شیوه‌های شایسته در تجارت و اشتغال‌زایی

در جامعه‌ی جاهلی سرزمین مکه، معیارها و امتیازات اجتماعی براساس موقعیت طایفه‌ای نسب و حسب، ثروت و خدمه و امکانات تعیین می‌گردید. افراد برای رسیدن به درجات مزبور به خلاف روی می‌آوردند، به جان و مال افراد تعرض می‌نمودند، اموال ضعیفان را به زور غارت می‌کردند و رباخواری امر رایجی بود؛ به همین دلیل گروهی از اهل انصاف و حامی عدالت، با یک‌دیگر هم‌پیمان گردیدند تا از حقوق محرومان دفاع کنند و مانع چپاول‌های زورگویان شوند. در چنین محیط آشفته‌ای بانویی ثروتمند به نام «خدیجه» زندگی می‌کرد، این زن به‌دلیل هوشمندی و فراست، دارایی‌های خود را به شکلی مدیریت و نظارت کرد که اولاً از راه نادرست افزایش نیابند و ثانیاً چنان به‌کار گرفته شوند که در چرخه‌ی اقتصادی به گردش افتند و ضمن به‌وجود آوردن نوعی پویایی اقتصادی در جامعه، باری از دوش گرفتاران، بی-کاران و نیازمندان بردارند. با این کار نوعی مناسبات تجاری و بازرگانی بین حجاز و دیگر مناطق جهان برقرار گردید و این روند، به بهبودی روابط سرزمین‌ها کمک ‌کرد. خدیجه ثروت خود را که بر اثر فعالیت‌های اقتصادی سالم به‌دست آورده بود، راکد نگذاشت بلکه با تدبیری ویژه‌ و به‌وسیله‌ی خدمه‌ای که در اختیار داشت در کاروان‌ها و فعالیت‌های بازرگانی به‌کار انداخت؛ به‌گونه‌ای که هشتاد هزار شتر در قالب کاروان‌های متعدد، اموال تجاری او را به کانون‌های مهم اقتصادی جهان آن روز - همچون یمن، مصر، شام، طائف، عراق، بحرین، عمان، حبشه، فلسطین و نقاط دیگر - حمل و نقل می‌نمودند. علاوه بر این‌، او در نقاطی چون مصر و حبشه نمایندگی‌های تجاری داشت و عده‌ای در مناطق مورد اشاره مشغول جابه‌جایی کالاها در قالب صادرات و واردات بودند. مدیریت و نظارت بر این امور و حلقه‌ی ارتباط با کارگزاران، حساب‌رسی مرتب درباره‌ی داد و ستدها و سودهای حاصله از آن، نوعی فراست، هوشیاری، توان-مندی فکری و احاطه‌ی فوق‌العاده‌ می‌طلبد که خدیجه این اقتدار به عالی‌ترین شکل دارا بود.

مورخان گزارش داده‌اند خدیجه چهارصد غلام و کنیز در اختیار داشت که امور او را در قلمروی فعالیت-های اقتصادی و دستگاه عریض و طویل محل سکونتش اداره می‌کردند.

در واقع خدیجه پشتوانه‌ی اقتصادی قریش بود و این ویژگی برایش حشمت و شوکتی بزرگ به ارمغان آورده بود. او با این همه دارایی و اموال فراوان، نمونه‌ی بارزی از زهد به‌شمار می‌آمد زیرا به ثروت فراوان خویش دل‌بستگی نداشت. در گره‌گشایی از دشواری‌های اقشار جامعه، سرمایه‌ی خود را به‌کار می‌انداخت و با سخاوتی ستودنی نیازمندان و محرومان را می‌نواخت. با وجود دم‌سازی با محرومان و بی‌نوایان، شهرتی آن‌چنان رفیع داشت که بسیاری از نام‌داران مکه و حوالی، جرئت ابراز خواستگاری از او را در خود نمی‌دیدند. بارها و بارها بسیاری از سران قبایل و بزرگان سرزمین بطحاء به خواستگاریش آمدند و در این راه چه بسیار عمرها و مال‌ها تلف کردند اما درخواست هیچ کدام را نپذیرفت. خدیجه از همان آغاز با امکانات مالی خویش بسیاری از خانواده‌ها را اداره می‌کرد و افراد درمانده را تحت حمایت خدمات امدادی خویش می‌گرفت.

افرادی که مأمور رسیدگی به امور تجاری خدیجه بودند به‌عنوان کارگزار، حقوق دریافت می‌کردند و سود و زیان معاملات مربوط به او بود. این شیوه‌ی قرارداد که بیشتر با مردانی فاقد کار و معمولاً از طبقات فقیر منعقد می‌گردید، دو ویژگی عاقلانه در برداشت: نخست این که برای دیگران فرصت‌های شغلی به‌وجود می‌آورد و افرادی را که به‌دلیل فقدان سرمایه توان فعالیت‌های تجاری نداشتند با پشتوانه‌‌ی مالی خویش به قوانین و راه و رسم بازرگانی درون‌مرزی و برون‌مرزی آشنا می‌ساخت تا آن‌ها بتوانند بعدها روی پای خود بایستند و با استقلال اقتصادی به تلاش‌های خود در این قلمرو ادامه دهند. از سوی دیگر با توجه به این که تجارت در عصر جاهلیت کاری شرافت‌مندانه به‌شمار می‌آمد خدیجه با به‌کارگیری صدها نفر از افرادی که در سنین میان‌سالی بودند و فعال اقتصادی به‌شمار می‌آمدند، سعی داشت عادت‌های زشت درآمدهای حرام و غارت‌گری را از آنان دور سازد و از این ره‌گذر، زندگی آنان را از آلودگی‌های گوناگون مصون نگه دارد. همچنین با فرستادن آنان به سرزمین‌های یمن و شام و نواحی شرقی آفریقا مقدمات آمادگی آنان را در شناخت فرهنگ، آداب و رسوم و سنت‌های جوامع دیگر بهتر فراهم سازد. این ویژگی در رشد فکری و اخلاقی آنان بی‌تأثیر نبود و کارگزاران از نظر میزان امانت‌داری، نوع تلاش و توانایی‌های مدیریتی در سفرهای مذکور به‌خوبی آزموده ‌شده، در مأموریت-های بعدی برحسب رتبه‌بندی و امتیازات کسب گردیده، از ارتقای شغلی برخوردار می‌شدند.

این بانو همچنین راه را برای کسانی که واقعاً قصد تحصیل معاش حلال را داشتند، هموار می‌ساخت. این قرارداد با کسانی منعقد می‌گردید که از مقداری سرمایه برخوردار بودند، او با آنان در مال التجاره شریک می‌شد. (در حالی که هر چند سهم افزون‌تر مربوط به خدیجه بود) سپس کارگزاران خود را در سود حاصله از اموال تجاری سهیم می‌کرد. اگر با پول او سودی به‌دست می‌آمد، هم او و هم عاملانش از آن بهره‌مند می‌گردیدند و اگر زیانی می‌رسید، می‌کوشید جور شریکان خویش را به‌تنهایی به‌دوش بکشد. این شیوه‌های پسندیده که در واقع در آن قصد یاری و مساعدت به دیگران آشکار است، او را در میان همه‌ی تاجران قریش متمایز ساخته بود و دل‌ها را به‌سوی او معطوف می‌داشت. از این روی بسیاری آرزومند بودند جزو کارگزارنش باشند و در فعالیت-های تجاری افتخار مشارکت با خدیجه را به‌خود اختصاص دهند.

خدیجه به خاندان عبدالمطلب بسیار علاقه‌مند بود، شرافت و تقوای آنان را می‌ستود و بسیاری از مردان و زنان «آل عبدمناف» را در کاروان‌های تجاری‌اش به‌کار واداشته بود. این کوشش و مساعدت دائم از سوی او، مدام با نهایت عزت و احترام نسبت به «بنی‌هاشم» همراه بود.1

بدیهی است اداره کردن این کاروان گسترده در سطح منطقه‌ای وسیع آن هم‌ در جزیره‌العرب که آغشته  به جاهلیت، جور و جفاست، - آن هم با مدیریت یک زن - در زمانی که زنان از حقوق اجتماعی محروم بودند و بسیاری از مردان بی‌رحم، دختران بی‌گناه را زنده به گور می‌کردند - بیان‌گر آن است که حضرت خدیجه دارای خلاقیت ویژه و نبوغ ذاتی فوق‌العاده بوده، شخصیتی برجسته آگاه داشت.

نکته‌ی دیگر که از تدبیر خردمندانه و درستی آن بانو حکایت دارد این واقعیت است که در مدیریت اقتصادی خویش تمامی همکاران، عوامل اجرایی، خدمه و رابطین را از میان انسان‌های سالم، امانت‌دار، درست‌کار، ریشه‌دار و آزمون‌شده برمی‌گزید و خود از دفتر کارش این کاروان عظیم را با سر انگشت تدبیر و درایت خویش به‌حرکت درمی‌آورد. ایشان ضمن این که به امور اقتصادی سامان می‌بخشید، بر این مجموعه چنان نظارتی داشت که هیچ‌گاه دچار فساد، تبهکاری، رشوه‌خواری، سوءاستفاده و کج‌روی نشدند و تاریخ حتی نمونه‌ای از خلاف‌کاری در این مجموعه گزارش نکرده است.

خدیجه در این مجموعه برای افزایش توان‌مندی کارکنان  و ایجاد رقابتی سالم و ثمربخش، از ایجاد انگیزه در کارکنان و همکاران بهره می‌گرفت. رسول اکرم(ص) در مقام حق‌شناسی از بخشش و بزرگ-منشی او در این راه فرموده است: «من کارفرمایی مهربان‌تر و حق‌شناس‌تر و بهتر از خدیجه نسبت به کارگزارانش ندیدم. هر گاه من و دوستم پس از کار نزد او می‌رفتیم می‌دیدیم غذای گوارایی را که به اشاره‌ی او برای‌مان آماده شده بود، به ما هدیه می‌کرد و با خدمه و زیردستان، بزرگوارانه و انسانی رفتار می‌کرد.»2

خدیجه براساس اسناد تاریخی و منابع روایی در مورد وظایف هر یک از کارکنان کنترل‌های ویژه‌ای را اعمال می‌کرد. برنامه‌ها، کارهای انجام شده و نیز محصول تلاش آنان را به‌صورت دقیق و پی‌گیر مقایسه و بررسی می‌کرد و در صورت صلاح‌دید، با اعمال اصلاحاتی، از خطا و انحراف‌هایی که در طرح‌ها و هدف‌ها پیش می‌آمد جلوگیری می‌نمود. ماجرای گماشتن بازرس ویژه‌ای به نام «میسره» در کاروان تجارتی شام بر منش و رفتار حضرت محمد(ص) و ملزم گردیدن وی در تهیه‌ی گزارش جامع از تلاش‌های آن حضرت در این سفر بازرگانی، از درایت او حکایت دارد که منابع تاریخی آن را با دقت جالبی ضبط کرده‌اند.

خدیجه می‌کوشید در برنامه‌ی اقتصادی‌اش از تجربه‌ها و دانش‌های دیگران بهره ببرد و برای برنامه‌ریزی در امور تجاری با افراد خبره و صاحب‌نظر به شور و مشورت می‌پرداخت. انتخاب وقت سفر، نوع کالای مورد نیاز در سرزمین مبدأ و نیز خرید اقلام از کشورهای دیگر، میزان محصولات صادراتی و یا وارداتی، ارتباط برقرار کردن کاروان با دیگر کانون‌های تجاری و چگونگی بازاریابی آنان، به کمک مشاوران کاردان تنظیم و تدبیر می‌گردید؛ به‌گونه‌ای که شگفتی همگان را برمی‌انگیخت. کاروان بزرگ بازرگانی او هماره در راه بود؛ از یمن به ‌جانب حجاز و از آن سرزمین به ‌سوی شام و دیگر مراکز مهم اقتصادی و مبادلاتی آن عصر. این تشکیلات بعد از سفری موفق و سودی سرشار و عادلانه به ‌سوی مقصد بازمی‌گشت.

خانه‌ی خدیجه

عمارتی که خدیجه در آن زندگی می‌کرد از بهترین خانه‌های مکه به‌شمار می‌آمد؛ بنایی دو طبقه با ایوان‌های کوچک مشرف بر کعبه و بر راه شام. سمت چپ درب خانه‌اش سنگی بود به بزرگی یک ذراع و یک وجب که بعدها حضرت محمد(ص) در مقابل تیرهایی که از منزل ابولهب می‌آمد بدان‌جا پناه می‌برد. یک سوی خانه جای سکنای خودش بود و طرف دیگر محل پذیرایی از تازه‌واردان، خدمه و نیازمندان. هر وقت کاروان‌های مکه از یمن و شام بازمی‌گشتند در اطراف اتاق خدیجه چیزهایی تازه جلب توجه می‌کرد؛ به همین دلیل دختران مکه به خانه‌اش می‌آمدند تا آن‌ها را تماشا کنند.3

خدیجه در این خانه به آلام و درددل‌های بی‌نوایان رسیدگی می‌کرد و به درماندگان پناه می‌داد. کودکی که پدر و مادر را از دست داده بود و دیگر نقطه‌ی اتکایی برای خود نمی‌یافت، والدینی که برای تدارک معاش اهل خانواده دچار مشکل می‌شدند، هر زنی که بعد از به قتل رسیدن شوهرش پناه‌گاهی نداشت و هر فرد رنج‌دیده و محرومی، خانه‌ی خدیجه را محل امنی برای خود می‌دید و با امید به امدادگری صاحب‌خانه، از غم‌ها و هراس‌های خود کم می‌کرد. مردم از قبه‌ی سبزی که بر بام این منزل احداث گردیده بود و نیز ازدحام اقشار گوناگون در مسیر آن، این منزل را می‌شناختند.

یک‌بار زنی میان‌سال که از شدت گریه چشمانی برافروخته و گونه‌های سرخ شده داشت و از شدت هراس بر اندامش لرزه افکنده شده بود، نفس‌زنان و مضطرب وارد خانه‌ی خدیجه شد. سلام کرد و این بانو را غرق در بوسه ساخت. خدیجه وی را در آغوش کشید و چون مادری دل‌سوز گفت دخترم چرا این‌قدر نگرانی، مطمئن باش اگر بتوانم کاری بکنم، دریغ نخواهم کرد. زن که قدری آرام شده بود، کودک خویش را که در پارچه‌ای پیچیده بود در مقابل خدیجه گذاشت و گفت: «بر فرض که من مقصر باشم، این دخترک چه گناهی داردکه باید زنده به گور شود.» خدیجه جگر گوشه‌اش را در بغل گرفت و با هم‌دردی و دل‌سوزی گفت: «نه خواهرم، تو نه جرمی مرتکب شده‌ای و نه خلافی کرده-ای و این طفل هم تقصیری ندارد. ناراحتی را از دل و ذهن خود دور کن. من او را چون نازدانه‌ی دل‌بند خودم حمایت و نگه‌داری می‌کنم و اگر هم شوهرت بیاید، آن را پنهان می‌نمایم که گزندی به وی نرساند. حالا برخیز و چون خسته‌ای و از راه دور آمده‌ای، استراحت کن. بکوش که راحت بخوابی. اما خدیجه که به آن بانو سفارش آرامش می‌داد. آن شب خواب و آرام نداشت و امواجی از افکار گوناگون اجازه نمی‌داد او راحت بخوابد. پیوسته از این پهلو به آن پهلو می‌شد و با خود می‌گفت چرا این وضع باید ادامه یابد؟ این همه قساوت و بی‌رحمی آن هم در حق فرزند خود چگونه قابل توجیه است؟ چرا در این شبستان ظلمانی و تاریکی ستم، ستاره‌ای طلوع نمی‌کند و افق دید این افراد را روشنی نمی-بخشد؟ تا پاسی از شب در جوش و خروش بود و بی‌تابی می‌کرد.4

خدیجه این خانه و تمامی امکانات و ملزومات آن را بعد از آن که به پیامبر اکرم(ص) ایمان آورد، در راه اعتلای حق و ترویج معارف قرآنی صرف کرد. چون به خانه‌ی حضرت محمد(ص) رفت، آن وجود مبارک در کوچه‌ای سنگی برایش خانه‌ای بنا کرد که به آن، کوچه‌ی عطارها می‌گویند. این خانه بدان جهت قداست دارد و مبارک است که حضرت محمد(ص) هنگام اقامت در مکه، آن را به‌عنوان محل سکونت خود برگزیده بود. به‌علاوه، این خانه زادگاه حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) است. خانه‌ی خدیجه که محل عبادت پیامبر و مکان نزول وحی بود بعدها در اختیار «عقیل بن ابی‌طالب» قرار گرفت و به روزگار خلافت معاویه تبدیل به مسجد شد، این خانه تا چند دهه‌ی قبل برقرار بود و در جایی بلند واقع شده بود که توسط پله‌هایی به آن راه می‌یافتند. مکتب‌خانه‌ای در آن به‌وجود آورده بودند قرآن می‌آموختند. در سوی راست راه‌روی این خانه، حفره‌ای در زمین قرار داشت که محل وضو گرفتن حضرت محمد(ص) بوده است. مقابل در راه‌رو، دری بود که به‌سوی فضایی با مساحت 24 متر مربع گشوده می‌شد، و در آن خدیجه با پیامبر زندگی می‌کرده‌اند. مقصوره‌ی کوچکی در طرف راست خانه دیده می‌شد که مکان ولادت دخت نبی اکرم(ص) حضرت زهرا(س) بود. این خانه در تحولات جدید، در بازار ابوسفیان قرار گرفته، درب آن بسته به‌صورت متروکه و ویرانه‌ درآمده است ... این درحالی است که در قرون گذشته فرمان‌روایان مسلمان و والیان حجاز برای تعمیر و پا برجا نگاه داشتن این میراث ارزشمند صدر اسلام می‌کوشیده‌اند.5

در رحله بتانویی آمده است:

در صورتی که در خانه‌ی یاد‌شده خوب دقت نمایی جز سادگی چیزی نخواهی یافت. خانه‌ای که شامل چهار اتاق است. سه اتاق آن اندرونی است که یکی از آن-ها برای دختران ایشان و دومی برای پیامبر و همسرش خدیجه و سومی برای عبادت آن حضرت بوده است. اتاق چهارم که در بیرون قرار دارد برای ملاقات با پیامبر و مراجعات مسلمانان در نظر گرفته شده است که این ترتیب بسیار پرجاذبه و ابتکاری است.6

مؤلف «مرآه الحرمین» می‌نویسد:

در طول این مسکن و راه‌روی خارجی آن از سوی شمال، فضای باز و بلندی به ارتفاع یک و نیم متر و طول شانزده متر و عرض هفت متر قرار دارد. گمان می‌رود آن مکان جای‌گاهی بوده است که حضرت خدیجه اموال تجاری خود را در آن جا قرار می‌داده است.7

خدیجه چنان که در بعد اقتصادی موفق بود و ثروت سرشاری از در نهایت خوش‌نامی و پاکی به‌دست آورد، در انتخاب همسر به توفیقی بزرگ دست یافت. او کسی را به شوهری خود برگزید که اشرف مخلوقات، اعظم ممکنات و مصطفای پیامبران و فرستادگان الهی بود. در همان روزهای اولی که این پیمان پاک برقرار گردید به پسر عموی خود «ورقه بن نوفل» گفت:  «کلید انبارهایی که اموالم را در آن‌ها نگه‌داری می‌کنم به نزد حبیبم محمد(ص) ببر و از جانب من به او بگو تمامی این دارایی‌ها به پیشگاه شما تقدیم می‌گردد.»8 آن چه دارم ملک اوست، هر گونه تصرفی می‌خواهد در آن‌ها بنماید تا بدین وسیله ساحت مقدسش را تکریم و تعظیم کرده باشم. خود را نیز کنیز پیامبر معرفی کرد.9

به‌راستی کدام بانو از صدراسلام تاکنون به چنین رتبه‌ای از ایثار مال و موقعیت اجتماعی رسیده است؟ کسی که تمام شرایط رفاهی و امکانات مادی برایش فراهم بود؛ خواستگاران زیادی داشت که حاضر بودند مهریه‌های سنگینی بدهند و با وی ازدواج کنند ولی او از قبول آنان امتناع ورزید؛ کسی که نخواست با اشراف و سران عرب و رؤسای قبایل که در اوج شهرت و نفوذ اجتماعی بودند ازدواج کند و با کمال علاقه و شوق حاضر گردید با جوانی یتیم که از دارایی دنیا بهره‌ای نداشت پیمان زناشویی منعقد سازد. خودش با کمال اصرار و علاقه به آن حضرت پیشنهاد ازدواج نمود و مهریه‌اش را در مال خودش قرار داد به‌طوری که این شیوه موجب ملامت او از جانب زنان قریش گردید.10 با توجه به این که در آن محیط جاهلی و غرق در ضلالت و آشفتگی‌های اخلاقی، زن‌ها به تجملات و تشریفات زندگی راغب‌تر بودند و آرزوی‌شان در این هدف خلاصه می‌گردید که شوهری آبرومند و دارای ثروت به‌دست آورند و در خانه‌ی او به آرامش و خوش‌گذرانی سرگرم باشند، به‌خوبی روشن می‌گردد که خدیجه درباره‌ی این ازدواج اندیشه و افکار عالی‌تری داشته، در انتظار همسری فوق‌العاده با برجستگی‌های معنوی و کرامت‌های انسانی بوده است و چون به این برنامه تن می‌دهد بدون هیچ گونه چشم‌داشتی، ثروت و اراده‌اش را به پای مردی می‌ریزد که به‌ظاهر تمکنی ندارد.

خدیجه برای رشد راه فضیلت و نشر و گسترش اسلام، به جهاد مالی و مقاومت در شرایط بسیار سخت روی آورد و می‌توان گفت او مصداقی از این آیه‌ی قرآن کریم است که می‌فرماید:

یا ایها الذین امنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم، تومنون بالله و رسوله تجاهدون فی سبیل‌الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون11

در عظمت جهاد مالی خدیجه سخن زیبای رسول اکرم(ص) بهترین سند است که فرمودند: «ما قام ولا استقام دینی الا بشیئین؛ مال خدیجه و سیف علی بن ابی-طالب؛12

دین من برپا نگردید و استقامت نورزید مگر به دو چیز؛ ثروت خدیجه و شمشیر امیرمؤمنان(ع).»

شهید «مطهری» گفته است:

در شرایطی که مسلمین و پیغمبر اکرم(ص) در نهایت درجه‌ی سختی و تحت فشار بودند جناب خدیجه ثروت خویش را در اختیار پیامبر گذاشت. اگر مال خدیجه نبود فقر و تنگ‌دستی شاید مسلمین را از پا درمی-آورد. اموال خدیجه خدمت کرد، به این معنا که مسلمانان گرسنه را نجات داد و آنان با پول خدیجه توانستند سد رمقی بکنند.13

در سخن دیگری حضرت محمد(ص) تأکید نموده‌اند: «هیچ دارایی همچون ثروث خدیجه برای من سودمند نبود» چرا که پیامبر با اموال ایشان بده‌کار را از بدهی نجات می‌دادند، اسیر را از اسارت می‌رهانیدند، بار سنگین را از دوش ناتوان و یتیم برمی‌داشتند، مردمی که به بلا و مصائبی دچار می‌شدند با این امدادرسانی نجات می‌یافتند، اصحاب فقیر ساکن در مکه از طریق این امکانات مادی تحت حمایت مالی قرار می‌گرفتند و آنان قادر بودند زندگی خود را تأمین کنند. آنانی که سفرهای تبلیغی داشتند و می‌خواستند برای ترویج دین هجرت کنند، هزینه‌ی سفرشان از این پول‌ها پرداخت می‌شد.14

پیامبر در زمان حیات این بانوی فداکار آن چه صلاح می‌دانست از دارایی او هزینه می‌کرد و بعد از رحلتش باقی‌مانده‌ی دارایی‌اش را فرزندانش به ارث بردند.15

روزی «حلیمه‌ی سعدیه» (مادر رضاعی پیامبر) در مکه نزد پیامبر آمد و از قحطی و خشک‌سالی شکوه کرد. پیامبر این ضایعه را با خدیجه در میان نهاد. او چهل گوسفند و چهل شتر به مادر رضاعی شوهرش بخشید و حلیمه با شادمانی به‌سوی قبیله‌ی خود بازگشت.16

در ماجرای «شعب ابی‌طالب» وقتی پیامبر و یارانش توسط مشرکان تحت محاصره‌ی شدید اقتصادی قرار گرفتند، ثروت خدیجه محاصره‌شوندگان را از قحطی و گرسنگی نجات داد. در این مدت که چهار سال طول کشید «ابوالعاص بن ربیع» به‌وسیله‌ی شتران، گندم و خرما حمل می‌کرد و در وضعی سخت و بسیار خطرناک و با وجود تهدیدهای شدید دشمنان پیامبر و بنی‌هاشم، خوراکی‌ها را به مسلمانان می‌رساند. خدیجه دارایی خود را چنان در این ماجرا مصرف کرد که دیگر از آن‌ها چیزی نماند و در پایان محاصره گفت: «چیزی جز دو پوست باقی‌ نمانده است که هنگام استراحت یکی را زیرانداز و دیگری را روانداز خود قرار می‌دهیم.»17

بنی‌هاشم در این محاصره‌ی فرساینده، از نظر جان، مکان، سرما و گرما و خوراکی در تنگنایی شدید به-سر می‌بردند. در واقع آنان در حبسی توأم با آزار و شکنجه قرار داشتند و در برابر تمام ناملایمات مقاومت می‌کردند. همین وضع باعث گردید که ابوطالب و خدیجه چند روز بعد از خاتمه‌ی محاصره، رحلت کردند.

«علی محمدعلی دخیل» می‌نویسد:

محاصره‌ی اقتصادی، عظیم‌ترین خطر دوران رسالت پیامبر بود، که اموال خدیجه کلید شکست این حصر اقتصادی است. او مواد خوراکی و مصرفی را به چندین برابر قیمت واقعی‌اش می‌خرید و به بنی‌هاشم و یاران پیامبر که با تهدید مشرکان مواجه بودند می‌رسانید تا این سال‌ها با سلامت و رهایی آن عزیزان سپری شد و حیله‌ی دشمنان با ناکامی توأم گردید.18

پی‌نوشت‌ها:

1. با استفاده از منابعی چون سیره‌ی ابن هشام، ح اول، ص200-199، بحار الانوار، علامه‌ی مجلسی، ج16، ص22، سفینه البحار ذیل خدج، ج دوم، ص24-23.

2. بحار الانوار، ج16، ص10.

3. پیامبر، زین العابدین(ص)، ص200-199، شکوه‌ی زندگی، محمدتقی کمالی، ص20-19.

4. شکوه‌ی زندگی، ص26-25.

5. بحار الانوار، ج22، ص167، حرمین شریفین، حسین قره‌چانلو، ص106، گنجینه‌های ویران، ص52.

6. گنجینه‌های ویران، محمد عبایی خراسانی و سیدرضا حسینی نسب، ص54-53.

7. مراه الحرمین، ابراهیم رفعت پاشا، ص189.

8. بحار الانوار، ج16، ص71.

9. سفینه البحار، محدث قمی، ج2، ص23.

10. بانوی نمونه‌ی اسلام (فاطمه‌ی زهرا(س))، ابراهیم امینی، ص23.

11. صف، آیه‌ی 10-11.

12. شجره‌ی طوبی، ص223، امالی شیخ طوسی، ج2، ص82.

13. سیری در سیره‌ی نبوی، ص248.

14. بحار الانوار، ج19، ص63.

15. فاطمه از ولادت تا شهادت، سیدمحمدکاظم قزوینی، ص68.

16. بحار الانوار، ج15، ص401.

17. ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاتی، ج2، ص211.

18. خدیجه، علی‌محمد علی دخیل، ترجمه‌ی فیروز حریرچی، ص16.