نویسنده


به‌مناسبت نهم مرداد، سال‌روز درگذشت حضرت خدیجه(س)

گوهری درخشان

با نگاهی به تاریخ حیات زن در اعصار گذشته و بررسی و ارزیابی روی‌دادهای جوامع گوناگونی که در آن‌ها بانوان نقشی را عهده‌دار بوده‌اند، این نکته آشکار می‌گردد که هرگاه زنان به‌سوی پاکی درون، صفای قلب و تهذیب نفوس گام بردارند و به عوالم معنوی گرایش یابند چنان منزلت و اراده‌ای به ‌دست می‌آورند که می‌توانند در تاریخ سرزمینی تحول‌آفرین باشند.

در واقع یک روی ایمان و تقوا و حصار عفاف، از چنین گوهرهایی حراست می‌کند. وقتی زیربنای فکری آدمی از انحراف و دنیاطلبی دور باشد و بر مبنای واقع‌بینی و دوراندیشی اهتمام ورزد و وجود خویش را به نور پارسایی روشن سازد، پیروزی‌های پرمایه-ای را به ‌ارمغان خواهد آورد.

خدیجه‌ی کبری(ص) در زمره‌ی بانوانی است که در جزیره‌ العرب و در سرزمینی آغشته به جاهلیت، شقاوت و ستم که مسیری پرانحطاط را می‌پیمود و شعله‌های ایمان و خرد در آن به خاموشی گرائیده بود، چون ستاره‌ای پرفروغ طلوع کرد.

در حجاز، در مکه‌ی معظمه، خاندانی بااصالت به‌نام «قریش» روزگار می‌گذرانیدند. اگرچه در محیط آن روز - به‌دلیل فاصله گرفتن از تعالیم پیامبران - از ارزش‌ها و موازین انسان‌ساز خبری نبود و خصومت، تبعیض‌، نزاع‌ و انواع خودخواهی و هرزگی‌، فضای تاریک و تیره‌ای پدید آورده بود اما این بانو به دور از همه‌ی این آشفتگی‌ها در مسیر حق‌جویی و درستی و راستی قرار داشت. به‌دلیل همین شرافت ذاتی و نسبی، اولین بانویی است که شایستگی دریافت پیام توحید را از رسول اکرم(ص) به‌دست آورد و برای اعتلای آیین اسلام از خود فداکاری‌های قابل تحسین بروز داد.

بانویی جذاب و نورانی که در میان جامعه و مردم بسیار شریف و محترم بود و در امورات خود از هوشمندی، درایت و کاردانی بهره داشت؛ به‌برکت همین تدبیر متفکرانه و تبحر در امور بازرگانی، در جهاد اقتصادی مدیریت شایسته‌ای از خود بروز داد. خداوند متعال بر اثر درست‌اندیشی، اخلاص و صدق نیت خدیجه این افتخار را به وی داد که تمامی توانایی‌های فکری و مادی خود را برای رونق دیانت و ترویج فرهنگ اسلامی و دفاع از فضایل و مکارم به‌کار گیرد و در حساس‌ترین و سخت‌ترین شرایط، در استواری پایه‌های یکتاپرستی مشارکت نماید. در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام کدامین بانو غیر از خدیجه را می‌توان به جامعه معرفی کرد که با شوقی وصف‌ناپذیر، مهر و ایمانی استوار، بی آن که تردیدی به دل خویش راه دهد و یا ذره‌ای از باورش به تکریم همیشگی پیامبر اکرم(ص) بکاهد دعوت دین را پذیرا گردد و با آن همه ثروت، تنعم، نازپروردگی و زیستن در رفاه و امکانات فراوان از تمامی دارایی‌های خود با خشنودی خاطر بگذرد و در هنگامه‌ای محنت‌زا در کنار همسر خود بایستد و شریک دشوارترین رنج‌ها و آزارها باشد. خدیجه این لیاقت را به‌دست آورد که به‌لطف خداوند مایه‌ی امید و آرامش و سلامت رسول اکرم(ص) گردد. بنابراین شایسته است تمام مسلمانان جهان مقامش را تکریم نمایند و خدمات ایثارگرانه‌اش را ارج نهند.

خاندان بااصالت

خدیجه در یکی از خانواده‌های اصیل و شریف قریش به‌دنیا آمد. افراد خاندانش همگی اهل فضل، فداکاری و حمایت‌ از خانه‌ی کعبه بودند.

او دختر «خویلد» فرزند «اسد بن عبد العزی» فرزند «قصی» فرزند «کلاب» است. قصی جد چهارم پیامبر اکرم‌(ص) است و با این وصف، خدیجه با چند واسطه، عموزاده‌ی پیامبر است و ریشه‌ی خاندانش در قصی با خاندان حضرت ختمی مرتبت متحد می‌شوند؛ از این رو گاهی آنان همدیگر را پسرعمو و دخترعمو خطاب می-کرده‌اند. اسد بن عبدالعزی جد پدری خدیجه از شخصیت‌های برجسته‌ی عصر خود بود. بیست سال قبل از بعثت نبی خاتم عده‌ای از بزرگان مکه از جمله اسد برای حفظ امنیت مکه و توابع، جلسه‌ای مشورتی تشکیل دادند و هم‌پیمان گشتند تا به حقوق مظلومان و محرومان رسیدگی کنند و از ستم جفاکاران جلوگیری نمایند. چون سه نفر از اعضای مرکزی و مؤسس این پیمان «فضل بن فضاله»، «فضل بن وداعه» و «فضل بن حارث» نام داشتند، اسم آن را پیمان «حلف الفضول» گذاشتند. پیامبر اکرم(ص) در همان سال‌های تشکیل این محفل در حالی که بیستمین بهار را سپری می‌کرد، به آن پیوست. میثاق مزبور در خانه‌ی «عبدالله بن حدعان» منقعد گردید و پیامبر برای آن احترام شایان توجهی قائل بود و بعد از بعثت می‌فرمود: «اگر اکنون هم مرا به عضویت در آن پیمان فرا بخوانند می‌پذیرم» و نیز تأکید می-فرمود: «در پیمانی شرکت کردم که نمی‌خواهم آن را نقض کنم اگر چه بهای آن شتران سرخ موی حجاز باشد». عضویت اسد بن عبدالعزی در کنار پیامبر در این پیمان به‌منظور دفاع از حقوق ستم‌دیدگان و بازداری ستم‌گران از شقاوت و شرارت، مؤید آن است که وی از خیرخواهان و خردمندان عصر خود بود و در حفظ آرامش روانی جامعه می‌کوشید.1

خویلد پدر خدیجه نیز از شجاعت و دلیری بهره‌ای وافر داشت و در میان خاندانش که به‌ سلحشوری و قهرمانی معروف بود. از نشانه‌های دلیری او این ماجراست که «تُبّع» فرمانروای مقتدر یمن با لشگری عظیم وارد مکه گردید. شهر را تحت سیطره‌ی خود درآورد و تصمیم گرفت «حجرالاسود» را با خود به یمن ببرد. مردم مکه در این باره با تبع از در مخالفت و مقاومت درآمدند. طلایه‌دار این معترضان خویلد بود. او برای حفظ یکی از مناسک دینی و نمادهای مقدس، فداکارانه در برابر فرمان تبع ایستادگی کرد و آن چنان صلابتی در این زمینه از خود بروز داد که این پادشاه طغیان‌گر از تصمیم خود منصرف گردید و سنگ مقدس را به حال خودش رها کرد. این مقاومت در آن ایام زبان‌زد مردم گردید و آنان هنگام وصف خویلد وی را به شجاعت می‌ستودند.2

نسب خدیجه از ناحیه‌ی مادر چنین است: دختر «فاطمه» دختر «زائده‌» فرزند «اصم»، فرزند «رواحه»، که ادامه‌ی این سلسله به «لوی بن غالب» جد هشتم رسول اکرم(ص) می‌رسد.  با این توصیف نسب خدیجه به حضرت اسماعیل و ابراهیم خلیل (جد بیست و هشتم و بیست و نهم) می‌رسد. خدیجه خواهر تنی «عوام بن خویلد» پدر «زبیر» است و چون مادر زبیر «صفیه» عمه‌ی پیامبر بود، برادرزاده‌ی خدیجه، پسرعمه‌ی رسول خدا(ص) است. از سوی دیگر «هاله» مادربزرگ خدیجه دختر «عبد مناف» جد سوم پیامبر است و از این طریق سلسله نسب خدیجه با سومین جد پیامبر متحد می‌گردد.3

پسرعمویی خردمند و دانشور

«ورقه بن نوفل» پسرعموی خدیجه از شخصیت‌هایی است که پرستش بت‌ها را در محیط آلوده‌ی حجاز روا نمی-دید و از مدت‌ها قبل درصدد کنجکاوی و بررسی برآمد تا حقیقت را بیابد. در یکی از عیدها که قریش مشغول عبادت در پیشگاه یکی از بت‌ها بودند، چهار نفر، از جمله ورقه بن نوفل جلسه‌ای سری تشکیل دادند و درباره‌ی شرک‌ورزی مردم به بحث پرداختند. نظرشان بدان جا منتهی گردید که مردم در این گونه عبادت سخت در ضلالت به‌سر می‌برند و گویا آیین حنیف حضرت ابراهیم(ع) را فراموش کرده و از دست داده-اند. آن‌ها بت‌هایی را می‌پرستند که نه می‌شنوند و نه می‌بینند و نه نفع و ضرری دارند، در خاتمه مقرر گردید که در اطراف و نواحی مکه به تفحص بپردازند تا سنت‌های دین ابراهیم خلیل را شناسایی کرده، در میان مردم ترویج نمایند.4

ورقه همانند «زید بن عمرو» و «عبیدالله حجش» درصدد یافتن دین حق برآمد تا آن که نصرانیت را برگزید و بر آن معتقد گردید. او کتاب‌های ادیان آن عصر را مطالعه کرد تا آن که بر خصال و ویژگی‌های رسول اکرم(ص) و هنگامه‌ی بعثتش آگاهی‌ حاصل نمود. از این رو هنگامی که حضرت محمد(ص) از طریق دریافت وحی، مأمور به رسالتی پررنج گشت به خانه آمد و داستان را برای همسر خویش، خدیجه، بازگو کرد خدیجه برای بررسی این ماجرا، گزارشی به عموزاده‌ی خود ورقه بن نوفل ارائه کرد. ورقه گفت: «سوگند به آن که جانم در قبضه‌ی قدرت اوست اگر راست گفته باشی این همان ناموس اکبر الهی و امین وحی پروردگار متعال است که کلام ملکوتی از طریق جبرئیل بر قلب مبارکش نازل می‌گردد و او پیامبر امت خواهد بود.»  روزی رسول خدا(ص) مشغول طواف خانه‌ی خدا بود که با ورقه برخورد کرد. ورقه عرض کرد عموزاده چه می‌بینی و چگونه مشاهده می‌کنی. پیامبر نحوه‌ی ملاقات خود با فرشته‌ی الهی را برایش بیان نمود. ورقه قسم یاد کرد: «تو پیامبری ولی مخالفان تکذیبت می‌کنند، آزارت می‌دهند و از مکه آواره‌ات می‌نمایند و در پایان با تو و یارانت وارد نبرد خواهند شد و من اگر آن روز را درک کنم، چنان رضایت الهی را به‌دست آورم که خود داند و تلاشم را در حد مقدرات بپذیرد. آن گاه خم گردید و سر مبارک خاتم پیامبران را غرق در بوسه ساخت.»5

ورقه که متفکری دوراندیش و با انصاف بود، بر اثر مطالعه‌ی کتب آسمانی دریافت که محمد با بانویی از قریش ازدواج می‌کند که او سرور زنان قوم خود و بزرگ قبیله‌اش است و اموال خویش را در راه پیش‌برد اهداف محمد مصطفی(ص) انفاق و ایثار می‌کند. در این مسیر از خویش فداکاری نشان می‌دهد و در تمامی امور، یار راستین پیامبر خواهد بود. ورقه چنین نتیجه گرفت که آن بانو همان دختر عمویش خدیجه است، زیرا این ویژگی‌ها در غیر او وجود ندارد. از این رو هرگاه ورقه نزد خدیجه می‌آمد به او می‌گفت به‌زودی به مردی خواهی پیوست که برترین و شریف-ترین انسان در زمین و جهان هستی است.6

مورخان خاطرنشان ساخته‌اند خدیجه ورقه را برای ازدواج با حضرت محمد(ص) واسطه قرار داد و او مؤظف گردید زمینه‌های این پیمان پاک را فراهم سازد. هنگامی که ورقه به عموزاده‌ی خود بشارت داد که  محمد و خویشاوندانش را به ازدواج با تو راضی کرده‌ام، به پاس این خدمت بزرگ،  خلعتی به وی عطا کرد که در آن زمان پانصد اشرفی ارزش داشت.7

در این که ورقه به رسول اکرم(ص) ایمان آورد یا نه، برخی منابع تاریخ صدراسلام، سکوت کرده‌اند ولی بسیار بعید به‌نظر می‌رسد او با این درجه از معرفت، دانش و خردمندی، از ایمان به پیامبر آخرالزمان امتناع کرده باشد. برخی قراین مؤید آن است که ورقه مؤمن بوده است. بلال حبشی را مشرکان مکه به‌شدت مورد آزار و اذیت قرار دادند و او در زیر شکنجه احد احد می‌گفت. ورقه از آن حوالی عبور می‌کرد که مقاومت‌های این مؤذن پیامبر را شنید و دید. ایستاد و گفت: «آری ای بلال به خدای سوگند: احد احد» و سپس متوجه‌ شکنجه‌گران بلال از جمله «امیه بن خلف» گردید و گفت: «به خدای قسم اگر او را بکشید قبرش را زیارتگاه قرار می‌دهم و از خاک مزارش تبرک می‌جویم.»8

منابع دیگر گفته‌اند پیامبر از خدیجه پرسید: «کار ورقه در ارتباط با اسلام به کجا رسید؟» خدیجه عرض کرد: «او تو را تصدیق کرد ولی اجل مهلتش نداد و قبل از آن که به زبان اظهار اسلام کند به‌دلیل کهولت سن از دنیا رفت.» رسول اکرم(ص) فرمود: «او را در رویایی دیدم که پیراهن سفیدی بر تن داشت.» بدیهی است اگر اهل دوزخ بود، جامه‌ای دیگر بر او می‌پوشانیدند. علامه‌ی مجلسی بعد از ذکر این روایت می‌گوید: «تعبیرکنندگان این خواب گفته‌اند پیراهن در عالم خواب کنایه از دیانت است و سفیدی مبین آن است که بر تن‌کننده‌ی جامه از هر گونه فساد و انحرافی دور بوده و دنیا را در حالت پاکی وداع گفته است.»9

لقب و کنیه‌ی خدیجه

خدیجه قبل از ولادت (تولد او در 67 یا 68 سال قبل از هجرت رسول اکرم(ص) به مدینه بوده است) در کتاب آسمانی انجیل که بر حضرت عیسی مسیح نازل گردیده به‌عنوان بانوی مبارکه و همدم مریم در بهشت معرفی گردیده است. در این کتاب هنگام وصف رسول اکرم(ص) خطاب به حضرت عیسی(ع) آمده است نسل او از مبارکه [بانوی بابرکت] است که هم شوی وی و نیز همدم مادرت مریم است.10

در عصر جاهلیت و در آن فضای آلوده به فساد و انحراف که زن‌های پاک‌دامن از نوادر به‌شمار می-رفتند و بسیاری در ضلالت غوطه‌ور بودند خدیجه به-دلیل قداست و پاکی در تمامی ابعاد اخلاقی و رفتاری طاهره خوانده می‌شد.11

شخصیت خدیجه در همان عصر چنان چشم‌گیر و مورد تکریم خاص و عام قرار داشت که او را باعنوان سیده‌ی نسوان (سرور بانوان) مورد مدح و تجلیل قرار می‌دادند.12

خدیجه آن چنان کمالات و مقامات ارجمند و والایی را به خود اختصاص داد که رسول اکرم(ص) بعد از ازدواج با او، ایشان را با لقب «کُبری» خطاب کرد و این لفظ از علو مقام خدیجه حکایت دارد.13

در دعای ندبه که از ناحیه‌ی مقدسه نقل گردیده، از خدیجه به‌عنوان «غرّا» یاد شده است.

لفظ غرا روشنی و درخشندگی را می‌رساند.

براساس برخی روایات، ابوطالب در خطبه‌ی عقد ازدواج خدیجه، وی را کریمه و دارای مقام شامخ معرفی کرد. این لقب نیز از شرافت و مقام عالی این بانو حکایت دارد.14

خدیجه با آن که بانوی بانوان قریش و ملکه‌ی حجاز است و آن چنان نفوذ اجتماعی دارد که اشراف و اعیان مکه سر بر آستانش می‌سایند نسبت به محرومان و یتیمان و سرپرستی و دست‌گیری از آنان توجهی ویژه دارد. به همین دلیل از عنوان «ام الایتام» (مادر یتیمان) لذت می‌برد و این لقب را بر سایر القاب ترجیح می‌دهد. به همان میزان که به امور اینان اهتمام می‌ورزد و قلوب مردم حجاز را بدین جهت به‌سوی خود جلب کرده و موجب گردیده که بانوان مکه پروانه‌وار بر گرد شمع وجودش اجتماع کنند و از همنشینی با او، افتخار نمایند نسبت به ثروتمندان، سرداران نامی و رؤسای قبایل چندان اعتنایی ندارد.15 اقتدار اجتماعی خدیجه در میان طوایف مکه بااصالت خانوادگی، خصال پسندیده و والایی او چنان گره خورده بود که او را ملکه‌ی حجاز و بزرگ‌بانوی قریش لقب داده بودند.16

کنیه‌های خدیجه عبارتند از «ام هند»، «ام الزهرا» و «ام المؤمنین».17

فضایل و مناقب

خدیجه در خانواده‌ای به رشد و شکوفایی رسید که از ریشه‌دارترین و اصیل‌ترین خاندان‌های جزیره العرب به‌شمار می‌رفتند. اما شرافت او، صرفاً به اصالت‌ها و نجابت‌های این محیط تربیتی خلاصه نمی‌گردد بلکه خود، به صفات پسندیده و خلق نیکو زبان‌زد همه گردیده بود. هر یتیمی که در حیات خود نقطه‌ی اتکایی به‌دست نمی‌آورد، هر پدری که قادر نبود برای فرزندان خود لقمه نانی تهیه کند، هر زنی که به‌دنبال کشته شدن شوهرش بی‌پناه می‌ماند و هر محروم و رنج‌دیده‌ای که از حمایت‌های دیگران ناامید می‌گشت، راهی خانه‌ی خدیجه می‌شد و به سنگر عطوفت و مهربانی و گنج سرشار سخاوتش پناه می‌برد و به‌برکت لطف و عنایت او، زخم‌های زندگی را مرهم می‌نهاد. خانه‌اش با دو نشانه شناخته می‌شد: یکی قبه‌ی سبزی که بر بامش بود، دیگر ازدحامی که در مسیر این خانه صورت می‌گرفت. در این میان خدیجه مایل بود به فقرا و ستم‌دیدگان رسیدگی و کمک کند. آن‌ها را در هر موقع از ایام شب و روز با نوازش‌های ویژه می‌پذیرفت. با آن‌ها به نرمی سخن می‌گفت و به درد دل‌های‌شان گوش می‌داد. اشک چشم یتیمان و مادران را پاک می‌کرد. آن گاه کارگزاری را فرا می‌خواند و به وی توصیه می‌کرد کیسه‌های پول را آورده، بین این نیازمندان توزیع کند.18

در آن هنگام در سراسر جزیره العرب ثروتمندتر از جناب خدیجه کسی نبود. آوازه‌ی طهارت و سخاوت آن بانوی قریش تا بدان‌جا رسید که حتی جامعه‌ی عرب جاهلی که غرق در تباهی بود وی را «ملیکه العرب» نامید. در واقع این زن با آن حشمت و شوکتی که به‌دست آورده بود، همراه با کرامت‌های انسانی بهترین پشتوانه برای قبایل مستقر در مکه به‌شمار می‌رفت. گویا خداوند متعال برای سعادت، عزت و سربلندی او هر چه را که این بانو لازم داشت به وی عنایت فرموده بود. پوشیده در حجاب، دور از چشم نامحرمان و ناپاکان، خانه‌نشین سرای خویش بود. وقاری داشت که تنها می‌توان او را به خودش مثال زد. با این همه کرامت، عفت و شهرت زیباترین بانوی مکه به‌شمار می‌رفت. امکاناتی را که در اختیار داشت بی ‌آن که به حرامی آلوده کند در مسیر خیر و صلاح به‌کار می‌برد و این ویژگی، آن وجاهت و شوکت اجتماعی خدیجه را کامل می‌کرد. در واقع عزت دو جهان برایش به‌لطف خداوند مهیا گردیده بود.19

براساس منابع روایی، خدیجه جزء چهار بانوی عالم است که به‌عنوان برترین زنان روزگاران شناخته شده‌اند. بانوانی که با درایت، فراست، پارسایی و بررسی‌های درست و سنجیده و رویارویی خردمندانه با موانع و خطرات، از فرصت‌ها و امکانات و قوایی که در اختیار داشتند در جهت تعالی فکری و اخلاقی و رشد معنوی بهره گرفتند و به فرازین قله‌ی انسانی صعود کردند. خدیجه با انتخابی شایسته و هوشمندانه یار پرمهر و پشتیبان با اعتبار آخرین فرستاده‌ی الهی گردید و در کار سترگ هدایت انسان-ها و ستیز با جهل، خرافه و شرک، شریک دغدغه‌های او گشت و با زبانی رسا، منشی عاقلانه، رفتاری خداپسندانه و تدبیری حساب‌شده در این راه اسوه‌ای نمونه نه تنها برای زنان که برای مردان گردید.

خدیجه در زمره‌ی چهار بانویی است که برترین زنان بهشت‌اند. خدیجه، فاطمه‌ی زهرا(س)، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون؛ و نیز در احادیثی تأکید گردیده است خداوند چهار زن را از میان زنان برگزید که یکی از آن‌ها خدیجه است و در پاره‌ای روایات بهترین زنان امت مسلمان خدیجه و برترین بانوان امت‌های قبل از اسلام حضرت مریم است.

مقام خدیجه در حدی است که فرشتگان مقرب درگاه الهی مباهات به این مطلب می‌کنند که خدیجه سلام آنان را بپذیرد. «ابوسعید خدری» روایت کرده است: رسول اکرم(ص) فرموده‌اند: «در شب معراج هنگام بازگشت به زمین از جبرئیل سؤال کردم آیا حاجتی داری؟ او پاسخ داد تقاضایم آن است که از طرف خداوند و من به خدیجه درود بفرستی. موقعی که آن حضرت سلام خدا و فرشته‌ی وحی را به همسر خویش ابلاغ کرد خدیجه عرض کرد: «ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و علی جبرئیل السلام؛ به‌درستی که خداوند خود سلام است و سلام از اوست و به‌سوی او است و بر جبرئیل سلام.»20

نقل نموده‌اند روزی رسول خدا(ص) بر عایشه وارد گردید در حالی که با حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) مشغول مفاخره بود. پیامبر فرمود: «ای عایشه مگر نمی-دانی که خداوند آدم، نوح، آل ابراهیم، آل عمران، علی، حسن، حسین، حمزه، جعفر طیار، فاطمه و خدیجه را برگزید و آنان را بر جهانیان برتری داد.»21

بدیهی است علت علاقه‌ی رسول اکرم(ص) به خدیجه صرفاً ارتباط زناشویی نبود بلکه این اشتیاق به‌دلیل کمالات ظاهری و معنوی و خدمات خدیجه در جهت ترویج توحید و فضیلت‌های قرآنی بود.

فرازهایی از فداکاری

به اتفاق تمام مسلمانان و مورخان، اولین بانویی که اسلام را پذیرفت حضرت خدیجه بود. به گفته‌ی «ابن حجر عسقلانی» از امتیازات خدیجه این بود که همواره مقام پیامبر خاتم را مورد تکریم قرار می-داد و بیانات آن حضرت را - اعم از فرموده‌های قبل و بعد از بعثت - تصدیق می‌کرد.22 آن بانو نه تنها به تعالیم پیامبر ایمان آورد بلکه در راه انتشار این انوار از خود فداکاری نشان داد. اگر پیامبر در هنگامه‌ی رساندن برنامه‌های آسمانی خود به مردم توسط مشرکان و منافقان تکذیب می‌گردید و از آنان جواب‌های ناگواری دریافت می‌کرد و ابرهای اندوه بر دل و ذهن آن رسول اعظم سنگینی می‌نمود، خداوند این نگرانی‌ها را به‌وسیله‌ی خدیجه کاهش می‌داد. چون پیامبر با آن بانو از دشواری‌ها و رنج‌ها سخن می-گفت، خدیجه بار اندوه آن اسوه‌ی عالمیان را سبک می‌کرد و در تصدیق حضرتش می‌کوشید و مسیرها را برای ادامه‌ی رسالت ایشان هموار می‌ساخت.23

ایمان خدیجه، پیامبر را به آینده‌ای درخشان برای دعوت نوید می‌داد. موضع‌گیری خدیجه درباره‌ی مجاهدت‌های رسول اکرم(ص)، وی را برای تحقق یافتن اهداف و آرمان‌هایش امیدوار می‌ساخت. البته بدیهی است پیامبر اکرم(ص) که مأموریت الهی دارد، از پراکندگی جمعیت و افرادی که به وی می‌گروند نگران نیست و مطابق برنامه‌ای که خداوند برای آن وجود والامقام پی‌ریزی کرده، گام برمی‌دارد. کسی که پروردگار یارش باشد، دیگر از انجام وظیفه‌ هراسی ندارد ولی وجود خدیجه - که آن نیز نشانه‌ای از لطف الهی بود - در زندگی رسول خدا(ص) به‌دلیل اخلاص و حب و فداکاری‌ و ایثار دارایی‌اش، اهمیت وافری داشت. نهال نوپای اسلام که در حال رشد و نمو بود با وجود این بانو از توفان‌ها و حوادث مخرب مصونیت می‌یافت و اگر وجود این بانو در کنار رسول اعظم برای انجام رسالتی سنگین، مهم نبود، فقدانش برایش دشوار و گران نمی‌آمد و مرگش وجود مبارکش را ناراحت نمی‌ساخت. و سال وفاتش، سال اندوه و ماتم خوانده نمی‌شد. پیامبر سال‌های متوالی بعد از رحلت این بانو، از یادش غافل نمی-گردد در سوگش گریان است و خدمات او را در حصول پیروزی ارج می‌نهد. هر کس ده سال پس از بعثت نبی اکرم(ص) را مطالعه کند به‌خوبی نقش مفید این زن را در گسترش اسلام و اقداماتی که در راه برافراشتن کلمه‌ی توحید انجام داده، احساس می‌کند؛ زیرا تاریخ فداکاری‌های بزرگ خدیجه و اموال فراوانی را که او در راه عزت دیانت، نثار کرده هرگز فراموش نخواهد کرد.

 در آن ایامی که همه‌ی افراد با پیامبر از در مخالفت درآمدند و به آزار و اذیتش پرداختند، خدیجه رسالت ایشان را از عمق وجود مورد تأیید قرار داد و برای حمایت از پیام توحید به استقبال ناملایمات زیادی رفت؛ در حالی که شرایط یک زندگی آرام و آسوده و سرشار از امکانات و تسهیلات برایش فراهم بود. کدام فردی را می‌توان سراغ گرفت که چون خدیجه دعوت آسمانی شوی خود را با ایمانی نیرومند و بدون ذره‌ای تردید در صدق پیامش بپذیرد و به استقبال خطرات در این راستا برود و با آن همه ثروت و در اوج نعمت و عزت، به آن همه آسایش پشت کند و در تیره‌ترین ایام در کنار همسرش ثابت و استوار بایستد. خدیجه در نیمه‌ی دوم زندگی، این رنج‌ها را تحمل کرد و در این ایام پذیرش ناملایمات سخت‌تر و فرساینده‌تر است. به‌علاوه برای کسی که در ناز و تنعم بار آمده و برایش تنگی معیشت مفهومی نداشته، درک محرومیت‌ها و پذیرش تلخ‌کامی‌ها بسیار دشوارتر است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سیره‌ی ابن هشام، ج اول، ص142-141، البدایه و النهایه، ح2، ص292.

2. الروض الانف، ج اول، ص213.

3. منتخب التواریخ، حاج‌محمدهاشم خراسانی، ص82، سیره‌ی ابن هشام، ج اول، ص201

4. سیره‌ی ابن هشام، ج اول، ص237.

5. تاریخ طبری، ج 3، ص115، پیغمبر و یاران، محمدعلی عالمی، ج5، ص318.

6. بحار الانوار، علامه‌ی مجلسی، ج 16، ص20 و 21.

7. همان، ص65، تذکره الخواص، سبط بن جوزی، ص302.

8. سیره‌ی ابن هشام، ج اول، ص340.

9. بحار الانوار، ج 18، ص328، ج 61، ص227.

10. کحل البصر، محدث قمی، ص70، مأخذ قبل، ج 21، ص352.

11. خدیجه بنت خویلد، شیخ‌جعفر حائری، ص119.

12. ریاحین الشریعه، ذبیح‌الله محلاتی، ج 2، ص207، حضرت خدیجه اسطوره‌ی ایثار و مقاومت، محمد محمدی اشتهاردی، ص29.

13. لغت‌نامه‌ی دهخدا، طبع جدید، ج 7، ص9609، خیرات حسان، اعتماد السلطنه، ج اول، ص111.

14. بحار الانوار، ج 16، ص69.

15. مادر نمونه‌ی اسلام، غلام‌علی رحیمیان، ص6-5.

16. امیران ایمان، ج اول، علی شیخ الاسلامی، ص 60.

17. خدیجه بنت خویلد، ص56-119.

18. شکوه‌ی زندگی، محمدتقی کمالی، ص19.

19. آخرین پیام‌آور، سیدمحمدصادق موسوی گرمارودی، ج اول، ص213-212.

20. کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عیسی اربلی، ج2، ص133؛ بحار الانوار، ج 16، ص7.

21. تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی، تحقیق محمدکاظم، ص80.

22. الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 4، ص275.

23. زنان بزرگ اسلام، ج اول، خدیجه، علی‌محمد علی دخیل، ترجمه‌ی فیروز حریرچی، ص19.