دختری شبیه آن شرلی

نویسنده




سلام مونس عزیزم؛

من دختری سرگردان از بندرعباسم و هجده بهار زندگی را پشت سر گذارده‌ام.

می‌دانید چرا می‌گویم دختر سرگردان؟ زیرا نخست فکر می‌کنم شما به نامه‌هایی که با اسم مستعار نوشته شده بیشتر توجه می‌کنید، دوم این که این اسم به مشکل من مربوط می‌شود.

من درسم را در مقطع کاردانی و در رشته‌ی هنری به اتمام رسانده‌ام. خودتان می‌دانید که هنرمندها اغلب انسان‌هایی با احساسات فورانی هستند. خصوصیات اخلاقی من فتوکپی خصوصیات «آن‌شرلی» است و همین امر برایم ایجاد مشکل می‌کند.

من دقیقاً مثل آن‌شرلی پرحرف هستم. شیطونم، ساده‌ام و نمی‌توانم حرف نزنم. بهترین ابزار بیان احساسات من قلم و کاغذ است. احساس می‌کنم دنیا را باید تعریف کرد. درباره‌ی خدا، زندگی، دریا، آسمان، جنگل و ... به اندازه‌ی میلیون‌ها کتاب می‌شود حرف زد.

احساس می‌کنم تابلوهای نقاشی، عکس‌های هنری و رمان‌های احساسی که خلق می‌کنم برای ارضای روح من کافی نیستند.

برای دختری مثل من که روحش شبیه‌ دخترهای رؤیایی کارتون‌هاست. حتی یک ذره بدی می‌تواند شکننده و دردآور باشد.

من وقتی می‌خواهم شوقی را که از پر زدن یک پرنده احساس می‌کنم بیان کنم شنونده‌ها مرا مسخره می-کنند. من بین مردم هستم، بیشتر ساعات روزم را در اجتماعم، پس نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم.

من آن‌قدر صادقانه تربیت شده‌ام که احساس می‌کنم همه‌ی اطرافیانم خوب و صادقند و حرف دل و زبان‌شان با هم یکی است و عجیب آن که پس از این همه نارو که به من زده می‌شود، باز هم دلم نمی‌آید به دوستانم بدبین باشم.

عاشق اسرار ماورای طبیعت هستم. عاشق روح و روان و چیزهایی توی این مایه‌ها! ستاره‌شناسی را دوست دارم. شاید شما معتقد به تأثیر ستارگان بر روی شخصیت افراد نباشید، اما من کاملاً به آن معتقدم. آیا من خرافاتی‌ام؟ تازه این یک روی شخصیت من است ... روی دومش برمی‌گردد به سرسختی من! من مثل بعضی دخترها که دل و قلوه به جوان‌ها می‌دهند؛ نیستم. معتقدم که انسان نمی‌تواند خود را آن چیزی که نیست، جا بزند. من نمی‌توانم تظاهر کنم. از غیبت و بدگویی و دروغ دلم شکسته می‌شود و همه جا همان چیزی هستم که خدا در وجودم گذاشته است البته زبان نیش‌دار دارم و وقتی حرف می‌زنم، از حرکات دست و سر و فیگورهای مختلف استفاده می‌کنم که بر روی دیگران اثر بگذارم. در نتیجه خیلی‌ها برایم حرف درست می‌کنند و می‌گویند خلم! به نظر شما صادقانه و رک رفتار کردن خل‌بازی است؟

وقتی می‌بینم آقایان جوان چطور پشت سر دخترها حرف می‌زنند، آتش می‌گیرم! احساس می‌کنم یا باید بمیرم یا باید مثل بقیه شوم (که توان آن را ندارم) و یا همیشه در بهت و سرگردانی بمانم. می‌بینید مشکل من شبیه سایر جوان‌ها نیست؟ خیلی پرحرفی کردم. از دختری که شبیه‌‌‌ی آن‌شرلی است نباید انتظار نامه چند سطری داشته باشید.

دوستدار شما، دختر سرگردان از بندرعباس

خواهر سرگردان بندرعباسی‌ من سلام!

سلامی که هر چقدر گرم و صمیمی باشد، به گرمای جنوب شما و دل‌های مالامال از شور و صمیمیت شما نمی‌رسد! من مدتی در مناطق گرم جنوب کشورمان زندگی کرده‌ام. می‌دانم دل مردمان این خطه از کشور عزیزمان مثل هوای آن گرم گرم است.

تازه این حکایت مردم عادی است، چه رسد به دختری هنرمند و دل‌سوز با حسی شاعرانه و رؤیایی همچون آن‌شرلی!

گفته‌ای که نام مستعار، نظر مرا در پاسخ دادن به چنین نامه‌هایی جلب می‌کند. ذره‌ای این گونه نیست. تنها ملاک من برای پاسخ‌گویی این است که احساس کنم جز مخاطبم، کسان دیگری نیز با دشواری او سر درگریبانند و این پاسخ می‌تواند نه تنها برای یک نفر، بلکه برای گروهی مفید باشد.. اما اگر خودت لقب «دختر سرگردان» را در نامه‌ات به‌کار نبرده بودی، من هرگز از آن برای ارتباط با تو بهره نمی‌بردم.

از این حرف‌ها بگذرم و برسم به حرف‌های اساسی تو در نامه‌ات ... و بخش نخست آن پیرامون شباهتی که میان خود و شخصیت محبوب داستان «رؤیای سبز» - آن‌شرلی – یافته‌ای. شخصیتی که از متفاوت بودن با دیگران لذت می‌برد، تمایل به جلب توجه سایرین و نوعی جلوه‌گری با رفتارهای غیرمتعارف دارد، هنگام صحبت از فیگورهای مختلف استفاده می‌کند، حس شاعرانه و رؤیایی در وجودش نهفته است و با این همه از موفقیت در درس و تحصیل نیز سود می‌جوید. این‌ها بخشی از شخصیت آن‌شرلی است. آیا شخصیت واقعی تو دقیقاً از همین زوایا برخوردار است؟

کات! یک لحظه صبر کن. همین جا می‌خواهم به دو نکته بپردازم که هر کدامش به نظر من بسیار مهم و حیاتی است: نکته‌ی اول آن که اگر آدمی یک شخصیت مستقل، پا برجا، ثابت و ریشه‌ای از خود داشته باشد، هرگز برای شناساندن خویش از شخصیت دیگری که در بستر فرهنگی دیگر و با عقاید و آرایی متفاوت رشد کرده، استفاده نمی‌کند و نکته‌ی دوم آن که آیا واقعاً همه‌ی ابعاد شخصیتی آن‌شرلی در جامعه‌ی ما مورد پذیرش بوده و با باورهای فرهنگی و عقاید اجتماعی ما سازگار است؟ از آن حس شاعرانه و موفقیت تحصیلی که مطلوب همه‌ی دختران در هر جامعه‌ای است، اگر بگذریم خصوصیات دیگر در جامعه ما پذیرش دارد؟ آیا صرف متفاوت و ممتاز بودن از دیگران می‌تواند مزیتی به شمار آید؟ یا همان فیگورهایی که تو از آن‌ها اسم برده‌ای و گفته‌ای که به خاطر آن‌ها تو را متهم می‌کنند؟ یا رفتارهای غیر‌متعارف (که انسان را انگشت‌نمای مردم می‌کند)، سبب امتیاز کسی به شمار می‌آید؟

درست است که هنرمندان لطیفند و باید برخورد با آن‌ها کاملاً ظریف و همراه با نکته‌سنجی باشد، اما آیا خود آنان نیز نبایستی رعایت عرف رایج و متداول جامعه خویش را بکنند؟ آیا هنر و هنرمندی می‌تواند گریزگاهی برای فرار از قیود و محدودیت-های جامعه تلقی شود؟

من شرایط تو را خوب درک می‌کنم و همان گونه که خود اصرار ورزیده‌ای، تلاش می‌کنم تو را جز آن چه خودت معرفی کرده‌ای تصور نکنم، اما نمی‌توانم مسئولیت خود را نادیده گرفته و از کنار حرف‌هایت عادی بگذرم.

خواهر خوبم!

یکی از خصوصیات فوق‌العاده جذاب هنرمندان این است که برای بیان عقاید خویش به وفور از زبان الهام و کنایه و تمثیل و استعاره استفاده می‌کنند و انگار یکی از ملزومات کار خویش را این می‌دانند که اعتقادات خود را رک و صریح و کوبنده بیان نکنند! شاید در این پرده‌پوشی، آن‌ها لذت بیشتری حس می‌کنند، شاید هم می‌خواهند مخاطبان‌شان با تفکر و تأمل به مقصود آن‌ها پی ببرند! آن چه تو در یک روی سکه از خویش نمایانده‌ای احساساتی بودن و در روی دیگر سکه به خود نسبت داده‌ایی (سرسختی و غرور) به سختی با یک‌دیگر جمع می‌شوند. نکند برخی از رفتارها و جنبه‌هایی از شخصیت تو، ساخته خیالات تو بوده و چندان جای پایی در واقعیات زندگی تو نداشته باشد!

این‌ها که می‌گویم برای آن است که مرا همچو آینه‌ای در مقابل خویش قرار دهدی و ابعاد مختلف شخصیت خود را (هر چند تا امروز بر تو پوشیده مانده است) در این آینه ببینی. آن رک‌گویی و بی‌پرده با دیگران مواجه شدن و همه آدم‌ها را با یک چوب راندن و بی‌جهت به همگان اعتماد کردن و زبان نیش-دار، تأکید می‌کنم زبان نیش‌دار، چیزهایی هستند که به سرعت میان تو و جامعه اطراف تو جدایی انداخت و اگر ادامه یابند، چهره‌ی نامناسبی از تو عرضه می‌کنند که دیگران چندان تمایلی برای ایجاد ارتباط با او ندارند.

اما آینه که فقط بدی‌ها را نشان نمی‌دهند. اگر لب-شکری را می‌نمایاند، خال سیاه کنار لب را هم نشان می‌دهد. تو دارای خصوصیات خوبی هستی که هر کدام-شان گنجینه‌ای برای تو به‌شمار می‌‌آیند؛ همین که با دیگران با صداقت روبه‌رو می‌شوی، عاشق اسرار ماورای طبیعت هستی، از تظاهر و دروغ و بدگویی دلت می‌شکند ...

این‌ها نقاط مثبت بسیار ارزش‌مندی هستند که هر کدام‌شان عصای دست تو و مرکب راهوار تواند.

خواهر ارجمندم؛ حرف آخرم را بگویم من در این جامعه یاد گرفته‌ام که رفتار آدم‌ها را می‌شود تقلید کرد، از برخی خصوصیات افراد می‌شود الگو گرفت، اما هرگز نمی‌توان از قالب خویش بیرون آمد و در قالب دیگری رفت. شاید رمز سرگردانی تو در همین نکته نهفته باشد که گفتم.

من اگر جای تو بودم و این‌قدر به شخصیت آن‌شرلی مهر می‌ورزیدم، می‌گشتم بهترین خصوصیات او را پیدا کرده و آن‌ها را در خویش پیاده می‌کردم اما این‌ که یک‌سره خود آن‌شرلی شوم، هرگز! شاید در وجود من مزایایی باشد که او در خواب هم نبیند!

چنین امری ناممکن است؟

اوج قله‌های خیر و سعادت در انتظار قدوم تو

مونس