‌های صعود خانم‌ها را دیدم که در ارتفاع ظاهراً هشت هزار و هشت‌صد و خرده‌ای ایستاده بودند و پرچم «یا فاطمه‌ی زهرا» را دست‌شان گرفته بودند، واقعاً بیشتر احساس افتخار کردم. حقاً عظمت این کار خیلی زیاد است. مطمئناً بسیاری از مستمعان و بینندگان این برنامه‌ها نمی‌توانند حس کنند که چه قدر اراده و نشاط جسمی و روحی لازم است تا یک انسان را در آن هوای نامساعد، در آن فشار شدید، با آن همه موانع و بدون هیچ تماشاچی، به آن جا برساند. در میدان فوتبال یا والیبال یا بسکتبال یا ورزش‌هایی که جلوی چشم مردم انجام می‌گیرد، این همه تماشاچی ایستاده‌اند، کف می‌زنند، تشویق می‌کنند، نگاه می‌کنند؛ اما در غربت کوهستان، آن هم در آن نقطه‌ی دور از دست‌رس، آن هم بین این دره‌ها و برج‌های یخ و آن هوای نامساعد، زن شجاع و بااراده‌ای حرکت می‌کند و قصدش این است که این قدرت و نیروی پنهان در جسم و وجود و روح خودش را استخراج کند و به معرض بروز و ظهور برساند؛ خیلی عظمت دارد؛ خیلی کار بزرگی است. من تجلیل از شماها را وظیفه‌ی خودم می‌دانم و حقاً و انصافاً باید عظمت این کار به مردم نشان داده بشود. این کار، از دو، سه نظر اهمیت دارد:

یکی، همین بُعدی است که فرمودند؛ بُعد تبلیغی و نمایشی عظیم این کار در سطح جهان. این، یک نمایش عظیمی است. نمایش فقط به معنای بازی کردن نیست؛ نمایش یعنی مکنونات یک ملت را انسان جلوی چشم مردم دنیا قرار بدهد تا آن چشم ببیند. با حرف، با زبان، خیلی ادعاها می‌شود کرد. اگر یک ملتی بتواند آن چه را که می‌گوید – اگر می‌گوید شجاعم، اگر می‌گوید به فرهنگ خود مطمئن و دل‌گرمم، اگر می‌گوید قدرت تربیت انسان‌های بزرگ را دارم، اگر می‌گوید در من عزم و اراده موج می‌زند؛ این‌ها را همه‌ی ملت‌ها می‌توانند بگویند – در یک میدانی نشان بدهد و جلوی چشم مردم دنیا بگیرد، ارزش این کار از ده‌ها کتابی که در فضیلت این ملت نوشته بشود، بیشتر است. حالا ما بگوییم بانوی مسلمان ایرانی چنین و چنان است؛ این حرف است، می‌تواند مخاطب ما را قانع بکند، می‌تواند قانع نکند، اما وقتی بانوی مسلمان ما در یک چنین میدانی یا در میدان‌های بزرگ مشابه‌اش –  همان طور که ذکر کردند، در میدان نبرد، در میدان حماسه و ایثار، در میدان سیاست، در میدان مدیریت‌های کلان کشور یا در میدان علم – خودش را نشان داد. این کار از ده‌ها کتاب، از صدها ورق، از هزارها سطر نوشته ارزشش بیشتر است. این، تجسم واقعیت است؛ این، تبلور آن چیزی است که وجود دارد؛ چشم‌شان را که نمی‌توانند منکر بشوند. کاری که می‌توانند بکنند، این است که در تبلیغات آن را منعکس نکنند؛ کما این که نمی‌کنند و نکرده‌اند؛ اما ما خودمان باید در تبلیغات‌مان این را منعکس کنیم. شما آقایان مسئولان این فدراسیون و مسئولان سازمان تربیت بدنی تلاش کنید که صدا و سیما حق این قضیه را به‌درستی ادا کند؛ همچنان که در مورد برخی از ورزش‌های دیگر حق آن ورزش به‌درستی ادا می‌شود.

یک بُعد دیگر این کار، جنبه‌ی معنوی و روانی قضیه است. همچنان که عروج و صعود به قله‌های بزرگ از سوی نخبگان، افراد متوسط را به دامنه‌ها می‌کشاند – من بارها این را گفته‌ام –  و لذا احترام به قهرمان، شخص‌پرستی نیست، تشویق انسان‌هاست برای حرکت به این سمت – که فوایدی برای کشور دارد – در زمینه‌های معنوی هم همین طور است؛ یعنی وقتی ما اراده و عزم یک جوان مسلمان یا یک بانوی مسلمان را تجسم می‌دهیم و نشان می‌دهیم که چه عزم راسخی او را به این عرصه کشانده، این، تقویت اراده را در سطوح متوسط جامعه زمینه-سازی می‌کند. البته در این کار، فضایل اخلاقی دیگری هم وجود دارد: کار دسته جمعی، توکل، اعتمادبه‌نفس؛ همه‌ی این-ها خصوصیاتی است که آمیخته‌ای از همه‌ی این خصوصیات در وجود یک ورزش‌کار که چنین کارهای بزرگی را انجام می‌دهد، نشان داده می‌شود؛ یعنی در واقع یک مجموعه‌ی در هم تنیده‌ای از احساسات درست، از خلقیات والا در یک ورزش‌کاری که به یک چنین ورزش بزرگی و کار بزرگی دست می‌زند، هست.

بُعد سوم قضیه، جنبه‌ی ورزشی است. کوه‌نوردی یعنی عروج به قله‌هایی که در کشور ما به‌طور فراوانی وجود دارد. کوه-نوردی ورزشی است در اختیار همه. باید مردم بروند ورزش کنند. باید مردم به این ارتفاعات شمال تهران یا به ارتفاعات فراوانی که در اغلب نقاط کشور وجود دارد، بروند و از این هوای پاک، از این کوهستانِ خداداده، استفاده کنند. بنابراین برای تشویق مردم بهترین کار نشان دادن همین کاری است که این خانم‌ها و این آقایان انجام دادند. این بعد سوم، در واقع تشویق به ورزش عمومی است. یک کشور و یک ملت، باید سلامت جسمانی خودش را تأمین کند و ورزش در تحقق این مسئله خیلی مهم است.

اشاره کردند به جنبه‌ی فرهنگی ورزش. البته جنبه‌ی فرهنگی حتماً در ورزش هست و لازم است و باید دنبال شود؛ اما آن هسته‌ی اصلی در ورزش تربیت و پیش‌رفت جسمانی است. آدم‌های مریض، آدم‌های بی‌حوصله، آدم‌هایی که توانایی‌ها و قدرت‌هایی را که خدا در جسم یک انسان گذاشته، اصلاً نمی‌شناسند؛ چه برسد به این که بخواهند آن را در میدان‌های عمل بروز بدهند، خیلی ازشان امید کاری نمی‌شود داشت. این جسم کوچک – همین جسمِ با این حجم و با این عرض و طول مختصری که بنده و شما داریم – توانایی‌هایش خیلی بیش از این‌هایی است که ما داریم از آن استفاده می‌کنیم. این را در آینده بشر کشف خواهد کرد. در همه‌ی رشته‌های ورزشی این مسئله وجود دارد که گوشه‌هایی از توانایی‌های جسمانی بشر بروز می‌کند. ما در حال عادی، این پا را برای این می‌خواهیم که از این جا بلند شویم و به محل کارمان در یک کیلومتری یا دو کیلومتری، یا کمتر یا بیشتر، برویم یا همین قدر را برگردیم یا خم شویم و چیزی را از این جا برداریم و در آن جا بگذاریم – استفاده‌ی ما از این جسم، همین اندازه است – اما توانایی‌های جسم همین است؟! نه. وقتی شما می‌بینید که یک انسان مثلاً صد و بیست، سی کیلوگرمی، وزنه‌ای سه برابرِ وزن خودش را بالای سرش می‌برد؛ یا یک خانم جوانی، هشت هزار  هشت‌صد و چهل و چند متر از کوه بالا می-رود، معلوم می‌شود که حد توانایی ما، فقط بالا رفتن از این پله‌ها نیست. ببینید چه قدر فاصله است بین بالا رفتن از طبقه‌ی اول به طبقه‌ی دوم، تا رفتن به ارتفاع پنج هزار و چند صد متری و شصت و چند روز در آن جا زندگی کردن! این، به زبان آسان می‌آید؛ ولی خیلی چیز فوق العاده‌ای است. این، گوشه‌ای از توانایی‌های جسمی انسان را نشان می‌دهد؛ این است توانایی جسمی بشر.

انسان از همه‌ی موجودات عالم، قوی‌تر است و خدای متعال ذره ذره‌ی بافت‌های در هم تنیده‌ی این جسم را از مغز بگیرید – آن طور که صاحبان این فن برای ما می‌گویند، هنوز علم بشر عمده‌ترین کارکرد حجم مغز را نشناخته و اصلاً نمی‌شناسد که این بخش مغز برای چیست – تا بقیه‌ی اعضای بدن انسان، طوری خلق کرده که ما هنوز بدن خودمان را نمی‌شناسیم. یکی از مهم‌ترین کارهای ورزش این است که دائم میدان‌های تازه و افق‌های تازه‌ای را باز می‌کند و قابلیت‌های جسم انسان و قدرت پروردگار را در به‌وجود آوردن این جسم، در خلق این شیء بدیع که نامش انسان است، نشان می‌دهد. این جسمِ با این همه دارای تحرک، با یک عامل معنوی همراه است و آن عامل، خرد و اراده‌ی انسان است که انسان می‌تواند این دو را به کار بگیرد و جسم را هدایت کند و در جهت‌های گوناگون آن را حرکت بدهد. آن اراده هم خودش یک چیز فوق العاده‌ای است. گاهی انسان می‌خواهد - همان طور که گفتم – از طبقه‌ی اول به طبقه‌ی دوم برود؛ حوصله ندارد، حال ندارد؛ اراده‌ی او این قدر نیست که یک چیز سنگینی را از این جا بردارد و آن جا بگذارد؛ اما همین اراده این قدر توانایی دارد که برود روی بام دنیا؛ روی قله‌ی اورست. ببینید چقدر فاصله است! دکترها به ده دقیقه ورزش صبحگاهی قانعند و می‌گویند صبح‌ها فقط برای ده دقیقه دست‌ها و پاها و سر را تکان بدهید. اما اراده‌ی انسان کم می‌آورد و می‌گوید نمی‌توانم. هر چه هم می-گوییم چرا ورزش نمی‌کنی، می‌گوید نمی‌توانم. «نمی‌توانم»، یعنی ظرف من خالی است و در این حد، اصلاً این ظرف توانایی ندارد. اما وقتی با همین ظرف بنا می‌کنیم کار کردن، می-بینیم رفت تا قله‌ی اورست! چه طور این ظرف خالی بود؟ برای این که آن را به کار نگرفته بودیم.

شما خانم‌ها خیلی کار بزرگی کردید؛ دست‌تان درد نکند. پاتان درد نکند. همچنین شما جوان‌های عزیز که رفتید؛ همچنین مسئولان محترمی که این کارها را برنامه‌ریزی کردند. بحمدالله این توفیق را به دست آوردید. خیلی خوش‌حال شدیم.

فرهنگ شما «یا فاطمه الزهرا» است

شما با فرهنگ خودتان به قله‌ی اورست رفتید. «یا فاطمه الزهرا»؛ این فرهنگ شماست. این مال شماست و نشان‌دهنده‌ی همین کشور سرافراز امروز است که در ورزش این کار را می-کند. در بخش علمی آن طور پیش‌رفت می‌کند. در بخش‌های تجربی و عملی و فنی هم آن طور پیش‌رفت می‌کند. آن انرژی هسته‌ای‌اش است. آن بخش سلول‌های بنیادی‌اش است و در بخش‌های سیاسی و کارهای فراوان گوناگون دیگر هم همین طور است. این ملت مثل جسمی که نبض آن می‌زند و از همه طرف در حال رشد است، دارد کار می‌کند. این، نشان‌دهنده‌ی یک ملت زنده است. این ملت زنده، شعارش همین چیزهایی است که شما در آن جا مطرح کردید: نام خدا را آوردید، نام اولیای خدا را آوردید، نام مقدس فاطمه‌ی زهرا(س) را آوردید.

ما از همه‌تان متشکر هستیم و امیدواریم که همین اشکالاتی هم که گفتند، همت کنید تا برطرف شود و کاری کنید که این رشته‌ی ورزشی کاربرددار، هر چه بیشتر رشد کند. بعضی از رشته‌های ورزشی اصلاً کاربرد ندارند؛ مثلاً شمشیربازی. وقتی یک نفر قهرمان شمشیربازی می‌شود کاربردش چیست؟ یا از این قبیل چیزها که حالا اگر من از رشته‌های ورزشی بی‌فایده اسم نیاورم، بهتر است. اما این ورزش مثل خیلی از ورزش‌های دیگر، کاربرد دارد. این ورزش، مستقیم با زندگی مردم تماس دارد و از تولید به مصرف است و همه می‌توانند آن را مصرف کنند. این ورزش را رشد بدهید و آن را تشویق کنید.

بنده گاهی اوقات که بر همان تنبلی مورد بحث و بر ضعف‌های مربوط به سن و پیری فائق می‌آیم چند قدمی از کوهستان‌های اطراف تهران می‌روم بالا و می‌بینم هیچ کس نیست! غصه می-خورم. در کوهستان، جاهای هست که ساختمان‌ها در زیر پا پیداست؛ این همه آدم در اتاق‌ها خوابیده‌اند که در بین آن-ها جوان هست، در بین آن‌ها کسانی هستند که ظاهر جسم‌شان اقلاً ده برابر ما توان و قدرت دارد اما از این اتاق‌ها بیرون نمی‌آیند. ولی ما از این گوشه‌ی شهر با سن نزدیک به هفتاد سال می‌رویم آن جا. دل انسان خیلی غصه‌دار می‌شود که چرا آن‌ها در آن جا چهار قدم بالا نمی‌آیند و از این امکان استفاده نمی‌کنند. شما امکانات و اتوبوس بگذارید که اگر کسی خواست از پایین شهر و از راه‌های دور به این ارتفاعات بیاید، بتواند. ارتفاعات بعضی از شهرها یک خرده با شهر فاصله دارد، بنابراین وسایلی فراهم کنید که اگر کسی خواست، بتواند بیاید – حالا اگر کسی همت نکرد و اراده نکرد، آن بحث دیگری است – و تشویق بشوند؛ نگویند وسیله نداشتیم و نیامدیم.1

پی‌نوشت:

دیدار فاتحان قله‌ی اورست، 30/8/84.