نگاهی به رفتارهای خانوادگی امام خمینی(ره)
قسمت چهارم
خوش به حال من که چنین همسری دارم
امام علاقه و محبت وافری به همسرشان داشتند به طوری که از نظر امام همسرشان در یک طرف قرار داشت و بچههایشان در طرف دیگر و این دوست داشتن با احترام خاصی همراه بود. یادم هست یک بار که خانم مسافرت رفته بودند آقا خیلی دلتنگی می-کردند. وقتی ایشان اخم میکردند، ما به شوخی می-گفتیم اگر خانم باشند آقا میخندد، وقتی نباشند آقا ناراحت هستند و اخم میکنند. خلاصه ما هر چه سر به سر آقا گذاشتیم اخم ایشان باز نشد. بالاخره من گفتم خوش به حال خانم که شما این قدر دوستشان دارید امام گفتند: «خوش به حال من که چنین همسری دارم. فداکاری که خانم در زندگی کردند، هیچ کس نکرده است.»19
وقتی خانم مسافرت میرفتند
امام در اول ازدواجشان با خانم قرار گذاشته بودند سالی یک بار خانم به تهران بروند و سه ماه تابستان را در تهران بگذرانند. خودشان هم به خمین میرفتند. این برنامهی همیشه بود و حتی تا بزرگ شدن ما نیز ادامه داشت. امام سختشان بود که خانم در زمستان به مسافرت بروند و از روزی که خانم به مسافرت میرفتند، اخمهای امام درهم بود تا خانم برگردد، اما در موقع ورود خانم به منرل میخندیدند و این یکی از راههای ابراز علاقهی امام به خانم بود.20
خانم، بینظیر است
علت علاقهی عمیق حضرت امام به همسرشان، فداکاری خانم بود. همیشه میگفتند: «خانم، بینظیر است» ایشان 15 سال در آب و هوای گرم نجف مشکلات را تحمل کرده و همه جا همراه امام بودند. در حالی که در خانوادهی پدریشان در رفاه بهسر میبردند و دختر خانم 15 سالهای بیش نبودند که به خانهی امام وارد شدند. مثل این که در آن موقع قم را دوست نداشتند ولی هرگز این مسئله را نزد امام اظهار نکرده بودند. امام همیشه در پاسخ ما که میپرسیدیم: چه کنیم که شوهرانمان به ما این همه علاقهمند باشند؟ ایشان میگفتند: «اگر شما هم این قدر فداکاری کنید، همسرانتان تا آخر همین قدر به شما علاقه خواهند داشت.»21
دست به غذا نمیزدند
در مورد صفا و صمیمیت و عطوفت و مهربانی امام نسبت به خانواده و همسر و دختران خودشان شاید بتوانم ادعا کنم که کسی را در آن حد ندیدهام. امام هیچگاه وقتی خانم در منزل بود تنها غذا نمیخوردند؛ یعنی اگر سفره را پهن میکردند و غذا در سفره آماده بود و خانم از اتاق بیرون رفته بودند، امام دست به غذا نمیزدند تا خانم تشریف بیاورند و بنشینند و با یکدیگر غذا بخورند.22
اینها را ببر و تقسیم کن
یک بار خانم ناراحتی معده پیدا کرد که قرار شد به بیمارستان منتقل شوند و نمونهبرداری شود. امام به من فرمودند لحظه به لحظه وضعیت خانم را تلفنی بپرس و به من اطلاع بده که نشانگر توجه و اهتمام خاص امام به وضع مزاجی خانم بود. من هم حسب الامر ایشان هر چند دقیقه یک بار خبری می-گرفتم و به امام میدادم. همزمان با این که خانم را آمادهی عمل در بیمارستان میکردند، امام به من پنجاه هزار تومان پول دادند و فرمودند که اینها را ببر و در میان مردم مستضعف جنوب شهر تقسیم کن که معلوم شد ایشان برای بهبودی خانم صدقه می-خواهند بدهند.
بنده هم به فرمایش ایشان عمل کردم و پولها را تقسیم کردم و برگشتم. بعد که خبر موفقیت عمل جراحی خانم و بهبودی ایشان را به امام عرض کردم از لطف و مرحمتی که داشتند بیست هزار تومان دیگر به من مرحمت کردند. گفتم آقا اینها را هم به همان جا ببرم و تقسیم کنم فرمودند: «نه، اینها دیگر مال خودت است.»23
مایل نیستم شما اینجا باشید
صحنهای را که شاهد بودم و میتوانم شخصاً شهادت بدهم، افسردگی و در عین حال تصمیم قاطع امام در برخورد با کسی بود که احساس کرده بودند نسبت به شخصیت خانوادهشان بیحرمتی کرده است. در نجف کسی بود که ملازم امام بود. هر گاه امام از منزل برای درس یا حرم و یا مسجدی برای ادای نماز تشریف می-بردند همراهشان بود هنگامی که مراجعانی که در بین راه با امام مواجه میشدند جسارت این که با خود امام صحبت کنند نداشتند، به این فرد پیغام میدادند. یا اگر امام ضرورت میدیدند دستوری صادر بفرمایند و میخواستند به فوریت مطرح کنند به همراهشان میگفتند این تذکر را به کسی یا به خودشان یادآوری کند یا فلان اقدام را انجام بدهد، این ملازم، آقای روحانی محترمی بود که هنوز هم حیات دارد. زمانی گویا حرکتی را انجام داده بود که به نظر میرسید به شخصیت خانوادهی امام بی-احترامی و بیتوجهی نشان داده است. امام بهدلیل احترامی که برای خانوادهشان قائل بودند و بهدلیل اهمیتی که به ضرورت احترام گذاشتن و درک شخصیت زن داشتند، به ملازمشان یادآوری کردند که از آن حرکت متأثرند و پس از آن مایل نیستند که او آن جا باشد. به این ترتیب او را طرد کردند تا دیگر این بیاحترامیها تکرار نشود. البته بعداً همسر امام ظاهراً خواسته بودند که امتیاز و موقعیت آن آقا از وی سلب نشود و در خدمت امام بماند که امام پذیرفتند.24
تا گفتم خانم گفته، چیزی نگفتند
یادم میآید بچه که بودیم و با توپ توی اتاق بازی میکردیم. توپ را زدیم و شیشه را شکستیم. آقا خیلی ناراحت آمدند که ما را تأدیب کنند که چرا این کار را کردیم؟ من گفتم: خانم به ما گفتند: در اتاق بازی کنید، عیبی ندارد. تا من این را گفتم ایشان هیچ نگفتند و سرشان را پایین انداختند و از اتاق بیرون رفتند و اگر میخواستند ما را تنبیه کنند، نکردند.25
در جمع اشتباه کردی
در پاریس کیفیت خرج خانه و خرید به عهدهی من بود. لیست چیزهایی را که میخواستیم مینوشتم و آن را خدمت امام میبردم و پول میگرفتم و برای خرید به بازار میرفتم. هر چه میماند به عنوان تنخواه نگه میداشتم.
یک روز خدمت ایشان رسیدم و گفتم این چیزها را میخواهیم و جمعش این قدر میشود. مبلغ را که گفتم امام فرمودند: «در جمع اشتباه کردی.» من دوباره شروع کردم به جمع زدن و گفتم: جمعش درست است. ایشان سکوت کردند و فقط پول را دادند. من به بازار رفتم و خرید کردم. دست آخر دیدم پول زیاد آوردم. فهمیدم که در جمع کردن، 9 فرانک را 90 فرانک جمع کردهام. خدمتشان رسیدم و گفتم حاج آقا من اشتباه کردم و پول زیاد آوردم. فرمودند: «من همان صبح فهمیدم، میخواستم خودتان بفهمید.»
این نکتهی ریز و لطیفی است. اگر ایشان همان صبح روی حرف خودشان پافشاری میکردند، من احساس می-کردم که در این خانه به من اطمینان ندارند و دل-سرد میشدم. اما وقتی که ایشان به من اعتماد کردند، چه قدر ارتباط خالصانه شد.26
خیلی به قانون منزل اهمیت میدهند
گاهی یک چیزهای دیگر هم هست که قانون دولتی نیست، بلکه برای مردم یک قانون است. حالا فرض کنید اگر در خانهی ما یک قانون باشد؛ مثلاً مادرمان یک قانون برای منزل وضع کرده باشد، ایشان حتماً رعایت میکنند. اگر احیاناً ایشان بیایند و بگویند من این جا میخواهم بنشینم. اگر مادرمان بگویند: «نه، دیگر بنا به این نیست که این جا کسی بنشیند» ایشان فوراً عمل میکنند.27