علاوه بر آن چه بهعنوان عوامل فردی عفاف در جای خودش مورد بررسی قرار گرفته است، برخی از امور دیگر نیز در ایجاد و پرورش عفت در افراد تأثیرگذار است که میتوان بهعنوان عوامل اجتماعی عفت نام برد. این عوامل در دو بخش اصلی قابل قسمت است.
الف: وراثت
یکی از عوامل تأثیرگذار در ایجاد پرورش و حفظ عفت «وراثت» است. در بیان مفهوم وراثت گفته شده است: «وراثت عبارت از انتقال بسیاری از صفات جسمانی، روانی و مجموعهای از حالات اخلاقی و عملی از پدر و مادر و خویشاوندان به نسلهای بعدی است.»1 در بیان دیگر آن است: «انتقال صفات و خصوصیات موجودات زنده از یک نسل به نسل دیگر را «وراثت» مینامند.»2 قانون وراثت موضوعی است که از دیرباز بشر کم و بیش از آن اطلاع داشته ولی از لحاظ علمی از اسباب و عوامل آن فاقد آگاهی بوده است. به طور اجمال این راز بزرگ را اسلام چندین قرن پیش آشکار ساخت. در این رابطه پیامبر اکرم(ص) در بیان زیبایی فرمود: «تخیّروا لنطفکم فانّ العِرق دسّاس؛ برای خود همسر شایسته انتخاب کنید زیرا ژنهای خصایص والدین را، به نسلهای بعد انتقال میدهند.» عِرق در لغت به معنای اصل و ریشه هر چیزی است.
پیامبر در این بیان نورانی به مسلمانها فهماند که از قانون وراثت غافل نباشند و در انتخاب همسر دقت لازم را داشته باشند. رسول گرامی اسلام در این روایت واژهی «عِرق» را بهعنوان عامل انتقالدهندهی وراثت معرفی کرده است. به عبارت دیگر همان معنایی که امروزه در محافل علمی جهان از واژهی «ژن» اراده میشود. پیامبر اکرم(ص) از واژهی «عِرق» اراده کرده است.3 پیامبر فرمود: «باید دقت کنید که چه محلی را برای نطفهی خود انتخاب میکنید زیرا «عِرق» دساس است.» دس به معنای سرایت کردن از چیزی به چیز دیگر است. منظور این است که اخلاق و سجایای پدران را به فرزندان انتقال میدهد.4 پدیدهی وراثت قرنها پیش به طور جدی توسط اسلام مطرح شده و دربارهی نقش آن در انتقال ویژگیهای ظاهری و باطنی اصل به فرع سخن گفته شده است. براساس این قانون وراثت از همان آغاز تکوین جنین در رحم مادر آن اثر کرده و زمینهی نیک-بختی و یا بدبختی هر کس در همان دوران جنینی رقم زده میشود.5 چنان که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الشقی من شقی فی بطی امّه و السعید من سعد فی بطی امّه؛6 خوشبخت کسی است که در شکم مادرش خوشبخت باشد و بدبخت کسی است که در شکم مادرش بدبخت باشد.»
این گونه روایات بر نقش وراثت در شکلگیری زمینههای شخصیتی در کودک دلالت دارد. چرا که سعادت و شقاوت جنین تنها به این معناست که عوامل درونی سعادت و شقاوت در او پدید میآید این عوامل هم مسبوق به صفات نیک و بد پدر و مادر و یا اجداد نزدیک و دور است که به او منتقل میگردد و زمینهی خوشبختی یا نگونبختی او پس از زادن میشود.7 توجه به این حقیقت ضرورت دارد که وراثت به هیچ وجه علت تامه برای خوش-بختی و یا بدبختی افراد نیست بلکه تنها زمینه-ساز و فراهمکنندهی مقتضی برای سعادت و یا شقاوت افراد است.
اموری قابل انتقال از طریق وراثت
1- خصوصیات جسمانی
یکی از اموری که به وسیلهی وراثت از نسلی به نسل بعد منتقل میشود خصوصیات جسمانی است. خصوصیات جسمانی آن ویژگیهایی است که با جسم انسان پیوستگی دارد. مانند خون، شکل، قامت، رنگ صورت و... و امثال آن. دانشمندان با تحقیقات زیادی به این نتیجه رسیدهاند که این امور در حد زیادی تحت تأثیر عوامل وراثتی قرار دارند. امام صادق(ع) در بیانی زیبا به این اصل اشاره کرده است: «انّ الله تعالی اذا اراد ان بخلق خلقاً جمع کل صوره بینه و بین ابیه الی آدم ثم خلقه علی صورت احدهم فلا یقولنّ احد هذا لا یشبهنی و لا یشبه شیئاً من آبائی؛.8 به درستی زمانی که خدا خواست انسانی را خلق کند، همهی صورتهایی که بین و پدرش آدم گذشته است جمع می-کند سپس او را به یکی از صورتها میآفریند پس کسی نگوید این فرزند شبیه من و پدرانم نیست.».
2- وراثت عقلی :
آن گونه که روانشناسان دربارهی وراثت و خصوصیات جسمانی، اتفاق نظر دارند دربارهی خصوصیات روانی و عقلانی با یکدیگر توافق عقیده ندارند. تردیدی نیست که افراد یک خانوادهی بشری با افراد خانوادهی دیگر در بسیاری از خصوصیات عقلانی و روانی فرق دارند. برخی از آن-ها دچار ضعف عقلی و جنون هستند و برخی از آنها از نیروی بالای هوشی برخوردارند. در مجموع می-توان گفت که این امور نیز تا حدود زیادی تحت تأثیر عوامل ارثی قرار دارند.9
در روایات اسلامی نیز به این حقیقت اشاره شده است. چنان که پیامبر(ص) فرمود: «ایّاکم و تزویج الحمقاء فانّ صحبتها بلاء و ولدها ضیاع؛10 بپرهیزید از ازدواج با زن احمق زیرا همصحبت شدن با او بلا و مصیبت و فرزندش تباه میشود.»
3- وراثت اخلاقی :
بر اساس دیدگاه روانشناسان، اخلاق و رفتار انسان نیز تا حدودی از طریق وراثت از پدر ومادر و اجداد دور و نزدیک به نسل بعد انتقال مییابد. هوش و مزاج دو تا عامل در شکلگیری رفتار و اخلاق انسان است. رفتار و اخلاق فرد تا حدود زیادی مربوط به هوش او است. مزاج نیز عامل مهم دیگری برای اخلاق است. مزاج پریشان، تند، زودرنج و مزاج آرام و معتدل هر کدام به نحوی در رفتار انسان تأثیر میگذارد.
هر چند اصل مزاج یک اصل فیزیولوژی است ولی آثار آن در رفتار انسان ظاهر میشود. زیرا اخلاق نتیجهی حالات روانی فرد است. از آن جا که هوش و مزاج هر دو از طریق وراثت قابل انتقال به نسل بعد است، به طور اجمال میتوان گفت که وراثت در اخلاق و رفتار نفش دارد.11
در روایات اسلامی نیز به این امر اشاره شده است. چنان که امام صادق(ع) فرمود: «من کرم اصله لان قلبه و من خبث عنصره غلظ کبده؛12کسی که اصل او کریم است و از شرافت خانوادگی برخوردار است، قلبی متین و آرام دارد.کسی که اصل پسندیده ندارد قساوت قلب دارد.
امام علی(ع) فرمود: «حسن الاخلاق برهان کرم الاعراق؛13 اخلاق نیکو دلیل بر عِرق نیکو است.»
در بیان دیگر فرمود: «اطهر الناس اعراقاً احسنهم اخلاقاً؛14 پاکترین مردم از نظر عِرق پاک-ترین آنها از نظر اخلاق خواهد بود. همچنین فرمود: «من خبث عنصره ساء محضره؛15 کسی که عنصر وجودی او خبیث باشد نشستن با او باعث رضایتمندی نمی شود.»
از این روایات استنباط میگردد که وراثت در انتقال اخلاق و رفتار پدر و مادر و یا اجداد به نسل بعدی نقش داشته و در شکلگیریشان تأثیرگذار است. از این رو در روایات اسلامی توصیه شده زنان خوش اخلاق و پاک را به همسری برگزینید.
کاربردهای وراثت در تربیت
به نظر میرسد وراثت میتواند به سه صورت در تربیت دینی کاربرد داشته باشد.
تربیت پذیری
نخست آن که میتواند کودک و متربی را تربیتپذیر یا تربیتناپذیر سازد. اگر کودک در اثر اختلال-های وراثتی دچار عقبماندگی ذهنی یا دیوانگی شود، قابلیت تربیت را نخواهد داشت. به عکس کودکی که از نظر ذهنی و روانی در سطح بالاتری قرار دارد به آسانی قابل تربیت دینی است. بدین ترتیب وراثت میتواند زمینهی تربیت دینی را در کودک فراهم ساخته و یا نابود سازد.16
برخورداری از بهرهی هوشی
وراثت تأثیر مستقیمی بر آموزش معارف دینی دارد. به این صورت که کودکانی که از بهرهی هوشی بالایی برخوردارند. به آسانی میتوانند معارف دینی را بیاموزند. هر اندازه بهرهی هوشی آنها از متوسط پایینتر باشد، به همان اندازه آموختن و فهم معارف دینی برای آنان دشوارتر خواهد بود.17شکی نیست که میزان هوش فرد بستگی به وراثت نیکو دارد.اگر پدر و مادر افراد عاقل و هوشمند باشند، فرزندان آنها نیز از بهرهی عقلی مناسبی برخوردار خواهند بود. از این رو پیشوایان دینی ازدواج با افرادی که از نظر عقل و هوش عقبمانده بوده و به تعبیر روایات احمق هستند برحذر داشته است.
زمینهساز پیدایش صفات اخلاقی
وراثت میتواند باعث پیدایش صفات در فرد شود. اگر این صفات با صفات مورد نظر اسلام همخوانی نداشته باشد، کار تربیت دینی را دشوار می-سازند. در حالی که اگر فردی به صورت صفات موروثی صفات مورد تأیید اسلام را داشته باشد. بخشی از تربیت اخلاق اسلامی به خودی خود صورت گرفته است.18و فرایند تربیت به آسانی و سهولت تحقیق مییابد. بدین ترتیب میتوان گفت که: وراثت در تربیت انسان نقش سازنده و مفیدی داشته و زمینهساز رشد و پرورش رفتارهای نیک یا بد در متربی گردد.
وراثت از نظر منابع دینی
درمنابع اسلامی نیز به نقش وراثت در تربیت اشاره شده و به طور احتمال مورد تأیید قرار رفته است. در قرآن کریم آیهی شریفه: «و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبث لا یخرج الا نکداً19؛ زمین شیرین و پاکیزه گیاهان پربرکت و مفید و سودمند خود را به اذن پروردگار بیرون میفرستد. زمین شورهزار و خبیث و زشت چیزی جز گیاهان ناچیز و کم ارزش نمیرویاند.
از آیه استفاده میشود که از افراد شایسته، صالح و پاک نسلی سالم و شایسته به وجود میآید. نسلی که قابلیت آمادگی بیشتری برای تربیت دینی و پذیرش اخلاق و رفتار نیک را دارند.
در جریان حضرت نوح پیامبر نیز به این امر اشاره شده چنان که حضرت «و قال روح ربّ لا تذر علی الارض من الکافرین دیّار انک ان تذرهم یضلّوا عبادک و لا بلدوا الّا فاجراً کفّار؛20 پروردگارا هیچ کس از کافران را بهر روی زمین مگذار چرا که اگر تو آنها را باقی بگذاری بندگانت را گمراه میکنند و جز پلیدی کار و ناسپاس نزانید.»
از این آیه استفاده میشود که از افراد آلوده و منحرف جز نسل پلید و گمراه به وجود نمیآید. بدون شک از مفهوم آن استفاده میشود که از افراد پاک، صالح و تربیت یافته؛ نسل سالم، عفیف، هدایتپذیر و نیک بار خواهد آمد.
در تعبیر دیگر آمده است: «تزوجوا فی الحجر الصالح فانّ العِرق دسّاس؛21با خانوادهای شایسته ازدواج کنید؛ زیرا عِرق اثر دارد.»
در روایات اسلامی نیز به این امر اشاره شده است. بهویژه دربارهی انتخاب همسر توصیههای زیادی از معصومین(ع) صورت گرفته که بخشی از آن-ها ناظر به مسئلهی وراثت است. چنان که رسول خدا(ص) فرمود: «تزوّجوا فی الحجر الصالح فانّ العِرق دسّاس؛22 با خانوادهای شایسته ازدواج کنید زیرا عِرق اثر دارد.»
و نیز فرمود: «تخیّروا لنطفکم فانّ العِرق دسّاس؛23 برای نطفههای خود جایگاهی درخور برگزینید زیرا ویژگیهای پدر و مادر به فرزند میرسد.»
و فرمود: «اختیاروا لنطفکم فانّ الخال احد الضجعین؛24 برای نطفههای خود جایگاه مناسبی انتخاب کنید زیرا دایی یکی از کسانی است که کودک به او شباهت دارد.»
و در بیان دیگر فرمود: «تخیّروا لنطفکم فانّ النساء یلدن اشباه اخوانهّن و اخواتهّن،25 برای نطفههای گزینش نمایید زیرا زنان بچههایی مانند برادران و خواهران خود میآورند.
از مجموع این روایات وراثت اخلاق و رفتارپدر و مادر و اجداد و نیاکان توسط فرزندان استفاده میشود. براساس این روایات کودک بخشی از اخلاق و رفتار و خصوصیات پدر و مادر و نیاکان خود را به ارث میبرد.
نقش وراثت در عفت:
بر اساس آن چه از آیات و روایات اسلامی استفاده میشود. این مطلب به اثبات میرسد که برخی از صفات اخلاقی پدر و مادر و اجداد و نیاکان از طریق وراثت به فرزندان منتقل میشود. و کودک بخشی از خصوصیات اخلاقی را از نیاکان خود به ارث میبرند. در خصوص نقش وراثت در عفت نیز می-توان گفت که: عفت نیز یکی از اصول مهم اخلاق اسلامی است و مانند سایر مصادیق اخلاق اسلامی می-تواند به وسیلهی وراثت از پدر و مادر و نیاکان و اجداد به نسل بعد منتقل شود. در قرآن کریم نیز به تاثیرگذاری وراثت در عفت فرزندان اشاره شده است. «یا اخت هارون ما کان ابوک امرا سوءا و ما کانت امّک بغیا؛26 ای خواهر هارون نه پدرت مرد بدی بود، و نه مادرت زن بدکارهای.»
از این آیه استفاده میشود که عفت میتواند از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. بر اساس مفاد این آیه اگر پدر و مادر و سایر نیاکان افراد عفیف و پاکدامن باشند، نسلهای بعد نیز عفت ازآنان را به ارث خواهند برد. چنان که بیعفتی نیز می-تواند از طریق وراثت از نسلی به نسل دیگرانتقال یابد. این حقیقت در روایات اسلامی نیز مورد تاکید قرار گرفته است. چنان چه امام صادق(ع) فرمود: «طوبی لمن کان امه عفیفه؛27 خوش به حال کسی که مادرش عفیف است.» از این حدیث و نظایر آن استفاده میشود که عفت مادر در خوشبختی و سعادت فرزند نیز تأثیرگذار است. اگر پدر و مادر انسان افراد پاکدامن و عفیف باشند، زمینهی گرایش او به عفت و پاکی بیشتر خواهد بود و گرایش به سمت عفت از پدر و مادر به فرزندانشان نیز منتقل خواهد شد.
برخی از قسمتهای زیارت معصومین نیز میتواند شاهد بر این ادعا باشد. چنان که در زیارت وارث آمده است: «أشهد انک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخه والارحام المطهره لم تنجسک الجاهلیّه بانجاسها و لم تلبسک من مدلهّمات ثیابها؛28 گواهی میدهم که تو بهراستی نور بودی در صلبهای شامخ بلند و رحمهای پاک؛ که آلودگیهای زمان جاهلیّت به پلیدیهایش آلوده نکرد و جامههای آلودهاش را به بدنت نپوشانید.»
از این قسمت زیارت استفاده میشود؛که پاکی و طهارت پدر و مادر و نیاکان و عفیف بودن آنها در آیندهی فرزندان آنها نقش تأثیرگذاری دارد.
برخورداری پدر و مادر از عفت و پاکدامنی زمینه-ساز عفیف بودن فرزندان آنها است. صلبهای پاک پدران و رحمهای پاکیزهی مادران زمینهها و آمادگیهای لازم را برای گرایش به سمت فضیلتهای اخلاقی در فرزندان بهجا میگذارد. عفت نیز به عنوان یکی ازمهمترین اصول اخلاقی اسلامی تابع این قاعده است. افرادی که در رحم مادر عفیف و پاکدامن پرورش یافته و از پستان او شیر خورده است آمادگی بیشتری برای پذیرش عفت و پاکدامنی دارد. چنان که سمت آلودگیهای اخلاقی در افرادی که ازپدر و مادر ناباب بهوجود آمده و در دامان آنها رشد و نمو یافته است بیشتر از سایر افراد است.
پی نوشت
1- محمد باقر حجتی، اسلام و تعلیم و تربیت، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج1، ص79.
2- جواد زارعان و همکاران، روانشناسی رشد،ج1، ص182.
3- ابن ابی جمهور احسایی، عواراللآلی، ج1، ص259.
4- محمد باقر حجتی، اسلام و تعلیم و تربیت، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج1، ص83.
5- بهروز رفیقی، آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم وتربیت و مبانی آن، ج3، ص163.
6- محمد باقرمجلسی، بحار، ج3، ص43.
7- بهروز رفیقی، ---------- ج2، ص163.
8- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص372.
9- محمدباقر حجتی، اسلام و تعلیم و تربیت، ج1، ص88.
10- شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج7، ص406.
11- محمد باقر حجتی، اسلام و تعلیم و تربیت، ج1،ص89.
12- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص27.
13- عبدالواحدآمدی، غرر الحکم، ص254.
14- عبدالواحد آمدی غررالحکم، ص254.
15- همان، ص409.
16- محمد داوودی، نقش معلم در تربیت، ص97.
17- محمد داوودی، نقش معلم در تربیت، ص97.
18- همان، ص98.
19- اعراف، آیهی 58.
20- نوح، آیهی26.
21- محمدمحمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج4، ص280.
22- فضل بن حسن طبرسی، مکارم الاخلاق، ص197.
23- علی متقی هندی، کنزل العمال، ج16، ص296.
24- محمدیعقوب کلینی، اصول کافی، ج5، ص332.
25- محمدمحمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج5، ص92.
26- مریم، آیهی 28.
27- محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج5، ص285.
28- ناصر مکارم، مفاتیح نوین، ص372.