خاطر نازک گل (قسمت اول)

نویسنده



نگاهی نو به زندگی و شخصیت فاطمه‌ی زهرا (س)

 نام‏ها



 برخى از آن‏ها به ترتیب حروف الفبا چنین است:

 انسیّه: زنى که به ویژگى‏هاى خوب انسانى آراسته شده است.

 بتول: پاک و دور از هر گونه آلودگى.

 تقیّه: پاک و بى‏گناه.

 حبیبه: دوست و رفیق، دوست‏داشتنى.

 حرّه: آزاده؛ زنى که اسیر شهوت‏ها نیست.

 حوراء: 1. فرشته، زنِ آراسته به ویژگى‏هاى فرشتگان. 2. زن یا دخترى که چشمانى سیاه و گرد و پلک‏هاى باریک داشته باشد. 3. یا این که داراى چشمانى کاملاً سپید یا [مردمک آن] کاملاً سیاه باشد. 4. یا داراى اندامى به تمام معنا سپید باشد. 5 . یا چشمانى مشکى همچون چشمان آهو داشته باشد.1

 حوریه: زن بهشتى؛ فرشته خصال.

 راضیه: زنى که به آن چه خداوند برایش نوشته، خرسند است.

 راکعه: اهل رکوع و فروتنى در برابر خداوند.

 رشیده: فهمیده و اندیشمند.

 رضیّه: زنى که به مقامِ خرسندى از خداوند رسیده است.

 ریحانه: گل خوش‌بوى؛ لطیف و مهربان (تعبیر لطیفى از زن).

 زکیّه: پاک و پارسا.

 زهراء: درخشنده و تابان.

 زهره: درخشان و نورانى.

 ساجده: بانویى که در پیشگاه خداوند سجده کند.

 سعیده: خوش‌بخت.

 سیّده: سَرور و خانم.

 شهیده: بانویى که در راه خدا جانش را فدا نماید.

 صابره: شکیبا و بردبار.

 صادقه: راستگو و درست کردار.

 صدوقه: راستگو با کردارى درست.

 صدّیقه: زنى که در راستگویى شهره و در عمل نیز درست کردار باشد.

 طاهره: بانوى پاک‌دامن و دور از بدى.

 طیّبه: پاک و پاکیزه.

 عارفه: بانویى با شناخت و درکِ کامل.

 عالیه: بلند همت و دوراندیش.

 عدیله: نظیر و مانند؛ فاطمه‌ی زهرا(ع) را «عدیله مریم» مى‏نامند، زیرا این دو بانو در پاکى و پاک‌دامنى ضرب المثل هستند.

 عَذراء: پاک‌دامن.

 عزیزه: ارجمند و گرانقدر.

 علیمه: دانشمند و آگاه.

 فاضله: باارزش و صاحب فضیلت.

 فاطمه: بریده شده از آتش، نادانى و هر بدى.

 فریده: یگانه؛ دُرّ نفیس.

 کریمه: زنى که اهل کَرم، جود و گشاده‏دستى است.

 کوثر: خیر فراوان.

 کوکب: درخشنده و درخشان.

 مبارکه: بانویى که در او خیر بسیار باشد.

 مبشِّره: بشارت دهنده، زن مژده‏آور.

 محدِّثه: زن حدیث کننده.

 محموده: پسندیده، زن مورد پسند خداوند.

 مرضیّه: خانمى که خداوند نیز از وى خرسند است.

 مطهَّره: زن پاک و دور از زشتى.

 معصومه: بانویى که هیچ گاه گناه نمى‏کند.

 ملهمَه: خانمى که خداوند بر دل او الهام مى‏کند.

 ممتَحَنَه: زنى که از آزمون‏ها سرافراز بیرون آمده است.

 منصوره: یارى شده.

 موفّقَه: بانویى که هماره توفیق خداوند همراه وى باشد.

 مهدیّه: خانمى که آفریدگار او را هدایت کرده است.

 مؤمنه: بانویى که پروردگار و روز قیامت را باور دارد.

 ناعِمه: زن پرطراوت، شاداب.

 نقیّه: پاک و بى‏گناه.

 والهه: شیفته و عاشق.

 وحیده: یگانه، تنها و بى‏همتا.2

 برخى گفتند از میان نام‏ها، لقب‏ها و کنیه‏هاى این بانو، تنها «اسامى» وى را باید به عنوان نام بر فرزند نهاد؛ اما برخى از بزرگان، همه‌ی آن‏ها را به سانِ تبلورهاى یک آیینه دانسته‏اند که مى‏توان بر یک دختر نهاد. علّامه «کجورى» در کتاب «خصائص فاطمیه» یکصد و سى و پنج لقب را براى ایشان برمى‏شمارند.3 روشن است هر کدام از این اسامى و القاب که بیهوده بر ایشان نهاده نشده است، بیانگر بُعدى از ابعاد وجودى آن بزرگوار، و شکوفه‏اى از درخت شکوفاى انسانیت و کمال اوست.

 

    کودکى

 

 فاطمه، در مکّه چشم به جهان گشود؛ چشم‏اندازش یا آسمان سربى بود و یا زمین سیاه؛ روزگار دشوارى. از زمین کوهستانى و آتش گرفته مکه، گل محبتى نمى‏رویید و از آسمان، سنگ فتنه مى‏بارید. تنها فرزند خانواده بود؛ زیرا خواهرانش پیش از او ازدواج کرده و از خانه رفته بودند و برادرانش نیز پیش از آمدنش چشم از جهان فروبسته بودند.

 تربیت در دامن وحى و والاترین مربى جهان آفرینش و عنایت خداوندى، از او شخصیتى آفرید با جسمى به‌سانِ پولاد آب‌دیده و روحى به لطافت باران. در روزگار قحطى عاطفه براى دختران، پدر مى‏گفت: «بهترین فرزندان شما، دختران‏اند.»4 و «از خوش‏قدمى زن آن است که نخستین فرزندش دختر باشد!»5 و «کسى که دخترى داشته باشد و او را نیازارد و تحقیر نکند و پسرانش را بر او برترى ندهد، خداوند وارد بهشتش مى‏کند.»6

 این سیرابى از چشمه‌ی محبت، بعدها او را چشمه‌ی محبت ساخت؛ چشمه‏اى که فرزندان و همسرش دور از جفاى دوران و دشمنِ بیرون از خانه، در هواى صمیمیت داخل خانه تنفس مى‏کردند.

 خُردى جسم، مانع از بزرگى روح او نبود؛ بنابراین همدم و همراز مادرى بود که خود «کامل‏ترین اندیشه»7 و «زیباترین رخسار»8 را داشت.

 تندباد مرگ، گُلِ خوش‌بوى خانه محمد را پرپر کرد و بانویى به سراى جاوید کوچید که پیامبر هماره از وى به نیکى یاد مى‏کرد و مى‏فرمود: «پروردگار بهتر از او را به من نداده است.»9

 اینک، نوبت او بود تا گُلِ خوش‌بوى این خانه شود؛ ریحانه النبى(‏ص). روزگارى اندیشمندى گفته بود: «آن که مى‏ماند با دیدن جاى خالى آن که رفته است دلش بیشتر آتش مى‏گیرد.» خدیجه رفته و فاطمه مانده بود با زخم‏زبان‏ها و ریشخندهاى نامردمان در کوچه‏هاى مکه. اینک باید دست‏هاى کوچک فاطمه، شکمبه‏هاى شتر را از شانه‏هاى پیامبر(ص) پاک کند؛ شانه‏هایى که رنج انسان و تاریخ و انسان تاریخى را بر خود تاب مى‏آورْد. خود را سپر سنگ‏هایى سازد که به سوى پدر پرتاب مى‏شد. پاى پدر هنگام فرار از سنگ‏پراکنى مکیان و پناه بردن به کوه‏هاى آفتاب سوخته اطراف شهر، مجروح و خونین مى‏شد. پدر به خانه پناه مى‏آورْد؛ اما گاه سنگ‏ها به داخل خانه پرواز مى‏کردند. برخى نوشته‏اند «آن گاه که نمى‏توانست از پدر در برابر این طوفان محافظت کند، مى‏گریست.»10

 رفتارش با پدر چنان مهربانانه و نوازشگرانه بود که پدر به او نشان «ام‏ابیها» داد؛ نشانى که نشانگر نگاه احترام‏آمیز پدر به او هم بود؛ نشانى که تا فرجام عمر، آن را چونان افتخارى بر سینه داشت.

 فاطمه، آرامش‏بخش و به تعبیر پدر «شادى‏بخشِ دل»11، «پاره‌ی تن»12، «نور چشم»13، «میوه‌ی دل»14، «قلب»15 و «جان»16 او بود، و در حقیقت، بخشى از بار سنگین رسالت بر شانه‏هاى کوچک - آن هم دخترانه - وى قرار داشت.

 با کوچیدن به مدینه، از فشارهاى مکه کاسته شد، اما بحران‏هاى دیگر رخ نمود و این تاب آوردن بار رسالت، تا پایان عمر کوتاه اما سبز او تداوم یافت.

 

    رخساره

 

 هنگامى که حسن بن حسن - فرزند امام مجتبى(‏ع) - براى خواستگارى یکى از دخترعموهایش نزد امام حسین‏(ع) آمد، حضرت به وى فرمود:

 پسرکم! آن دخترعمویى را که بیشتر دوست دارى [با او ازدواج کنى] انتخاب کن!

 خواستگار شرمگین شد و خاموش ماند. امام به او فرمود:

 [اگر نظر مرا بخواهى] دخترم فاطمه را به تو پیشنهاد مى‏کنم؛ او به مادرم مانندتر است. پس با او ازدواج کن. مادرم از لحاظ زیبایى، به سان حورالعین بود.17

 ام‏سلمه مى‏گوید: «مانندترین چهره به پیامبر(ص)، فاطمه(‏ع) بود.»18

 و با توجه به این که هیچ کدام از تاریخ‌دانان - حتى مورخان غیر مسلمان - تاکنون نگفته‏اند پیامبر زشت بوده و یا دست کم زیبا نبوده است، مى‏توان از این گفته، زیبایى این بانو را از شباهتش به رسولِ زیبارخسار فهمید.

 انس نیز مى‏گوید: از مادرم درباره ویژگى‏هاى فاطمه پرسیدم. گفت: «گویا ماه شب چهارده بود. یا آفتابى که پشت ابر [گیسوانش] پنهان شده باشد یا از ابر بیرون آمده باشد.»19

 نقل کرده‏اند: چهره‏اش چون خورشید مى‏درخشید.20

 لغت‏نامه تاج العروس نیز واژه‌ی «زهرا» را چنین معنا مى‏کند: «زنى که سیماى درخشان، سپیدِ آمیخته با سرخى داشته باشد.»

 امام صادق(‏ع) نیز مى‏فرماید: «از زیباترینِ مردمان بود؛ تو گویى گونه‏هایش دو گل [سرخ] بودند.»21

 

    گیسوان

 

 موهایش بلند بود و بر شانه‏هایش مى‏ریخت؛ به خاطر همین آن‏ها را مى‏بافت22 [تا هنگامى که براى خمیر کردن آرد خم مى‏شد دست و پاگیر نباشند].

 گیسوانش مشکى بودند.23

 

    پوست

 

 بسیار بسیار سپید بود.24 برخى از دانشمندان شیعه علت نامگذارى او به «زهرا» را نیز سپیدى پوست وى دانسته‏اند.25 پوستش سپیدِ آمیخته با سرخى بود.26

 

    انگشتر

 

 درباره جنس انگشتر، عقیق را مى‏ستود و از پدرش نقل مى‏کرد:

 «آن که انگشترش عقیق باشد، هماره نیکى بیند.»27 انگشترى نقره‏اى داشت.28

 در مورد نقش انگشترش، چهار جمله در روایات نقل شده است:

 1. جمله‌ی «نعم القادر اللّه»29. یعنى: چه نیکو آفریدگار توانمندى است اللّه.

 2. جمله‌ی «سبحان مَن الجم الجنّ بکلماته»30. یعنى: بى‏عیب است آن خداوندگارى که با واژگانش جنّیان را مهار کرده است. گفته‏اند: نقش انگشتر سلیمان پیامبر نیز همین جمله بوده است.31

 3. جمله‌ی «اللّه ولىُّ عصمتى»32. یعنى: یزدان، نگه‌دار و سرپرست نلغزیدن گفتارى و کردارى و پاک‌دامنى من است.

 4. جمله‌ی «أمِن المتوکّلون»33. یعنى: آنان که - بر خداوند - توکل مى‏کنند، در امان‏اند.

 شهره‏ترین نقش انگشتر آن بانو، همین جمله است.34

 

    بهداشت بدن

 

 از زبان پدر بزرگوارش روایت مى‏کرد: «کسى که با دست چرب بخوابد [و دچار بیمارى شود]، تنها خودش را نکوهش کند.35

 

    پوشاک

 الف. جنس

 چادرى از پشم شتر داشت.36 حریرى به پیامبر(ص) هدیه داده بودند و او نیز آن را به امام على هدیه داد. امام نیز آن حریر را به همسرش داد و فاطمه از آن براى خود سراندازى تهیه کرد.37

 

 ب. رنگ

 در منابع گوناگون تنها آمده است: «لباس رنگى مى‏پوشید»38؛ اما درباره‌ی نوع رنگ، به موردى اشاره نشده است.

 

    آراستگى

 الف. آرایش

 هنگام عروسى‏اش، پیامبر(ص) از همسرانش خواست تا فاطمه را بیارایند.39 با توجه به سفارش‏هاى پدرش درباره‌ی سرمه، به چشمانش سرمه مى‏کشید.40

 

 ب. خوش‏بویى

 از آن جا که پدرش هماره از عطر و خوش‏بویى ستایش مى‏کرد و مى‏فرمود:

 گلاب [زدن] بر آبرو [و محبوبیت آدمى] مى‏افزاید.41 و بهترین بندگان خدا آن‏هایى هستند که ... خوش‏بویند،42 او نیز در نخستین شب ازدواج،43 داخل منزل44 و براى نماز45 از عطر استفاده مى‏کرد. حتى در فرجامین روز زندگىِ این جهانى‏اش، به اسماء فرمود: عطر مرا که همیشه خویشتن را با آن عطرآگین مى‏کنم، بیاور.46

 ام‏سلمه، همسر گرامى رسول خدا(ص) مى‏گوید: روزى از بانو پرسیدم: «عطرى دارى؟»

 فرمود: «آرى.» و بى‏درنگ شیشه عطرى آورد و اندکى از آن را بر کف دستم ریخت. چنان بوى خوشى از آن برخاست که هرگز چنین بویى به مشامم نرسیده بود.47

    خوردن

 الف. آداب

 مى‏فرمود: سفره دوازده ویژگى دارد که هر مسلمانى باید آن‏ها را بداند: چهارتاى آن‏ها لازم، چهارتاى آن‏ها مستحب و چهارتاى آن‏ها ادب است.

 لازم‏ها: شناخت پروردگار [و روزى‏دهنده]، خرسندى [از آفریدگار و اعتراض نکردن به او]، نام خداوند را [پیش از غذا] به زبان آوردن و ستایش [او پس از خوردن و سپاس از میزبان در مهمانى‏ها].

 پسندیده‏ها: وضو گرفتن قبل از خوردن غذا، بر ران چپ نشستن، و [اگر با دست غذا مى‏خورد] با سه انگشت لقمه ساختن.

 ادب‏ها: خوردن از آن چه در برابر او بر سفره نهاده‏اند، کوچک گرفتن لقمه، خوب جویدن آن و کمتر به چهره [و دهان] مردم [و آن‏ها که بر سر سفره نشسته‏اند] چشم دوختن.48

 

 ب. خوردنى‏هاى مورد علاقه

 درباره خوردنى‏هاى مورد علاقه یا ستایش بانو، راویان یا دیگر معصومان(‏ع)، این خوردنى‏ها را نقل کرده‏اند:

 خرما49، سرکه50، زیتون51، شیر52، حریره53، سرشیر54، روغن55، آب خنک56، [مطلق] گوشت57، گوشت بزغاله58، موز59، مویز60، گلابى61، نان شیرى62، کشک63، انگور64، سَخین65 و کاسنى66.

 بنا به فرموده‌ی حضرت امام صادق(‏ع)، سبزى مورد علاقه‌ی رسول خدا(ص) کاسنى، سبزى مورد علاقه‌ی امام على(‏ع) ریحان و سبزى مورد علاقه حضرت فاطمه‌ی زهرا(ع)، خُرفه بوده است.

 آن حضرت در روایت دیگرى مى‏فرماید:

 بر زمین، سبزى‏اى شریف‏تر و سودمندتر از خُرفه نیست و آن، سبزى فاطمه است. خداوند بنى‏امیه را لعنت کند! آنان بودند که به خاطر کینه با ما و دشمنى با فاطمه، آن را «سبزى نادانان» نامیدند.67

 

    بیدارى

 

 سپیده‏دمى فرستاده‌ی خدا از کنارش عبور کرد. بیدارش کرد و فرمود: «دخترکم! برخیز و [تقسیم] روزى خداوندت را بنگر و از بى‏خبران مباش. همانا پروردگار روزى‏هاى بندگانش را در میانه بامدادان تا زمانى که آفتاب طلوع مى‏نماید، تقسیم مى‏کند.»68


1. لغت‏نامه‌ی دهخدا، حرف حاء.

 2. نام‏ها و لقب‏هاى فاطمه زهرا(ع) /98-96.

 3. فاطمه زهرا این گونه بود /71-68.

 4. اصول کافى 48/5؛ دعائم الاسلام 345/1؛ محاسن 631/2 .

 5. بحار الانوار 110/61؛ سنن ابن‏ماجه 773/2؛ محاسن 635/2؛ من لا یحضره الفقیه 290/2.

 6. بحار الانوار 321/90؛ مستدرک الوسائل 27/13.

 7. شجره‌ی طوبى 232/2.

 8. همان.

 9. شرح الاخبار 21/3؛ مجمع الزوائد 224/9؛ المعجم الکبیر 11/23.

 10. فاطمه، برترین بانوى اسلام /90.

 11. فاطمه بهجه قلبى.

 شرح احقاق الحق 472/7؛ الصراط المستقیم 32/2؛ الطرائف، سید بن طاووس /118.

 12. فاطمة بضعه منّى.

 بحار الانوار 80/43؛ کتاب الاربعین (الماحوزى) /316؛ کشف الغمه 94/2 و 95.

 13. هى نور عینى.

 14. فاطمه ثمره فؤادى.

 15. و هى قلبى.

 بحار الانوار 80/43؛ کتاب الاربعین (الماحوزى) /316؛ کشف الغمه 94/2 و 95.

 16. فاطمة روحى الّتى بین جنبىّ.

 همان‏ها.

 17. روى أنّ الحسن بن الحسن خطب إلى عمّه الحسین‏علیه السلام إحدى إبنته. فقال له الحسین‏علیه السلام : اختر یا بنىّ أحبّهما إلیک. فاستحیى الحسن و لم یحر جواباً. فقال له الحسین‏علیه السلام : فإنّى قد اخترت لک ابتنى فاطمةعلیها السلام ، فهى أکثرهما شبهاً بفاطمة أمّى‏علیها السلام ، بنت رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله . فزوّجها منه، و کانت تشبه بالحور العین لحسنها و جمالها.

 الارشاد (مفید) 25/2؛ بحار الانوار 167/44؛ الدر النظیم /519؛ العدد القویه /355؛ کشف الغمه 202/2؛ معجم رجال الحدیث 290/5؛ مقاتل الطالبیین /122.

 18. بحار الانوار 55/43؛ کشف الغمه 471/1.

 19. قال انس بن مالک: سألت أمّى عن صفة فاطمة؛ فقالت: کانت کأنّها القمر لیلة البدر؛ أو الشمس کفرت غماماً أو خرجت من السحاب.

 اعیان الشیعه 307/1؛ بحار الانوار 6/43؛ شرح احقاق الحق 17/19؛ مجمع النورین /20؛ مناقب ابن‏شهرآشوب 132/3.

 20. و رُوىَ أنّها کانت مشرقه الرباعیه.

 همان‏ها.

 21. عن زید بن الحسن، قال سمعت اباعبداللّه‏علیه السلام یقول: و کانت فاطمة ... من أحسن الناس وجهاً؛ کأنّ وجنتیها وردتان.

 اصول کافى 165/8؛ بحار الانوار 131/41؛ مجموعة ورّام 148/2.

 22. عطاء عن ابى‏ارباح قال: کانت فاطمة بنت رسول اللّه تعجن و انّ قصبتها تضرب الى الجفنه.

 بحار الانوار 6/43؛ مناقب (ابن‏شهرآشوب) 356/3.

 23. و کانت شعرها اسود.

 بحار الانوار 6/43؛ دلائل الامامة /151؛ مناقب (ابن‏شهرآشوب) 132/3.

 24. و کانت بیضاء بضّه.

 اعیان الشیعه 307/1؛ بحار الانوار 6/43؛ شرح احقاق الحق 17/19؛ مجمع النورین /20؛ مناقب ابن‏شهرآشوب 132/3.

 25. لقّبوها بالزهراء، لأنّها کانت بیضاء اللّون.

 شرح احقاق الحق 258/33.

 26. کانت بشرتها بیضاء مع حمره.

 بحار الانوار 6/43؛ دلائل الامامه /151؛ مناقب (ابن‏شهرآشوب) 132/3؛ نظم درر السمطین /180.

 27. مَن تَختّم بالعقیق، لم یزل یرى خیراً.

 الامالى (طوسى) /311؛ تذکره الموضوعات /158؛ کتاب المجروحین 153/3؛ المعجم الاوسط 39/1؛ الموضوعات 57/3؛ میزان الاعتدال 499/4؛ وسایل الشیعه (چ آل البیت) 88/5 .

 28. ششصد پرسش و پاسخ ... /145.

 29. اللمعه البیضاء /284.

 30. همان.

 31. همان.

 32. همان.

 33. اعیان الشیعه 307/1؛ بحار الانوار 9/43؛ مستدرک سفینه البحار 20/3.

 34. ششصد پرسش و پاسخ ... /149.

 35. عن فاطمه بنت رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله قالت: قال رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله : لا یَلومنَّ الّا نفسه من بات و فى یده غَمرٌ.

 کشف الغمه 176/2 و 204.

 36. فى التفسیر الثعلبى عن جعفر بن محمدعلیه السلام . تفسیر القشیرى عن جابر الانصارى: إنّه رأى فاطمه و علیها کساء من أجلّة الإبل.

 بحار الانوار 86/43؛ تفسیر نور الثقلین 594/5؛ کتاب التمحیص /6؛ مناقب (ابن‏شهرآشوب) 120/3؛ منهاج الصالحین 281/1.

 37. روى عن على‏علیه السلام أنّه قال: أنّه أهدى الى رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله حلّه استبرق؛ فقال: اجعلها خُمَراً بین الفواطم. فشققتُها أربعه أخمره؛ خماراً لفاطمه بنت رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله .

 الاصابه 270/8.

 38. عن جعفر بن محمد عن أبیه‏علیه السلام قال: ... قال [جابر بن عبداللّه الانصارى] ... لبست ثیاباً صبیغاً.

 الامالى (طوسى) /402-401؛ بحار الانوار 382/21؛ الدرر /265؛ سبل الهدى و الرشاد 95/11؛ نصب الرایه 130/3؛ النص و الاجتهاد /207.

 39. کان النبى‏صلى الله علیه وآله أمر نساؤه أن یُزیّنَها و یُصلِحنَ مِن شأنِها فى حجرة أمّ سلمه.

 بحار الانوار 114/43؛ مجمع النورین /60؛ مناقب (ابن‏شهرآشوب) 129/3.

 40. عن جعفر بن محمد، عن أبیه‏علیه السلام قال: ... و اکتحلتْ ... .

 بحار الانوار 383/21؛ الدرر /265؛ سبل الهدى و الرشاد 95/11؛ نصب الرایه 130/3؛ النص و الاجتهاد /207.

 41. بحار الانوار 144/76.

 42. سنن کبرى (بیهقى) 20/6؛ مجمع الزوائد 140/4؛ مسند احمد 269/6؛ معجم الصغیر 99/2.

 43. بحار الانوار 114/43؛ مجمع النورین /60؛ مناقب (ابن‏شهرآشوب) 129/3.

 44. ششصد پرسش و پاسخ ... /246.

 45. همان.

 46. هاتى طیبى، الّذى اتطیَّبُ به.

 الاسرار الفاطمیه علیها السلام /355؛ بحار الانوار 186/43؛ کشف الغمه 122/2؛ اللمعه البیضاء /880 .

 47. الامالى (طوسى) /41؛ بحار الانوار 95/43؛ بیت الاحزان /50؛ الدر النظیم /407.

 48. اقبال الاعمال 237/1؛ الخصال /485؛ الدعوات /137؛ مکارم الاخلاق /141؛ من لا یحضره الفقیه 359/3.

 49. روى أنّه دخل النبى یوماً إلى فاطمه علیها السلام ، فهیّأت له طعاماً من تمر و قرص، و سمن. فاجتمعوا على الأکل هو و على و فاطمة و الحسن و الحسین‏علیهم السلام . فلمّا أکلوا، سجد رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله و أطال سجوده ... .

 بحار الانوار 44/98؛ مستدرک الوسائل 275/10.

 قالت‏علیها السلام : نعم تحفة المؤمنِ التمرُ.

 تاریخ بغداد 284/8؛ الجامع الصغیر /676؛ کنز العمال 339/12.

 50. ثم اُتى بالخلّ و الزیت. فقال ]موسى بن جعفرعلیه السلام [ فقال: کلوا بسم اللّه الرحمن الرحیم؛ فانّ هذا طعام کان یعجب فاطمه علیها السلام .

 بحار الانوار 118/48؛ جامع احادیث الشیعه 503/23؛ مکارم الاخلاق /144.

 51. همان‏ها.

 52. قالت زینب بنت امیرالمؤمنین بعد ما رأت زین‏العابدین ابن اخیه الحسین فى مقتل الحسین یجود بنفسه: ... حدّثتنى أمّ‏ایمن انّ رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله زار منزل فاطمه علیها السلام فى یوم من الایام، فعملت له حریره و اتاه على بطبق فیه تمر. ثم قالت أمّ‏ایمن: فاتیتُهم بعسٍّ فیه لبن و زبدٌ. فأکل رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله و فاطمه و الحسن و الحسین‏علیهما السلام من تلک الحریره و شرب رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله و شربوا من ذلک اللبن. ثم أکل و أکلوا من ذلک التمر و الزبد. ثم غسّل رسول اللّه یده و على یصبّ علیه الماء.

 بحار الانوار 58/28؛ جامع احادیث الشیعه 439/12.

 53. همان.

 54. همان.

 55. منابع پى‏نوشت شماره 49.

 56. روى الطبرانى و ابن‏حبّان فى صحیحه: انّ النبى خرج ... الى دار ابى‏ایّوب الانصارى ... فأخذ رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله شیئاً من لحم الجَدْى. فوضعه فى رغیف و قال‏صلى الله علیه وآله : یا ایوب، ابلغ هذا فاطمةَ فانّها لم تُصِبْ مثل هذا منذ أیام. فذهب به ابوایوب و الى فاطمه فلمّا أکلوا و شبعوا، فقال النبى‏صلى الله علیه وآله : خبزٌ و لحمٌ و بسرٌ و رطب ... .

 شرح احقاق الحق 263/10.

 57. همان.

 58. همان.

 59. ... ثم فتح السلّه فاذا فیها کعک و موز و زبیب. فقال: هذا هدیه جبرئیل ثم اقلب من یده سفرجله فشقّها نصفین ... .

 زندگانى حضرت زهراعلیها السلام (مترجم: على‏آبادى) /428.

 60. همان.

 61. همان.

 62. عن امیرالمؤمنین‏علیه السلام قال: انّ فاطمه بنت محمد وجدت علّةً. فجاءها رسول اللّه عائداً. فجلس عندها و سألها عن حالها فقالت: انّى اشتهى طعاماً طیباً. فقام النبى‏صلى الله علیه وآله الى طاق فى البیت. فجاء بطبق فیه زبیب و کعک و اُقْطٌ و قِطْفُ عنبٍ. فوضعه بین یدى فاطمه علیها السلام ... .

 زندگانى حضرت زهراعلیها السلام (مترجم: على‏آبادى) /375.

 63. همان.

 64. همان.

 65. عن امّ‏سلمه قالت: جاءت فاطمة بنت النبى‏صلى الله علیه وآله الى رسول اللّه متورّکه الحسن و الحسین‏علیهما السلام فى یدها برمه للحسن فیها سخین حتى اتت بها النبى فلما وضعتها قدّامه قال‏صلى الله علیه وآله : أین ابوحسن؟ قالت: فى البیت. فدعاه فجلس النبى‏صلى الله علیه وآله و على و فاطمة و الحسن و الحسین‏علیهم السلام یأکلون ... .

 تاریخ مدینه دمشق 368/42؛ مجمع الزوائد 166/9؛ مسند ابى‏یعلى 383/12.

 66. عن المحاسن، عن بعض اصحابنا رفعه، قال: قال ابوعبداللّه‏علیه السلام : لیس على وجه الارض بقله أشرف و لا أنفع من الفرفخ و هى بقلة فاطمه علیها السلام ثم قال: لعن اللّه بنى‏امیه هم سمّوها بقلة الحمقاء بغضاً لنا و عداوه لفاطمه علیها السلام .

 اصول کافى 367/6؛ بحار الانوار 89/43؛ المحاسن 517/2؛ وسایل الشیعه (چ آل البیت) 194/25.

 67. روى السیوطى فى «مسند فاطمه» عن فاطمه بنت رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله قالت: مرّ بى أبى رسول اللّه‏صلى الله علیه وآله و أنا مضطجعه متصبّحه. فحرّکنى برجله و قال: یا بنیّه! قومى فاشهدى رزق ربّک، و لا تکونى من الغافلین؛ فانّ اللّه یقسّم أرزاق الناس ما بین طلوع الفجر إلى طلوع الشمس.

 تحفه الاحوذى 339/4؛ شرح احقاق الحق 502/25؛ کنز العمال 525/15 .

 68. قرآن کریم، سوره شورى، آیات 23 و 24، ترجمه ناصر مکارم شیرازى. تمامى ترجمه‏هاى آیات در این کتاب، از ایشان است.