زندگی صحنهی یکتای هنرمندیِ ماست
هر کسی نغمهی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
ژاله اصفهانی
اشاره:
به شهادت مطبوعات کشور، نگارنده، مدتها بر سر آن بوده است که بدون کوچکترین تعصب، حساسیت و جانب-داری، از نامداران راستین و خدمتگزاران صادق و جانسپردهی این مرز و بوم یاد کند و آنان را از هر رده، سلک و جمعیت که بودهاند، به نسل جدید بشناساند. از رهبران و پیشروان گرفته تا فرزانگان، نویسندگان، سخنوران و استادان فرهیختهی هر رشته. کسانی (اعم از زن و مرد) که در دوران زندگانی پرثمر خود، خوش درخشیدند و خادم به حق ملک و میهن شدند.
در حقیقت از این بابت وظیفه و تعهدی در خویش حس میکنم که به مصداق «کسی که از بشر تشکر نکند، سپاسگزار خدا نبوده است» به سهم خویش در این عرصه ادای دینی کرده باشم. چرا که:
هر قامتی که بهرِ خدمت مردم علم شود
انگار قامتی است که به محراب خم شود
متأسفانه این بار پیک اجل بر بالای سر روانشاد «فاطمه بحرینی» معروف به «رزا منتظمی» به پرواز درآمد و این بانوی ارزنده را بعد از سالها خو گرفتن به صندلی چرخدار یا به قول فرهنگستانیها «چرخک» به زیر کشید و به خاک تیرهی گور سپرد! دریغ و درد و صد افسوس! هر چند به قول مرادم مولانا صائب تبریزی سخنسرای همهی دورانها:
در وحشتِ مرگ، بیم تنهایی نیست
یاران عزیز آن طرف بیشترند
کمتر خانهای است که کتاب «هنر آشپزی» چهل و یک بار چاپ شدهی او، در آن نباشد. درود به روان پاک چنین مربی ارزشمند و چهرهی شاخصی که به این بیت نغز و آموزنده، مصداق عینی بخشید:
روغنی در شیشه بینی، صاف و روشن ریخته
غافلی بر سر چه آمد پسته و بادام را!
شادروان فاطمهی بحرینی که به رزا منتظمی شهرت داشت در سال 1302 زاده شد و در اول آبان 1388 در سن 87 سالگی به دیار باقی شتافت.
او در امتحانات نهایی دورهی ابتدایی بین مدارس دخترانه و پسرانه شاگرد اول شد. نخستین نسخهی کتاب «هنر آشپزی»اش، در سال 1347 با 600 دستور غذایی انتشار یافت. نگارش این اثر افزون بر دو سال بهطول انجامید. چاپ چهل و یکم اثر وی در دو جلد منتشر شده و شیوهنامهی بیش از 1700 غذای ایرانی و خارجی بهشمار میرود.
خود او گفته است که از سال 1337 در تهران کلاس آشپزی و شیرینیپزی داشته است و هزاران تن در آن-ها شرکت میجستند.
«هنر آشپزی» در زمرهی پرفروشترین کتابهای ایران بوده که تا به حال بیش از یک میلیون نسخه از آن، گاه حتی بدون خبر نویسنده، چاپ و فروخته شده است. منبع عمدهی درآمد این بانوی هنرمند در طول 50 سال از محل فروش کتاب مزبور تأمین میشده است! باز به قول زندهیاد صائب تبریزی:
از دانش آنچه داد، کمِ رزق مینهد
چون آسمان، درست حسابی ندید کس
بانویی که از هر انگشتش هنر میریخت، میگفت: «من این کتاب را با زجر نوشتم. حالا خیلیها میآیند دم در خانه که فلانی تو خودت را معرفی کن. یک چیزی در بارهی خودت بگو. اما من حرفی برای گفتن ندارم. دلم میسوزد. ادعایی ندارم. معجزه که نکردم. خداوند در این رشته به من استعداد داد و من هم پیاش را گرفتم. انگیزهام از تهیهی این کتاب با تجربهای طولانی، این بود که خانوادههای عزیز هموطنم حتی با تجربهی کم بتوانند به تهیهی غذای لذیذ و استفادهی کامل از مواد اولیه که با قیمتی بسیار گران تهیه میشود موفق شوند و آرزومندم که به این نتیجه رسیده باشم و از بانوان و دوشیزگان گرامی که از داخل و خارج کشور مرا مورد تشویق و محبت قرار میدهند، تشکر قلبی دارم.»
او میافزاید: «در مجموعهی سالیان دراز سابقه در کار ظریف و ذوقی و هنر آشپزی و شیرینیپزی و در چند سالی که به کار تدریس این فن اشتغال دارم، همواره در این اندیشه بودهام که برای هدایت و راهنمایی دوشیزگان جوان و بانوانی که طی سالهای تحصیلی، فراغتی برای آشپزی نداشتهاند و امکان شرکت در کلاسهای خصوصی را هم ندارند، مجموعهای گردآوری کردهام که در آموزش و تمرین تهیهی انواع غذاها در حقیقت معلم و مربی آنها باشم.»
اضافه میکند: «من آرزومندم کتاب هنر آشپزی در نقش یک معلم دقیق و مجرب شما را در تهیهی انواع خوراکهای ایرانی و غذایی مرسوم بین المللی و بعضی از خوراکهای خاص کشورهای مختلف به بهترین صورت راهنمایی کند و غذاهای خوشمزه و سالم، که با این دستورها تهیه میکنند، گوارا و نوش جان افراد خانوادهتان شود. آن چه اطمینان دارم این است که در سایهی حوصله، دقت و پشتکار، هر خانمی میتواند با استفاده از این کتاب هنر آشپزی را بیاموزد و در تهیهی یک سفرهی رنگین و اشتهابرانگیز توفیق حاصل کند.»
یکی از خوانندگان و مشتریان پر و پا قرص کتاب «هنر آشپزی» خاطرهی شیرینی از آن دارد که عیناً از اینترنت نقل میکنیم:
دقیقاً دو ماه و نوزده روز قبل از ازدواجم، تنها برادرم که 4 سال از من کوچیکتره، کتاب هنر آشپزی چاپ 24 مرحوم رزا منتظمی را به مناسبت روز عید غدیر برای همسرم خرید (خونوادگی طباطبایی هستند) و روی آن به یادگار نوشت: بدانید و گرسنه بخوابید.
چند روز از ازدواج ما گذشته بود که یکی از دوستان دوران دبیرستانی همسرم تلفن زدند به اتفاق مادرشون در حال حرکت به طرف منزلند و از بد حادثه، آن روز چیزی در منزل نبود (زمان ما جهیزیه دختر خانوما یخچال خالی بود نه مث الان پر). اون لحظه قیافهی همسر از ناراحتی دیدنی بود و از اون جایی که مث حالا از اعتمادبهنفس بالایی برخوردار بودم، به همسر گفتم اصن خودتو ناراحت نکن، تا منو داری غم هیچ چیز را نداشته باش. کافیه یه جورایی سرشون را گرم کنی اون وقت همه چی درست و بهخوبی تموم میشه.
سریع رفتم سر وقت کتاب آشپزی مرحوم رزا منتظمی و شروع کردم به درست کردن یک کیک اسفنجی کم هزینه اونم با پلوپز برقی (فرگاز آردل مدل میترا داشتیم اما بازش نکرده بودیم. هنوز با اون آشپزی میکنیم) قبل از اومدن مهمونا کیک را داخل پلوپز ریختم (از قبل ظرف را داغ و با دورش را چرب کرده بودم) و رفتم سر وقت تهیه کردن خامهی روی کیک اونم با طعم آلبالو.
مهمونا سراغ منو گرفته بودند و همین که رئیس منزل (همسر) منو صدا زد مث برق رفتم پیش اونا، سلام و علیکی کردم و مث باد برگشتم و دیدم بوی عطر کیک فضای آشپزخونه را پر کرده بود (آشپزخونه شمالیا با اتاق پذیرایی کلی فاصله داره). به هر زحمتی بود راست و دروغ، خامهی روی کیک را درست کردم و وقتی کیک آماده و سرد شد، با خامه روی کیک را تزئین کردم و گذاشتم توی یخچال تا کمی خنکتر شه...
رفتم پیش مهمونا و دلیل تأخیرم را برای آنها توضیح دادم و اضافه کردم خودتون میدونید تو این ساعت مغازههای شیرینی فروشی تعطیله و صحیح نبود که شما برای بار اول تشریف میارید شیرینی در منزل نباشه و...
نیم ساعتی از گذاشتن کیک در یخچال گذشته بود که همسر محترم زحمت آوردنش را کشید... جاتون خالی هم خوشمزه شده بود و هم این که آبروی بنده پیش مهمونا و عیال محترم حفظ شد. روحت شاد خانم منتظمی
آری این بود سرگذشت کوتاهی از زندگی پرثمر خانم گرانقدری که از دیرین سال در خدمت هموطنانش بوده است. هر چند که در سالهای اخیر بر اثر سنگینی بار رنجهایی که در پیرامونش حس میکرد، میگفت انگار 200 سال عمر کرده است. در چند سال گذشته به سبب کهولت و بیماری قادر به کار و حرکت نبود و روزگار این وجود نازنین و لایق را بر صندلی چرخدار نشانده بود.
روز پیری، پادشاهی هم ندارد لذتی
لذت اندر خاکبازیهای طفلان است و بس