نه، نمیخواهم دروغ بگویم؛ نمیخواهم بگویم که هر کاری کردم، اما نشد. این را در دلم هم نمیگویم. آخر من همهی زورم را نزدم. خودم را به هر آب و آتشی نزدم. سعی هم نکردم. خیلی وقتها بیتفاوت رد شدم و یادم رفت که بیتفاوتی، فاصلهی رسیدن به تو را بیشتر میکند.
هر کاری کردن یعنی وقت گذاشتن؛ یعنی زمان گذاشتن؛ یعنی در به دری کشیدن. اما من نکردم. در به دری نکشیدم و ثانیهای هم برای تو وقت نگذاشتم ... من ساعتها و روزها و ماههای عمرم را برای دنیای خودم دویدم.
برای بودن با تو، برای رسیدن به تو، برای کم کردن غیبت تو، بیشتر وقتها فقط رو به قبله ایستادم، دست بر سینه گذاشتم و سلام دادم. این نهایت تلاش من بوده است و چه زیادهخواه بودهام که منتظر جواب تو ایستادهام!
دستهایم را بالا گرفتم و دعا کردم «خدایا ما را از یاوران مهدی(عج) قرار بده!» فقط دعا کردم و برای قرار گرفتن در گروه منتظران، حتی یک قدم هم برنداشتم. فقط دعا کردم. حتی آرزو نکردم. آرزو یعنی خواستن از اعماق وجود، یعنی تک تک سلولهایم تو را صدا بزند، یعنی چشمهایم اشک شود وقتی نوروز است و تو سر سفرهی هفت سین ما نیستی، وقتی ماه رمضان است و سحرها کنارمان ننشستی و ما سحر را به افطار میرسانیم و تو را ندیدهایم. جمعهها را با مهمانی و کارهای عقبافتاده میگذرانیم و یادمان می-رود که مهمترین خواست خدا یعنی صاحب عصرمان، خیلی وقت است که آمدنش دیر شده است.
هر کاری نکردم آقا! اگر همهی تلاشم را کرده بودم و به هر دری زده بودم، بیشک تو در کنار من بودی و ما مردم آخر الزمان به جای امام غایب، امام حاضر داشتیم.
ما را ببخش آقا و به فریاد بیکسیمان برس و خود دست بر دعا ببر که و گم شدگان زمینی درد هجرت را با تمام وجود حس کنیم و برای آمدنت هر کاری بکنیم!